۲۱ دی ۱۳۹۲ - ۱۹:۰۶
کد خبر: ۱۹۴۶۸۴
بخش دوم؛

نقش روحانیت در تأسیس، تشکیل و گسترش مقاومت اسلامی لبنان

خبرگزاری رسا ـ روحانیت همیشه در خط مقدم نبرد بوده و اقتضای هویتش این است که تا آخر نیز در خط مقدم باقی بماند. خون عالمان شهید همواره در طول تاریخ اسلام و تشیع مایه بیداری هرچه بیشتر مردمان و شکست ظالمان و مستکبران بوده است.
حزب الله


در بخش پیشین به آغاز ماجرای حمله ی بزرگ ارتش اسرائیل به خاک لبنان در خرداد سال 1361 پرداختیم. همینطور داستان زندگی و مجاهدت های حجت الإسلام شهید سیّد عبّاس موسوی را شروع کردیم. اکنون به ادامه ی شرح حیات ایشان می پردازیم.


چنان که ملاحظه کردید، ارتش رژیم جعلی اسرائیلی سرانجام در خرداد 1361 به عمق خاک لبنان حمله ور شد.


هسته های مقاومت مردمی در جنوب بیروت؛ سربازان امام خمینی(قدّس سرّه)
ارتش بنی صهیون درست 3 روز پس از آغاز حمله بزرگش به خاک لبنان (19 خرداد 1361)، به طرف سه راهی «خَلده» در دروازه ی جنوبی شهر بیروت، جهت ورود به پایتخت لبنان، حمله ور شد. نتیجه ی حمله بسیار غافلگیرانه تر از تصوّر صهیونیست ها بود.
رزمندگان مدافع حاضر در منطقه طی چند ساعت زد و خورد فشرده، موفق به هلاک کردن چندین نفر از پیشقراولان سپاه صهیون خصوصاً فرمانده ارشدشان ژنرال «یاکوئیل آدام» شده و ضمن به غنیمت گرفتن چند دستگاه تانک و نفربر از ارتش دشمن، مانع از نفوذ آنان به داخل منطقه ی حومه ی جنوبی بیروت (ضاحیه) شدند.


برخلاف گمان بسیار از افراد، گفتگوهای رزمندگان حاضر در صحنه با خبرگزاری های جهانی جهت روشن شدن نشان داد آن ها نه تنها فلسطینی نیستند بلکه لبنانی و شیعه مذهب اند و در عین حال برای انجام چنین کاری از جنبش «امل» یا «حزب الدعوه لبنان» دستور نگرفته بودند. حیرت خبرنگاران وقتی بیشتر شد که آنان در پاسخ، نهایتاً گفتند: «ما سربازان امام خمینی (حفظه الله) هستیم!»


اگر چه فعّالان رسانه ای پی به ارتباط ای افراد با انقلاب اسلامی ایران بردند ولی هیچ کس از آن خبرنگاران نمی دانست که این جوانان مقاوم (اعم از دانشجو، طلبه، کارگر و ...) از یک روحانی سیّد و جوان 26 ساله ی اهل حومه ی بعلبک دستور می گیرند!
به برکت هدایت شجاعانه سیّد عبّاس موسوی و وجود عناصر و نیروهای دلیری همچون «شهید سَمیر مَطّوط» (حاج جواد)، ضاحیه پس از 42 روز نبرد طاقت فرسا با ارتش اسرائیل، در دست جوانان مقاوم شیعه باقی ماند.


ارتباط شهید سیّد عبّاس با انقلاب اسلامی ایران،امام خمینی(قدّس سرّه) و سپاه پاسداران پس از حمله ی ارتش رژیم صهیونیستی
وقتی ارتش صهیونیست به لبنان حمله کرد، ایران تازه عملیات نفس گیر و پیروز «إلی بیت المقدّس» را به پایان رسانده بود. عمده ی محققان عرصه ی انقلاب و مقاومت عقیده دارند که استکبار جهانی نقشه ی این حمله را عملی کرد تا علاوه بر وارد کردن ضربه به حامیان اصلی انقلاب ایران (شیعیان) در جبهه ی لبنان، تمرکز مقامات ایرانی را از ادامه ی جنگ با ارتش صدّام که وارد مرحله ی «واکنش نهایی» شده بود، به طرف جنگ مستقیم با ارتش رژیم صهیونیستی منحرف سازد.


ناگهان شرایط در ایران همانگونه شد که دشمن می خواست. همه حرف از جنگ با ارتش اسرائیل جعلی زدند و حتّی نیروهای تیپ 27 محمّد رسول الله(ص) سپاه پاسداران تهران نیز به سوریه اعزام شدند تا از آنجا وارد خاک لبنان شوند و با کمک ارتش سوریه، که به هنگام ورود ارتش اسرائیل به لبنان در منطقه ی «بقاع» در شرق این کشور مقاومت محدودی را نمایش داده بود، علیه اسرائیلی ها بجنگند امّا چند روز بعد، پس از این که معلوم شد طرف سوری به دلیل حفظ نفوذ سنتی اش در لبنان میل چندانی به جنگ ندارد و دشمن نیز همه چیز را طبق نقشه می دید، خبر رسید که امام خمینی(ره) مخالف اعزام تمام نیروها به لبنان و همچنین جنگ مستقیم با ارتش رژیم صهیونیستی هستند.


امام(ره) درست 10 روز پس از اعزام نیروهای پیاده تیپ 27 لشکر نصر سپاه به سوریه، ضمن مخالفت با جنگ مستقیم که باعث ضعف همزمان ایران در دو جبهه ی مرز عراق و جنوب لبنان می شد، خواستار ورود نیروهای سپاه به لبنان نه برای جنگ مستقیم بلکه برای آموزش دادن جوانان شیعه لبنانی برای عقب زدن دشمن مقدسات و میهن شان از خاک لبنان شد. متأسفانه طی فتنه سال 88، اشخاصی با تحریف این ماجرا و مطرح کردن شعار ننگین «نه غزّه نه لبنان، جانم فدای ایران» قصد داشتند تیشه به ریشه ی آرمان های جهانی انقلاب و جمهوری اسلامی ایران بزنند که با عنایات حضرت قائم(عج)، درایت مقام معظم رهبری(حفظه الله) و بصیرت ملت همیشه در صحنه، تیرشان به سنگ خورد.


در هر صورت، حدود دو هفته پس از سخنرانی مهم امام خمینی(ره) در جماران، نیروهای رزمنده ی ایرانی طی روزهای 13 و 14 مرداد 1361 در حالی وارد جهت آموزش جوانان شیعه ی لبنانی در شهرهای «بَعلبَک»، «هِرمِل»، «شَمَسطار» و دیگر شهرها و مناطق شیعه نشین دره ی «بِقاع» در شرق لبنان شدند که یک ماه قبل، فرمانده شان «حاج احمد متوسلیان» به همراه «سیّد محسن موسوی» کاردار سفارت ایران در بیروت، «تقی رستگار مقدّم» فرمانده کل آموزش و تاکتیک تیپ 27 و «کاظم اَخَوان» عکاس و خبرنگار جنگی خبرگزاری جمهوری اسلامی در ورودی شهر «طرابلُس» در شمال لبنان (موسوم به حاجِز بِرباره) توسط شبه نظامیان سازمان مسیحی و تندروی «القوات اللّبنانیّة» (نیروهای لبنانی) به فرماندهی «سمیر جعجع» ربوده شدند.


پس از ورود و استقرار نیروهای ایرانی در درّه ی بقاع، آموزش جوانان لبنانی در پادگان روستای «جِنتا» در حومه ی شهر بعلبک، که توسط امام موسی صدر و شهید چمران راه اندازی  شده و در نبود آن دو بزرگوار متروکه شده بود، آغاز گردید. 180 داوطلب شیعه در نخستین دوره ی آموزشی سپاه پاسداران شرکت کردند که عمده مسئولان و سران پیشین و فعلی «حزب الله لبنان» در میان آنان حضور داشتند و البته نام «سیّد عبّاس موسوی» در میانشان خودنمایی می کرد. سیّد عبّاس نه از خلده بلکه پیش از آن نیز سابقه ی رزم و مقاومت را داشت. ماجرای او و نبرد برای آزادسازی فلسطین به دوران کودکی اش برمی گشت.ادامه دارد.../902/ی701/ک

محمّد جواد مهدی زاده


 

ارسال نظرات