حمایت انگلستان از جریان وهایت و آلسعود
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، ما وقتی جهان اسلام را بررسی میکنیم شاهد یک مثلث انحراف در آن هستیم که هر یک از اضلاع این مثلث، بخشی از جهان اسلام را تحت تأثیر قرار داده است و آنها عبارتند از: قادیانیه، بهائیت و وهابیت.
وهابیت
ظلع سوم مثلث، وهابیت است، در یکی دو قرن گذشته خواستگاه وهابیت نجد است، اما اهمیت شبه جزیره عرب، برای دشمنان اسلام از دو منطقه بیشتر است، چون حرمین شریفین در آنجاست، بنابراین شما میبینید در این منطقه فرقه ظالهای به نام وهابیت به وجود میآید. هنگامی که این فرقه شروع میشود؛ دفعه اول محمد علی پاشا از مصر به نجد حمله میکند و این فتنه را مهار میکند و تمام اینها را نابود میکند، سران آل سعود را به مرکز امپراتوری عثمانی میفرستند و پادشاه عثمانی هم یکی یکی اینها ر ا به مناطق مختلف میفرستند؛ همه آنها را گردن میزنند تا در سی برای سایرین باشد، تا اینکه فتنهها میخوابد.
دوباره این فتنه در منطقه نجد شکل می گیرد و رشد میکند، دفعه دوم آل ر شید این فرقه را از بین میبرد، آل رشید هم یکی از قبایلی است که در این منطقه قدرت دارد. عبدالرحمن پس از این شکست، به همراه پسرش عبدالعزیز به کویت فرار میکنند و خود عبدالرحمان میگوید من به این نتیجه رسیدم که ما به یک زندگی سادهای را باید در کویت شروع کنیم. و این آغاز ارتباط انگلستان با آل سعود تضمین بقای حکومت آنهاست.
اما چرا این جریان منکوب نمی شود و از بین نمی رود؟ واقعیتیش این است که انگلستان از این جریان پشتیبانی میکند.
این شخصیت محمد بن عبدالوهاب بالاتر است یا ابن تیمیه؟ ابن تیمیه 300 جلد کتاب دارد، در حوزههای مختلف نوشته، بعضی از کتابهایش نیاز به تحقیق و مطالعه دارد ، اما ابن تمیه وقتی از دنیا میرود و در زندان میمیرد، اندیشهاش هم کلا نابود میشود.
سؤال این است که با وجود اینکه کل اثار محمد بن عبدالوهاب در حوزه عقاید چهار تاست: کشف الشبهات رسالة التوحید، اصول ثلاثه و اربعه اصول، که تمام اینها را که جمع کنید به 150 صفحه نمیرسد! چگونه است که اندیشه محمد بن عبدالوهاب این قدر ادامه پیدا میکند؟!
امروز هم در جهان اسلام جولان میدهند، اما شخصیتی مثل احمد بن حنبل شیخ الحدیث است، پیروانش از همه پیروان مذاهب فقهی کمتر است، یا هیچ اثری از ابن تیمیه نمیماند. علت این است که پشتوانه قدرتی نبوده است، محمد بن عبدالوهاب که کارش را شروع میکند و از عیینه بیرونش میکنند، به حریمله می آید و از آنجا هم بیرونش می کنند؛ به مکه و مدینه میآید چهرههایی مثل شیح محمد کردی و سندی از مکه بیرونش میکنند و میگویند دیدگاههای این فرد با اسلام نمیسازد، پس به بصره میآید، یک استادی پیدا میکند به نام شیخ مجموعی از آنجا هم بیرونش میکنند، دوباره به منطقه نجد بر میگردد، در آنجا به محمد بن سعود متوسل ميشود و انجاست که پیوند قدرت و فرقه انحرافی آغاز میشود.
استعمار و وهابیت
زمانی جالب است که اینها با انگلیسیها ارتباط پیدا میکنند؛ یک شخصیتی به نام «کلنل ویلیام شکسپیر» انگلیسی که فرمانده نظامی (نه آن شکسپیر نویسنده) است، کنار اینها قرار می گیرد به گونه است که در راه اینها کشته میشود، پس با استدلال به اینکه در راه توحید کشته شده به او شهید کلنل ویلیام شکسپیر میگویند، و پس از کشته شدن او شخصیت بعدی به نام «سر جون فیلبی» کنارش میآید؛ او یک جاسوس انگلیسی است؛ بعد اسمش را عوض میکند، میگویند، شیخ عبدالله فیلبی، که امام جمعه مسلمانها در مسجد الحرام میشود، و این شخصیت مهمترین تاریخ وهابیت را نوشته است. بنابراین واقعیت این استعمار پشت سر این سه فرقه است والا هر سه در نطفه خفه میشدند./۹۹۸/ن ۶۰۴/ش
منبع: کتاب مفهوم شناسی سلفیه؛ علیزاده موسوی.