بررسی و تحلیل کتاب «عربستان سعودی؛ سیاست خارجی در سایه بحرانهای داخلی»
بحرانهای داخلی اثرگذار بر سیاست خارجی عربستان و سنجش میزان و چگونگی تأثیر این بحرانها در جهتگیری و گستره اقدامات سیاست خارجی آن موضوع کتاب است.
به گزارش خبرگزاری رسا، کتاب «عربستان سعودی؛ سیاست خارجی در سایه بحرانهای داخلی» که در واقع پایاننامه مقطع کارشناسی ارشد نویسندهاش، داریوش درویشی در رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع) است، هر چند در قالبی تحلیلی و تاریخی نوشته شده است، اما سعی دارد برخی جزئیات و اطلاعات روز درباره تحولاتی که در ساختار سیاسی عربستان سعودی، پس از انتخاب محمد بن سلمان به عنوان ولیعهد و تصویب سند چشمانداز ۲۰۳۰ این کشور رخ داده را مدنظر قرار دهد.
عربستان سعودی یکی از جدیترین رقبای منطقهای ایران محسوب میشود و حضور این دو کشور در اکثر تحولات منطقه خاورمیانه به عنوان دو سر یک طیف مشهود است. شیوه کتاب برای پرداختن به سیاست خارجی عربستان، توجه به ساختار داخلی این کشور و تمرکز بر مکانیزمهای داخلی بحرانزا در درون هیئت حاکمه عربستان است.
به اعتقاد نویسنده، «وضعیت رو به رشد بحرانهای داخلی عربستان سعودی از منظر مشروعیت، هویت، کارآمدی و بحران جانشینی مشهود است و این بحرانها منجر به گسستهای اجتماعی فراوان در جامعه عربستان شده است.» (ص ۱۳)
الگوی کتاب برای پرداختن به سیاست خارجی عربستان الگویی دروننگر و خرد و برآمده از تئوریهای رایج در بررسی سیاست خارجی است. بر اساس این الگوها وجود بحرانها و چالشهای داخلی در یک دولت در جهتدهی مسائل و تصمیمات حوزه سیاست خارجی آن کشور بسیار موثر است.
بر این مبنا با بررسی بحرانهای مشروعیت، هویت، کارآمدی و جانشینی در عربستان سعودی و میزان و عمق گسستهای اجتماعی حاصل از این بحرانها، تاثیر این بحرانها بر سیاست خارجی عربستان ارزیابی میشود.
در فصل اول کتاب، ضمن تعریف برخی از مفاهیم کلیدی و مهم نظیر بحران، مدیریت بحران، شکاف اجتماعی و...، دیدگاههای نظری در مورد اثرگذاری روندها و وضعیتهای داخلی یک کشور بر سیاست و رفتار خارجی آن مورد بررسی قرار گرفته است. بر این مبنا، چارچوب تئوریک این اثر بیش از هر متفکری، متاثر از کی. جی هالستی است که کتاب «مبانی تحلیل سیاست بینالملل» او از مطرحترین آثار در این زمینه در دانشگاههای ایران است.
بر مبنای دیدگاه هالستی، کشورها در سیاست خارجی خود کارویژههایی را از خود بروز میدهند که میتوان آنها را «نقشهای ملی» نامید: «نقش ملی تعریفی است که سیاستگذاران از انواع متداول تصمیمات، تعهدات، قواعد و اقدامات مناسب برای دولتشان و وظایفی که دولتشان باید در شرایط گوناگون جغرافیایی و موضوعی ایفا کند، ارائه میدهند. نقشهای ملی با سمتگیریهای کشورها رابطه بسیار نزدیکی دارند، ولی از سمتگیریها خاصترند چرا که اقدامات مشخصتری را نمایش میدهند یا به دنبال دارند.» (ص ۳۴)
نقشهای ملی توضیح میدهند که دولتها در زمینههای بینالمللی خود را متعهد به چه وظایف و کارکردهایی میدانند. بر اساس دیدگاه هالستی شرایطی همچون تصور وجود خطر، ضعف یا قوت در تواناییها، نقشهای سنتی، نیازهای اقتصادی و... در انتخاب یک نقش ملی موثر هستند. هالستی میگوید: «با کنار هم گذاشتن مبانی شکل دهنده به نقش ملی میتوان سه نوع متغیر اثرگذار در تعیین نقشها را احصاء کرد: ۱. شرایط خارجی؛ ۲. خصوصیات ملی و ۳. خصوصیات ایدئولوژیک یا ایستاری.» (ص ۳۶)
هالستی بر مبنای این تقسیمبندی متغیرهای موثر در تعیین نقشهای سیاست خارجی را اینچنین صورتبندی کرده است: بر مبنای نظریه هالستی و نظریات دیگر حوزه سیاست خارجی، کتاب به چارچوبی نظری رسیده است که مفروض اصلی آن این است: «مولفهها و منابع داخلی یک بازیگر بر تصمیمگیری، نوع سمتگیریها، نقشهای ملی و رویکردها در عملکرد و رفتار سیاست خارجی آن اثرگذار هستند.» (ص ۴۲)
بر مبنای چنین مفروضی در فصل دوم، نویسنده به تبیین بحرانهای داخلی عربستان سعودی پرداخته است. پس از مروری تاریخی بر شکلگیری حکومت آل سعود، عوامل موثر بر چهار بحران مشروعیت، هویت، کارآمدی و جانشینی مورد بررسی قرار گرفتهاند. در این فصل همچنین به روند اصلاحات در عربستان پس از بن سلمان و نیز مقوله چشمانداز ۲۰۳۰ این کشور نیز پرداخته شده است.
نویسنده کارنامه محمد بنسلمان را ناموفق ارزیابی میکند و اصلاحات او را نامتوازن و مبتنی بر پروپاگاندای رسانهای معرفی میکند. هر چند که کل مطالب این بخش از فصل دوم محدود به چهار یا پنج صفحه است و شاید بهتر بود برای مستدل شدن ادعاها و ارائه تحلیلی عمیق، مجال بیشتری برای بحث در این زمینه فراهم میشد.
فصل سوم کتاب که زمینههای داخلی سیاست خارجی عربستان نام دارد، بر پایه بحرانهایی که در فصل پیشین صورتبندی شدهاند استوار است. در این فصل ابتدا نقاط عطف سیاست خارجی عربستان مورد بررسی قرار گرفتهاند. بر مبنای مطالب فصل سیاست خارجی عربستان از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۵۴ محافظهکارانه بوده است. این سیاست محافظهکارانه در فاصله سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۲ با هژمونیک شدن قدرت جمال عبدالناصر و ناسیونالیسم عربی او به سمت انفعال حرکت میکند و عربستان در برابر مصر در نقطه ضعف قرار میگیرد.
با حمایت ناصر از انقلابیون یمنی، سیاست خارجی عربستان ناگزیر میشود از انفعال خارج شود و در فاصله ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۷ در تلاش برای مهار ناسیونالیسم ناصری بوده است. این سیاست پس از ۱۹۶۷ و با شکلگیری جنگهای کشورهای عربی با اسرائیل جای خود را به رویکردی جدید میدهد. رویکردی که عمدهترین بعد آن تحریم نفتی کشورهای غربی و عدم صدور نفت در یک بازه زمانی بود. دو دوره دیگر سیاست خارجی عربستان در کتاب پس از انقلاب اسلامی و پس از سقوط صدام صورتبندی شده است. در همه این ادوار به ادعای کتاب، علاوه بر عوامل اثرگذار خارجی بحرانهای داخلیای که در بخش قبل مورد توجه قرار گرفته بودند هم بر سیاست خارجی اثرگذار بودهاند.
کتاب «عربستان سعودی، سیاست خارجی در سایه بحرانهای داخلی» را میتوان تلاشی برای ارائه نگاهی آکادمیک و به دور از سوگیریهای احساسی نسبت به عربستان تلقی کرد. تلاشی که البته در جاهایی (چنان که در همین مطلب هم اشاره شد) چندان قرین توفیق نبوده است. جمعبندی کلی کتاب را نیز چنین میتوان بیان کرد:
علیرغم اینکه عربستان سعودی تلاش کرده است هویتی ایدئولوژیک و اسلامی برای خودش تعریف کند، رفتار این کشور در عرصه سیاست خارجی بیش از آنکه از اصول وهابیت پیروی کند، به شدت عملگرایانه، واقعنگر و غیرهویتی است و همواره بر مبنای تامین امنیت و ثبات داخلی کشور و حفظ منافع آل سعود شکل گرفته است. سیاست خارجی عربستان سعودی همواره با تصمیماتی متعارض مواجه بوده است که این کشور را مجبور کرده است در موقعیتهای خاص برخی منافعش را به نفع برخی دیگر کنار بگذارد؛ این موقعیتها وقت انتخابهای سخت و حساس است که نقاط عطف و اثرگذار در تاریخ سیات خارجی عربستان سعودی را تعیین کردهاند. ایجاد تعادل بین حفظ ثبات و امنیت داخلی، ایفای نقش در عرصه جهان عرب و اسلام، ایفای نقش هژمون جهانی که به اتکا کرده است و رقابت با قدرتهای منطقهای دشواری اصلی تصمیمگیری خارجی عربستان سعودی در طول تاریخ بوده است.
کتاب «عربستان؛ سیاست خارجی در سایه بحرانهای داخلی» نوشته داریوش درویشی را انتشارات دانشگاه امام صادق با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۳۰۰۰ تومان در ۱۶۷ صفحه منتشر کرده است. /۹۲۵/د ۱۰۲/ش
عربستان سعودی یکی از جدیترین رقبای منطقهای ایران محسوب میشود و حضور این دو کشور در اکثر تحولات منطقه خاورمیانه به عنوان دو سر یک طیف مشهود است. شیوه کتاب برای پرداختن به سیاست خارجی عربستان، توجه به ساختار داخلی این کشور و تمرکز بر مکانیزمهای داخلی بحرانزا در درون هیئت حاکمه عربستان است.
به اعتقاد نویسنده، «وضعیت رو به رشد بحرانهای داخلی عربستان سعودی از منظر مشروعیت، هویت، کارآمدی و بحران جانشینی مشهود است و این بحرانها منجر به گسستهای اجتماعی فراوان در جامعه عربستان شده است.» (ص ۱۳)
الگوی کتاب برای پرداختن به سیاست خارجی عربستان الگویی دروننگر و خرد و برآمده از تئوریهای رایج در بررسی سیاست خارجی است. بر اساس این الگوها وجود بحرانها و چالشهای داخلی در یک دولت در جهتدهی مسائل و تصمیمات حوزه سیاست خارجی آن کشور بسیار موثر است.
بر این مبنا با بررسی بحرانهای مشروعیت، هویت، کارآمدی و جانشینی در عربستان سعودی و میزان و عمق گسستهای اجتماعی حاصل از این بحرانها، تاثیر این بحرانها بر سیاست خارجی عربستان ارزیابی میشود.
در فصل اول کتاب، ضمن تعریف برخی از مفاهیم کلیدی و مهم نظیر بحران، مدیریت بحران، شکاف اجتماعی و...، دیدگاههای نظری در مورد اثرگذاری روندها و وضعیتهای داخلی یک کشور بر سیاست و رفتار خارجی آن مورد بررسی قرار گرفته است. بر این مبنا، چارچوب تئوریک این اثر بیش از هر متفکری، متاثر از کی. جی هالستی است که کتاب «مبانی تحلیل سیاست بینالملل» او از مطرحترین آثار در این زمینه در دانشگاههای ایران است.
بر مبنای دیدگاه هالستی، کشورها در سیاست خارجی خود کارویژههایی را از خود بروز میدهند که میتوان آنها را «نقشهای ملی» نامید: «نقش ملی تعریفی است که سیاستگذاران از انواع متداول تصمیمات، تعهدات، قواعد و اقدامات مناسب برای دولتشان و وظایفی که دولتشان باید در شرایط گوناگون جغرافیایی و موضوعی ایفا کند، ارائه میدهند. نقشهای ملی با سمتگیریهای کشورها رابطه بسیار نزدیکی دارند، ولی از سمتگیریها خاصترند چرا که اقدامات مشخصتری را نمایش میدهند یا به دنبال دارند.» (ص ۳۴)
نقشهای ملی توضیح میدهند که دولتها در زمینههای بینالمللی خود را متعهد به چه وظایف و کارکردهایی میدانند. بر اساس دیدگاه هالستی شرایطی همچون تصور وجود خطر، ضعف یا قوت در تواناییها، نقشهای سنتی، نیازهای اقتصادی و... در انتخاب یک نقش ملی موثر هستند. هالستی میگوید: «با کنار هم گذاشتن مبانی شکل دهنده به نقش ملی میتوان سه نوع متغیر اثرگذار در تعیین نقشها را احصاء کرد: ۱. شرایط خارجی؛ ۲. خصوصیات ملی و ۳. خصوصیات ایدئولوژیک یا ایستاری.» (ص ۳۶)
هالستی بر مبنای این تقسیمبندی متغیرهای موثر در تعیین نقشهای سیاست خارجی را اینچنین صورتبندی کرده است: بر مبنای نظریه هالستی و نظریات دیگر حوزه سیاست خارجی، کتاب به چارچوبی نظری رسیده است که مفروض اصلی آن این است: «مولفهها و منابع داخلی یک بازیگر بر تصمیمگیری، نوع سمتگیریها، نقشهای ملی و رویکردها در عملکرد و رفتار سیاست خارجی آن اثرگذار هستند.» (ص ۴۲)
بر مبنای چنین مفروضی در فصل دوم، نویسنده به تبیین بحرانهای داخلی عربستان سعودی پرداخته است. پس از مروری تاریخی بر شکلگیری حکومت آل سعود، عوامل موثر بر چهار بحران مشروعیت، هویت، کارآمدی و جانشینی مورد بررسی قرار گرفتهاند. در این فصل همچنین به روند اصلاحات در عربستان پس از بن سلمان و نیز مقوله چشمانداز ۲۰۳۰ این کشور نیز پرداخته شده است.
نویسنده کارنامه محمد بنسلمان را ناموفق ارزیابی میکند و اصلاحات او را نامتوازن و مبتنی بر پروپاگاندای رسانهای معرفی میکند. هر چند که کل مطالب این بخش از فصل دوم محدود به چهار یا پنج صفحه است و شاید بهتر بود برای مستدل شدن ادعاها و ارائه تحلیلی عمیق، مجال بیشتری برای بحث در این زمینه فراهم میشد.
فصل سوم کتاب که زمینههای داخلی سیاست خارجی عربستان نام دارد، بر پایه بحرانهایی که در فصل پیشین صورتبندی شدهاند استوار است. در این فصل ابتدا نقاط عطف سیاست خارجی عربستان مورد بررسی قرار گرفتهاند. بر مبنای مطالب فصل سیاست خارجی عربستان از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۵۴ محافظهکارانه بوده است. این سیاست محافظهکارانه در فاصله سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۲ با هژمونیک شدن قدرت جمال عبدالناصر و ناسیونالیسم عربی او به سمت انفعال حرکت میکند و عربستان در برابر مصر در نقطه ضعف قرار میگیرد.
با حمایت ناصر از انقلابیون یمنی، سیاست خارجی عربستان ناگزیر میشود از انفعال خارج شود و در فاصله ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۷ در تلاش برای مهار ناسیونالیسم ناصری بوده است. این سیاست پس از ۱۹۶۷ و با شکلگیری جنگهای کشورهای عربی با اسرائیل جای خود را به رویکردی جدید میدهد. رویکردی که عمدهترین بعد آن تحریم نفتی کشورهای غربی و عدم صدور نفت در یک بازه زمانی بود. دو دوره دیگر سیاست خارجی عربستان در کتاب پس از انقلاب اسلامی و پس از سقوط صدام صورتبندی شده است. در همه این ادوار به ادعای کتاب، علاوه بر عوامل اثرگذار خارجی بحرانهای داخلیای که در بخش قبل مورد توجه قرار گرفته بودند هم بر سیاست خارجی اثرگذار بودهاند.
کتاب «عربستان سعودی، سیاست خارجی در سایه بحرانهای داخلی» را میتوان تلاشی برای ارائه نگاهی آکادمیک و به دور از سوگیریهای احساسی نسبت به عربستان تلقی کرد. تلاشی که البته در جاهایی (چنان که در همین مطلب هم اشاره شد) چندان قرین توفیق نبوده است. جمعبندی کلی کتاب را نیز چنین میتوان بیان کرد:
علیرغم اینکه عربستان سعودی تلاش کرده است هویتی ایدئولوژیک و اسلامی برای خودش تعریف کند، رفتار این کشور در عرصه سیاست خارجی بیش از آنکه از اصول وهابیت پیروی کند، به شدت عملگرایانه، واقعنگر و غیرهویتی است و همواره بر مبنای تامین امنیت و ثبات داخلی کشور و حفظ منافع آل سعود شکل گرفته است. سیاست خارجی عربستان سعودی همواره با تصمیماتی متعارض مواجه بوده است که این کشور را مجبور کرده است در موقعیتهای خاص برخی منافعش را به نفع برخی دیگر کنار بگذارد؛ این موقعیتها وقت انتخابهای سخت و حساس است که نقاط عطف و اثرگذار در تاریخ سیات خارجی عربستان سعودی را تعیین کردهاند. ایجاد تعادل بین حفظ ثبات و امنیت داخلی، ایفای نقش در عرصه جهان عرب و اسلام، ایفای نقش هژمون جهانی که به اتکا کرده است و رقابت با قدرتهای منطقهای دشواری اصلی تصمیمگیری خارجی عربستان سعودی در طول تاریخ بوده است.
کتاب «عربستان؛ سیاست خارجی در سایه بحرانهای داخلی» نوشته داریوش درویشی را انتشارات دانشگاه امام صادق با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۳۰۰۰ تومان در ۱۶۷ صفحه منتشر کرده است. /۹۲۵/د ۱۰۲/ش
ارسال نظرات