نگاهی به کتاب «عصر عاشقی»؛
درس وفاداری همسر یک فرمانده شهید در مسیر عشق
کتاب «عصر عاشقی» به قلم پوریا ریوندی، داستان زندگی شهید سرلشکر بدایار بهبودی؛ فرمانده گردان ۱۱۹ پیاده مکانیزه لشکر ۸۱ زرهی است.
به گزارش خبرگزاری رسا، انتشارات سوره سبز کتاب «عصر عاشقی» را منتشر کرد.
کتاب «عصر عاشقی» به قلم پوریا ریوندی، داستان زندگی شهید سرلشکر بدایار بهبودی؛ فرمانده گردان ۱۱۹ پیاده مکانیزه لشکر ۸۱ زرهی است که انتشارات سوره سبز در آستانه نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران آنرا راهی بازار نشر کرد.
در بخشی از سخن ناشر در صفحات ابتدایی کتاب، آمده است: «شاید به خاطر نوع نگاهی که تاکنون به موضوع دفاع مقدس شده است و حریمی که برای آن تعریف کردهایم، ناخودآگاه آنرا به مجموعه پیچیدهای بدل کرده باشیم که بسیاری حتی از سرِ کنجکاوی هم علاقهای به گشودنِ آن ندارند؛ چه رسد به داخل شدن و حضور. اما یک چیز مسلم است؛ در داستانی که در طول سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ بر مردم ما گذشت، مردان و زنانی دیده میشوند که جنسشان با اکثریت، متفاوت و عیارشان خالصتر است. عملشان را با معیارهای دنیوی نمیتوان محک زد و فقط خدا از عمق روح و عظمت وجودشان آگاه است و بس.
کتاب پیشرو، داستانِ شیدایی نسلی است که جانانه با همه تعلقات ریز و درشتشان به زندگی دنیا، دست از خواستههای خویش شستند و باارزشترین دارایی خود را برای ما که اکنون به دور از غوغای جنگ و خونریزی، همسفر ثانیههای حیاتیم، نثار کردند.»
سرلشکر بدایار بهبودی؛ ۹ تیر ۱۳۲۷ در روستای حیدریه از توابع ضیاءآباد شهرستان تاکستان چشم به جهان گشود و ۲۵ آبان ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی میمک بر اثر اصابت ترکش به سر به فیض شهادت نائل آمد.
بدایار سرش را به چپ و راست تکان تکان داد و با همان صدای خشن گفت: «خیلی بیمعرفتی حیدری! به خداوندی خدا، از دیروز بعد از حرکت شما به منطقه عملیات، من تشنهام، ولی با خودم عهد بستم آب نخورم، مگر وقتی که آب را به شما برسانم. دلم میخواست تو اینقدر معرفت داشتی که این آب را نمیخوردی و اول به مجروحها و افرادت میدادی. با خودم فکر کرده بودم اگر حیدری به این درجه از معرفت رسیده باشد، شهادت گوارایش است. ولی اگر نرسیده باشد، خدا نکند در این حالت شهید شود... من وقتی آب میخورم که حیدری آب خورده باشد. حیدری هم وقتی باید آب بخورد که سربازهایش خورده باشند.»
حیدری با بغضی که ترکیده بود، گفت: «تو را به خدا من را دعا کنید که بتوانم اینطور باشم. مثل شما باشم. دعا کنید که به این حد از معرفت برسم.» بدایار او را بوسید و گفت: «آفرین، این همان افسری هست که میخواستم. حالا مرد باش و محکم بایست. برو که این عملیات به تو احتیاج دارد.»
نخستین چاپ کتاب «عصر عاشقی» در ۱۳۶ صفحه با شمارگان دو هزار نسخه به بهای ۱۳ هزار و ۸۰۰ تومان به همت انتشارات سوره سبز راهی بازار نشر شده است. /۹۲۵/د ۱۰۲/ش
کتاب «عصر عاشقی» به قلم پوریا ریوندی، داستان زندگی شهید سرلشکر بدایار بهبودی؛ فرمانده گردان ۱۱۹ پیاده مکانیزه لشکر ۸۱ زرهی است که انتشارات سوره سبز در آستانه نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران آنرا راهی بازار نشر کرد.
در بخشی از سخن ناشر در صفحات ابتدایی کتاب، آمده است: «شاید به خاطر نوع نگاهی که تاکنون به موضوع دفاع مقدس شده است و حریمی که برای آن تعریف کردهایم، ناخودآگاه آنرا به مجموعه پیچیدهای بدل کرده باشیم که بسیاری حتی از سرِ کنجکاوی هم علاقهای به گشودنِ آن ندارند؛ چه رسد به داخل شدن و حضور. اما یک چیز مسلم است؛ در داستانی که در طول سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ بر مردم ما گذشت، مردان و زنانی دیده میشوند که جنسشان با اکثریت، متفاوت و عیارشان خالصتر است. عملشان را با معیارهای دنیوی نمیتوان محک زد و فقط خدا از عمق روح و عظمت وجودشان آگاه است و بس.
کتاب پیشرو، داستانِ شیدایی نسلی است که جانانه با همه تعلقات ریز و درشتشان به زندگی دنیا، دست از خواستههای خویش شستند و باارزشترین دارایی خود را برای ما که اکنون به دور از غوغای جنگ و خونریزی، همسفر ثانیههای حیاتیم، نثار کردند.»
سرلشکر بدایار بهبودی؛ ۹ تیر ۱۳۲۷ در روستای حیدریه از توابع ضیاءآباد شهرستان تاکستان چشم به جهان گشود و ۲۵ آبان ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی میمک بر اثر اصابت ترکش به سر به فیض شهادت نائل آمد.
بدایار سرش را به چپ و راست تکان تکان داد و با همان صدای خشن گفت: «خیلی بیمعرفتی حیدری! به خداوندی خدا، از دیروز بعد از حرکت شما به منطقه عملیات، من تشنهام، ولی با خودم عهد بستم آب نخورم، مگر وقتی که آب را به شما برسانم. دلم میخواست تو اینقدر معرفت داشتی که این آب را نمیخوردی و اول به مجروحها و افرادت میدادی. با خودم فکر کرده بودم اگر حیدری به این درجه از معرفت رسیده باشد، شهادت گوارایش است. ولی اگر نرسیده باشد، خدا نکند در این حالت شهید شود... من وقتی آب میخورم که حیدری آب خورده باشد. حیدری هم وقتی باید آب بخورد که سربازهایش خورده باشند.»
حیدری با بغضی که ترکیده بود، گفت: «تو را به خدا من را دعا کنید که بتوانم اینطور باشم. مثل شما باشم. دعا کنید که به این حد از معرفت برسم.» بدایار او را بوسید و گفت: «آفرین، این همان افسری هست که میخواستم. حالا مرد باش و محکم بایست. برو که این عملیات به تو احتیاج دارد.»
نخستین چاپ کتاب «عصر عاشقی» در ۱۳۶ صفحه با شمارگان دو هزار نسخه به بهای ۱۳ هزار و ۸۰۰ تومان به همت انتشارات سوره سبز راهی بازار نشر شده است. /۹۲۵/د ۱۰۲/ش
ارسال نظرات