به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛
شماره 28 دوفصلنامه «حکمت معاصر» منتشر شد
بیست و هشتمین دوفصلنامه علمی ـ پژوهشی «حکمت معاصر» به صاحب امتیازی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با مدیر مسؤولی اعظم قاسمی و سردبیری طاهره کمالیزاده منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، بیست و هشتمین دوفصلنامه علمی ـ پژوهشی «حکمت معاصر» به صاحب امتیازی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با مدیر مسؤولی اعظم قاسمی و سردبیری طاهره کمالیزاده منتشر شد.
این فصلنامه در ۵ مقاله منتشر شده که عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات مذکور به شرح زیر است:
بررسی تطبیقی مطابقت ذهن و عین در شناخت شناسی ملاصدرا و کانت
صغری باباپور و جعفر شانظری
از موضوعات پیچیده و بحث برانگیز شناخت شناسی چه در فلسفه اسلامی و چه در فلسفه غرب مسئله کیفیت ارتباط ذهن و عین با یکدیگر است. بحث اصلی در شناخت شناسی بحث مطابقت تصورات با آنچه در واقعیت موجود است، یعنی چگونگی انطباق صور ذهنی با صور عینی میباشد. رئالیست ها به مطابقت ذهن و عین قائلند، ولی گروهی از فلاسفه عقیدهای مخالف این دارند و مفاهیمذهنی را جدای از حقایق خارجی پنداشته، و یا حتی حقایقخارجی را تصویر مفاهیم ذهنی میدانند. این درحالیست که مطابقت ذهن وعین در حکمت متعالیه از اصولیترین مباحث می باشد. ملاصدرا بابحث وحدت ماهوی ذهن و عین دروجود ذهنی و وحدت تشکیکی عینی وجود برتر ماهیت قصد در حل مسأله مطابقت داشت. کانت نظریه انقلاب کپرنیکی خود را طرح می نماید که اگر متعلقات با ذهن ما مطابقت داشته باشند، این با شناخت پیشینی به اشیاء مطابقتر است. بر این اساس ذهن دارای فعالیتی خاص می شود و نوع معرفتی را که بدست می آورد، خودش مشخص می نماید. مقاله حاضر به بررسی کیفیت مطابقت ذهن و عین از دیدگاه ملاصدرا و کانت پرداخته و به دنبال تشابهات و اختلافات نظرات ملاصدرا و کانت در این زمینه می باشد.
نقد و بررسی استدلالات حکیمِ سبزواری در اثبات مسئله اتّحاد عاقل و معقول
حسین حسینی امین و فاطمه معین الدینی
حکیم سبزواری که از مدافعینِ مسئله اتّحاد عاقل و معقول است علاوه بر شرح و تقریرِ براهینِ صدرالمتألّهین خود، براهینی را در اثباتِ این مسئله اقامه کرده است. در این پژوهش سه برهانِ مادّه و صورت؛ تجرّد معقول؛ و تبدیلِ مشتقّ به مبدأ که از براهینِ ابتکاری وی میباشند، موردِ نقد و ارزیابی صوری و مادّی قرار گرفته اند. برهان مادّه و صورت دچار مصادره به مطلوب است که در آن اصلِ مدّعا در برهان اخذ شده است. بُرهان تجرّد معقول، مخدوش و اساساً باطل است؛ زیرا در مقدّمه سوّم این برهان خلط فاحشی میانِ حملِ اوّلی و حملِ شایع رُخ داده است. در بُرهانِ سوّم نیز تبدیل عاقل و معقول به عقل به معنای اتّحادِ آن دو نخواهد بود. بنابراین، هیچ یک از سه برهان، در جهتِ اثباتِ مدّعای اتّحاد عاقل و معقول تامّ نیست و توانائیِ اثباتِ مدّعا را ندارد. صورت بندی براهین و نقدها همگی نو و حاصلِ تامّلاتِ نگارندگان میباشد.
نشانههای امشاسپند شهریور در آثار سهروردی
مرتضی درودی جوان و مهدی عظیمی
امشاسپندان در نظام باورشناختی مزدایی به شش مفهوم متعالی اطلاق میگردد که برترین آفریدگان خداوند شناخته شدهاند. در پژوهش حاضر کوشش شده است تا با بهرهگیری از روش تحلیل محتوا میزان آثار و نشانههای مستقیم و غیرمستقیم امشاسپند شهریور، که در باور مزدیسنان یکی از هفت فروزه اهورامزدا به شمار میرود، در مجموعه مصنفات شیخ اشراق تحلیل و بررسی گردد. در این پژوهش، پس از استقرای ویژگیهای عمومی امشاسپندان و ویژگیهای اختصاصی امشاسپند شهریور، با رجوع به متون مزدایی و منابع تحلیلی، به جست و جوی این ویژگیها در آثار سهروردی پرداخته شده است. پس از محاسبه میزان فراوانی و بسامد ویژگیها و نشانههای این امشاسپند، دادههای بهدست آمده مورد تحلیل محتوایی و مفهومی قرار گرفته است. در اثر این پژوهش، نتایجی همچون حضور شهریور به عنوان مثل اعلای نورانیت و اقتدار الهی، عدم حضور کارکرد رب النوعی این امشاسپند، و نیز کارکرد نجومی و نمادین آن در آثار سهروردی، اجتماع قویترین نشانههای شهریور در متون فارسی، و در ضمن یادکرد از قهرمانان اساطیری ایرانی و موارد دیگر به دست آمده است.
معرفتشناسی در نگاه علامه جعفری
سید جواد میری
دانش دیسیپلینر (disciplinar) در برابر دیگر اشکال معرفت که شکلهای اشتباه یا غیرعلمی درک ابعاد واقعیات هستند، به عنوان شکل معتبری از دستهبندی دانش بینقص مفهوم سازی شده است. علوم اجتماعی با درونیسازی شکلهای دیسیپلینرِ معرفتها، تسلیم بخشبندی دانش شده است و در نتیجه هر نوع تلاش در راستای «یکپارچگی دانش» را به عنوان شکلهای «منسوخ درکِ پیچیدگیها»، نامگذاری نموده است. در این مقاله، پرسش اصلی معرفتشناسی مبتنی بر مطالعۀ علامه جعفری در برابر معرفتشناسان کلاسیکی است که اصول پیکربندی معرفت دیسیپلینر را به اشتراک نگذاشته بودند. به بیانی دیگر، این خوانش، روش دیگری از شرح انتقاد کاملاً مبسوط از ساختار دانش دیسیپلینر است و به این معنا نیست که روش رو به آتی، «حالت بینرشتهای از معرفت» است، زیرا همچنان براساس مفهوم «دیسیپلینر» است که دید واقعیت را به عنوان «موجودیت کلنگر» از دست میدهد. به عبارت دیگر، رویکرد بین رشتهای ممکن است روشی رو به جلو در غلبه بر نواقص معرفتشناسی رشتهای باشد، اما نمیتواند ما را از خطرات بخشبندی رها سازد و صرفاً موضوعی از اهمیت شناختی نیست، بلکه شامل حالت وجودی «بودن» در جهان است. در این نوشتار برآنیم که این مسائل را از طریق دیدگاه علامه جعفری شرح دهیم؛ فردی که ظاهراً ریشه در سنت فلسفه حکمتی دارد و در عین حال راهبردهای جدیدی مانند تحلیل «تولید دانش» را مطرح کرده است. به عبارت دیگر به نظر میرسد علامه جعفری با اینکه ایده دانش دیسیپلینر را به دلیل اثرات بخشبندی آن از چنین راهبرد معرف شناختی رد کرده است، اما از راهبردهای بینرشتهای طرفداری نکرده است. چراکه در دیدگاه او این راهبردهای ظاهراً متفاوت منجر به شکل کاملی از «اندیشه کارمندوارانه» در علوم انسانی میشود.
تأملی بر چیستی مرگ در فلسفه شوپنهاور و ملاصدرا
فرح رامین
مرگ بهعنوان واقعیتی اجتنابناپذیر موضوع مطالعه مکاتب مختلف فلسفی است. پیوند عمیق فلسفهورزی و مرگاندیشی سبب شده است که فیلسوفانی مانند شوپنهاور و صدرا به این امر بهتفصیل بپردازند. این مقاله در پی پاسخگویی به این سؤال است که آیا میتوان در تفکر شوپنهاور و ملاصدرا نوعی دیالوگ در باب چیستی و ماهیت مرگ انسان برقرار کرد؟ از نظر شوپنهاور، مرگ از بین رفتن هویت فردی و وجود پدیداری انسان است؛ اما وجود فینفسه و راستین وی جاودانه خواهد بود. ملاصدرا معتقد است، مرگ اشتداد وجودی و تقویت جنبهی تجرد نفس است که باعث تضعیف تعلق نفس به بدن و ترک بدن میشود. یافتههای پژوهش نشان میدهد که بهرغم تفاوت در مبانی، تفکر بدبینانه، انکار حیات و تجویز خودکشی و عرفان برهمنی شوپنهاور، میتوان در روش هستیشناسانه، رویکرد عرفانی، اشتراک در برخی مؤلفهها و نتایج مرگاندیشی، میان دو فیلسوف، مشابهتها و همزبانیهایی را نیز یافت. هر دو فیلسوف سرشت و ذات فناناپذیر انسان و تقسیم دوگانه در باب جهان را میپذیرند و به وجود رنج در جهان، زهدمحوری و وجود عشق در هستی باور داشته و در جستجوی عوامل مرگهراسی و راهکاری برای برونرفت از آن بودهاند. /۸۲۲/ن ۶۰۲/ش
این فصلنامه در ۵ مقاله منتشر شده که عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات مذکور به شرح زیر است:
بررسی تطبیقی مطابقت ذهن و عین در شناخت شناسی ملاصدرا و کانت
صغری باباپور و جعفر شانظری
از موضوعات پیچیده و بحث برانگیز شناخت شناسی چه در فلسفه اسلامی و چه در فلسفه غرب مسئله کیفیت ارتباط ذهن و عین با یکدیگر است. بحث اصلی در شناخت شناسی بحث مطابقت تصورات با آنچه در واقعیت موجود است، یعنی چگونگی انطباق صور ذهنی با صور عینی میباشد. رئالیست ها به مطابقت ذهن و عین قائلند، ولی گروهی از فلاسفه عقیدهای مخالف این دارند و مفاهیمذهنی را جدای از حقایق خارجی پنداشته، و یا حتی حقایقخارجی را تصویر مفاهیم ذهنی میدانند. این درحالیست که مطابقت ذهن وعین در حکمت متعالیه از اصولیترین مباحث می باشد. ملاصدرا بابحث وحدت ماهوی ذهن و عین دروجود ذهنی و وحدت تشکیکی عینی وجود برتر ماهیت قصد در حل مسأله مطابقت داشت. کانت نظریه انقلاب کپرنیکی خود را طرح می نماید که اگر متعلقات با ذهن ما مطابقت داشته باشند، این با شناخت پیشینی به اشیاء مطابقتر است. بر این اساس ذهن دارای فعالیتی خاص می شود و نوع معرفتی را که بدست می آورد، خودش مشخص می نماید. مقاله حاضر به بررسی کیفیت مطابقت ذهن و عین از دیدگاه ملاصدرا و کانت پرداخته و به دنبال تشابهات و اختلافات نظرات ملاصدرا و کانت در این زمینه می باشد.
نقد و بررسی استدلالات حکیمِ سبزواری در اثبات مسئله اتّحاد عاقل و معقول
حسین حسینی امین و فاطمه معین الدینی
حکیم سبزواری که از مدافعینِ مسئله اتّحاد عاقل و معقول است علاوه بر شرح و تقریرِ براهینِ صدرالمتألّهین خود، براهینی را در اثباتِ این مسئله اقامه کرده است. در این پژوهش سه برهانِ مادّه و صورت؛ تجرّد معقول؛ و تبدیلِ مشتقّ به مبدأ که از براهینِ ابتکاری وی میباشند، موردِ نقد و ارزیابی صوری و مادّی قرار گرفته اند. برهان مادّه و صورت دچار مصادره به مطلوب است که در آن اصلِ مدّعا در برهان اخذ شده است. بُرهان تجرّد معقول، مخدوش و اساساً باطل است؛ زیرا در مقدّمه سوّم این برهان خلط فاحشی میانِ حملِ اوّلی و حملِ شایع رُخ داده است. در بُرهانِ سوّم نیز تبدیل عاقل و معقول به عقل به معنای اتّحادِ آن دو نخواهد بود. بنابراین، هیچ یک از سه برهان، در جهتِ اثباتِ مدّعای اتّحاد عاقل و معقول تامّ نیست و توانائیِ اثباتِ مدّعا را ندارد. صورت بندی براهین و نقدها همگی نو و حاصلِ تامّلاتِ نگارندگان میباشد.
نشانههای امشاسپند شهریور در آثار سهروردی
مرتضی درودی جوان و مهدی عظیمی
امشاسپندان در نظام باورشناختی مزدایی به شش مفهوم متعالی اطلاق میگردد که برترین آفریدگان خداوند شناخته شدهاند. در پژوهش حاضر کوشش شده است تا با بهرهگیری از روش تحلیل محتوا میزان آثار و نشانههای مستقیم و غیرمستقیم امشاسپند شهریور، که در باور مزدیسنان یکی از هفت فروزه اهورامزدا به شمار میرود، در مجموعه مصنفات شیخ اشراق تحلیل و بررسی گردد. در این پژوهش، پس از استقرای ویژگیهای عمومی امشاسپندان و ویژگیهای اختصاصی امشاسپند شهریور، با رجوع به متون مزدایی و منابع تحلیلی، به جست و جوی این ویژگیها در آثار سهروردی پرداخته شده است. پس از محاسبه میزان فراوانی و بسامد ویژگیها و نشانههای این امشاسپند، دادههای بهدست آمده مورد تحلیل محتوایی و مفهومی قرار گرفته است. در اثر این پژوهش، نتایجی همچون حضور شهریور به عنوان مثل اعلای نورانیت و اقتدار الهی، عدم حضور کارکرد رب النوعی این امشاسپند، و نیز کارکرد نجومی و نمادین آن در آثار سهروردی، اجتماع قویترین نشانههای شهریور در متون فارسی، و در ضمن یادکرد از قهرمانان اساطیری ایرانی و موارد دیگر به دست آمده است.
معرفتشناسی در نگاه علامه جعفری
سید جواد میری
دانش دیسیپلینر (disciplinar) در برابر دیگر اشکال معرفت که شکلهای اشتباه یا غیرعلمی درک ابعاد واقعیات هستند، به عنوان شکل معتبری از دستهبندی دانش بینقص مفهوم سازی شده است. علوم اجتماعی با درونیسازی شکلهای دیسیپلینرِ معرفتها، تسلیم بخشبندی دانش شده است و در نتیجه هر نوع تلاش در راستای «یکپارچگی دانش» را به عنوان شکلهای «منسوخ درکِ پیچیدگیها»، نامگذاری نموده است. در این مقاله، پرسش اصلی معرفتشناسی مبتنی بر مطالعۀ علامه جعفری در برابر معرفتشناسان کلاسیکی است که اصول پیکربندی معرفت دیسیپلینر را به اشتراک نگذاشته بودند. به بیانی دیگر، این خوانش، روش دیگری از شرح انتقاد کاملاً مبسوط از ساختار دانش دیسیپلینر است و به این معنا نیست که روش رو به آتی، «حالت بینرشتهای از معرفت» است، زیرا همچنان براساس مفهوم «دیسیپلینر» است که دید واقعیت را به عنوان «موجودیت کلنگر» از دست میدهد. به عبارت دیگر، رویکرد بین رشتهای ممکن است روشی رو به جلو در غلبه بر نواقص معرفتشناسی رشتهای باشد، اما نمیتواند ما را از خطرات بخشبندی رها سازد و صرفاً موضوعی از اهمیت شناختی نیست، بلکه شامل حالت وجودی «بودن» در جهان است. در این نوشتار برآنیم که این مسائل را از طریق دیدگاه علامه جعفری شرح دهیم؛ فردی که ظاهراً ریشه در سنت فلسفه حکمتی دارد و در عین حال راهبردهای جدیدی مانند تحلیل «تولید دانش» را مطرح کرده است. به عبارت دیگر به نظر میرسد علامه جعفری با اینکه ایده دانش دیسیپلینر را به دلیل اثرات بخشبندی آن از چنین راهبرد معرف شناختی رد کرده است، اما از راهبردهای بینرشتهای طرفداری نکرده است. چراکه در دیدگاه او این راهبردهای ظاهراً متفاوت منجر به شکل کاملی از «اندیشه کارمندوارانه» در علوم انسانی میشود.
تأملی بر چیستی مرگ در فلسفه شوپنهاور و ملاصدرا
فرح رامین
مرگ بهعنوان واقعیتی اجتنابناپذیر موضوع مطالعه مکاتب مختلف فلسفی است. پیوند عمیق فلسفهورزی و مرگاندیشی سبب شده است که فیلسوفانی مانند شوپنهاور و صدرا به این امر بهتفصیل بپردازند. این مقاله در پی پاسخگویی به این سؤال است که آیا میتوان در تفکر شوپنهاور و ملاصدرا نوعی دیالوگ در باب چیستی و ماهیت مرگ انسان برقرار کرد؟ از نظر شوپنهاور، مرگ از بین رفتن هویت فردی و وجود پدیداری انسان است؛ اما وجود فینفسه و راستین وی جاودانه خواهد بود. ملاصدرا معتقد است، مرگ اشتداد وجودی و تقویت جنبهی تجرد نفس است که باعث تضعیف تعلق نفس به بدن و ترک بدن میشود. یافتههای پژوهش نشان میدهد که بهرغم تفاوت در مبانی، تفکر بدبینانه، انکار حیات و تجویز خودکشی و عرفان برهمنی شوپنهاور، میتوان در روش هستیشناسانه، رویکرد عرفانی، اشتراک در برخی مؤلفهها و نتایج مرگاندیشی، میان دو فیلسوف، مشابهتها و همزبانیهایی را نیز یافت. هر دو فیلسوف سرشت و ذات فناناپذیر انسان و تقسیم دوگانه در باب جهان را میپذیرند و به وجود رنج در جهان، زهدمحوری و وجود عشق در هستی باور داشته و در جستجوی عوامل مرگهراسی و راهکاری برای برونرفت از آن بودهاند. /۸۲۲/ن ۶۰۲/ش
ارسال نظرات