شاهزاده جوان از سردرگمی تا رسیدن به قدرت با ابزار پدر
به گزارش خبرگزاری رسا، چند هفته قبل روزنامه آمریکایی «نیویورکتایمز» بخشهای مهمی از کتاب «ام بی اس: به قدرت رسیدن محمد بن سلمان» را منتشر کرده که «بن هوبارد» نویسنده آن٬ مدیردفتر این روزنامه در بیروت است.
این کتاب در چندین فصل به چاپ رسیده است و جنجال و سرو صدای زیادی نیز به پا کرد.
زمانی که «محمد بن سلمان» ولیعهد جوان سعودی به اواسط دهه دوم زندگی خود رسید هیچ کس نمیتوانست اینگونه تصور کند که او تنها یک شاهزاده عادی است که در تجارت فعالیت داشته و گاهی برای مسافرت به کشورهای خارجی میرود.
در این زمان بروز مرگ و میر در خاندان سلطنتی سعودی موجب صعود شاهزاده سلمان به همراه پسرش محمد شد.
در جولای 2011 همسر اول سلمان سرانجام پس از یک نبرد طولانی با بیماری کلیه٬ شکست خورد و از دنیا رفت. پس از آن «سلطانبن عبدالعزیز » ولیعهد وقت عربستان که شانس دوم نشستن بر تخت پادشاهی بود بر اثر سرطان روده درگذشت. سپس «نایف بن عبدالعزیز» ولیعهد سعودی در سال 2012 که از بیماری قلبی رنج میبرد نیز از دنیا رفت.
به این ترتیب «ملک عبدالله» پادشاه سابق عربستان٬ شاهزاده سلمان را به عنوان ولیعهد منصوب کرد و این شاهزاده سعودی شانس اول نشستن بر تخت پادشاهی عربستان را به دست آورد که می توانست فرصتی برای پسرش نیز باشد.
محمد بن سلمان هیچگاه علنا درباره برنامههایش برای روند سیاسی خود صحبت نمیکرد؛ اما بارها اعلام کرده بود که میخواهد یک حاکم جدید برای عربستان باشد و از روشهای سنتی حکومتی در این کشور عبور کند.
وی در مصاحبهای با بلومبرگ ابراز داشت: من عناصری دارم که میتوانند بسیار بیشتر از آنچه در اختیار «استیو جابز» یا «مارک زاکربرگ» و یا «بیل گیتس» بود برای من فراهم کنند؛ من از روشهای آنها پیروی کردهام و این فکر در دوران نوجوانی به ذهنم خطور کرد.
اما از نظر ملک عبدالله میزان تجربه و آگاهی محمد بن سلمان با جاهطلبیهایش تناسبی نداشت. وی شاهزاده سلمان را به عنوان وزیر دفاع عربستان منصوب کرد ٬ اما مانع ورود محمد بن سلمان به همراه پدرش به این وزارتخانه شد. مدتی پس از آن ملک عبدالله به اصرار سلمان٬ محمد را به عنوان رئیس دیوان ولیعهد و مدیر دفتر پدرش در وزارتخانه منصوب کرد.
دوران زندگی محمد بن سلمان در اواسط بیست سالگی هنوز مبهم بود و خودش هم نمیدانست میخواهد چه کار کند؛ شاید علت این امر آن بود که واقعا کاری انجام نمیداد و همچنین بعد از ماجرای فرستادن گلوله برای کارمند بنگاه املاک ( در فصلهای گذشته به آن اشاره کردیم) تلاش میکرد تا چهره خود را بهبود ببخشد.
اما نکته روشن آن است که شاهزاده جوان تا قبل از اینکه به طور ناگهانی در سال 2015 در معرض توجهات قرار بگیرد هیچ کاری انجام نداده بود؛ به این صورت که نه تجربه نظامی داشت٬ نه مدرک تحصیلی از دانشگاههای خارجی و نه بر یک زبان خارجی تسلط داشت و نه در کشورهایی مانند آمریکا و اروپا و سایر کشورهای غربی زندگی کرده بود.
همین پیشینه برای محمد بن سلمان بعدها در روشهایی که او برای رسیدن به قدرت استفاده میکرد تاثیرات خود را نشان داد.
اما شناخت نسبتا عمیقی که بن سلمان از عربستان و جامعه آن داشت٬ این امکان را به او داد تا کمی موفقیتآمیز عمل کند؛ تا جایی که اغلب مردم تصور نمیکردند که محمد بن سلمان قادر به انجام این کارها باشد. اما شاهزاده جوان سعودی بر خلاف شناختی عمیق خود نسبت به کشورش٬ درک چندانی از غرب و روشهای تعامل با همپیمانان غربی عربستان به ویژه آمریکا نداشت.
همین موضوع برای او تبدیل به یک نقطه ضعف شده و سبب شد تا در رابطه با ماجراجوییهای خود محاسبات اشتباهی داشته باشد.
با توجه به تفاوتهای زیادی که در پیشینه محمد بن سلمان نسبت به سایر برادرانش در زمینه تجربه و آگاهی وجود داشت٬ این سوال مطرح میشود که چرا پدرش او را انتخاب کرد تا یک مسیر اشتباه را برای اداره کشور در پیش بگیرد که البته او هیچگاه درباره این موضوع صحبت نکرد.
شاید سلمان از چشمانداز پدرش «عبدالعزیز» بنیانگذار حکومت سعودی که پیشنهاد یک تاجر آمریکایی برای فرستادن فرزندان خود برای تحصیل به خارج از کشور را رد کرد پیروی میکرد.
به گفته دو نفر از نزدیکان خانوادگی سلمان٬ در آن زمان پادشاه عبدالعزیز میگفت: برای اینکه شخصی رهبر کشور خود شود باید در کشور و ملت خود آموزش ببیند و در محیطی که سنتها و آداب کشور خودش وجود دارد رشد کند.
اما خواهر و برادران بزرگتر سلمان که به تحصیل در خارج از کشور پرداخته و با زبان انگلیسی صحبت میکردند٬ ارتباط ضعیفی با پدرانشان داشتند و البته همین موضوع موجب ارتباط کمرنگ آنها شده بود. اما در سوی دیگر سلمان مردی سنتی بود و طبق آداب و فرهنگ عربستان غذا را با دست میخورد؛ محمد بن سلمان نیز اینگونه بود و توانست توجه و تحسین پدرش را جلب کند.
با وجود اینکه روشهای خشن محمد بن سلمان در اداره کشور بسیاری از نزدیکانش را آزار میدهد؛ اما پدرش از این موضوع ناراحت نبوده و معتقد است پسرش شاهزاده جوانی است که احساس میکند کشورش به او نیاز دارد.
یکی از افراد نزدیک به خانواده سلمان این طرز تفکر پادشاه سعودی را در این عبارت خلاصه میکند: «برای تعامل با بادیهنشینان نیاز به یک بادیهنشین است».
در بهار سال 2014 «باراک اوباما» رئیسجمهور سابق آمریکا « جوزف ویلیام وستفال» را به عنوان سفیر خود در عربستان به ریاض فرستاد. فستوال که 66 سال داشت در زندگی حرفهای خود در تعدادی از دانشگاهها فعالیت داشته و مدتی نیز در وزارت دفاع کار مشغول بوده است.
او مردی عظیمالجثه بود و رفتارهای خاصی داشت که همکارانش را آزار میداد؛ اما سعودیها از طرز رفتار و علاقه او به گپ زدن قبل از شروع کار بسیار استقبال میکردند.
بعد از اینکه وستفال در منصب خود مشغول به فعالیت شد٬ یکی از کارکنان یک کلیپ ویدئویی از بنسلمان که با همراهانش در حال قدم زدن در یک کارخانه بود به او نشان داد. او میگوید که در این فیلم سلمان یک لباس فرم به تن داشت و برای پسرش صحبت میکرد٬ محمد بن سلمان نیز یک دفترچه یادداشت در دست داشت و نکات را مینوشت.
در این میان محمد بن سلمان توجه سفیر اوباما را به خود جلب کرده و او گفت بیتردید او پسر مورد علاقه پدرش است.
در آن زمان ملک عبدالله از بیماریهای بسیاری رنج میبرد و وستفال هرازگاهی با سلمان دیدار میکرد. او در این دیدارها میدید که محمد بن سلمان دائما در گوشهای ایستاده و حرف نمیزند. وستفال خواست تا دیداری با این شاهزاده جوان داشته باشد و میدانست که محمد بن سلمان نیز بسیار خوشحال خواهد شد؛ چرا که پیش از این با هیچ شخصیت برجستهای از سفارت آمریکا خواستار صحبت با او نشده بود.
وستفال میگوید بعداز صحبت با او متوجه شدم که شاهزاده جوان سعودی طمع زیادی برای رسیدن به قدرت دارد و ممکن است برای تحقق هدف خود دست به کار شود.
«بن هوبارد» نویسنده این کتاب به زبان عربی صحبت میکند و بیش از یک دهه در خاورمیانه کار کرده است وی اخبار کودتاها ، جنگهای داخلی ، اعتراضات ، گروههای جهادی و موضوعات مذهبی و فرهنگ عمومی را در بیش از 10 کشور از جمله سوریه ، عراق ، لبنان ، عربستان سعودی ، ترکیه ، مصر و یمن پوشش داده است. این نخستین کتاب او با عنوان: «ام بی اس: به قدرت رسیدن محمد بن سلمان» است.