۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۷:۵۵
کد خبر: ۶۵۰۴۵۸
معرفی کتب مهدوی (۱۱)؛

امید آخر؛ داستان‌هایی از کرامات امام زمان

امید آخر؛ داستان‌هایی از کرامات امام زمان
کتاب «امید آخر» برگزیده‌ای از داستان‌هایی است که در مجموعه‌های مختلف درباره کرامات امام مهدی عجل الله فرجه الشریف نگارش یافته و هفت تشرف تا حدودی بازنویسی شده است.

به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، مؤسسه انتشارات جمکران وابسته به مسجد مقدس جمکران کتاب «امید آخر؛ داستان‌هایی از کرامات امام زمان» نوشته حسن محمودی را روانه بازار نشر کرد.

کتاب «امید آخر» دربردارنده داستان‌هایی از امام زمان -عج- است و از منابع مورد استناد محمودی در تدوین این اثر می‌توان به عنایات امام مهدی -عج- آیت‌الله سیستانی، نجم الثاقب طبرسی نوری، کمال‌الدین و عنایات حضرت مهدی -عج- به علما از ناصر دولت‌آبادی اشاره کرد.

ساختار کتاب

این کتاب که برگزیده‌ای از داستان‌های است که در مجموعه‌های مختلف درباره کرامات امام مهدی عجل الله فرجه الشریف نگارش یافته و هفت تشرف تا حدودی بازنویسی شده است که عبارت‌اند از:

1- توبه روحانی؛ شیخ حسن که در توبه‌ای جدی موفق به دیدار می‌شود؛

2-هانیه؛ شیعه شدن یک سنی به‌واسطه فریادرسی امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- به نقل از آیت‌الله تبریزی؛

3- آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی، امام عصر -عجل الله تعالی فرجه الشریف- را به بحرالعلوم یمنی (زیدی مذهب) نشان می‌دهد؛

4- یاقوت؛ جوانی سنی مذهب که با گم‌شدن در بیابان و فریادرسی حضرت شیعه شده است؛

5-بهترین روز؛ حسن جوانی که از لهو و لعب دست کشیده و بر اثر اشتیاق زیاد با حضرت دیدار داشته است؛

6- سعید چندانی؛ سعید نوجوانی سنی بود که بر اثر تضرع مادرش به حضرت در مسجد جمکران شفا یافته و شیعه شده است؛

7-این‌گونه باشید؛ ماجرای فردی به نام سید باقر که به دنبال انجام بهترین کار برای دیدار با حضرت بوده است.

گزیده‌ای از کتاب:

پیرمرد با چشمانی پر از اشک کنار حصار مقام حضرت حجّت علیه‌السلام نشست و ما سه‌نفری وارد شدیم. سید چراغ را روی زمین گذاشت و کنار چاه رفت و با آرامش خاصی وضو گرفت. بدون اینکه چیزی به ما بگوید، داخل مقام شد. از رفتارش فهمیدیم که ما نباید داخل مقام برویم.

با پدرم بیرون مقام حضرت حجت قدم می‌زدیم که متوجه شدیم، سید مشغول نماز شده است. پدرم چون به مذهب تشیع معتقد نبود، می‌خندید و کارهای سید را به تمسخر می‌گرفت.

پس از مدتی صدای استغاثه سید با ذکر یابن الحسن به گوشمان رسید. او عاجزانه چند بار یابن الحسن، یابن الحسن را تکرار کرد.

بعد از مدتی سکوت، متوجه شدیم که سید با کسی مشغول صحبت است. پدرم که در حال قدم زدن بود، ایستاد و با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است، سید با چه کسی صحبت می‌کند؟!

دو سه دقیقه با دقت، صدای صحبت‌های او را گوش دادیم ولی تشخیص ندادیم که صحبت درباره چیست.

ناگهان سید پدرم را صدا زد که “بحرالعلوم داخل شو!”...

پدرم با اضطراب داخل شد، من هم خواستم پشت سرش، داخل مقام شوم که سید فرمود: «نه! شما نیا»

همان‌جا ایستادم. بعد از مدّت خیلی کمی، باز به‌قدر چهار، پنج دقیقه صدای صحبت شنیدم امّا صحبت‌ها را تشخیص نمی‌دادم. ناگهان نوری که از آفتاب روشن‌تر بود در مقام حجّت تابید. به‌محض روشن شدن مقام، صدای صیحه پدرم را شنیدم. بلافاصله سید مرا صدا زد: «ابراهیم! بیا که پدرت از حال رفت.»

من سریع با ظرفی که کنار چاه بود، آب برداشتم و به داخل مقام رفتم.

سید گفت: شانه‌هایش را بمال تا به حال بیاید.

آب به‌صورت پدرم زدم و شانه‌هایش را مالیدم. به‌محض باز شدن چشمانش، صدای گریه‌اش نیز بلند شد و بی‌اختیار خود را روی پاهای سید انداخت تا پاهای سید را ببوسد. سید هم بلافاصله خم شد و پدرم را از روی پاهایش بلند کرد و گفت: «این کار را نکنید درست نیست». امّا پدرم از حال عادی خارج شده بود و دائماً می‌گفت: «یابن رسول اللَّه! یابن رسول اللَّه! التوبه التوبه، من دیگر شیعه شدم، مذهب شیعه را به من تعلیم بده، من توبه کردم» و دائماً اشکش جاری بود.

با خوشحالی به او گفتم: شما کسی را ندیدید؟

گفت: فقط همان نوری که مثل تابش آفتاب همه‌جا را روشن کرده بود لحظه‌ای نظرم را جلب کرد. امّا صدای صحبت‌هایی را می‌شنیدم.

وقتی جریان را از پدرم پرسیدم، اشاره به سکوت کرد و من هم اصراری نکردم.

از ابراهیم جدا شدم و به محل کارم رفتم. جریان شگفت‌آوری را شنیده بودم و اعتقادم به سید دو چندان شده بود.

این قضیه گذشت. بحرالعلوم بعد از شیعه شدن به یمن برگشت. چهارماه بعد چند نفر از زوّار یمنی به نجف آمدند و پول‌های زیادی برای سید ابوالحسن به عنوان وجوهات سهم امام آوردند. بحرالعلوم هم نامه‌ای توسط زوّار فرستاد و در آن نامه ضمن تشکر از سید ابوالحسن اصفهانی، نوشته بود که به برکت عنایت و هدایت شما، تاکنون دو هزار و اندی از مقلدین من، شیعه دوازده امامی شده‌اند.

والسلام علی من اتبع الهدی

مؤسسه انتشارات جمکران وابسته به مسجد مقدس جمکران کتاب «امید آخر داستان‌هایی از کرامات امام زمان» نوشته حسن محمودی را در ۷۹ صفحه با شمارگان ۵۰۰۰ نسخه به قیمت ۵۰۰۰ تومان روانه بازار نشر کرده است.
علاقه‌مندان می‌توانند برای تهیه این کتاب به آدرس قم – خ معلم – پاساژ ناشران و یا بلوار پیامبر اعظم، مسجد مقدس جمکران، انتشارات کتاب جمکران مراجعه و یا با شماره ۳۷۸۴۲۱۳۱-۰۲۵ تماس حاصل نمایند. /۹۹۸/ن ۶۰۲/ش
میثم صدیقیان
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
رویا
Iran, Islamic Republic of
۲۴ دی ۱۳۹۹ - ۰۸:۲۷
سلام. بر خداوند. یگانه
سلام بر بانو علیا حضرت زهرا
سلام بر امام زمان غیرت الله
اقا جانم منم الان مسجد شما نشستم
اقا من روی برگشت با دست خالی ندارم
مولا جان
یا حاجتمو روا کنید
یا مرگم همین الان برسه
2
0