نوسرودههای شعرای غیرایرانی برای آزادی فلسطین
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، اشغال فلسطین از دهههای پیش به مسأله اول جهان اسلام تبدیل شده است. مردم آن با چنگ و دندان برای آزادی سرزمین خویش میجنگند و سلاحشان جز سنگ نیست. این، موضوعی است که نمیتواند هیچ دل آگاه و بیداری را به درد نیاورد؛ به ویژه که کودکان و نوجوانان این سرزمین نیز در هجوم ستم صهیونیستها گرفتار آمدهاند و هرکس باید به اندازه خویش راهی برای حمایت از این مظلومان بجوید.
شعرای تاجیک ضمن سرودن اشعار پردرد که از اعماق دل و جانشان بیرون آمده به این موضوع پرداختهاند و این اشعار را برای انتشار در اختیار خبرگزاری فارس قرار دادهاند.
از جمله شعرای سرشناس تاجیک، گلنظر، مولف سرود ملی تاجیکستان و نماینده اسبق مجلس نمایندگان و شاعر مردمی این کشور در یک شعر سپید، این سرزمین جفاکشیده را به صحرای درد و اندوه که از خون شهدای آن به دشت لاله تبدیل شده تشبیه میکند که این نبرد شک و یقین و کفر و ایمان دل او را به درد آورده و به عقیده شاعر، این ملت در جستجوی عصا و متکای سر به هر دری میزند. لابهلای شعر شاعر تاجیک از «معین»، شاعر جوان مرگ فلسطینی نیز یاد میکند که در راه آزادی وطن خویش، جام شهادت نوشید.
ستیزههایت ارغوانی است
غنچههایت لاله زار است
تو چه صحرائی که هر یک ذره تو
ثل دریا ناله بار است
ای دل آئینه من
ای فلسطین درون سینه من؟!
قطعه قطعه گریه داری از غم خویش
برعیث دانستهای نوش زمان را
مرهم جان کم خویش
ای دل آینه من
ای فلسطین درون سینه من؟!
بانگ میدان میرسد برگوش احساست
باد زندان میفتد در بال پروازت
مهر تو در حلقه دار بلنداست
شوق تو سرکوب این چرخ نژند است
ای دل آینه من
ای فلسطین درون سینه من؟!
از کدامین سرو عالم توعصا جوئی؟
از کدامین مته جانی* متکا جوئی؟ (* متهجان- بی جان و بی روح)
لذت حلوا تو از موج هواجوئی؟
از کجا جمع آورم کشت پریشانت را؟
خرمن پر بار طوفانت را؟
از کجا جمع آورم من پارههایت را
بیچارههایت را؟
آوارههایت را؟
از المهای چنین روزی بمیرم
چون معین روزی بمیرم
ای دل آینه من
ای فلسطین درون سینه من؟!
همچنانکه مشاهده میشود گوینده تاجیک در غم ملت هم دین خود موضع میگیرد و خود را در غم او شریک میداند که بالاخره این درد او را همچون همسنگرش معین، شاعر در غم فرو مینشاند و باعث مرگ او میشود.
«نظام قاسم»، شاعر نامدار و نماینده مجلس نمایندگان نیز به موضوع فلسطین در اشعار خود اشارههای واضح و روشنی دارد. این شاعر که در مورد فاجعه سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) غزل «آفتاب کربلا» را سروده استفاجعه فلسطین را مهمترین مسئله دنیای اسلام و تاریخ بشر میداند که همانند استخوانی در گلوی روزگار مسلمانان قرار دارد که نباید هر پیرو دین اسلام نسبت به آن بی تفاوت بماند واین درد را باید درد و اندوه خود بداند. او هم مثل گلنظر، فاجعه فلسطین را در جان پر درد خویش تجربه میکند و با ناله و فریادو غریو مردم این سرزمین که آن را «دولت بدون مرز اما جاویدان» میخواند، هم صدا میشود و دریغ آن را دارد که این فریاد به گوش شنوندهای نمیرسد، امید دارد که این ملت روزیدر پی بریدن ریشه ظلم و بی عدالتی دسته تبر خواهد شد؛
«فلسطین»
اشک تلخ بر مژه یخ بسته تاریخ
نفس گرمان دل سرد زمان
هر لحظه
آبت میکنند از نو
و خون آلوده جاری میشوی
بر گونههای خسته تاریخ.
چو پیش مادر دل خون
به پیشت
زندگی هم
میکند گم صبر و تمکین را،
که بین لاله خون یابی
همیشه نسلهایت – طفلکان شوخ گلچین را...
خدا داری فقط،
ای روی راه دادگر بنشسته تاریخ.
فلسطین،
خانه بی بام و در،
ای خان بی نان زمان،
ای دولت بی مرز جاویدان،
نگاه خسته و امیدوارت بر سماست،
ای مرغ پربشکسته تاریخ.
جدا از حق نهای،
ای با حقیقت تا ابد پیوسته تاریخ،
بلرزانند هر گاهی بن و بیخت،
ولی برجاست تاریخت .
خراب آباد جاویدان،
تو با آبادی جان و دلت یک عمر آبادی ،
تو در دنیای آزادی پرستانت سرآزادی،
ایا، ای بندی وارسته تاریخ.
ایا ای خاک،
ای دل چاک،
ای بی باک،
ثنا بر جان بی جسمت،
ثنا بر جسم بی جانت،
که هستی کنده قتل هوسهای فراوانت
و تا هستی،
درخت ناحقی را تا ببری از بیخ،
تو با عصیان بی انجام و آغازت
و با فریاد بی آوا و آوازت
تبر خواهی شدن بر دسته تاریخ.
مرحوم «قربان حسینی» که یکی از شعرای متدین و مذهبی بود و 3 مجموعه با نامهای «راز نگاه»، «روایت مسچا» و «شبقدر»منتشر کرده بود در چند رباعی به موضوع فلسطین و مبارزات آزادی خواهانه این ملت غیور و آزاده نیز پرداخته رژیم اشغالگر قدس را مورد نکوهش و نفرین قرار میدهد که جا دارد این رباعیات جانسوز او منتشر میشود:
سرکرده اسرائیل بشد دیوانه
کرد چشم علا به کشوربیگانه
بر باغ سعادت عرب زد آتش
ز آن گشت بسی کودک و زنبی خانه
***
اسرائیلیان ز ذمره هتلیرند
منهوس و پلید و خونخور وبدگیرند
بر باد هوس نشسته خونریزی کنند
شخصی ز عرب گیرند بهخوردن سیرند
***
یهودان اسرائیلند فتنه باز
نمایند هر دم نوی فتنه ساز
بتازند و آتش زنند بر عرب
ولنگار سازند و پست و فراز
***
اسرائیلیان که جنگجویان نوند
هریک چو سگی بدمنش وفتنه گرند
بر اسب طمع سوار گشته جمله
بر ملک عرب ز بهر گنجی بدوند
شاعران تاجیک که مثل هر ادیب دیگر رسالت قلم را به خوبی درک کردهاند و ثابت کردند که نسبت به سرنوشت هم دینان خوددر اقصی نقاط جهان، از جمله مردم مظلوم فلسطین بی تفاوت نبودهاند و هر چند تاجیکستان از فلسطین هزاران کیلومتر فاصله دارد اما خود را هم درد و در کنار فرزندان ایثارگر و میهن دوست و آزادی خواه آن میداند.
«برای خاک زیتون»
قسم به تین و به زیتون و طور پاک مرا
قسم به حرمت و پاکیزگی خاک مرا
پرندہ وار طوافم به گرد گنبد توست
نکردہ هیچ تفنگ تو بیمناک مرا
منم ز طایفه کربلا و رستاخیز
سرم ببرد اگر دشمنم چه باک مرا
تو تاب، دادہ یی از دست و ما همه شوقیم
که ساخت مهر تو از عشق تابناک مرا
تو از گلوله بگو ، من ز سنگ خواهم گفت
ببین که قدس چسان کردہ دردناک مرا
به فرق چاک علی( ع) آن یتیم پرور حق
ببین به معرکهها فرق چاک چاک مرا
خلیفهها همه با غاصبان یکی شدهاند
سکوت اهل حرم میکند هلاک مرا
چه مستی است که افتاده در سر عشاق
خدا نصیب کند کاش عشق پاک مرا
درود بر تو، که با روز قدس زنده شدی
که «روز قدس» نگه داشت از هلاک مرا
علی کمیل قزلباش از پاکستان
نوشتم خون، نوشتم درد، دردِ صبحِ آزادی
نوشتم غم، غمِ اندوه، اندوه و غمِ شادی
نوشتم یک عروسی، یک عروسِ مانده در آتش
نوشتم کفش های سوخته با پای دامادی
نوشتم یک عروسک در کنارِ کودکِ بیجان
نوشتم بادبادک زیرِ خاکِ ملکِ اجدادی
نوشتم "غزه"، کاغذ قایقِ دریای خونین شد
نوشتم "انتفاضه"، جان گرفت آهنگِ آزادی
منم آن کودکِ ده ساله تیشه بدست اینجا
که با کوهی از آهن میکند تمرین فرهادی
من آن محمود درویشم، منم آن ناظمِ حکمت
که دارد در سرِ خود آرزوی صبحِ آزادی
نگاهِ خسته و پیرم طلوعِ عشق را دیده
شنیده گوشِ سنگینم، صدای خنده و شادی
«احمد شهریار»
شکوه قبله اول، وقار حرمت دین را
ببین سوریه را بحرین را ارض فلسطین را
سلام ِ لاله زار قدس، بر آن کودک زخمی
ببوسد سرخی گلهای تو آن زخم شیرین را
از این که نان شان در روغن است از خون مظلومان
نمیدانم چه باید کرد این شاه و سلاطین را
سقوط آل نفت و آل شیطان را تماشا کن
خدا لعنت کند چون آل مروان آل نفرین را
برای حفظ تخت و تاج، آن شاهان بی غیرت
نثار مسلمین کردند هر دشنام و توهین را
بیا بنگر! بدون تو شده محصور بیت القدس
بیا تا بشکنیم این هیبت سیمان و پرچین را
فلسطین عاقبت با عزم ما آزاد خواهد شد
مبر از یاد خود امید و فتح و عشق و آمین را
«مهدی باقر»
جشن آزادی قدس ای کاش که برپا شود
جشن ما با دیدن صاحب زمان زیبا شود
ظلم فردا رخت خواهد بست از دنیای ما
دولت عدل الهی جای آن برپا شود
یا الهی دور کن غم از دل این مومنان
روز فتح قدس باشد یارمان مولا شود
پرچم عباس را بر شانه خود میبریم
مسجد بیت المقدس باز سهم ما شود
صبح و شبها بر لب ما این دعا هست ای خدا
دستگیر ما غریبان حضرت زهرا شود
«فاطمه ضرغام»/826/د101/ب1
منبع: خبرگزاری فارس