بابای زینب روایتی از شهید حزب الله
به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، انتشارات یاقوت کتاب بابای زینب روایتی از زندگی شهید حزب الله، حسین مولوی را نشان می دهد. نویسنده این کتاب خانم فاطمه دولتی است.
هفته دفاع مقدس یادآور رشادت ها و ایثارگری های رزمندگان اسلام و حمایت و پشتیبانی ماندگار ملت مقاوم ایران در هشت سال جنگ نابرابر است.ملت ما در طول دوران دفاع مقدس با اتکا به خداوند متعال، اطاعت از ولایت و حفظ وحدت و حضور در صحنه توانست در برابر مقابل حجم گسترده ای از دشمنان که از صدام و عراق حمایت می کردند بایستد و اجازه ندهد وجبی از خاک مقدس میهن در اشغال متجاوزان بماند. رزمندگان اسلام در طول هشت سال دفاع مقدس، مخلصانه از میهن اسلامی دفاع کردند و امنیت، اقتدار و صلابت امروز، مرهون زحمات این قشر ایثارگر است.
قدرت دفاعی ایران بیمه خون شهدا و حماسه رزمندگان اسلام در طول هشت سال رشادت و دلاوری است. دفاع جانانه و مبتنی بر تفکر اسلامی و انقلابی ملت قهرمان ایران در دفاع مقدس نه تنها دستاوردی برای رژیم بعثی و حامیان او نداشت بلکه از این مرز و بوم کشوری مقتدر ساخت که به عنوان کانون صدور انقلاب و بیداری اسلامی در جهان مطرح شد. رزمندگان ایران اسلامی در هشت سال دفاع مقدس در حساس ترین دوران تاریخ با قامتی بر بلندای ابدیت، گام های استواری در راه حقیقت خواهی گذاشتند. تلاش های ایثارگران سبب شد تا آرمان حقیقت خواهی و عدالت خواهی تبلور پیدا کند. خانواده های معظم شهدا و ایثارگران زینب گونه در مقابل تمام مشکلات ایستادگی کردند تا بتوانند مقاومت را به صورت زنده به نمایش بگذارند.
ساختار کتاب
کتاب بابای زینب دارای شش فصل است.
فصل اول: عنوان فصل نخست این کتاب ماه نوا، است. عناوین دیگر این فصل عبارت است از: نبض انقلاب، صندوق، شهید جوان، پولیکای آبی، شاه لوله کن،ح کماندوها آمدند، چشم هایش، دانشگاه انقلاب، اردوی رامسر، خانه ی مولوی ها، سفره ی نان.
فصل دوم: تربيع، عنوان فصل دوم این کتاب است. عناوین دیگر این فصل عبارت است از: عطر دل انگیز بهار، آتش به اختیار، حزب خلق مسلمان ، پیراهن حزب الله، آرمی برای نیمه ی شعبان، نخودچینی، شم سیاسی، جاسازی به سبک حسین، دادگاه انقلاب، پیشنهاد طلایی، نفوذی حوزه ی علمیه، فرمان ۸ مادهای، استخاره شروع نشده، تمام شد، ۱۱۸ شهر، جماران، مدیرکل، یار شهردار، دفاع با عمل، سد معبر، منم مثل همه.
فصل سوم: بدر، عنوان دیگری از این کتاب است. عناوین دیگر این فصل: از جنس مردم، حمام به سبک حسین، تبرکی سید، شوق طلبگی، دامادی، روز عقد، خانم فاطمه، از خانه ی پدری... ، شب بمباران، دریا دل، رفاقت پدرزن دامادی، غسل زیارت، کباب، آب دوغ خیار، سمته مثل زینب، پسرک شمع دزد، إغماض گره گشایی.
فصل چهارم: فصل چهارم این کتاب با عنوان ماه گرفتگی مشخص شده است. عناوین دیگر این فصل عبارت است از: دارخوین، دود سرگین، تانکها آمدند، ما خودی هستیم، وجعلنا.. ، خرمشهر، منم باید برم ، انگشتر فیروزه، دیدار آخر، شمع محفل، خرج، شوخی های نمکی، غسل آخر، ما رمیت اذ رمیت، لحظه ی وصال، ماه گرفتگی، سبک بار پرواز کرد.
فصل پنجم: نامه ها و اسناد ، فصل پنجم این کتاب را تشکیل داده است. عناوین دیگر این فصل: سفارش به قرآن و اهل بیت، شوق جهاد جبهه، آزمونی الهی، دعوت به صبر، خطر منافقین، سفارش دخترش زینب (۱)، سفارش دخترش زینب (۲)، سفارش و حلالیت از همسر، وصیت نامه، اسناد و مدارک، راویان کتاب.
فصل ششم: آخرین فصل این کتاب قاب خاطره هاست.
ویژگی اثر
1. پرداختن به دفاع مقدس
2. شناساندن شهیدی که کمتر شناخته شده
3. نقل خاطرات خواندنی
4. متنی زیبا و خواندنی
برشی از کتاب
در صفحه 89 و 90 این کتاب درباره خاطره ای از دفاع مقدس این مطالب نگاشته شده است:
گیر افتاده بودیم. همین جمله می توانست وضعیت مان را توضیح دهد. یک گروه چند نفره رفته بودیم تا نزدیکی های خط برای شناسایی و درک موقعیت؛ اما بی سیم مان وسط راه قطع شد. هرچه تلاش کردیم برای برقراری ارتباط نشد که نشد. کلافه و خسته از مسیر پیش می رفتیم که ناگهان تیری به سمت مان آمد. بچه ها دراز کشیدند روی خاک و صدا از کسی در نیامد. خدایا! چه خبر شده؟
نگاهی به حسین انداختم. او هم مضطرب بود. کمتر دیده بودم دلهره بگیرد. همیشه آرام بود. لبخند می زد و کارش را انجام می داد. یکی از بچه ها که سر صف بود، نیم خیز شد و گفت: بچه های خودی اند، فکر کردن ما عراقی هستیم، به خاطر همین تیراندازی کردند. حسین زمزمه کرد: اسم شب چی بود؟ نگاهی به هم انداختیم. هیچ کدام مان اسم شب را به خاطر نداشتیم. جانم می لرزید و دست هایم می رفت سمت سرد شدن. چه می کردیم؟
حتی نمی توانستیم فریاد بزنیم. ممکن بود با صدای فریا ما، عراقی ها به گوش شوند و آتش شان را بریزند سر همه ی بچه ها. بی سیمی هم در کار نبود تا بتوانیم به گروهی که مقابل مان ایستاده بود خبر دهیم که ما ایرانی هستیم، نه عراقی. سیاهی شب، سوز سرما، صدای خوفناک باد لای درختان، همه و همه وضع را بدتر می کرد.
نمی دانم چقدر گذشته بود که دیدم حسین سینه خیز جلو می رود. پرسیدم: كجا؟» جواب داد: بالاخره باید یه کاری کرد. چند متر سینه خیز رفت، نمی دانم؟ شاید حدود ۲ کیلومتر، تا رسید به نیروهای ایرانی، تا خبر رساند که ما خودی هستیم، و فقط اسم شب مان را فراموش کرده ایم. آن شب بیشتر از هر وقتی، از خود گذشتگی او را دیدم.
ایک بار یکی از دوستان حسین تیر خورده و توی بیمارستان بود. حسین رفت ملاقاتش، با یکی از راننده های آمبولانس.... آن جا دوستش می گوید: من مسوولم، من باید برگردم خط، منو از این جا ببر. او هم برای دوستش کم نمی گذارد و با همکاری همان رانندهی آمبولانس یک تابوت می آورند، پارچه باف را میگذارند درون تابوت و بدون ترخيص و دردسر از بیمارستان خارج می شوند. حسین در کار دل شیر داشت و در رفاقت کم نمی گذاشت.
انتشارات یاقوت کتاب «بابای زینب(روایتی از زندگی شهید حزب الله حسین مولوی» را در قطع رقعی و 144 صفحه به چاپ رسانده است.
علاقهمندان میتوانند برای خرید این کتاب به انتشارات یاقوت به آدرس: قم، خیابان انقلاب، چهار راه سجادیه، ابتدای سمیه، جنب بانک سپه تلفن: 37741368 025 مراجعه کنند./826/ن601/ق