شماره 99 فصلنامه «نقد و نظر» منتشر شد
به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، نود و نهمین شماره فصلنامه علمی ـ پژوهشی فصلنامه «نقد و نظر» به صاحب امتیازی دفتر تبلیغات اسلامی (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی) با مدیر مسؤولی محمدتقی سبحانی و سردبیری محمدعلی مبینی منتشر شد.
این فصلنامه در 7 مقاله و در 166 صفحه منتشر شده است و عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات به شرح زیر است:
بررسی انتقادی دیدگاه هیوم در باب منشأ و مفاد اعتقاد به نفس/ روح آدمی
میثم شادپور؛ سیدمحمود موسوی
چکیده: دیوید هیوم، از فیلسوفان تجربهگرا، با رصد خاستگاه تصورات و اعتقادات، مفادشان را توضیح میدهد؛ زیرا به اعتقاد او بر پایه اصل نسخهبرداری، تصور و اعتقادی که خاستگاه مبهمی داشته باشد و نتوان آن را به انطباع مشخصی بازگرداند، محتوای مشخصی ندارد و پوچ است. هیوم همین رویکرد را در تبیین منشأ و مفاد اعتقاد به نفس/خود/ روح آدمی پی میگیرد و به این نتیجه میرسد که اعتقاد به نفس، نه امری عقلی و نه شهودی (موضع سلبی)، بلکه ناشی از تخیّل است و ازهمینرو خطاآمیز و درعینحال گریزناپذیر است (موضع ایجابی). در نوشتار پیش رو با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، تبیین هیوم از موضوع یادشده را بررسی و نقد میکنیم تا روشن شود اولاً موضع ایجابی او رضایتبخش نیست و دارای حفرههای معرفتی متعددی است؛ ثانیاً موضع ایجابی او با موضع سلبی و مبانی دیگر او ناسازگار است؛ ثالثاً به نقش علم حضوری در تبیین اعتقاد به روح توجهی نشده است.
بررسی سازگاری نظریۀ تجرد نفس با آموزههای قرآنی مربوط به زندگی اخروی
مهدی ذاکری
چکیده: بیشتر فیلسوفان مسلمان معتقدند که انسان مرکب از نفس مجرد و بدن است و نفس مجرد حقیقت او را تشکیل میدهد. لازمۀ پذیرش تجرد نفس این است که نفس مجرد که با مرگ از بدن جدا میشود، اولاً بدون نیاز به بدن میتواند به حیات خود ادامه دهد؛ ثانیاً برای بقا به عامل بیرونی نیاز ندارد. در مقابل، آنچه از قرآن برداشت میشود این است که انسان فینفسه باقی نیست و با مرگ از میان میرود؛ ازاینرو ادامه زندگی انسان پس از مرگ وابسته به خداوند است و اوست که با قدرت خود همه یا برخی از انسانها را زنده نگه میدارد یا پس از فاصلهای زمانی، بار دیگر زنده میکند. روش این مقاله ترکیبی است از تحلیل منطقی لوازم نظریۀ تجرد نفس و بررسی دلالت آیات محوری قرآن درباره مرگ و مقایسه این دو. هدف این مقاله نشاندادن این است که نظریه فلسفی تجرد نفس با برخی از آموزههای قرآنی درباره مرگ و زندگی اخروی سازگار نیست.
اثبات جاودانگی نفس در نظر افلاطون و تأثیر آن در برهان بساطت نفس سینوی در اثبات جاودانگی نفس (یک بررسی تاریخی)
مهدی عسگری؛ یوسف دانشور
چکیده: افلاطون در رساله فایدون برای اثبات جاودانگی نفس پس از مرگ سه برهان اقامه میکند. بیان دو برهان اول، بیانی اسطورهای ـ فلسفی است که بر چرخههای متوالی زایش مبتنی است. برهان سومی که افلاطون برای بقای نفس پس از مرگ اقامه میکند، برهان بساطت نفس است. او معتقد است چیزی که جزء ندارد فساد نمیپذیرد و ازآنجاکه نفس جزء ندارد با مرگ بدن جاودان خواهد بود و از بین نخواهد رفت. در فلسفه اسلامی یکی از مهمترین مباحث درباره نفس، اثبات جاودانگی و بقای نفس پس از مرگ است. ابنسینا فیلسوف بزرگ مشائی برای اثبات جاودانگی نفس براهینی را اقامه کرده است. به نظر نگارنده مهمترین این برهانها، برهان اثبات جاودانگی نفس از طریق بساطت است که افلاطون، قبل از ابنسینا آن را اقامه کرده است. این مقاله در صدد آن است تا براهین بقای نفس از دیدگاه افلاطون و تأثیر آن در برهان بساطت ابنسینا را از لحاظ تاریخی بررسی و تحلیل کند. روش بحث در این مقاله یک سیر تاریخی و با استناد به عبارات خود فیلسوفان بهویژه ابنسینا خواهد بود. پاسخ اجمالی که این مقاله به این مسئله میدهد این است که اثبات جاودانگی نفس از راه بساطت در فلسفه ابنسینا از لحاظ تاریخی صبغه افلاطونی دارد.
بررسی رؤیا از دیدگاه ارسطو و ابن سینا
محمدحسین مختاری
چکیده: مسئله رؤیا از مسائل مهمی است که فیلسوفان در طول تاریخ فلسفه بدان پرداختهاند. ارسطو در یونان باستان، رسالهای مستقل به نام «دربارۀ رؤیاها» را به این مهم اختصاص داده و فیلسوفان مسلمان نیز مسئله رؤیا را با بحث نبوت گره زدهاند. در این میان، تأمل فلسفی ابنسینا در مقام بزرگترین فیلسوف جهان اسلام در این مسئله حائز اهیمت است. او با توجه به تفسیری که از وجودِ نفس، تجرد آن، قوای نفس بهویژه خیال دارد، به بحث دربارۀ رؤیا میپردازد. ارسطو نیز با توجه به ادراک حسی و قوّه خیال به تبیین نظر خود درباره رؤیا و ماهیت آن میپردازد. مسئله اصلی این مقاله، تبیین و بررسی آرای این دو فیلسوف از مسئله رؤیاست. هدف تحقیق، نشاندادن وجوه افتراق و اشتراک و میزان تأثیرپذیری ابنسینا از ارسطو در مسئله رؤیاست. روش تحقیق در این مقاله نیز بررسی تطبیقی میان این دو فیلسوف از منظر فلسفی و تاریخ فلسفه است. نتیجۀ پژوهش آنکه ابنسینا در مباحث نفس و مسائل مربوط به رؤیا، دقت نظرهای بیشتری کرده و البته در آرای خود از ارسطو نیز متأثر بوده است.
بررسی تطبیقی هستیشناسیمعنا در دیدگاه فیض کاشانی و علامه طباطبایی
محمدجواد منصورسمایی؛ محمد علی مهدوی راد؛ حامد پوررستمی
چکیده: هستیشناسی معنا در پیِ یافتن حقیقت و ماهیت معنای الفاظ و به بیان دیگر در جستجوی چیستی معناست. اندیشمندان غربی به این مسئله توجه کرده و نظریههای گوناگونی همچون نظریه مصداقی، تصوری، تصویری و... برای معنا مطرح کردهاند. با توجه به جایگاه ویژۀ این بحث در تفسیر قرآن و دانش اصول فقه و برخی مباحث کلامی، تبیین دیدگاه دانشمندان مسلمان دربارۀ آن ضروری است. به همین جهت در این مقاله، با روش توصیفی تحلیلی، آرای دو تن از عالمان و مفسران برجستۀ شیعه، یعنی فیض کاشانی و علامه طباطبایی بازخوانی و تبیین شده است. با بررسی «نظریۀ روح معنا» که از نظریههای مهم ایشان در تفسیر قرآن است و هر دو مفسر بر آن اصرار دارند و اشتراکات فراوانی در دیدگاه آنان دیده میشود، اثبات شده است این نظریه که برخی در صدد بهدستآوردن نظریه معنا از آن بودهاند، نمیتواند به عنوان «نظریه معنا» پذیرفته شود؛ زیرا پاسخی به پرسش چیستی معنا ارائه نمیدهد. نتیجه اینکه بهرغم وجود عبارتهایی در آرای ایشان که نشان از تمایل به نظریۀ مصداقی یا تصویری معنا دارد، هر دو مفسر تنها نظریۀ ایدهای (تصوری) معنا را معتبر میدانند.
شیخ علاء الدوله سمنانی و نقد نظریه وحدت وجود ابن عربی
مرتضی کربلایی
چکیده: نظریۀ وحدت وجود از اساسیترین آموزههای تصوف و عرفان اسلامی است. از نگاه عارفان مسلمان، موجود حقیقی تنها خداست و مخلوقات، ظهورات و شئونات آن موجود حقیقی هستند. این اندیشه از همان دورۀ نخست شکلگیری عرفان اسلامی مطرح بوده و با ظهور ابنعربی از تبیینهای دقیقتری برخوردار شد. شیخ علاءالدوله سمنانی، از عارفان تأثیرگذار سدۀ هشتم هجری، با این نظریه مخالفت کرده است. در این مقاله، با روش تحلیلی پس از اشاره به احوال و آثار سمنانی و وضعیت زمانۀ وی، انتقاداتش درباره نظریۀ وحدت وجود را بررسی و نقادی کردهایم. درنتیجه برآنیم که سمنانی بهواسطۀ اعتقادش به ضرورت تفکیک میان آموزههای دین اسلام و آیینهای هندی همچون بودیسم و جلوگیری از بروز انحراف در توحید اسلامی، و به سبب نرسیدن به عمق کلام ابنعربی دربارۀ وجود مطلق مقسمی و تنزیۀ نهفته در آن و نیز خلط میان اعتبارات وجود، کلام وی در موضوع وحدت وجود را نقد کرده و به وحدت شهود قائل شده است. سمنانی وحدت شهود را نیز کمال نهایی سلوک ندانسته و مقام عبودیت را آخرین منزل از منازل سلوک عرفانی میداند
نقش قاعده بسیط الحقیقه در اثبات توحید صفاتی
لیلا بانشی (نویسنده مسئول)؛ احمد فاضلی؛ علی اله بداشتی
چکیده: ذات الهی به دلیل وجوب وجود، دارای همه اوصاف کمالی است و هر صفتی که از کمالات وجودی به شمار آید، به صورت مطلق دربارۀ خداوند صدق میکند. حال این پرسش مطرح میشود که رابطه این اوصاف کمالی با ذات الهی چیست؟ هدف از این مقاله تبیین توحید صفاتی بر اساس قاعده «بسیط الحقیقه» است. در تحقیق حاضر با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی، نقش قاعده بسیط الحقیقه در اثبات توحید صفاتی بررسی شده است. ملاصدرا بر اساس قاعدۀ بسیط الحقیقه تمام صفات کمال را برای ذات خداوند به صورت عینیّت با ذات اثبات میکند. استدلال وی در اثبات عینیّت صفات الهی با وجود خداوند از راه بساطت وجود واجب و تنزه از انواع ترکیب ماهوی است؛ همچنین بر اساس این قاعده، واجبتعالی دارای تمام صفات کمالی به نحو اتم و اقوی است. ملاصدرا در بحث از رابطۀ صفات واجبتعالی با ذات، قول به تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی را پذیرفته است. تبیین نحوۀ اتصاف ذات الهی به صفات فعل و جمع میان تشبیه و تنزیه، از دیگر نتایج قاعده «بسیط الحقیقه» در موضوع توحید صفاتی است./822/