کتاب «سور سوریه» سفرنامه ای به کشور رنج کشیده
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، کتاب «سور سوریه» تألیف محمد قائمخانی، با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و در ۱۹۲ صفحه توسط شرکت چاپ و نشر بینالملل منتشر شدهاست.
کتاب «سور سوریه» سفرنامه ایی به کشور رنج کشیده سوریه و روستاهای آن است که حقایقی مهم و خواندنی را از فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی سوریه ارائه می دهد. از نکات بارز این کتاب همسفری با شهید قاسم سلیمانی است که جذابیت کتاب را دو چندان کرده است.
کتاب «سور سوریه» میخواهد از وضعیت کشوری بگوید که حالا ۱۰ سالی از آغاز نبردی بزرگ در آن میگذرد. نبردی که در ابتدا صورتی از شورشهای مردمی داشت، اما خیلی زود چهره دیوآسای جنگ داخلی به خود گرفت و تمام پهنه کشور را به جهنمی بزرگ تبدیل کرد. سؤال مهمی که نویسنده میخواهد در این کتاب به آن پاسخ دهد، این است که «پیروز این جنگ کیست؟» اما پاسخ به راحتی قابل ردیابی نیست. مردم سوریه؟ ارتش سوریه؟ حتی در همان میدان، آیا ارتش پیروز نهایی است؟ پس اوضاع عجیب و غریب ادلب را چهطور باید فهمید؟ و اگر ارتش پیروز شده، دقیقاً بر چه کسی، نهادی یا گروهی غلبه کرده است؟ یا شاید باید پرسید بر چه کسانی یا گروههایی؟ همپیمانانش کجای این پیروزی هستند؟ در صحنه و میدان کجا بودهاند؟ و در رسانه چطور بازنمایی شدهاست؟ برنده جنگ رسانهای کیست؟ کدام کشور؟ نویسنده سعی کرده پیروزی را در ابعاد مختلفش و با صورتهای متفاوتش دنبال کند. در جنگهای میدانی، سیاسی، رسانهای، اقتصادی، و حالا باید گفت فرهنگی نیز، پیروزی با چه کسی یا گروهی بوده است؟
نویسنده کتاب «سور سوریه» هر چه پیشتر میرود، تعیین برنده و بازنده را سختتر مییابد. نکند بزرگترین پیروزی را کسی به دست آورده که در ظاهر، کمترین سهم به او رسیده باشد! با توضیح هر بخش بیشتر معلوم میشود که تعیین برنده و بازنده در دنیای امروز، خیلی پیچیدهتر از قبل است. اصلاً نمیشود به راحتی حکم کرد که فلانی یا فلان گروه یا بهمان کشور برد یا باخت.
با جلو رفتن کتاب معلوم میشود که پیروزیهای امروز، بستگی به حضور چندجانبه در لایههای مختلف نبرد دارد. در هر لایه هم بیش از ۲ طرف درگیری وجود دارد، و جنگ به نبردهای چندجانبه تبدیل شدهاست. پیچیدگی آنجاست که برخی از جنگندهها (یا به تعبیر امروزیها بازیگران) در چند لایه به صورت همزمان در حال نبرد (و بازی) هستند. آن وقت تفکیک حیثیتهای مختلف جنگ از هم، دشوار (یا تقریباً ناممکن) میشود. معلوم نیست چقدر از جنگ، صورت اقتصادی دارد و کجا، به گلولههای سخت تبدیل شده و کجا، به شکل تکفیر در قامت امامت جماعت مساجد، اذهان و قلوب را نشانه رفتهاست. نیروهای درگیر در هر سطح کداماند و عقبه هر جبهه تا کجا پس رفته و گستردگی نبرد تا کجا ادامه پیدا کرده؟ اصلاً مگر میشود جنگ سوریه را از شورشهای کشورهای عربی جدا کرد؟ و از تحریم ایران؟ و از استعمار خاورمیانه؟
تازه این سؤال پیش میآید که ما، ایرانیها، آنجا چه میکردهایم؟ آیا میدانستیم چه میکنیم یا ما را کشاندند وسط یک معرکه که نه سر دارد نه ته. باتلاق است بیشتر تا عرصه جنگ؟ و اگر میدانستیم چه میخواهیم، به آنها رسیدیم؟ در چه میدانهایی؟ چقدر؟ حالا وضعیتمان چطور است؟ و بعد از این باید کجا باشیم؟ متحدان ما چه کسی هستند؟ و رقبای ما؟ و دشمنانمان؟
مسلماً برای پرداختن به هر جنبه، چندین و چند کتاب لازم است. حالا آیا «سور سوریه» توانسته این کلاف سردرگم را باز بکند؟ قطعاً خیر. شاید حتی برای خواننده، گیجکننده هم باشد؛ و نفهمد کی کجاست و چی به چه کار میآید و هر کس از کجا آمده بهر چه کاری کجا میرود. اما شاید توانسته باشد برخی از گرهها را بگشاید، و چند سرنخ به دست خواننده بدهد تا خودش بنشیند سر فرصت، بعضی از گرههای دیگر را یکییکی باز کند، یا لااقل جلوی کور شدن بقیه گرهها را بگیرد.
برشی از کتاب
«ابوصادق یک جا را نشانمان داد. نیزاری کوچک بود در محاصره ساختمانهای خراب. گفت جای خالی یک موزه است. چشم چرخاندم. هیچ نبود جزئی! موزه نابود شده و تمام وسائلش خالی شده بوده. زیرزمینش پر از طلا و شیء قیمتی بوده که از بند دیوارها آزاد شده بوده ظاهراً. از کل موزه، نه بنایی مانده بود نه تجهیزاتی، نه اثری تاریخی. فقط و فقط یک ورودی مانده بود، نیمه خراب. برای خودش با آن همه زخم و جراحت، هنوز زیبا بود. زیباییاش وصله ناجوری بود برای آن همه برهنگی متراکم. از کل موزه همین ورودی، همین دالان تاریخ، تنها همین نماد زیبایی، از انفجار موشک و غارت سربازان در امان مانده بود. جنگ سوریه چه جنگی بود؟ جنگ دولت و مردم؟ جنگ داعش و ارتش؟ یا جنگ شهر و دشمنانش؟»