۱۰ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۳
کد خبر: ۶۹۲۵۷۹
یادداشت؛

امام حسن و مذاکره با دشمنان

امام حسن و مذاکره با دشمنان
بدون تردید موضع اصلی و اوّلی امام حسن(ع) مبارزه و مقابله با دشمنان بوده اما به دلایلی موضع مذاکره و صلح را انتخاب نمودند.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، یکی از مباحثی که در جوامع علمی مورد بحث بوده و نظرات متعددی درباره آن ذکر شده و مطرح می گردد بحث از  چرایی مذاکره امام حسن(ع) با معاویه و در مقابل، مبارزه امام حسین(ع) با یزید است. بدون تردید موضع اصلی و اوّلی امام حسن(ع) مبارزه و مقابله با دشمنان بوده است.[1]

اما به دلایلی موضع مذاکره و صلح را انتخاب نموده اند. یکی از دلایلی که امام حسن مجتبی(ع) را مجبور به پذیرش و قبول صلح نمود، عدم حمایت مردم از آن حضرت بود. مردمی که امام و رهبر زمان خود را در مواقعی حساس و حیاتی (به دلایل دنیوی و یا هر دلیل دیگری) تنها گذاشته و در مقابل دشمنانش از وی حمایت و پشتیبانی نکرده و باعث شکست ظاهری حق در مقابل باطل شدند. اگر مردم کوفه از امام حسن(ع) حمایت و پشتیبانی می‌کردند، امام هرگز تن به این صلح نمی ­داد چنان که فرمودند: «به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به معاویه سپردم که یاوری نداشتم، اگر یاوری می‌داشتم شبانه‌روز با او می‌جنگیدم تا خداوند میان ما و او حکم کند».[2]

امام حسن و مذاکره با دشمنان

 

وقتی قضایای ساباط و طرز برخورد با امام حسن(ع) به وجود آمد امام حسن مجتبی(ع) دریافت که مردم او را خوار کرده ­اند.[3]

و این خود دلیل روشنی بود بر این که با این مردم امکان ادامه جنگ با معاویه وجود ندارد و نمی­ توان بر آنان اعتماد و تکیه نمود. به همین خاطر امام(ع) فرمودند: به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته و به صورت اسیر به او تحویل می‌دهند.[4]

به طور کلی روحیات نیروهای امام حسن مجتبی(ع) به مراتب متفاوت و متمایز از روحیات نیروهای معصومان قبل از امام حسن(ع) بود. چرا که روحیه آخرت‌گرایی، جهاد در راه خدا و ایمان و تقدّم مسائل دینی بر مسائل دنیایی (با توجه به گذشت زمان از عصر پیامبر گرامی اسلام(ص) و فضای حاکم بر جامعه اسلامی) تبدیل شده بود به روحیه دنیاگرایی و اطاعت‌پذیری از نفس اماره و شیطان رجیم و در نتیجه، رسیدن به مطامع و اهداف دنیایی. این مسئله‌ای بود که خود امام حسن(ع) هم این را به آنان گوشزد نموده و فرمودند: «شما با گذشته خود تفاوت کرده‌اید. آنگاه که به صفین می‌رفتید، دینتان در پیش رویتان بود؛ اما امروز دنیایتان مقدم بر دینتان است».[5]

امام در ابتدای امر، به همه اعلام کرد که درباره جنگ با معاویه و شامیان هیچ‌گونه دودلی و تردید ندارد: شک و پشیمانی ما را از جنگ با شامیان بازنمی‌دارد؛ بلکه ما با بردباری و آرامش، با آن‌ها می‌جنگیم[6] و برای اینکه مردم را برای جنگ با معاویه امتحان کرده و اتمام حجت کرده باشد فرمود: اگر آماده نبردید، صلح را رد کنیم و با تکیه بر شمشیرمان کار او را به خدا واگذاریم، اما اگر ماندن را دوست دارید، صلح او را بپذیریم و برای شما تأمین بگیریم. در این هنگام مردم از هر سوی مسجد به فریاد درآمدند و با ندای «ما می­خواهیم زنده بمانیم»[7] صلح را خواستار شدند.[8]

امام حسن مجتبي(ع) در توضیح علت صلح خود با معاويه، به عبدالله بن زبير چنين می ­فرمایند: پنداشته‏ اي كه من تسليم او شدم؟ واي بر تو چگونه چنين كاري امكان‏پذير است در حالي كه من پسر شجاع­ ترين مرد عرب و مولود فاطمه سرور زنان جهانم، صلح من نه از روي ترس بود و نه از روي ضعف؛ ولي مردمي با من بيعت كرده بودند كه همچون تو، دلي بيگانه داشتند و محبتي ريائي و قدمي ناپايدار... .[9]

شیخ مفید در الارشاد می‌نویسد: برای امام حسن(ع) روشن شد که مردم او را تنها گذاشته‌اند و خوارج با دشنام به آن حضرت و کافر دانستن آن جناب، نسبت به او بد دل گشته‌اند و خونش را مباح دانسته، اموالش را به غارت بردند و جز اینان کسی که امام از‌ اندیشه‌های ناپاکشان آسوده باشد، برای او به جای نماند، مگر‌ اندکی از نزدیکانش که شیعیانِ پدرش یا شیعه خود آن جناب بودند و اینان گروه‌ اندکی بودند که در برابر لشکر انبوه شام تاب مقاومت نداشتند.[10] امام حسن(ع) در خطبه‌ای به حمایت مردم و نبود اصحاب و یاران باوفا چنین اشاره کرده‌اند: اگر یار و یاوری می‌یافتم، حکومت را به معاویه واگذار نمی‌کردم؛ زیرا حکومت بر بنی‌امیه حرام است.[11] سلیم بن قیس هلالی می‌گوید: چون معاویه به کوفه آمد، امام حسن(ع) در حضور او برخواست و بر منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «سوگند به خدا اگر مردم با من بیعت می‌کردند و از من فرمانبرداری کرده و یاریم می‌نمودند، آسمان بارانش و زمین برکتش را به ایشان می‌داد و تو ای معاویه هیچ‌گاه در حکومت طمع نمی‌کردی».[12]

امام حسن و مذاکره با دشمنان

بررسی منابع تاریخی بیانگر این است که اکثریت مردم کوفه چندان رغبتی برای جنگ با معاویه و حمایت از امام حسن(ع) نداشتند به همین خاطر هنگامی که امام حسن(ع) و یاران نزدیکش، همچون حجر بن عدی و قیس بن سعد انصاری، مردم را به بسیج عمومی‌ و حضور در اردوگاه سپاه دعوت کردند، عده کمی‌ پاسخ مثبت دادند و بقیه رغبتی به آن نشان ندادند.[13] کوفه شهر و دیار مردمانی است که در زمان امیرالمومنین(ع) مورد امتحان واقع شده بود و در حمایت و وفاداری به امام زمان خود مردود شده و امتحان خوبی پس نداده بود. آن حضرت می‌دانستند که: «اهل عراق مردمانی‌اند که هر کس به آنان اعتماد کند، مغلوب خواهد شد، زیرا هیچ‌ کدام با دیگری در فکر و خواسته‌ها موافقت ندارند. آنان نه در خیر و نه در شر، هیچ تصمیم قاطعی ندارند.[14] خود حضرت فرمودند: اهل کوفه مردمانی ­اند که وفا ندارند و در سخن و کار خود بی‌تعهدند و نیز دوچهره‌اند، به ما می‌گویند: دل‌های ما با شماست، اما شمشیرهایشان بر ما آمیخته است.»[15] لذا امام حسن(ع) با علم به این خصوصیت و ویژگی مردمان کوفه، به قولِ مساعدت و همکاری آنان اعتماد نکرده و فرمود: «اگر در گفتارتان صادقید، وعده‌گاه من و شما پادگان مدائن است؛ پس در آنجا به من بپیوندید؛ سپس آن حضرت به سوی مدائن حرکت کرد و کسانی که قصد جنگ کرده بودند با وی حرکت کردند ولی جمعیت زیادی تخلف کرده و به آنچه گفته بودند وفا نکردند و به آنچه وعده داده بودند، بر سر وعده‌شان حاضر نشده و او را فریب دادند، همان‌طوری که پیش از وی پدرش امیرمؤمنین(ع) را فریب داده بودند».[16]

نیروهای سپاه امام حسن مجتبی(ع) از همان مردمانی بودند که امیرالمؤمنین(ع) بر فراز منبر آن‌ها را «یا اشباه الرجال و لارجال».[17] (ای مرد نمایانِ نامرد) می­خواند و حتی گاهی از خداوند می‌خواست تا به جای آن‌ها افرادی نیکوتر به وی عنایت فرماید و به جای او، زمامداری بر آن‌ها مسلط سازد.[18] بنابراین وقتی امام حسن(ع) در هم ریختگی سپاه خود را دید، با شناختی که از برخوردهای مختلف این مردم با پدرش داشت و می‌دانست که هر روز به نوع و رنگی دیگر رفتار می‌کنند، از حکومت کناره گرفت.[19] دینوری می­ نویسد امام حسن(ع) فرمودند: «من دیدم که بیشترین شما از جنگ رویگردان و بدان بی‌رغبت شده‌اید و من شما را بر آنچه ناخوش دارید اجبار نمی‌کنم».[20]

برای امام حسن(ع) صلح با معاویه همچون خاری در چشم و استخوانی در گلو بود، اما حضرت چاره‌ای جز این نداشت که با دشمن خود مصالحه نماید. سید عبدالحسین شرف الدّین می‌نویسد: «صلح امام حسن(ع) با معاویه، از دشوارترین حوادثی بود که امامان اهل‌بیت(ع) پس از رسول اکرم(ص) از ناحیه این امت بدان دچار شدند؛ امام حسن(ع) با این صلح، آن چنان محنت طاقت‌فرسایی را متحمل شد که هیچ کس جز به کمک خدا قادر بر تحمل آن نیست؛ لیکن او از این آزمایش سربلند و پیروز بیرون آمد»[21]

سعید چراغی

[1] . ابن‌اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، «الکامل فی التاریخ»، ج ۳، ص ۴۰۶.

[2]. مجلسی، «بحارالانوار»، ج 46، ص 147.

[3]. مفید، «الارشاد»، ج 2، ص 13.

[4]. بحرانی، «عوالم العلوم»، ج 16، ص 175. طبرسی، «اعلام الوری»، ص 205. «وَ اللَّهِ‏ لَوْ قَاتَلْتُ‏ مُعَاوِيَةَ لَأَخَذُوا بِعُنُقِي حَتَّى يَدْفَعُونِي إِلَيْهِ سِلْماً».

[5]. ابن‌اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، «الکامل فی التاریخ»، ج ۳، ص ۴۰۶.

[6]. «همان». «وَ اللهِ لَا ثَنَانَا عَنْ أَهْلِ الشَّامِ شَکٌّ وَ لَا نَدَمٌ وَ إِنَّمَا نُقَاتِلُ أَهْلَ الشَّامِ بِالصَّبْرِ وَ السَّلَامَةِ».

[7]. «البقیة، البقیة».

[8]. ابن‌اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، «الکامل فی التاریخ»، ج ۳، ص ۴۰۶.

[9]. قرشی، «حیاة الامام الحسن7»، ج 2، ص 280.

[10]. شیخ مفید، محمد بن محمد، «الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد»، ج‌۲، صص ۱1-10.

[11]. قطب‌ راوندی‌، سعید بن هبه اللّه‌، «الخرائج‌ و الجرائح‌»، ج‌۲، ص ۵۷۶.

[12]. طبرسی، فضل بن حسن، «الاحتجاج علی اهل اللجاج»، ج‌۲، ص ۸.

[13]. شیخ مفید، محمد بن محمد، «الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد»، ج‌۲، ص ۱۰.

[14]. ابن‌اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، «الکامل فی التاریخ»، ج ۳، ص ۴۰۷.

[15]. طبرسی، فضل بن حسن، «الاحتجاج علی اهل اللجاج»، ج ۲، ص ۱۲. علامه مجلسی، محمدباقر، «بحار الانوار»، ج ۴۴، ص ۱۴۷.

[16]. مجلسی، «بحارالانوار»، ج 44، ص 43. قطب‌ راوندی‌، سعید بن هبه اللّه‌، «الخرائج‌ و الجرائح‌»، ج‌۲، ص ۵۷۴.

[17]. «نهج البلاغه»، ترجمه محمد دشتی، خطبه 27.

[18]. «همان»، خطبه 25.

[19]. جاحظ، «رسالة جاحظ فی بنی امیة»، چاپ شده در کتاب عصرالمامون، ج 3، ص 7.

[20]. دینوری‌، ابوحنیفه احمد بن داود، «الاخبار الطوال»، ص ۲۲۱.

[21]. «صلح امام حسن7»، ص 7.

 

/ی 703/

سعید چراغی
ارسال نظرات