۲۵ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۷:۵۵
کد خبر: ۷۴۱۸۲۵

خاطرات خادم امام رضا علیه السلام

خاطرات خادم امام رضا علیه السلام
«یاسر نجف پور» خادم و پیرغلام آقا که موی سپید کرده در آستان امام رضا «ع»حرف دلش این است که اگر امروز اینجاییم خواست خود امام بوده، اصلا خود آقا هم اینجاست.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا «یاسر نجف پور» خادم و پیرغلام آقا که موی سپید کرده در آستان امام رضا «ع». خادمی که حرف دلش این است که اگر امروز اینجاییم خواست خود امام بوده. اصلا خود آقا هم اینجاست، برای حرف‌هایش هم گواهی دارد از جنس خاطره که وقتی برایم نقل می‌کند اشک امان از کلماتش می‌برد.

می‌گوید:«دهه کرامت سال ۹۸ بود پرچم حرم امام رضا را به تهران برده بودیم برای طرح زیر سایه خورشید. جاهای مختلفی سر زدیم و یکی از جاهایی که رفتیم بیمارستان قلب تهران بود. حال و هوای پرسنل بیمارستان و بیماران با پرچم امام رضا علیه السلام حال و هوای عاشقی بود اما وارد بخشی شدیم که همه بیمارانش قرار بود آن روز عمل شوند. پرچم زیارت را که به یکی از اتاق‌ها بردیم. یکی از بیماران حال عجیبی پیدا کرد.

طوری گریه می‌کرد که همه ما منقلب شدیم. آنقدر که پرستارها آمدند تا آرامش کنند و توصیه می‌کردند زیاد به خودش فشار نیاورد چون ساعاتی دیگر عمل دارد. پرچم را به اتاق‌های دیگر هم بردیم اما قبل از رفتن از یکی از پرستاران سوال کردیم که علت این گریه بیش از حد این بیمار چه بود؟ گفتند از صبح دارد مدام می‌گوید فردا ولادت امام رضاست. من هرسال می‌آمدم پابوست آقا اما امسال نتوانستم بیایم. امام رضا جوابش را داد و شما آمدید شاید هم اصلا آقا آمده.» 

در 15 سال تجربه خدمت در آستان امام رئوف کم کرامت از امام رضا علیه‌السلام ندیده اما این یکی هیچ وقت از خاطرش نمی‌رود. می‌گوید:«اگر امروز نمک متبرک آقا را آوردیم و به استقبال آمدیم حتما امام رضا ما را فرستاده.» 

ماجرای دختران کم حجاب و ارادت به امام رضا 

«چندسالی است که رسم استقبال  از زائران از سوی خادمان آستان برگزار می‌شود و در دهه ولایت، دهه کرامت، عید نوروز و ایام شهادت آقا خادمان امام رضا در فرودگاه و ترمینال و راه‌آهن‌ها این چنین به زائران خوش‌آمد می‌گویند» این ها را «علیرضا گرامی» برایم می‌گوید؛ خادمی که 14 سال در نوبت بود و دست آخر هم به واسطه امام جواد(ع) لباس خادمی بر تنش نشست.

می‌گوید:« 14 سال انتظار کشیدم تا اسم من را هم جز خادمان آقا بنویسند دیگر ناامید شده بودم که یک سفر مشرف شدم کاظمین و همان جا از امام جواد علیه السلام خواستم پیش پدرشان پادرمیانی ما را بکنند. از سفر که برگشتم چند روزی نگذشت که تماس گرفتند و خبر دادند این افتخار نصیب من هم شده.» 

 از استقبال زائران و حال و هوایشان می‌پرسم. بالاخره هر بار که نمک متبرکی را به دست زائری داده از چشم‌ها و حرف‌هایشان متوجه غوغای دلشان هم شده می‌گوید:« بازخوردها اینجا مگر می‌شود چیز جز شیرینی باشد اما گاهی زائرانی که می‌آیند و این صحنه را می‌بینند نمی‌توانند جلوی اشک‌هایشان را بگیرند.گاهی می آیند  ودرخواست چند تبرکی دیگر می‌کنند برای بیمارانی که در خانه دارند.

خانم ها و دختران کم‌حجاب هم گاهی همین که از پله‌های فرودگاه پایین می‌آیند و چشم‌شان می‌افتد به ما به خاطر احترام و ارادتی که به آقا دارند ناخودآگاه حجاب‌شان را درست می‌کنند و آنچنان این تبرکی ها را به چشم می‌کشند که به حالشان غبطه می خورم.» 

مسافران جدیدی می آیند و خادمان تمام و کمال مشغول استقبال زائران می شوند. باید بروم سراغ چمدانم. باید سوی حرم را بگیرم و بروم به پابوس آقایی که خود برای استقبال زائرانش می‌آید.

ارسال نظرات