۱۲ آبان ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۲
کد خبر: ۲۹۹۷۳۷
برگی از خاطرات جنگ؛

باید مانند کاتیوشا خود را به سنگرهای دشمن می‌رساندیم

خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام شمس زاده سال 1366 دروس حوزوی را از حوزه علمیه خلخال شروع کرد و دو سال هم در اردبیل به تحصیل علوم دینی پرداخت وی که آذرماه 1365 اولین بار به جبهه رفت، چهار ماه در جبهه حضور داشت.
حجت الاسلام ابوطالب شمس زاده

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام ابوطالب شمس زاده فرزند قنبر سال 1349 در«هشتجین» خلخال به دنیا آمد، اواخر سال 1366 دروس حوزوی را از حوزه علمیه خلخال شروع کرد و دو سال هم در اردبیل به تحصیل علوم دینی پرداخت وی که آذرماه 1365 اولین بار به جبهه رفته، چهار ماه در جبهه حضور داشت شمس زاده در حال حاضر روحانی طرح هجرت هشتجین است.


آذرماه 1365 در گردان امام سجاد خودم را بین بچه های خوی یافتم. صمیمیت و مهربانی‌هایشان نمی گذاشت احساس دلتنگی بکنم، با هم نماز می‏خواندیم و در صف دعا هق هق اشک می‏ریختیم؛ گاهی بی‏صدا و زمانی بی‏اختیار صدای ناله‏ها از سنگرها بیرون می‏رفت، نمازش بهایشان به راه بود و استغاثه‏هایشان بلند! روزها به سرعت گذشت و دوباره جابجا شدیم.


بعدِ یکی دو روزی تو راه بودن، کمکم شنیدیم ما را آورده‏اند بندر رحمانلوی عجبشیر، طبق معمول آموزش پشت آموزش بود و شبی در ارتفاعات قوجار و منطقه ماووت عملیاتی شروع شد، قبل از آن در همان اطراف عملیات اصلی انجام گرفته بود و ما به مراحل بعد یاش رسیده بودیم،شب عید سال 1366 بود.

 

حدود ساعت دوازده شب پیشروی کردیم، یک‏ربعی بی‏هیچ صدایی در خاک دشمن رفتیم و لحظ های تیرباری راه افتاد، چند نفری را انداخت زمین و بچه‏ها با آرپی‏جی ساکتش کردند، آتش پشتیبان نداشتیم و کارها نسبت به بقیه عملیات سخت و دشوار به نظر می‏رسید، وقتی خبری از آتش تهیه سنگین نباشد سنگینی کارها روی دوش نیروهاست.

 

هر کسی باید مانند کاتیوشا خودش را به سنگرهای دشمن می‏رساند و منهدمشان می‏کرد، فقط مینی کاتیوشایی داشتیم و وقتی صدای شلیکش را شنیدیم دیدیم آتشش روی سر خودمان می ریزد و بچه ها بیسیم زدند نزند بهتر است!

 

خط شکن بودیم و بعد از ما گروهان دوم می‌کشید جلو. خط را شکستیم و هر چه منتظر نشستیم بیایند و خط را تحویل بگیرند ولی خبری نشد.

 

فردا شنیدیم ماشین آن گروهان بین راه تصادف کرده و نتوانست هاند به موقع خودشان را به منطقه برسانند، وقتی ارتفاعات قوجار به دستمان افتاد عراقی‌ها هم از ارتفاعات الُاغلو عقب رفتند، خیلی از آنجا اذیتمان کرده بودند و وقتی صدای توپ پایین قوجار را می‌شنیدند مدام آن را می‌کوبیدند، بچه ها می گفتند بدون آتش تهیه هم خط‌‌‏ شکن شدیم و هم خط نگهدار.

 
آنقدر پشت دوشکا شلیک کرده بود که کم مانده بود زیر آن همه پوکه دفن شود، خودش هم خلبان بود! در آن حال محبت بچه‌ها به آن فرد دیدنی بود.

 

در ارتفاعات وقتی نیروهای گردان سیف الله مشهد به ما رسیدند از چیزی که دیدیم شگفت زده شدیم، آن تعداد نیرو، چهار پنج تا فشنگ بیشتر نداشت، لطف خدا بود و اگر به ما نمی رسیدند قتل عام شان حتمی بود./978/ت303/ی

ارسال نظرات