هفته نامه پنجره و بایسته های تحول در حوزه علمیه
خبرگزاری رسا ـ هفته نامه پنجره در شماره جدید خود یادداشتی با قلم حجت الاسلام احمد راهدارمنتشر کرده و در آن به بررسی بایسته های تحول در حوزه علمیه پرداخته است.
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، با توجه به گذشت مدت طولانی از طرح بحث تحول در حوزه های علمیه از سوی رهبر معظم انقلاب، کماکان تحول در حوزه دستخوش فراز و نشیب هایی بوده است. در این میان هر از گاهی برخی رسانه ها در صفحاتی به این بحث می پردازند و مانع سردی بیش از پیش این مبحث مهم می شوند. حجت الاسلام احمد رهدار، مدیر موسسه تحقیقاتی علوم اسلامی فتوح نیز با انتشار مطلبی در نشریه پنجره این بحث را واکاوی کرده است.
حوزه های علمیه در دوره جمهوری اسلامی ایران به دلیل شرایط ویژه بهوجود آمده که باعث شده تا فرصت های بیشتری در اختیار رجال دینی قرار داده شود از رسالت سنگین تر و پیچیده تری برخوردار شده اند؛ بهگونه ای که مسلما بار این رسالت با امکانات و مقدورات و حتی با برنامه های پیشین حوزه های علمیه قابل حمل نخواهد بود.
این مسئله باعث شده تا دغدغه نوعی از تحول در حوزه های علمیه بهوجود آید که بتواند میان امکاناتی که در اختیار آنها قرار دارد و انتظاراتی که جامعه اسلامی از آنها دارد، توازن و تناسب برقرار کند.
برای نیل به چنین مقصودی، لازم است به نکات ذیل توجه ویژه شود:
1) تحول ضرورتا از طریق حرف ها، رفتارها و رویکردهای نو صورت می گیرد، اما این بدان معنی نیست که هر گونه حرف، عمل و رویکرد نویی، مصداق تحول باشد. بهعبارت دیگر، این گونه نیست که بهعنوان مثال، هر مرجع تقلیدی که فتواهای نوتری بدهد، تحول گراتر باشد.
چه این که، حضرت امام (ره) ضمن پای بندی به سنتی ترین مفاهیم و روش های اجتهادی، بنیادی ترین تحول را در حوزه های علمیه بهوجود آوردند. توجه به این نکته، تحول گرایان را به ارزش ذخایری که از قبل در اختیار دارند ـ ذخایری که چه بسا تبدیل به «سنت» شده باشند ـ متوجه می کند. اهمیت ذخایر پیشین (سنت) بهاندازه ای است که می توان گفت تجدد و نوخواهی واقعی، تنها در پایگاه سنت می تواند شکل بگیرد.
البته به این نکته باید توجه داشت که سنت ها مشتمل بر دو بخش محتوا و قالب هستند و تنها سنت هایی در تاریخ ماندگار می شوند و عنوان سنت پویا بهخود می گیرند که یا قالب آنها قابل تغییر باشد و یا محتوای آنها قابل تفسیر و تأویل. سنتی که نه محتوای آن قابل تأویل و تفسیر و نه قالب آن قابل تغییر باشد، هرگز نمی تواند ماندگار و پویا شود.
حسب یک تعریف از نسبت میان دین و سنت که بر اساس آن، دین در درون دایره سنت جای گرفته و دایره سنت از دایره دین گسترده تر است دین، مهم ترین عنصر سنت بوده و همین دین، اگر بخواهد ماندگار و جاوید باقی بماند، ناگزیر باید لباس هنر بپوشد و هنر، حداقل در قالبش قابل تغییر است. نباید پنداشت که چنین ایده ای منجر به تغییر دین در بستر تاریخ خواهد شد؛ چرا که مثلا اگر روح دین، پرستش و عبودیت الهی است، چنین مقصودی در زمان ها و مکان های متعدد می تواند در قالب های متعدد محقق شود. تفاوت این دیدگاه با دیدگاه پلورالیست های دینی در اصراری است که به هنگام تغییر در قالب یا تفسیر در محتوا بر حفظ متدولوژی دین دارد.
2) از آن جا که تفسیرها همواره تابع متغیری از تصویرها هستند، تحول بهمثابه اثر و نتیجه تفسیرها، مستلزم تغییر تصویرهاست. بهعبارت دیگر، تحول با تغییر در زاویه دید صورت می پذیرد. اگر زاویه دید به یک پدیده تغییر یابد، حتی اگر همه شرایط دیگر هم ثابت فرض شوند، تفسیر از آن پدیده عوض خواهد شد. بهعنوان مثال، تفسیر بَنایی که تصویر آن از جلو انداخته شده باشد، حاکی از زیبایی، استحکام، کارآمدی و... است و تفسیر همان بَنا در صورتیکه تصویر آن از پشتانداخته شده باشد، ممکن است حاکی از زشتی، فقدان استحکام و ناکارآمدی باشد.
شایسته است حوزه های علمیه برای نیل به تحولی کارآمد، در تصویر تاریخی خود در مورد بسیاری از پدیده ها و امور تغییر ایجاد کند. بهعبارت دیگر، از آن جا که مهم ترین تحول در هر حوزه ای، تحولی است که در ساحت تعاریف صورت می گیرد، اگر تحولی بنیادین بخواهد در حوزه های علمیه اتفاق بیفتد، مسلما این تحول باید در تعریف کلیدی ترین مفاهیم حوزوی از جمله دین، روحانیت، مرجعیت، حوزه، تبلیغ و... صورت بگیرد.
بهعنوان مثال، تفسیری که دین را بهمثابه مجموعه آموزه و تفسیری که دین را بهمثابه نوعی حیات تعریف می کند، بسیار متفاوت بوده و دارای دو نوع کارآمدی متفاوت هستند.
3) هرچند، تحول عنصری که در آن ، مواد و عناصر کار تغییر یافته و کارآمدتر می شوند مهم و ضروری است، اما مهم ترین تحول، تحول پایگاهی است که در آن ، پایگاه تحلیل از سطحی نازل به سطحی عالی تغییر می یابد. در تحول پایگاهی حتی اگر مواد و عناصر هم تغییر نیابند، نتایج تغییر چشم گیری پیدا خواهند کرد.مثلا شخصی که در یک دره به رصد تحولات پیرامونی اش مشغول است، از یک نظرگاه محدودی برخوردار است، همین شخص ـ بدون این که مسلح به ابزار و تکنولوژی ای برتر باشد ـ اگر در قله کوه، به رصد تحولات پیرامونی اش مشغول شود، از نظرگاهی وسیع و گسترده برخوردار خواهد بود. تحول پایگاهی آن قدر مهم و اساسی است که چه بسا، با ارتقای پایگاه، حتی اگر از کمیت و کیفیت مواد و عناصر هم کاسته شود، نسبت به شرایط پایگاه نازل، نتایج بهتر و کامل تری حاصل آید. بهعنوان نمونه، در مثال گفته شده، با تغییر پایگاه از دره به قله، حتی اگر امکانات شخص کم تر هم بشود (مثلا چشمان شخصی که بر قله قرار دارد نسبت به چشمان شخصی که در دره قرار دارد، از سوی کم تری برخوردار باشد)، باز هم نتایج حاصل از تغییر پایگاه چشم گیر خواهد بود. به نظر می رسد، یکی از عوامل مهمی که فقه حضرت امام را کارآمدتر از دیگران کرد، تغییر پایگاه آن از سطح «فقه فردی» به سطح «فقه حکومتی» بود. عدم توجه جدی حوزه های علمیه در عصر حاضر، به مسئله فقه حکومتی و تشکیلاتی، یکی از مهم ترین عوامل ناکارآمدی فقه معاصر در برخی حوزه هاست.
4) در طول تاریخ، همه تغییرات مهم به تبع تغییر در خود انسان صورت گرفته است. به عبارت دیگر، تغییر «امکان» تابع متغیری از تغییر «انسان» بوده است. حتی در غرب جدید نیز، تغییرات شگفت آوری که در حوزه های علم و صعنت بهوجود آمده، ناشی از تغییری اساسی است که در انسان قرن پانزدهم ظاهر شد و بر اساس آن، انسان بهمثابه «موجود»، نقش و رسالت «وجود» را گرفت.
انبیای الهی نیز که بهدنبال تغییر و تحول اساسی در تاریخ بوده اند، این هدف را در تغییر انسان ها دنبال کرده اند. تحول در حوزه های علمیه بی شک مستلزم تحول در تصمیم سازان و مجریان آن است. تغییر در انسان ها در باطنی ترین لایه های وجودی آن صورت می گیرد و «زبان» نخستین و آسان ترین مجلای این تغییر است. بهعبارت دیگر، هرگاه انسان تغییر یابد، بی درنگ زبان او نیز تغییر می یابد.
تغییر زبان بهنوبه خود مستلزم تغییر «زمان» خواهد بود. میان زبان و زمان هر قومی نسبتی وثیق است. به گونه ای که آشفتگی در هر یک از آنها مستلزم آشفتگی در دیگری خواهد بود، هم چنان که تحول و تکامل در هر کدام آنها نیز مستلزم تکامل و تحول در دیگری است. بر این اساس، اگر زمان ما تغییر یافته، شایسته است که زبان ما نیز تغییر یابد. البته، می توان گفت که چرا زبان باید تابع زمان شود و نه برعکس؟
در این صورت، آنها که تغییر زمان را نمی پسندند و آن را در جهت تکامل نمی بینند، باید تلاش کنند تا از طریق تقویت زبان شان، زمان خود را با آن هماهنگ کنند. آن چه در تحول حوزه های علمیه در عصر ما مهم مینماید، پر کردن شکاف میان زمان و زبان است. بهنظر می رسد، زبان حوزه های علمیه بهگونه ای است که نیازهای زمان را نمی توان با آن برآورده کرد و برای رفع این محظور، یا باید کاری کرد که گوش زمان نیوشای این زبان شود و یا زبان را بهگونه ای تغییر داد که در جان زمان بنشیند.
5) عصر ما عصر «حضور تمدنی» است؛ بدین معنی که همه فرهنگ ها تلاش کرده اند تا خود را بهاندازه ای به بسط و تفصیل برسانند که وارد تمدن شوند. از همین روست که این را با مفاهیمی از قبیل برخورد یا گفت وگوی تمدن ها و نه فرهنگ ها پیش بینی می کنند.
ساحت تمدن، ساحت پیچیدگی است و اساسا برخی تمدن را به پیچیدگی تعریف کرده اند. هر زبانی امکان های خاص و ویژه و در عین حال، محدودی را در اختیار انسان قرار می دهد.
در عصر تمدن ها که زمان پیچیده ای دارند، به کارگیری تنها یک زبان، نمی تواند به هماهنگی زبان و زمان منجر شود.
حوزه های علمیه از آن جا که رسالت هدایت زمان را بر عهده دارند، باید زبانی را بهکار گیرند که توان هماهنگ شدن با زمان را داشته باشد. در عصر پیچیدگی ها، چنین هدفی تنها در صورتی بهوجود می آید که زبان های متعددی که یکدیگر را پشتیبانی می کنند، بهکار گرفته شوند. از این رو، شایسته است که حوزه های علمیه ـ که برای نیل به اهداف خود تاکنون بیشتر از دو زبان وعظ و علم استفاده می کردند ـ زبان های متعددی از قبیل زبان هنر، زبان تکنیک، زبان علم، زبان طنز، زبان وعظ و... را بهکار گیرند. موارد معدودی از تجربه بهکارگیری این زبان ها برای تبلیغ دین ـ مثل بهکارگیری امتزاجی زبان طنز و علم در تفسیر قرآن کریم توسط آقای قرائتی یا بهکارگیری زبان فیلم توسط برخی فیلم سازان مذهبی از جمله آقای فرج الله سلحشور در سریال های حضرت یوسف و مردان آنجلس ـ نشان داده است که تا چهاندازه در گسترش قلمرو مخاطبین و نیز در کیفیت انتقال مفاهیم و دغدغه های دینی متفاوت و مفید بوده است.
6) مهم ترین ویژگی حوزه های علمیه در عصر ما، پشتوانه قرار گرفتن آنها برای حکومت و نظام سیاسی وقت است. در اثر مقاطع تاریخ گذشته، حوزه های علمیه نه پشتوانه حکومت و نظام سیاسی، بلکه پشتوانه حیات اجتماعی بودهاند و از همین رو، احکامی که از دین استنباط می کرده اند، متناسب با مناسبات حیات فرد در اجتماع بوده است. بهعبارت دیگر، در گذشته، حوزه های علمیه به اقتضای جایگاهی که داشته اند، فقهی که استنباط کرده اند، «فقه فردی» بوده است. این در حالی است که در عصر ما به دلیل جایگاه متفاوتی که حوزه های علمیه پیدا کرده اند، لازم است آنها از فقه فردی به «فقه اجتماعی» (فقه تشکیلاتی یا فقه حکومتی) تغییر پایگاه بدهند. گذار از فقه فردی به فقه اجتماعی، بدین معنی است که لازم است در کنار رسایل عملیه موجود که وظایف دینی فرد را تبیین می کنند، رسایل عملیه ای استنباط شود که متکفل تبیین وظایف دینی اجتماع، حکومت، ساختارها و نهادها باشد. چنین گذاری مستلزم تغییر در معنای بسیاری از کلیدواژه هایی است که فقه فردی بر پایه آنها استوار شده. از جمله این واژه ها، واژه های حق، عدل، رضایت و... است. بهعنوان مثال، آیا می توان با استناد به «الناس مسلطون علی اموالهم» یا با استناد به لزوم «عن تراض» بودن معاملات ـ که از قواعد فقه فردی هستند ـ به مسایل و بحران های ناشی از شهرسازی در عصر ما پاسخ گفت؟ بهعبارت دیگر، آیا می توان به فردی که از فروش منزلش که در مسیر یک اتوبان قرار گرفته با استناد به اصل «الناس مسلطون علی اموالهم» امتناع می ورزد، حق داد؟ چنین مسایلی، تنها به مدد فقه حکومتی قابل حل است. فقه حکومتی زاویه دید به امور را تغییر می دهد بهگونه ای که در آن، نه «احکام امور»، بلکه «احکام نسبت امور» استنباط می شود.
بهعبارت دیگر؛ در فقه حکومتی ـ برخلاف فقه فردی، که در آن تکلیف امور از حیث ارتباطات درونی آنها معین می شود ـ تکلیف امور از حیث ارتباطی که با دیگر امور دارند، معین می شود.
7) تحول در حوزه نباید تک بعدی و یک جانبه باشد. بهعبارت دیگر؛ اگر قرار باشد تحول مصداقی از تکامل به حساب بیاید، باید «همه جانبه و فراگیر» باشد. تحول فراگیر در حوزه بدین معنی است که مثلا؛ اگر برنامه های تبلیغی حوزه بخواهد مناسب با زمان باشد، لاجرم باید برنامه های آموزشی آن بهگونه ای باشد که منطقا از دل آنها بتوان برنامه های تبلیغی مناسب را درآورد. و اگر برنامه های آموزشی حوزه بخواهد متفاوت و مناسب باشد، باید نهادهای حوزوی بهگونه ای باشد که بتواند آنها را پشتیبانی کند. هم چنان که تغییر در برنامه های آموزشی بدون تغییر در روش های آموزشی راه بهجایی نخواهد برد. برنامه مثل یک سیستم عمل می کند؛ اگر درون یک سیستم، یکی از عناصر تغییر کند، به همان نسبت همه عناصر مرتبط با وی باید تغییر کنند. از این رو، تحول در برنامه، مستلزم تحول در همه عناصر آن خواهد بود. بهعنوان مثال، تحول در کارکرد و قلمرو حوزه های علمیه مستلزم تحول در جایگاه تاریخی آن خواهد بود. از آن جا که حاکمیت اسلامی در تجربه ایرانی آن نوعا حاکمیت سُنی بوده، جایگاه تاریخی حوزه های علمیه، نوعا جایگاه اپوزیسیون و معترض بوده است. در دوره جمهوری اسلامی که برای نخستینبار، الگوی حاکمیت و نظام سیاسی بر اساس نظریه شیعه در باب قدرت شکل گرفته است، بقای حوزه های علمیه تشیع و نمایندگان آنها (مراجع تقلید) در همان جایگاه اپوزیسیونی سابق، نمی تواند درست باشد. از این رو، مهم ترین تحول برای حوزه های علمیه در عصر ما، گذار آنها از «جایگاه اپوزیسیونی» به «جایگاه بازیگری» قدرت سیاسی است. اگر حوزه های علمیه و مراجع تقلید در متن قدرت سیاسی قرار بگیرند، تحولی چشم گیر در موضوعات فقه سیاسی را شاهد خواهیم بود که شکل گیری فقه ژنتیک، فقه جهان گردی، فقه امنیت، فقه مدنی، فقه شهرسازی و... نمونه هایی از این تحول خواهند بود.
برای دریافت صفحه اصلی مطلب اینجا کلیک کنید./ د 103
ارسال نظرات