تو خود، علی اکبرِ کوچکی در نابلس
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: بین شهر من و تو چه فرقیست وقتی که «نابلس» و «اهواز»، هر دو در دفاع از حقیقت خون دادهاند. خون، راز عجیبیست برادر و تنها آنکس که ریختن ناحقش بر زمین وطن را دیده باشد معنای طعم تند خرمای نخلهای خوزستان و زیتون فلسطین را میداند، چون هر دو برای بقا و مقاومت، ریشه در زخمهایی کاری زدهاند!
برادر، تو با من همسالی اما من پس از جنگ چشم به دنیا گشودم و تو در جنگ! جنگی که چنگالهایش را در گلوی وطنت فشرده بود تا جان شیرینش را برای بلعیدن بیرون بکشد؛ و من، دختری هشت ساله بودم که رنج انگشتهای کوچک و نحیفتان را در حمل سنگها از تلویزیون میدیدم؛ شمایی که کیلومترها دورتر، در اردوگاه جنین، به جای کتاب، سنگ در مشتهایتان ایستاده بود تا تاج شاخههای زیتون از سر دخترکان اردوگاهتان نیفتد.
برادر، پیوند بین من و تو، خون است و این پیوندیست مقدس که در عرب گسستنی نیست؛ خونی که صبح امروز از رگهایت جاری شد و برکتش تا به ایران رسید؛ میدانی ساعاتی پیش، هنگامی که آخرین صدای ضبط شدهات را در محاصرهی شیاطین پخش کردم چه شنیدم؟ انگار نجوای مولایم حسین (ع) بود که در تاریخ تکرار میشد و تو از فتح میگفتی برادر، فتحی که تاوانش خون است، اما با من بگو، آخر مگر میتوانم طنین صدای مطمئنت را در آستانهی دل کندن تن از جان فراموش کنم؟
آری برادر، تو خود، علی اکبرِ کوچکی در نابلس، که ابنزیادهای اسرائیلی برای رسیدن به تو، بر مرکبی با پلاک فلسطین وارد شهر میشوند! محاصرهات میکنند. آب را میبندند. تیر میزنند. سنگ میزنند و برای تسلیم شدنت تهدید میکنند اما تو پنجره میگشایی، با فریادی رسا: «ألا وَإنَّ الدَّعیَّ ابنَ الدَّعیِّ قَد رَکَّزَ بَینَ اثنَتینِ بَینَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَیهاتَ مِنّا الذِلَّةُ»
برادر، میبینی؟ من دارم روضه میخوانم! اما زینب (س) در رثای برادرش حسین (ع) روضه نخواند، اشک نریخت، زجه نزد، او تنها ایستاد، مثل کوهی که جز ایستادن سزاوارش نبود و در چشم بنیامیه خطبه خواند.
پس برادر، من نیز میخواهم در دفاع از خون تو در برابر بنی اسرائیل اینچنین بایستم و آخرین جملاتت را بیمهابا فریاد بزنم، به کمکم بیا، بیا تا با هم آخرین جملاتت را در گوش جهان فریاد بزنیم، که قسم به خداوند حنجرهها، فریاد گلوهای بریده، تا ابدالدهر رساست:
«أنا استشهدت یا شباب
من شهید شدم ای جوانان
من مادرم را دوست دارم
اما بعد از من، نگاهبانِ وطن باشید
شما را وصیت میکنم، وصیتی به ناموس
که هیچکدامتان تفنگ را رها نکنید
به شرافت ناموس قسمتان میدهم
من اکنون در محاصرهام
و پیش به سوی شهادت
برایم دعا کنید ... »
انتهای پیام/