کتاب «بدون مرز» روایتی از حضور حاج قاسم سلیمانی در بوسنی و هرزگوین
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، کتاب «بدون مرز» به قلم گل علی بابایی جدیدترین اثر از انتشارات خط مقدم است که به تازگی روانه بازار کتاب شده است. در بخشی از این کتاب درمورد حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در بوسنی میخوانیم:
روز معارفه سردار سلیمانی، آقای حسین دشتی از زاگرب به تهران آمد و در جلسه حضور پیدا کرد. وقتی جلسه معارفه تمام شد، خطاب به حاجقاسم گفت «سردار سلیمانی، اگر صلاح بدانید، اولین جایی که میخواهید بازدید کنید، تشکیلات ما در کشور بوسنیوهرزگوین باشد.» حاجقاسم، نظر مثبت یا منفی نداد؛ اما صبح روز بعد به مجموعه ابوذر آمد و از آقای دشتی خواست تمام کارهایی را که در بوسنی کردهاند، برای ایشان تشریح کند. بعد از ارایه گزارش کار، آقای دشتی گفت «شنیدن کی بود مانند دیدن؟ به نظر من بهتر است شما بیایید بوسنی و کارهای ما را از نزدیک رصد کنید.» حاجقاسم گفت «حرفی نیست؛ هر وقت هماهنگیها را انجام دادید، من آمادهام.»
بعد از بازگشت از این سفر، حاجقاسم، تغییراتی در قرارگاه الزهراء(س) ایجاد کرد. یکی از آن تصمیمات، انحلال ستاد همّت بود که به درخواست وزارت امور خارجه و تأیید مقام معظم رهبری انجام گرفت. این ستاد که در زمان جنگ بوسنی از سوی ستاد کل نیروهای مسلح و به دستور فرمانده معظم کل قوا تشکیل شده بود، وظیفهاش ایجاد هماهنگی بین وزارتخانهها و سازمانهای ایرانیِ درگیر در حوادث بوسنی بود و مسئولیتش را هم خود سردار وحیدی به عهده داشت.
پیاده روی مارش میرا
موضوع دیگری که سردار سلیمانی روی آن تمرکز کرد، مؤسسات فرهنگی ایران در بوسنی بود. ایشان اعتقاد داشت ما در این رابطه نتوانستهایم موفق عمل کنیم. دومین تصمیم حاجقاسم، انحلال بعضی از این مؤسسات و همچنین محدود کردن تعدادی از پایگاهها در کشور بوسنی بود. به عقیده من، این اقدامات، اختلاف نظر آقای دشتی با حاجقاسم را کمی علنیتر کرد. تا اینکه آقای دشتی پاییز ۱۳۷۶ به تهران آمد و به حاجقاسم گفت «اگر اجازه بدهید، من دیگر در این مسئولیت نباشم.». سردار سلیمانی، اول خیلی تلاش کرد آقای دشتی را متقاعد کند همچنان در این مسئولیت باقی بماند؛ اما وقتی دید ایشان در تصمیم خود اصرار میکند و دلش نیست آنجا بماند، با انتقال آقای دشتی موافقت کرد.
مقارن این ایام، جنگ کوزوو، بین ارتش فدرال یوگسلاوی شامل صربستان و مونتهنگرو از یک سو، و گروههای معارض آلبانیاییتبار کوزوو با نام ارتش آزادیبخش کوزوو از سوی دیگر، در منطقه بالکان بهشدّت در جریان بود.
اتفاقاتی مثل جنگ کوزوو و زنجیرهای از وقایع دیگر سبب شده بود حاجقاسم تصمیم به محدود کردن مقرها و مؤسسات وابسته به ایران در بوسنی بگیرد. سردار سلیمانی اعتقاد داشت بعضی از این مؤسسات و مراکز فرهنگی، نهتنها کارآیی ندارند، در پارهای موارد، انحرافات سیاسی و اعتقادی هم دارند؛ ضمن آنکه از خرداد ۱۳۷۶ با روی کار آمدنِ دولت اصلاحات، اختلاف نظرها در سیاست خارجی بیشتر نمایان شد؛ که تبعات آن به نمایندگیهای ایران در خارج از کشور هم سرایت کرد؛ طوری که حاجقاسم مجاب شد تغییرات مد نظر خود را هر چه زودتر اعمال کند.
اوایل سال ۱۳۷۸، حاجقاسم دستور داد من و عمار جلسهای با ایشان داشته باشیم. این جلسه برگزار شد و خروجی آن، چیزی نبود جز اینکه من مجدداً به بوسنی برگردم و مسئولیت آنجا را به عهده بگیرم. من هم قبل از آنکه به این مأموریت اعزام بشوم، عدهای از بچههای باتجربه نیرو را شناسایی کردم. میخواستم کارم را با یک تیم قوی و کارآمد شروع کنم.
در این مأموریت، اولویت اول من این بود که با بهکارگیری نخبگان و عناصر بومی، مؤسسات و مراکز فرهنگی را از بلاتکلیفی خارج کنم؛ مثلاً با خانم آودیچ که مسئولیت مؤسسه کوثر را به عهده داشت، هماهنگیهایی کردم و توافقنامههایی را به امضا رساندم تا به مؤسسه ابنسینا وصل شود و کارها را با هماهنگی انجام دهد.
اقدام دیگر گروه ما، ارتباطگیری با شخصیتها و افراد اثرگذار در جامعه بوسنیوهرزگوین بود. افرادی مثل راسم دلیچ، حسن چنگیج، جمال مردان، علی عزت و تقریباً بیست نفر از آدمهای بانفوذ را شناسایی کردیم و بهمرور با آنها ارتباط گرفتیم.
در بحث رسانه و انعکاس اخبار مرتبط هم با برادرِ جمال لاتیچ که سردبیر روزنامه نجات بود، هماهنگی کردیم تا او خبرهای گروه ما را منعکس کند.
سید علی اکبر طباطبایی که راوی کتاب است، در این کتاب خاطراتش از کودکی و نوجوانیِ متصل به انقلاب و در ادامه از چگونگی تشکیل سپاه و ورود خود به آن و از عملیاتهای مختلفی که حضور داشته میگوید، اما خاطرات جنگی او به دوران هشت ساله خلاصه نمیشود. او از مأموریتهای متعدد خود به بوسنی و هرزگوین، سرزمین سبز مسلمانان در قلب اروپا و جنگ دهه ۹۰ میلادی و ناگفتههای حضور ده سالهاش در قاره سیاه و برخی کشورهای آنجا نیز سخن گفته و بُعد دیگری از انقلاب اسلامی ایران را پیشروی مخاطب خود نشان میدهد.
اما اصل موضوعی که بیش از نیمی از کتاب «بدون مرز» به آن اختصاص دارد، حضور راوی در سوریه است. سیدعلیاکبر طباطبائی که از فرماندهان سپاه است، از جنگ داخلی سوریه و گروههای مختلف آنجا میگوید و از عملیاتهای متعددی که تاکنون آنها را تنها از زبان سربازان حاضر در آنجا شنیدهایم، به همین دلیل این کتاب، یکی از کتابهای مهمی است که در حوزه جنگ سوریه برای اولین بار از زبان یک فرمانده نوشته شده است. همچنین او در «بدون مرز» از تاکتیکها و شیوههای جنگی فرمانده مقتدر سپاه قدس سخن میراند و اینگونه مخاطب را بیش از پیش با تفکرات و دیدگاههای چند بُعدی شهید حاج قاسم سلیمانی آشنا میکند.