از خبری که مثل بمب در پادگان پیچید تا جدایی سربازان دوقلو بعد از 22 سال
شانه به شانه در کنار همدیگر روی صندلیهای سالن همایش هتل ارم نشستهاند؛ از شهرها و قومیتهای مختلف هستند؛ یکی کُرد، دیگری ترک، آن یکی شمالی، دیگری لُر؛ اما آنچه همه آنها را کنار هم جمع کرده است خدمت زیر پرچم و برای کشور و آن هم ایران است. اینها سربازان وطن، جوانان بیادعا و بی تکلف؛ همان نگهبانان همیشه بیدار وطن هستند که در لباس سربازی در گرما و سرما و باد و باران از بالای برجک و کنار سیم خاردار گرفته تا وسط چهارراه و خیابان و ادارات مشغول خدمت و پست و نگهبانیاند. ساعتها ایستاده و پست می دهند تا نکند نامردی شیشه آرامش مردم را تَرَک بیندازد، سارقی اندوخته مردم را به غارت ببرد یا قاچاقچی موادمخدر رویای جوانی را نابود کند؛ اینها جوانان رعنای این مرز و بوم هستند که ۲ سال از بهترین روزهای زندگی را برای خدمت به این مرز و بوم فدا کرده و در کسوت سربازی به مردم خدمت میکنند.
و حالا در جشنواره «جوان سرباز» که توسط فرماندهی انتظامی تهران بزرگ تدارک دیده شده، کنار هم جمع شدهاند؛ آن هم از یگانهای مختلف از پلیس راهور و یگان امداد و پلیس مبارزه با مواد مخدر گرفته تا دژبان و پلیس امنیت اقتصادی و آگاهی و ... با لباسهای رنگارنگ از سفید پلیس راهور تا سبز پررنگ یگان امداد.
اما مساله مهمی که ما را بر آن داشت تا سربازان گفتوگو کنیم جدای از جشنواره جوان سرباز، در واقع «ابلاغ مصوبه کاهش سه ماهه خدمت سربازی» بود؛ مصوبهای که براساس آن حداقل سربازی ۱۴ ماه و حداکثر ۲۱ ماه خواهد بود، البته غیر از سرباز امریهها؛ و این موضوع ما را بر آن داشت تا با سربازان وطن به گفتوگو بنشینیم تا آنها برای ما از حس و حالشان بگویند.
* آدم فروش نباشیم؛ درسی که در سربازی یاد گرفتم!
ارشد سربازان است؛ همه دوستش دارند. تا میبینند میخواهیم مصاحبه بگیریم همه او را نشان میدهند.
نامش مهدی قلیزاده اهل اردبیل است. فقط ۳۰ روز از خدمت سربازیاش مانده؛ آن هم با احتساب این قانون جدید چرا که نزدیک ۱۷ ماه خدمت کرده است. در پادگان آرایشگری میکند. برایمان میگوید که افتخارش این است که لباس سربازی را بر تن دارد. با خوشحالی از مصوبه ابلاغی ستاد کل میگوید: واقعا برای ما بچه شهرستانیها که فاصله خانهمان تا پادگان زیاد است واقعاً این سه ماه کاهش خدمت یک دنیا خوشحالی دارد.
قلیزاده از خوشحالی دوستانش میگوید: آن شب تا صبح همه از خوشحالی نمیتوانستیم بخوابیم؛ این قانون برای هم خوشحالی را در پی داشت چه آنهایی که در شهر خودشان بودند و از ۲۴ ماه خدمت رسیدند به ۲۱ ماه و چه ماها که دور از خانه بودیم و سه ماه از سربازیمان کم شده است.
میپرسم خانواده ات چه احساسی دارند؟ میگوید: پدر و مادرم هنوز نمیدانند؛ نمیخواهم آنها را خبر کنم. صبر میکنم تا سر ۳۰ روز که خدمتم تمام شد با شیرینی به خانه بروم و همه آنها را غافلگیر کنم.
میگوید: از همه آنهایی که به فکر ما سربازان بودند و سربازی را کم کردند تشکر میکنم.
قلیزاده همینطور که چشمانش از خوشحالی برق میزند ادامه میدهد: درست است که از کاهش دوره خدمت سربازی خوشحالم اما باور کنید دلم برای همین رفقا، همینها که دارند من را اذیت کرده و به من میخندند، تنگ میشود. برای تکتکشان و برای همه روزهای سربازی و تمام چیزهایی که یاد گرفتیم؛ از اینکه آدم فروش نباشیم و همراه یکدیگر باشیم در خوشی و سختی؛ این مهمترین درسی بود که در سربازی یاد گرفتم.
حرفش که تمام میشود دوستانش به افتخارش دست میزنند و او هم با لبخند از آنها تشکر میکند.
* خبر کاهش ۳ ماهه سربازی مثل بمب در پادگان پیچید!
میگوید: خبر کاهش ۳ ماهه خدمت سربازی مثل بمب در پادگان پیچید. بچهها نمیدانستند از خوشحالی چه کنند؛ هم حقوقهایمان را داده بودند هم این خبر باعث شد همه خوشحال شوند؛ دست شان درد نکند، خیلی کار خوبی کردند.
بچه زنجان است ۸ ماه خدمت کرده و طبق قانون جدید ۱۰ ماه از خدمتش مانده است؛ علی افشاری را میگویم؛ از آن دسته آدمهایی است که خوشحالیاش را با لبخند و شادی به نمایش میگذارد. با خوشحالی هرچه تمامتر میگوید خانم نمیدانید چه خبر خوبی برای ما است؛ کاهش مدت سربازی.
میپرسم اگر سربازی را دوست نداشتید پس چرا آمدید سربازی؟
میگوید: خودم خواستم که به سربازی بیایم. البته خانواده هم تأکید داشتند که باید سربازی بروی تا تکلیف زندگیات روشن شود؛ بعد بیایی سراغ شغل و کار و زندگی. من هم آمدم سربازی.
میپرسم: سختیهای سربازی زیاد است؟ لبخند میزند و میگوید: اگر سخت بگیری سخت میگذرد و اگر آسان بگیری آسان؛ البته دلتنگیهای سربازی را کاری نمیتوان کرد و این موضوع هیچ درمانی ندارد.
* از آش سربازی خبری نیست؛ سربازی خونه خاله نیست!
افشاری، نگهبان پستی است؛ هر ۶۰ روز یکبار ۱۰ روز مرخصی میرود.به سربازی عادت کرده و با افتخار میگوید: روزهای اول شاید برایمان سخت بود و فرماندهان هم سخت میگرفتند اما میخواستند ما به خودمان بیاییم و بزرگ شویم. آن وقتها میگفتند سربازی خانه خاله نیست حالا میفهمم؛ دیگر یاد گرفتیم و با سربازی خو گرفتهایم.
از غذاهای سربازی میپرسم. میگوید: دوره آموزشی غذاها بهتر بود اینجا هم بد نیست؛ ما همان غذا را میخوریم که فرماندهان هم میخورند.
از آن طرف دوستش میگوید: بهترین غذا مرغ است و بدترین ته چین گوشت!
می پرسم از آش چه خبر؟ با خنده میگویند: از آش سربازی خبری نیست!
* با دوقلوهایی که بعد از ۲۲سال در سربازی از هم جدا شدند
دو قلو هستند. به فاصله یک دقیقه با هم تفاوت سن دارند، علیرضا و حمیدرضا؛ اما جالب است که محل خدمت سربازیشان متفاوت است؛ یکی افتاده پلیس راهور پایتخت و دیگر یگان امداد فاتب؛ اولی لباس سفید پلیس راهور به تن دارد و دومی سبز یگان امداد؛ میپرسم آموزشی هم جدا بودید. حمیدرضا سریع میگوید: نه اولینبار است از هم جدا شدهایم آن هم بعد از ۲۲ سال!
فوق دیپلم دارند و اهل دامغان هستند. ۱۸ ماه خدمت هستند و طبق قانون جدید عملاً باید ترخیص شوند. از حس و حالشان میپرسم. ریز میخندند. آن یکی میگوید نمیدانید دیشب چه خبر بود تا صبح در خوابگاه جشن گرفته بودیم.
حمیدرضا هم میگوید ما هم تا صبح جشن داشتیم اصلاً نخوابیدیم.
علیرضا که سرباز راهور است از مأموریتهایش میگوید از اینکه روزانه چندین ساعت در معابر و میادین میایستد آن هم برای تسهیل ترافیک، از لطف مردم میگوید، از اینکه صبح را با سلام مردم شروع میکند و عصر را با خسته نباشید شهروندان.
حمیدرضا هم از مأموریتهای سخت و متفاوت یگان امداد میگوید. از این دکهر مناسبتهای مختلف آمادهباش بوده و همراه با دیگر سربازان حضور میدانی داشته است؛ از جشنها و راهپیماییها گرفته تا تجمعات.
اما یک مطلب، حرف مشترک این دو برادر دو قلو است و آن هم اینکه در سربازی زندگی را یاد گرفتهاند. مستقل بودن را و فداکاری را و اینکه حتماً دلشان برای دوستانشان تنگ میشود. آن هم دوستانی که عاشقانه دور و برشان نشستهاند و با هم میگویند و میخندند.
* اشتباه کردم که دیر به سربازی آمدم!
بچه گیشا است؛ فوق لیسانس دارد و هم اکنون سرباز دژبان است.
میپرسم شما کجا و اینجا کجا؟ میگوید: اشتباه کردم که دیر آمدم. تعجب میکنم. مشتاق سربازی پیدا کردهام. ادامه میدهد و میگوید: من بعد از گرفتن فوقلیسانس آمدم برای سربازی، اگر همان موقع بعد از لیسانس به سربازی میآمدم یا مثل بقیه این بچهها ۱۸- ۱۹ ساله به سربازی میآمدم قطعا برایم مفیدتر و آموزنده تر بود؛ اما الان هم پشیمان نیستم چراکه سربازی باعث شد انسجام فکری پیدا کنم؛ باید بگویم سربازی آنقدر هم که میگویند سخت نیست فقط به آدم نظم و ترتیب را یاد میدهد و این ساماندهی را همه نیاز دارند.
از احساسش راجع به مصوبه جدید میپرسم؛ میگوید: با این مصوبه ۵ ماه از خدمتم باقیمانده است.من هم مثل دوستانم خوشحال شدم؛ امشب هم در خانه جشن داریم.
* ۳ ماه کاهش سربازی، شادی وصف نشدنی است
نخبه علمی است، دکترای فیزیک از دانشگاه اردبیل دارد، اسمش را جزو سربازان برگزیده هم اعلام کردند.
جعفر چراغعلی زاده میگوید اگرچه قبل از آمدن به سربازی فکر میکردم که دوره بسیار سختی را خواهم گذراند اما وقتی وارد شدم دیدم آنقدرها هم که میگویند سخت نیست؛ اگرچه دوره آموزشی کمی سخت بود. اما حالا و این چند ماه دیدم که از این خبرها هم نیست.
این نخبه علمی میگوید: با احتساب قانون جدید، ۴ ماه از سربازیام باقی مانده است؛ همه می دانند که سربازها روزها را می شمارند حالا که یهو ۳ ماه کم شده ، معلوم است که وصف نشدنی است.
* سربازی با ۲ بچه؛ حکایت سرپرست یک خانواده!
به جثه ریزش نمیخورد که متأهل باشد چه برسد به اینکه پدر دو فرزند باشد؛ میگوید: بچه دومم چندروز دیگر به دنیا میآید.
از آن سربازان شوخ طبع است؛ تا میخواهد حرف بزند همه صدایش میکنند تا خندهاش بگیرد و نتواند حرف بزند. اصالتاً ترک است. میگوید صبحها ساعت ۶ به سربازی میآیم و ساعت ۲ برمیگردم به خانه، با این جمله دوستانش میگویند واقعاً سربازی سختی را تجربه کرده و همه میزنند زیر خنده؛ آن یکی از آن طرف میگوید: خانم؛ با این قانون جدید هم از راه نرسیده معاف میشود.
خودش هم از خوشحالی میخندد. میپرسم با زن و بچه چرا آمده سربازی، میگوید باید به زندگیام نظم میدادم. به هر حال سرپرست یک خانواده هستم. نمیشد که سربازی نیایم اما به جایش الان با افتخار به خدمت سربازی آمده و ترخیص میشوم. بدون هیچ نگرانی هم میتوانم جایی کاری دست و پا کنم.
حرف ما تمام نشده سردار وارد میشود. همه سربازان برخاسته و میایستند و سردار با احترام به سربازان از زحمات آنها تشکر میکند و میگوید؛ امنیتی را که امروز مردم شاهد هستند مدیون شما سربازان وطن هستیم.
* لطف «آقا» بود که ۳ ماه کسری گرفتیم
سخنرانی سردار که تمام میشود یکی از سربازان من را صدا کرده و میگوید: باید از« آقا» تشکر کنیم.
فامیلیاش شهبازی است؛ میگوید: به لطف آقاست که برایمان ۳ ماه کسری آورده و خیلی خوشحالمان کرده؛ ما هم خیلی تشکر میکنیم.
برنامه جشنواره جوان سرباز که با شادی وصف ناشدنی ادامه داشت، به پایان میرسد و سربازان با لبی خندان و خاطرهای خوش و انرژی مضاعف عازم محل خدمت خود میشوند، سربازانی که با پیشنهاد ستاد کل نیروهای مسلح و تصویب فرمانده معظم کل قوا (مدظله العالی) مدت خدمت دوره ضرورتشان به مدت ۳ ماه کاهش یافت درست مانند سربازانی که از این بعد اعزام میشوند.