۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱:۰۳
کد خبر: ۷۷۰۰۷۴

ماجرای تحقیر ایران در کنفرانس پاریس چه بود؟

ماجرای تحقیر ایران در کنفرانس پاریس چه بود؟
پس از جنگ جهانی اول کنفرانس صلح پاریس در ورسای فرانسه برگزار شد که طی آن قدرت‌هایی چون فرانسه، انگلیس، آمریکا و ایتالیا بازیگران اصلی آن بودند.

پس از جنگ جهانی اول کنفرانس صلح پاریس در ورسای فرانسه برگزار شد که طی آن قدرت‌هایی چون فرانسه، انگلیس، آمریکا و ایتالیا بازیگران اصلی آن بودند. در اواخر سال 1918 میلادی همه کشورهای دخیل در جنگ گرد هم آمده بودند تا درباره وضعیت غنایم جنگی و روابط آینده دولت‌های پیروز با کشور شکست‌خورده آلمان و متحدانش به مذاکره بنشینند. آن‌ها پس از سال‌ها جنگ و خونریزی در جستجوی صلح بودند؛ صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد.

اگر چه ایران در این جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود اما با اشغال کشور توسط روس و انگلیس عملا جزو متضررین این جنگ بود. به همین دلیل در آذر 1297 شمسی هیأتی را به فرانسه روانه کرد. ریاست هیأت اعزامی ایران را میرزا علیقلی‌خان مشاورالممالک (انصاری) بر عهده داشت. افرادی چون محمدعلی (ذکاءالملک) فروغی؛ میرزاحسین‌خان معین‌الوزرا (علاء)، سید ابوالقاسم انتظام‌الملک (عمید)، امان‌الله‌خان جهانبانی، مسیو آدلف پرنی(مستشار فرانسوی عدلیهٔ ایران) و عبدالحسین فرزند مشاورالممالک (مشهور به مسعودانصاری) نیز از اعضای این هیأت بودند.

این هیات در حالی راهی فرانسه شد که از ابتدای امر مخالفت‌های گسترده‌ای با اعزام آن شده بود. مذاکرات پنهانی و محرمانه وثوق‌الدوله با انگلیسی‌ها در تهران برای پیشبرد قرارداد 1919 امر مهمی بود که دیپلمات‌های ایرانی در پاریس از آن بی‌خبر بودند.

گزارش‌های جسته و گریخته‌ای که از اعضای هیات ایرانی در منابع تاریخی ثبت شده است نشان از تحقیر ایران از سوی بازیگران اصلی قدرت در کنفرانس پاریس دارد. تا جایی که مشاورالممالک دست‌نوشته‌های ناتمام خود از آن روزها را "کتاب سیاه" می‌خواند.

هیات ایرانی که مدتی طولانی در آنجا مستقر شده بود حسرت یک پاسخ برای ورود به کنفرانس صلح ورسای را می‌کشید. پاسخی که با نفاق هیات انگلیسی و کارشکنی دولتمردان در داخل کشور به طفره می‌رفت. در خاطرات عبدالحسین مسعودانصاری به صراحت از دیدارهایی یاد می‌شود که در آن طرف انگلیسی اخباری را از مذاکرات تهران مطرح می‌کرد که طرف ایرانی از آن بی‌خبر بود! مسعودانصاری می‌نویسد: « روزی که پدرم لرد بالفور وزیر امور خارجه انگلیس را ملاقات کرد وزیر امور خارجه بریتانیا  نسبت به ایران خیلی ابراز علاقه نموده و باو گفته باشد که مقصود ما این است که ایران آزاد و قوی باشد و مذاکراتی که فیمابین وزیر مختار انگلیس و دولت ایران برای این مقصود جریان دارد بر طبق اطلاعاتی که اخیرا به او یعنی لرد بالفور رسیده خیلی امیدبخش است و پدرم بی‌خبر از همه جا در مقابل این اظهارات مات و مبهوت به او نگاه کرده بود چون کوچکترین اطلاعی از جریان مذاکرات تهران نداشت.»

کار هیات ایرانی به جایی رسید که برای ادامه انجام ماموریت خود در پاریس به صرافت فروش وسایل خود افتاد: «هیات برای مخارج روزانه خود در پاریس معطل بود. استنباط پدرم این بود که میخواستند از راه گرسنگی اسباب افتضاح هیئت را فراهم آورند. پدرم برای مخارج ضروری مجبور شد تمثالی را که احمدشاه به او داده بود پیش یک جواهری در خیابان اپرا برای فروش بگذارد. الماس‌های تمثال قیمت زیادی نداشت و پولی عاید نشد و تمثال هم به ثمن بخس از بین رفت».

فروغی هم در نامه‌هایی که به ایران می‌فرستاد حال و روز هیات ایرانی را اینگونه توصیف می‌کرد: « امروز که شش ماه می‌گذرد که ما از تهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده و می‌کنند و نتیجه‌ای که می‌خواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بی‌اطلاعیم. . . . در جواب تلگراف‌های ما به سکوت می‌گذرانند. سه ماه است از رئیس‌الوزرا دو تلگراف نرسیده. استعفا می‌کنیم قبول نمی‌کنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه می‌خوریم پول نمی‌فرستند. . . . فرضاً بخواهیم راه بیفتیم مخارج راه نداریم و عجالتاً جز این که قهراً توکل به خدا کرده مادام که مهمانخانه به طور نسیه متکفل ما هست متوقف باشیم چاره نداریم.»

تحقیر بالاتر این بود که پس از فراز و نشیب‌های بسیار با مخالفت طرف انگلیسی هیچگاه تقاضای ایران در کنفرانس صلح ورسای مطرح نشد. به نوشته مسعود انصاری «لوایحی که دایر به تقاضای دولت ایران تهیه شده بود 23 مارس 1919 به کنفرانس صلح فرستاده شد و ما انتظار داشتیم در موقع طرح مسائل مربوط به ایران هیئت اعزامی به کنفرانس دعوت بشود ولی این انتظار امید و خیالی بیش نبود. انگلیس‌ها صریحاً به علاءالسلطنه وزیرمختار ما در لندن گفته بودند که ابداً میل ندارند که ایران مطالب خود را به کنفرانس ارجاع نماید... انگلیس‌ها در اساس با شرکت ما در کنفرانس صلح مخالفت می‌ورزیدند و مسئله ضدیت با پدرم فقط یک روپوشی بود برای اخفاء نیات باطنی خودشان و ضمناً هم انتشار می‌دادند که دولت ایران با هیئتی که به پاریس اعزام شده موافق نیست و از این شایعات هم به نفع خودشان استفاده می‌کردند. نتیجتاً اب اینکه وعده داده شده بود لااقل در مسائلی که مستقیماً یا غیرمستقیم راجه به ایران باشد اظهارات ما را در کنفرانس صلح بشنوند هیئت به گنفرانس ورسای دعوت نشد زیرا هر وقت که خواستند مسئله ایران را در کنفرانس طرح کنند چنانچه وزیر امور خارجه فرانسه موسیو پیشون دو مرتبه خواست راجه به ایران صحبت کند هر دفاعه وزیر خارجه انگلیس مذاکره را به تعویق انداخته و موکول به وقت دیگری کرده بود.»

اما فرجام غمبارتری در انتظار هیات ایرانی که محمد قائد آن‌ها را «چند ایرانی، علاف در پاریس» می‌داند؛ بود. عبدالحسین مسعود انصاری سرانجام این بازی پیچیده وثوق‌الدوله و انگلیسی‌ها را اینگونه می‌نگارد: «11 اوت 1919 برای همه ما روز محنت‌بار و غم‌انگیزی بود. در آن روز تلگراف رسید که قرارداد با انگلیس امضاء شد و دیگر دوام هیئت لزوم و فایده‌ای ندارد و احمدشاه به طور غیررسم و ناشناس مصمم به جرکت اروپا هستند و 20 شهر ذیقعده از راه انزلی بادکوبه باطوم با همراهان حرکت خواهند کرد و شاهزاده نصرت‌الدوله به سمت وزیر امور خارجه ملتزم رکاب خواهد بود و به پدرم دستور داده می‌شد که فوراً به اسلامبول رفته و از موکب شاه استقبال کند و از هر حیث نرمش و مساعدت به خرج بدهد یا موقتاً به سوئیس برای رفع خستگی برود و میرزا حسین خان معین‌الوزاره همانطوری که خواسته است به لندن حرکت نماید و آقایان ذکاءالملک و انتظام‌الملک برای همکاری با وزیر امور خارجه جدید در پاریس بمانند و نوشتجات هیئت در ضبط آن‌ها باشد تا تکلیف آن‌ها در ثانی معلوم گردد. تکلیف من هم معلوم بود. من دبیر سوم سفارت برلن بودم و لازم بود که به محل ماموریت خود بروم. ایران درواقع تحت حمایت انگلیس قرار می‌گرفت. ما غرق حیرت و ماتم شده بودیم.»

ارسال نظرات