۱۰ مهر ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۸
کد خبر: ۱۴۰۸۴۳

خواص با فتنه فرزندان خود چه می کنند؟

خبرگزاری رسا ــ عالم با تقوی و انقلابی، آبروی خود را با مجاهدت و سختی و تزکیه به دست می آورد اما به طور طبیعی بخشی از عزت و احترام پدر، به فرزند نیز منتقل می شود و اگر فرزند عالم، متوجه خودسازی نباشد و شرایط خاص خو درا درک نکند ممکن است امر بر او مشتبه شده و فکر کند لیاقت تامی برای این سرمایه معنوی دارد و در نتیجه گرفتار غرور و خود برتر بینی شود.
فتنه
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از هفته نامه 9دی، در آیات 27 و 28 سوره مبارکه انفال می خوانیم: «یا ایها الذین آمنوا لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتکم و انتم تعلمون، واعلموا أنما اموالکم و اولادکم فتنه و انّ الله عنده اجرٌ عظیم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید به خدا و پیامبر او خیانت مکنید و [نیز] در امانتهای خود خیانت نورزید و خود می دانید [که نباید خیانت کرد]، و بدانید که اموال و فرزندان شما [وسیله] آزمایش [شما] هستند و خداست که نزد او پاداشی بزرگ است»

یکی از اصلی ترین امتحانات الهی از پیامبران و اولیاء، در مورد فرزندان (چه فرزندی نسبی و چه فرزندی معنوی) بود. یکی از مهمترین ابتلاءات حضرت یعقوب(ع)، در مورد فرزندش یوسف(ع) بود، شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم(ع) با ذبح اسماعیل(ع) آزموده شد و ایمان پدر انبیاء، حضرت نوح(ع)، با محبت فرزندی که از «اهلش» نبود سنجیده شد. در آیات 45 تا 47 سوره مبارکه هود می خوانیم: «و نادی نوحٌ ربه فقال رب إنّ ابنی مِن اهلی و إنّ وعْدک الحقّ و انت احکم الحاکمین قال رب إنّی اعوذ بک أن اسئلکَ مالیس لی به علم و إلّا تَغفرلی و تَرحَمنی أکُن مِن الخاسرین» «نوح به پروردگارخود گفت: فرزندم از خاندان من است و وعده تو (درباره نجات خانواده ام) حق است و تو برترین حکم کنندگان هستی. خدا گفت: ای نوح! او از اهل تو نیست او عمل غیر صالح است و چیزی را که از آن آگاهی نداری درخواست مکن! من تو را اندرز می دهم تا از جاهلان نباشی. گفت من به تو پناه می برم از اینکه چیزی بخوانم که از آن آگاهی ندارم و اگر مرا نیامرزی و بر من رحم نکنی از زیانکاران خواهم بود.»

همان طور که ملاحظه می شود یکی از شیوه های امتحان الهی از بندگان برگزیده خود، امتحان کردن آنها به خوبی یا بدی فرزند است. چنانکه ریزش فرزند نااهل حضرت نوح(ع) وسیله آزمایش سنگینی شد و در قضیه کربلا شهادت فرزندی که از شدت خوبی و پاکی اشبه الناس به رسول الله(ص) بود، هم چنیین شهادت فرزند خردسال، بزرگترین مصیبت و بالاترین آزمایش برای حضرت اباعدالله الحسین شد. از طرف دیگر وابستگی بیش از حد به فرزند سبب شد، شخصیت ممتازی هم چون زبیر، آبرو و اعتبار خود را به پای کج روی پسرش به باد دهد. در زندگی اولیاء الهی نیز موارد این گونه بسیار مشاهده می شود که البته خوبان از "فتنه فرزند" با سلامت و افتخار عبور می کنند. آنچه بیشتر مناسب مقتضیات امروز است، بررسی مواردی که نااهلی و کج روی فرزند یک عالم دینی با چه عکس العملی از سوی پدر مواجه شده است و رفتار علما در برابر ریزش نزدیکان چه بوده؟ اما قبل از اینکه به رفتارشناسی واکنش علما بپردازیم لازم است بابی را برای بررسی چرایی وقوع ریزش فرزندان علما باز نگاه داریم. قطعا جامعه شناسی ریزش نخبگان در این مورد به ما کمک می کند. به طور اجمالی می توان عللی برای ریزش فرزند عالِم (فتنه فرزند) برشمرد:

1- علما در جهت گیری های سیاسی - اجتمااعی جایگاه خاصی در گرایشات مردم دارند و از همین رو دشمنان زیرک  برای خنثی سازی نقش علما و مشوش کردن وجهه آنان، به طور ویژه برای انحرف فرزندانشان سرمایه گذای می کنند. البته مردم هم با تفکیک عالم از فرزند، این توطئه را خنثی می کنند.

2- عالم با تقوی و انقلابی، آبروی خود را با مجاهدت و سختی و تزکیه به دست می آورد اما به طور طبیعی بخشی از عزت و احترام پدر، به فرزند نیز منتقل می شود و اگر فرزند عالم، متوجه خودسازی نباشد و شرایط خاص خو درا درک نکند ممکن است امر بر او مشتبه شده و فکر کند لیاقت تامی برای این سرمایه معنوی دارد و در نتیجه گرفتار غرور و خود برتر بینی شود.

3- پدر خوب تضمینی برای تربیت فرزند خوب نمی آورد و ممکن است تأثیرپذیری فرزند از مادر یا سایر بستگان نه چندان انقلابی و همراه، اثرات مخربی به جا نهد.

4- به طور طبیعی بیوت علما، مرکز اخبار و تحلیل ها و حاشیه ها است. ممکن است فرزند یک عالم اصولا ظرفیت تحلیل تنش های سیاسی را نداشته باشد و مَحرم بسیاری از حرف ها نباشد.


آیت الله هایی که به خاطر انقلاب فرزندانشان را دادگاهی کردند
هنوز هم می توان رگه هایی از برخوردهای پدران با فرزندان ناخلف را در اوائل انقلاب یافت. بیانیه ای که آیت الله خزعلی سه سال پیش در اعلام برائت از رفتار و کردار فرزندش مهدی منتشر کرد، ریشه در همان اعتقادی داشت که زمانی، از دل آن اعتقاد برخوردهای آیت الله جنتی، آیت الله حسنی، آیت الله محمدی گیلانی با فرزندان گمراه شده شان جوشیده بود. حتی می توان به مسئله عزل منتظری نیز اینگونه نگاه کرد چراکه منتظری، سید مهدی هاشمی معدوم را فرزند خود می دانست و البته این اشتباه منتطری سبب نشد حضرت امام(ره) که منتظری را حاصل عمر خود (به نوعی منتظری هم فرزند معنوی امام(ره) بود خوانده بودند، از این انحراف چشم پوشی کنند. در ادامه به این موارد اشاره می شود.


امام خمینی(ره): اگر سید حسین دست به اسلحه برد با تیر بزنیدش!
در اردیبهشت سال 1360، سید حسین خمینی فرزند سید مصطفی و نوه امام خمینی پس از رأی مجلس بر عدم کفایت سیاسی بنی صدر، طی یکی سخنرانی در مشهد، رئیس جمهور مخلوع را محق دانست و با انتقاد شدید از عملکرد حزب جمهوری اسلامی، شخص شهید بهشتی را به کودتای سیاسی متهم کرد. این نطق تحریک آمیز، اعتراض شدید مردم را در پی داشت که وی در همان جلسه و در پاسخ به اعتراضات، با تهدید مردم دست بر اسلحه برد. با مشخص شدن انحراف سید حسین و جانبداری وی از فتنه گران، حضرت امام خمینی(ره) بدون هیچ ملاحظه ای دستور دادند: «سید حسین را تحت الحفظ به تهران برگردانند و اگر دست به اسلحه برد؛ او را با تیر بزنند» شاید به همین دلیل است که پس از سی و چند سال از عمر انقلاب، هنوز هم نام خمینی برای مردم به معنای یک دنیا ارزش دارد، چرا که او هرگز بین انقلاب و فرزندانش، متحیر نماند و بلادرنگ انقلاب را برگزید.


امام خمینی: حاصل عمرم را کنار زدم/ منتظری: مهدی را من بزرگش کردم!
"مهرماه سال 1366، "سید مهدی هاشمی"، برادر داماد آیت الله حسینعلی منتظری، به جرم همکاری در قتل آیت الله شمس آبادی و نیز مشارکت در اقدام علیه جمهوری اسلامی (شامل موارد متعدد اقدام علیه امنیت کشور) به اعدام محکوم شد. طی این جریان، منتظری، مهدی هاشمی را بی گناه دانست و عاملان صدور حکم را خائن نامید. این در حالی بود که طبق اعترافات مهدی هاشمی، خود وی نیز بر گناهکار بودنش اذعان داشت. اصرار منتظری در دفاع از سید مهدی هاشمی این بود که "من مهدی را بزرگش کردم!" در حقیقت به نوعی منتظری، سید مهدی را فرزند خود می دانست. اما از طرف دیگر، حضرت امام(ره) با مشاهده این رفتار منتظری، در اقدامی انقلابی و شجاعانه منتظری را عزل کردند. حضرت امام(ره) که منتظری را حاصل عمر خود (به نوعی منتظری هم فرزند معنوی امام بود) خوانده بودند، از این انحراف چشم پوشی نکردند و با ناراحتی تمام با منتظری برخورد کردند. برای اینکه بدانیم قضیه منتظری برای حضرت امام چقدر سنگین بود، به فراز پایانی نامه تاریخی امام(ره) دقت کنید: «سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی دارم. من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته ام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغ های دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش می کنند نگردند. از خدا می خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست.»


صدور حکم اعدام برای دو فرزند
روایت برخورد آیت الله محمدی گیلانی با دو فرزند خود نیز از عجایب انقلاب است. آنجا که پای انحراف از مبانی اسلام باشد، فرزند گرفتار تیغ عدالت پدر می شود. آیت الله محمد محمدی گیلانی که پس از انقلاب به دستور امام ریاست دادگاههای انقلاب را بر عهده گرفته بود در خرداد 1360 فرزندان خود را درجمع تعداد زیادی از منافقین می یابد که در بلواها و آشوب های آن مقطه دستگیر شده بودند. آیت الله شخصا محاکمه فرزندان را انجام می دهند. محمدرضا سرشار، پژوهشگر و نویسنده درسایت شخصی خود درباره آیت الله گیلانی می نویسد: «چنین مشهور بود که دو تن از پسرانش را به سبب فعالیتهای ضد انقلابی، شخصا به اعدام محکوم کرد و هنگامی که استنکاف ماموران تحت امر خود را از اجرای این حکم، لابد از نظر خودشان مهیب دید، برخاست تا به دست خود این حکم را اجرا کند و تنها در این هنگام بود که آن ماموران- برای آنکه پسرانی به دست پدر خود اعدام نشوند- به ناچار تن به اجرای این احکام دادند»

روزه شکر آیت الله جنتی
محمدحسین جنتی فرزند آیت الله جنتی نیز از نمونه هایی بود که در اوایل انقلاب در جریان یک درگیری کشته شد. روایت است که می گویند آیت الله جنتی نذر کرده بود اگر پسرش حسین جنتی که فراری است و روند انقلاب را قبول ندارد دستگیر یا اعدام شود 40 روز روزه شکر بگیرد. محمدحسین جنتی قبل از انقلاب به دلیل ارتباطش با سازمان مجاهدین خلق دستگیر و محکوم به حبس ابد شد. در آبان ماه سال 57 از زندان آزاد شد و پس از اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی به حمایت از سازمان مجاهدین خلق برخاست و فعالیت خود را شدت بخشید. مدتی به همراه همسرش به زندگی مخفی روی آورد. در پاییز 1360 خانه او به محاصره در آمد،‌ پس ازدرگیری،‌ حسین خود را از پنجره ساختمان به پایین پرت کرد تا فرار کند، اما کشته شد. همسر وی که برای خرید بیرون رفته بود، هنگام بازگشت به وضعیت محل مشکوک شده و از آنجا می گریزد.


بیانیه ای در برائت از فرزند
روایت برخورد انقلابی پدران با فرزندان تنها به اوایل انقلاب برنمی گردد. سی سال پس از انقلاب هم می توان چنین برخوردهایی را در بین مسئولان نظام یافت. به این جمله دقت کنید: «از نزدیکان و خویشاوندان مان دوری و برائت می جوییم اما از آرمان های خود و انقلاب دست برنمی داریم.» این جمله ای است که آیت الله ابوالقاسم خزعلی رئیس بنیاد بین المللی غدیر در سال 88 درباره اظهارات و عملکرد فرزندش مهدی به زبان آورده است. مهدی خزعلی فرزند آیت الله خزعلی تاکنون به دلایل مختلف بازداشت شده است. او به ویژه پس از انتخابات به دلیل رفتار و رویکردی که نسبت به نظام داشت مورد غضب پدر واقع شد. آیت الله خزعلی سال 88 در بیانیه ای با استناد به آیاتی از قرآن مجید اشاره کرد که خداوند سبحان به ما تنبّه می دهد اگر اولادتان با خدا و رسول کنار نیامدند از آنها احتراز کنید و آنها را دوست نداشته باشید. او در بیانیه اش نوشت: «مدت مدیدی است پسرم مهدی خزعلی از راه مستقیم منحرف شده درست در خط مقابل قرار گرفته هر چه نصیحت می کنم و برای هدایتش متوسل به اولیای خدا می شوم اثر نمی کند. با بعضی از علمای بزرگ صحبت کردم،‌ فرمود دست نگه دار شاید به راه بیاید. دیگر کاسه صبرم لبریز شده،‌ دیگر با او صحبت نمی کنم و حرف های نامناسب او را برنمی تابم. ملت انقلابی عزیز همیشه در صحنه ما بدانند او از ما جدا هست و هرچه از من نقل کند،‌ نپذیرند. با من ارتباطی ندارد ولی الان هم دعا می کنم خداوند به او توفیق دهد که از راه انحرافی که پیش گرفته است برگردد و گرنه خداوند مقتدر، اسلام و انقلاب و امام و رهبر و رئیس جمهور و مسلمین عزیز را از شر او مصون و محفوظ بفرماید»


زیرکی امام در ماجرای طالقانی
مجتبی طالقانی،‌ دوسال پس از آنکه با پدر هیچ تماسی نداشت، در نامه ای مشهور به پدرش آیت الله سید محمود طالقانی دلایل خروجش از دایره اسلام و تغییر در خط فکر سیاسی و مذهبی اش را شرح داد. او در این نامه با بیان اینکه «مذهب به هیچ وجه نمی توانست کوچک ترین مسأله سیاسی استراتژیک و ایدئولوژیک مرا حل کند» نوشته بود: «من قبلا فکر می کردم که روشنفکران مبارز می توانند این رژیم را از میان بردارند، ولی اکنون باور کردم که باید به طبقه کارگر روی آوریم... برای سازماندهی طبقه کارگر باید اسلام را کنار بگذاریم...» در آن مقطع اعضای کادر رهبری سازمان مجاهیدن خلق برای آن که جریان مذهبی و انقلابی را در قبال خود دچار انفعال کنند، ‌متن نامه مجتبی طالقانی به پدرش را منتشر و القا کردند جاذبه مارکسیسم تا حدی است که فرزند یک روحانی مشهور انقلابی را نیز به خود جلب کرده و این فرزند راه خود را از پدر جدا کرده است. 23 فروردین سال 58 اما،‌ مجتبی طالقانی به خاطر ارتباطش با مارکسیست ها دستگیر می شود. محمدرضا فرزند دیگر آیت الله طالقانی که برای پیگیری ماجرا به مرکز سپاه پاسداران رفته بود اتومبیل برادرش را در محوطه همان مرکز می بیند، آیت الله بعد از شنیدن شرح ماجرایی که بر فرزندانش رفته و دانستن اینکه بازداشت مجتبی به علت ارتباطش با شاخه مارکسیست سازمان مجاهدین خلق بوده، سفری قهرگونه به خارج از تهران در پیش می گیرد. کادر رهبری سازمان مجاهدین که تا پیش از آن، ‌نامه فرزند به پدر را با سر و صدا منتشر کردند، حالا با دستگیری مجتبی طالقانی،‌ سعی کردند این اقدام را در راستای توهین به آیت الله طالقانی جلوه دهند. سازمان مجاهدین خلق بار دیگر تلاش کرد از این آب گل آلود ماهی خود را بگیرد و با بزرگ کردن ماجرای سفر آیت الله طالقانی به بیرون از تهران، طی اعلامیه ای اعلام کرد نیروهای نظامی خود را در اختیار آیت الله طالقانی می گذارد! آیت الله طالقانی به این پیام اعتنایی نکرد. آیت الله محمدرضا مهدوی کنی، ‌سرپرست وقت کمیته های انقلاب در آن زمان در گفت و گویی با روزنامه کیهان (25 فروردین 1358) اشاره کرد که «انتقال مکان آیت الله طالقانی ربطی به دستگیری فرزندانشان ندارد و ایشان مدتهاست به خاطر ازدحام بیش از حد مراجعین از منزل اصلی خود نقل مکان کرده اند» در نهایت زیرکی حضرت امام غائله را ختم به خیر کرد. امام خمینی در مصاحبه ای به دستگیری پسر آیت الله طالقانی اشاره کردند و گفتند: "اگر احمد من را هم دستگیر می کردند من حرفی نمی زدم" این باعث شد که آیت الله طالقانی به تهران برگردند و سپس در قم با حضرت امام ملاقات کنند و در یک سخنرانی انقلابی ارادت خود را به امام اعلام کند.

در مورد انقلاب با کسی شوخی ندارم

مشابه برخوردی که علما با فرزندان خود انجام دادند را در روحیات یک روحانی دیگر هم می توان یافت. آیت الله حسنی امام جمعه ارومیه در خاطراتش درباره فرزند بزرگش رشید که به گروههای منحرف ملحق شده بود می نویسد: «جایش را شناسایی کردیم. در کمیته انقلاب تهران با آیت الله مهدوی کنی تماس گرفتم و گفتم یک موردی هست، چند نفر مسلح بفرستند. نگفتم پسرم است... گفتم اگر مقاومت یا فرار کند، بزنید، نگذارید فرار کند و اگر هم تسلیم شد،‌ دستگیر کنید و به کمیته تحویل بدهید. آنها رفتند و او را دستگیر کردند." او ادامه می دهد:‌ "رشید را بعد برای بازجویی و محاکمه به تبریز انتقال دادند. او چون محل فعالیت هایش آذربایجان بود در این شهر محاکمه و به اعدام محکوم شد و بلافاصله حکم اجرا گردید...» آیت الله حسنی می نویسد: «من در مورد انقلاب با هیچ شخصی ولو پسرم باشد، ‌شوخی ندارم و با هیچ احدی در این مورد عقد اخوتی هم نبسته ام. هنوز هم اگر خدای ناکرده یکی از فرزندانم بر ضد انقلاب و رهبری فعالیت کند، ‌همان کاری را خواهم کرد که با رشید کردم."


امتحانی دیگر

مهدی هاشمی، فرزند حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی جدیدترین نمونه مواجهه یکی از مسئولان نظام با تخلفات فرزندش هست یا باید باشد. او پس از حوادث انتخابات 1388 از ایران خارج شد. پس از انتخابات حجم قابل توجهی از اعترافات چهره های شاخص دستگیر شده، معطوف به نقش مهدی هاشمی در جریان سازی و هدایت حوادث پس از انتخابات بود. او دو ماه پس از انتخابات به بهانه و عنوان رئیس دفتر هیأت امنای دانشگاه آزاد اسلامی جهت بازدید و رسیدگی دفاتر و شعبات دانشگاه آزاد اسلامی به خارج از ایران رفت و هاشمی رفسجانی،‌پدر او نیز در سخنانی صریح از مأموریت کاری و تحصیلی مهدی هاشمی دفاع کرد. این سخنان مورد انتقاد برخی از مسئولین نظام قرار گرفت و نهایتا پس از انتقال ریاست دانشگاه آزاد از عبدالله جاسبی به یکی از برادران دانشجو مشخص شد واحد آکسفورد دانشگاه آزاد که فرزند چهارم هاشمی  برای مأموریت به آنجا رفته است اصلاً وجود خارجی ندارد. به هر حال ماجراهای حضور مهدی هاشمی در لندن و شنیده هایی از ادامه نشست و برخاست های او با فتنه گران فراری همچنان وجود داشت تا بالاخره ظاهرا با کلافگی مهدی در اثر حضور در لندن و تقاضای پدر از فرزند برای بازگشت، مهدی هاشمی به ایران بازگشت و به دلیل اتهامات امنیتی دستگیر شد. البته موضوع پرونده مفتوح رشوه سنگین شرکت استات اویل هم یکی دیگر از اتهامات مهدی هاشمی است که قوه قضائیه باید در این مورد شفاف سازی کند. گرچه سابقه آقای هاشمی در موضوع "فتنه فرزند" چندان جالب نبود و قبلا واکنش های تندی نسبت به محاکمه فرزندانش نشان می داد، اما ظاهرا در این چند روزه پس از بازگشت مهدی، آقای هاشمی مانع روند قانونی اداری نشده است. امید است که او اجازه دهد به همه اتهامات مهدی و فائزه هاشمی رسیدگی شود./971/
پ202/ج
ارسال نظرات