مناقشات روسیه و اوکراین، تاریخچه مناقشات تا شروع جنگ
به گزارش خبرگزاری رسا گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، عرفان زمانی؛ کمی پیش از ساعت ۴ صبح روز پنجشنبه ۲۴ فوریه، ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه از آغاز حملات نظامی به اوکراین خبر داد. این درحالی بود که پیش از شروع حملات نظامی روسیه، در جریان تبادل نظر شدید در شورای امنیت سازمان ملل، سفیر اوکراین، روسیه را به اعلان جنگ علیه کشورش و تجاوز به مناطق جدایی طلب متهم کرد که سفیر روسیه این اتهام را رد کرده بود. حال به ماهیت اصلی این مسئله بپردازیم که سرآغاز مناقشات روسیه و اوکراین برسر مناطق مرزی از کجا بود؟
کشور اوکراین در اروپای شرقی؛ دومین کشور بزرگ قارۀ اروپا بعد از روسیه است. این کشور از شمال با بلاروس؛ از شرق با روسیه؛ از سمت جنوب با دریاهای آزوف و سیاه؛ از جنوب غربی با مولداوی و رومانی؛ و بالاخره از غرب با مجارستان، لهستان و اسلواکی هم مرز و همسایه می باشد. در دورترین سمت جنوب شرقی، این کشور توسط تنگه ی کِرچ از روسیه جدا شده که این تنگه دریای آزوف را به دریای سیاه متصل کرده است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه کنترل ۱۴ جمهوری را از دست داد، که در این میان، از دست دادن اوکراین با اهمیت تر و گویا تلختر از سایر جماهیر بوده است. اوکراین در اوت ۱۹۹۱ و حدود چهار ماه پیش از اعلام انحلال اتحاد جماهیر شوروی استقلال خود را از روسیه اعلام کرد.
یک سوم جمعیت ساکن در بخش های شرقی و جنوبی اوکراین به زبان روسی تکلم می کنند و خود را تحت نفوذ روسیه قرار داده و متعلق به آن می دانند. علاوه بر آن، اوکراینی های ساکن در بخش های غربی و شمالی این کشور نیز به طور گسترده به زبان روسی صحبت می کنند. همچنین خود روسیه در مقایسه با دیگر کشورهای شوروی سابق ارتباط و حس تعلق خاطر بیشتری به اوکراین دارد. حال چه به لحاظ فرهنگی، تاریخی مذهبی و ... دلایل متعددی منجر به جدایی اوکراین از روسیه و اعلام استقلال این کشور شد. در ادامه به بررسی دلایل این جریان می پردازیم:
کشور اوکراین قربانی اصلی فاجعه قحطی ۱۹۳۲-۱۹۳۳ بود که در دوره جوزف استالین رخ داد. در فاجعه عظیم چرنوبیل در میان جماهیر شوروی سابق، بیش از همه تاوان و خسارت متحمل شد. در اثر فاجعه چرنوبیل قریب به پنج میلیون نفر آسیب دیدند که تنها ۴/۲ میلیون نفر در محدوده اوکراین قرار داشتند. رویداد های انقلاب نارنجی در اوکراین نیز در این قضیه استقلال طلبی نقش موثری داشت. کشور اوکراین پس از روسیه می توان گفت بزرگ ترین کشور اروپایی است و در عرصه ژئوپلیتیک از موقعیتی منحصر به فرد برخوردار می باشد. حال این مسئله پیش می آید که چرا اوکراین به یک کشور طرفدار غرب و اتحادیه اروپا تبدیل شد؟
کشور اوکراین دارای موقعیت کلیدی در میان چند منطقه مهم یعنی اروپای شرقی، قفقاز و خاورمیانه است و نفوذ ایالات متحده امریکا در این کشور از سویی محاصره اقتصادی روسیه را تنگ تر می نمود و از سوی دیگر دستیابی امریکا به بازار منابع نفت و گاز منطقه را تسهیل می کرد. همین کاخ سفید نیز در ساماندهی و کنترل انقلاب های رنگی در اوکراین تلاش های مضاعفی انجام داد. پس از ماجرای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ اوکراین و اختلافات بر سر تعداد آرا و مناقشات آن دوره، زمانی که کشور در شرایط بحرانی و شبه جنگ داخلی قرار داشت و کشور به دوبخش شرقی و غربی تجزیه شد، شرایط انتخابات به سود غربگرایان و افراد مورد حمایت امریکا تمام شد.
با برگزاری انتخابات مجدد در ۲۶ دسامبر رئیس جمهور جدید(یوشچنکو) با کمک تبلیغات رسانه های امریکایی و اروپایی بیشترین رای را کسب نمود. با فراگیر شدن گفتمان های دموکراسی خواهی و حقوق بشر در مجموع اوکراین به طور فزاینده به یک کشور طرفدار غرب و اتحادیه اروپا تبدیل شد. اوکراین با دارا بودن بنادر مهم در سواحل دریای سیاه به عنوان بخش راهبردی اتحادیه جماهیر شوروی به شمار می رفت. در حال حاضر نیز موقعیت اوکراین و دسترسی آن به دریای سیاه از نظر استراتژیک برای روسیه مهم است.
هرچند بعید بود در ابتدا روسیه برای تصرف تمامی خاک اوکراین اقدام کند ولی لازم است به انگیزه ها و دلایل پافشاری روسیه به عملیات نظامی در اوکراین بیشتر بپردازیم. به نظر می رسد بنابر شواهد و تاریخچه اقدامات روسیه بر مناطق اقماری خود، دولت روسیه بیشتر به دنبال یک امتیازگیری بزرگ باشد. مسکو می تواند با تصرف کمربند زمینی بین روسیه و باریکه ترانس نتریا در مرز های غربی اوکراین، عملا این کشور را دور بزن و دسترسی آنرا به دریای سیاه کنترل کند.
کشورهای غربی و اروپایی از همان ابتدای استقرار نیروهای نظامی روس در مناطق مرزی اوکراین و بلاروس، به روسیه این هشدار را اعلام کرده بودند که در صورت هرگونه نقض قوانین نظام بین الملل تحریمات گسترده ای چه در زمینه اقتصادی چه در سایر زمینه ها علیه روسیه اعمال خواهند کرد و همگی آنها از اوکراین حمایت خواهند کرد. با این حال شاهد این هستیم که پوتین علی رغم متحمل شدن حجم عظیمی از تحریم های اروپا و هشدار های سازمان بین الملل به دنبال امتیاز گیری و دستاورد های خاص خود امروز با آغاز عملیات نظامی علیه اوکراین و بمباران مناطق حیاتی اوکراین، نظم بین الملل را برهم زده و نشان داد که پیش بینی دستگاه های مانیتورینگ اطلاعاتی امریکا برخلاف فریب روسیه مبنی بر اینکه هیچ کنش نظامی علیه اوکراین صورت نخواهد گرفت، می توان گفت تا حدودی صحیح بوده است.
در بررسی و تحلیل تبعات حمله روسیه به اوکراین می توان گفت: نظام بین الملل که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، چین نیز در این قضیه نظام بین الملل عملکرد مشابهی با روسیه داشت. همانطور که به تازگی شاهد این قضیه هستیم که نیروهای نظامی تایوان در مرز های این کشور در حال آماده باش هستند چون نگران این قضیه هستند که بعد دیگر مناقشات و تحولات استراتژیک علیه تایوان باشد. به نظر می رسد از آنجایی که زمان حمله روسیه به اوکراین دقیقا مشابه زمان حمله آلمان نازی به لهستان بود، پوتین علاوه بر امتیاز گیری در صدد ایجاد اختلاف بین متحدان ناتو باشد تا از این طریق بتواند بهره وری بیشتر کسب کند. این بهره وری می تواند از طریق فروش نفت باشد یا مسئله انرژی که وابسته اروپاست. همچنین بنابر نظر منتقدان، اوکراین می تواند سکوی پرشی باشد برای گسترش نفوذ و سلطه شوروی سابق در سیار کشورهایی برخی عضو ناتو بوده و برخی نیستند. اما چیزی که بیش از این قضایا آشکار است این است که این مناقشات و درگیری های نظامی/سیاسی روسیه، همگی برگرفته از سیاست های دولت روسیه و خود شخص پوتین می باشد نه برگرفته از ملت روسیه و خود مردم روسیه.
تااین زمان آغاز حملات روسیه به اوکراین از لحاظ اقتصادی تبعات فراوانی برای این کشور داشته. در این جنبه فشار زیادی بر اقتصاد روسیه ورود خواهد آمد. امریکا از سویی در تلاش اند قیمت نفت را با وارد کردند کشور های ایران و عربستان پایین بیاورند. در همین ابتدا بیش از ۴۰ درصد سهام روسیه سقوط کرد و روبل در برابر دلار روز پنجشنبه به پایین ترین سطح خود رسید. می توان اینطور تحلیل کرد که این نوع درگیری ها بر سیاست های اقتصادی بیشترین تاثیر را داشته و لطمه فراوانی خواهد زد.
احتمال این وجود دارد که کشور روسیه اینبار هم دچار بحران های جدی در تمام عرصه ها باشد همانطور که در دراز مدت به دلیل بکارگیری سیاست های تجاوزگرایانه در جنبه اقتصادی هزینه سنگیمی متحمل شده است. ولی در تحلیل بعد روانی این قضیه می توان گفت با نبرد نظامی نمی توان راه به جایی برد و برعکس هر جنگی خود عامل بروز شکاف های عمیقی است که سالها التیام آن زمان می برد و منجر به زیرپا گذاشتن انسانیت و نظم بین الملل می شود. در هرجنگی تلقی حقانیت وجود دارد و در این مناقشات بین این دوکشور نیز هر دو طرف خود را محق می دانند. باید دید این اختلافات در ادامه چه ابعاد و تبعاتی در پیش خواهد داشت.