۳۱ فروردين ۱۳۹۰ - ۲۲:۳۲
کد خبر: ۱۰۲۶۲۹

لغزش بزرگان

خبرگزاری رساـ پس از انتشار سخنان غلو آمیزی که درباره رهبر معظم انقلاب در رسانه ها منتشر شد، بازتاب های منفی را شاهد بودیم که باید اهمیت آن را در گوینده، محتوا و پیامدهای اعتقادی و سیاسی جستجو کرد.
يادداشت مقاله


حمیدجلالی
حامد عبداللهی

در روزهای گذشته بخشی از سخنرانی یکی از بزرگان، منتشر شد، که بازتاب‌ زیادی در جامعه و فضای اینترنتی داشت. ابراز ادعایی عجیب، بزرگ و غیر قابل اثبات با احتمال نادرستی بالا و همراه با غلو در مورد شخصیتی مورد علاقه و احترام اقشار مردم کشورمان و حتی بسیاری از مسلمانان دنیا، در این سخنرانی موجب شگفتی متدینان و علاقمندان به نظام و انقلاب شد.

در مورد این سخنان و ضربه‌ای که این «دفاع بد» می‌تواند به اشخاص و بالاتر از آن، به اعتقادات مردم وارد کند، حرف بسیار است. اما در این مجال تنها نگاهی خواهیم داشت به نگرش قرآن کریم به پدیده «غلو».

قرآن کریم دو مرتبه از این واژه در آیات نورانی خود استفاده کرده است و در هر دو مورد اهل کتاب را از غلو و زیاده روی در دین منع فرموده است. روی سخن خداوند در این آیات به غلوی بوده که اهل کتاب در حق عیسی مسیح پسر مریم مقدس روا داشته و وی را پسر خدا و خود خدا دانسته بودند. «یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکیلا » اى اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روى) نکنید! و در باره خدا، غیر از حق نگویید! مسیح عیسى بن مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه (و مخلوق) اوست، که او را به مریم القا نمود و روحى (شایسته) از طرف او بود. بنا بر این، به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید! و نگویید: « (خداوند) سه‏گانه است!» (از این سخن) خوددارى کنید که براى شما بهتر است! خدا، تنها معبود یگانه است او منزه است که فرزندى داشته باشد (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمین است و براى تدبیر و سرپرستى آنها، خداوند کافى است.» (نساء/ 171)

نکته در خور توجه در این انذارها این است که روی سخن به اهل کتاب تعلق گرفته و نه به کفار یا مشرکان، زیرا این زیاده روی در جایی معنا پیدا می‌کند که نقطه قوت و مثبتی مبتلا به غلو و زیاده روی در ستایش شود و امری ارزشمند و حقیقی با گفتار یا رفتار ناشایست غلوآمیز مواجه گردد؛ از این رو مشرکان و کفار که از اساس دارای انحراف بوده و دستشان از این حقایق خالی بود، محل ملامت و تذکر این آیه نیستند.

رستنگاه غلو، جایی است که دوست داشتن و علاقه به یک موضوع یا شخص موجب فرا رفتن از چارچوب های عقلانی و واقع نگرانه در بیان خوبی‌ها و ویژگی‌های آن ‌شود. این زیاده روی‌ها همواره در اطراف شخصیت‌های برجسته تاریخ وجود داشته و چه بسیار افسانه‌ها که در مورد افراد معروف در جهان ساخته نشده است. با این تفاوت که در جایی که این شخصیت های برجسته چهره های مذهبی بوده اند، این زیاده روی در تقدس بخشی نابجا به این افراد است.

کتاب‌های تاریخی و زندگینامه بزرگان دینی سرشار است از داستان‌های ساختگی و بی‌پایه که نه تنها به اعتقادات پاک و بی‌غش مردم آسیب می‌رساند، که کرامات و حوادث واقعی اولیاءالله را در ذهن مردمان، تحت الشعاع قرار داده و از اثر معنوی آن می‌کاهد.

آن چه در زمان حاضر نیز باید از نگاه سیاستمدارانه و اندیشمندانه بدان نگریست آن است که بزرگان و علمای ما گاه رفتار و گفتاری دارند که زبردستی و زیرکی و منش مدیریت پرافتخاری را به نمایش می‌گذارد و کافی است خود و مردم را به فهم دقائق این اسلوب‌ها توجه دهیم و منویات و فرمایش‌های پرمغز و کارشناسانه را به کار گیریم.

تکیه بر همین فرزانگی‌ها و مدیریت‌های داهیانه و روشن‌بینانه می‌تواند راه راست و افق روشن و بیم‌ها و امیدها را در برابر ملت بگستراند و رشته‌های دام‌گونه دشمنان را از هم بگسلد. پس چه انگیزه‌ای وجود دارد که این همه حسن ظاهر را رها ساخته به اوهام درونی و سست‌پایه چنگ زنیم؟

به قول حضرت حافظ:
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

همچنین:
غرض کرشمه حسن است ورنه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز

چرا که این حسن‌ها و نیکویی‌های چشم‌نواز، خود نقل مجالس اهل فن و سیاست است و نیازی به پنداره‌سازی نیست.

سخن درباره غلو و این که اگر از زبان بزرگی بیان شود چه افزون‌تر گناهی است، بلند است اما غرض تذکاری بود که مبادا ناسنجیده سخنی در فضای رسانه‌ها تلقی به قبول شود و از قباحت آن بکاهد.

در پایان اما درنگی داریم در اصل ماجرا و می‌پرسیم آیا رواست مجتهدی مسلم که منصبی معظم نیز برعهده دارد روایتی ناروا و نادرست از شنیده‌ها و برداشت‌های خردسال دیروز و سالخورده امروز را نقل اندر نقل حکایت کند؟! آیا همین نشانه‌ای استوار برای رعایت جانب احتیاط نیست؟

و حسن ختام کلام باز ابیاتی از حافظ که فرمود:
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم؟
قامتش را سرو گفتم! سر کشید از من به خشم
دوستان از راست می‌رنجد! نگارم چون کنم؟
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنم

والسلام

بعد التحریر: پس از پایان این وجیزه و پیش از انتشار آن با خبر شدیم که این بزرگوار در اطلاعیه ای، توضیحاتی در باب سخنان خویش ارائه کرده است تا برخی از ابهامات را از آن بزداید که این خود حرکتی نیکوست لکن اصل انتقاد کماکان پابرجاست.

ی702/گ
ارسال نظرات