۲۰ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۶
کد خبر: ۱۳۵۱۸۴
آیت الله تهرانی:

برای دعا کردن در شب قدر تنگ نظر نباشیم

خبرگزاری رسا ـ آیت الله تهرانی گفت: در ماه رمضان و در لیالی قدر باید کمال بهره‌برداری را برد. تنگ نظری را کنار بگذارید و فرو گذار نکنید و در دعاها و درخواست‌هایتان از خداوند کوتاه نیایید.
آيت الله تهراني

 

به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله مجتبی تهرانی استاد اخلاق و معارف اسلامی در نوزدهمین جلسه سخنرانی خود در شب های ماه مبارک رمضان با اشاره به استفاده بهتر از شب های قدر تاکید کرد: در ماه رمضان و در لیالی قدر باید کمال بهره‌برداری را برد. تنگ نظری را کنار بگذارید و فرو گذار نکنید. ما نباید در دعاها و درخواست‌هایمان از خداوند کوتاه بیاییم و هیچ‌چیز نباید برای ما مانع بشود از اینکه درخواست کنیم، حالا در هر رابطه‌ای که می‌خواهد باشد. اوّل خدا، وسط خدا، آخر خدا! هرچه برایم پیش می‌آید اوّل خدا را در نظر بگیرم. این هیچ منافاتی هم با توسّل به وسائل ندارد.

 

نوزدهمین جلسه سخنرانی آیت الله تهرانی در شب های ماه مبارک رمضان در پی می آید:

 

 

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛

 

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ‌ دُعَائِی‌ إِذَا دَعَوْتُکَ‌ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»

 

 

مروری بر مباحث گذشته

گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است، دعای به خیر برای خود و دیگران. در سیر مباحثی که کردیم، به مناسبت ایّام عرض کردم تذکّری بدهم. در دو جلسة قبل بیان کردم که بدانید، بحث شخصی نیست، بلکه کلّی است. رابطة مستقیم بین کثرت دعا و قلّت بلا، قلّت دعا و کثرت بلا را که در روایتی از پیغمبراکرم مطرح کردم: «إِذَا قَلَ‌ الدُّعَاءُ نَزَلَ‌ الْبَلَاء». در همین زمینه می‌خواستم تذکّر دیگری بدهم.

 

 

تأثیر دیدِ انسان بر دعایش

دیدِ انسان همیشه این‌طور است که دیدِ کوتاه و مادّی است یعنی در عالم مادیّت قرار دارد و محدود است. این دیدِ محدود، کوتاه و به تعبیر بنده نظر تنگ بر همه‌ چیز و بدتر از همه بر روی دعای شخص اثر می‌گذارد. یعنی بر روی درخواست‌هایش از خداوند تأثیر دارد.

 

 

آیا از خدا کاری برمی‌آید؟!

به دو مطلب اشاره می‌کنم. اوّل: فرض کنید برای او مشکل و گرفتاری‌ای پیش آمد؛ در این وقت او چون در بستر مادیّت است اوّل فکرش به طرف ابزار مادّی می‌رود. غیر از این است؟ شخص می‌خواهد تدبیر کند و مشکل خود را حل کند، پس وسائل و ابزار مادیّت را پیش می‌کشد. غالباً این‌طور است چون در بستر مادیّت قرار دارد. بعد سرش که به سنگ می‌خورد و دیگر می‌بیند راه‌ها بر او بسته شد، آن‌وقت یادش می‌افتد که خدایی هم وجود دارد. می‌گوید: چه بسا ممکن است از او کاری هم ساخته باشد! و حال اینکه، بدانید! مؤمن نباید این‌طور باشد. آن کسی که اعتقاد به مبدأ و معاد دارد و اعتقاد دارد که مسبب الأسباب موجود دیگری است، موجودات زمینی نیستند و اعتقاد دارد که: «أَزِمَّةِ الأُمُورُ طُرّاً بِیَدِه‌»؛ تمام امور در دست قدرت او است و واقعاً اعتقاد دارد وقتی که می‌گوید: «لَا حَوْلَ‌ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛  این شخص اوّل چه کسی به یادش می‌آید؟ منبع قدرت، یعنی خدا را. به سراغ ابزار و وسائل مادّی مثل حسن و حسین و تقی و نقی و... نمی‌رود که بعد هم اگر درست شد تصوّر بکند که این واسطه‌ها کرده‌اند. این‌ها را قبلاً مفصّل ‌عرض کرده‌ام امّا می‌خواستم تذکّر بدهم. مؤمن نباید این‌طور باشد. وقتی گرفتاری پیش آمد، اوّل خدا. بگوید: خدایا! این مشکل پیش آمده، مشکل من را حل کن.

 

 

خدا دعاهای کوچک را هم می‌پذیرد!

مطلب دوّم که این‌ هم منشأاش ضعف ایمان است، این است که بنده تصوّر می‌کند، نسبت به کارهای بسیار بسیار مهم باید سراغ خدا رفت و در مورد کارهای کوچک این‌طور نیست. این برای ضعف ایمان است.

 

 

ما ضعف ایمان داریم!

به شما بگویم، وقتی می‌خواهید دعا کنید بفهمید و بدانید که همه چیزتان وابسته به این دعاها است؛ کوچک و بزرگ هم ندارد. اینکه تصوّر کنم: «فقط چیزهای قابل اعتنا و بزرگ را با خدا مطرح ‌کنم نه کوچک‌ها را» از ضعف ایمان است. واقع این است که این شخص خداشناس نیست. ما در معرفت خود نسبت به خالق نقص داریم.

 

 

تو کوچک هستی، نه خدا!

دعا، کوچک و بزرگ ندارد و خدا هم خستگی‌ناپذیر است! او این دعا را خیلی هم دوست دارد. همة این‌ها را بحث کرده‌ام و نمی‌خواهم وارد بشوم، بلکه فقط خواستم تذکّری برای لیالی قدر بدهم و بگویم این فرصت را از دست نده! خودت را از قالب حقارت بیرون بکش! تو کوچک هستی و کوچک هم فکر می‌کنی؛ طرفِ خود را اصلاً نشناخته‌ای. تو آدمی هستی که اگر یک نفر روزی ده بار در خانه‌ات بیاید و در بزند و بگوید: این را می‌خواهم، آن را می‌خواهم، دیگر در را بر روی او باز نمی‌کنی. غیر از این است؟ امّا خالق تو این‌طور نیست، اگر ده تا، یازده تا بشود امروز بیشتر از تو خوشش می‌آید و اگر یازده تا بشود دوازده تا، بیشتر خوشش می‌آید. این جزو معارف ما است.

 

 

مراجعه بیشتر، معرفت بالاتر

این‌ها سرّ دارد؛ چون، مراجعه بیشتر، کاشفِ از معرفت بالاتر، نسبت به کسی است که از او درخواست می‌کنم و او را همه‌کاره می‌دانم. دلیل بر این می‌شود، که همه چیز دست او است، از دست او بر می‌آید و کسی غیر از او نمی‌تواند انجام دهد؛ این کاشف از معرفت است.

 

 

آن چیزی که از دیگری می‌خواهی، از خدا بخواه

در روایتی داریم که از پیغمبراکرم است: «قَالَ‌ رَسُولُ‌ اللَّهِ‌(ص): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَحَبَ‌ شَیْئاً لِنَفْسِهِ‌ وَ أَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ مِنْ فَضْلِهِ»؛ خداوند چیزی را برای خودش دوست می‌دارد، امّا همان را برای خلق خودش مبغوض می‌دارد. برای خودش خوشش می‌آید امّا برای مخلوق خود بدش می‌آید. توضیح اینکه: «أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ»؛ بدش می‌آید از عبدی که گرفتار شده و به مثل خودش رو می‌اندازد، «أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ». اینکه بنده‌هایش برای کارهایشان از هم درخواست کنند و به همدیگر مراجعه کنند. «وَ أَحَبَ‌ لِنَفْسِهِ أَنْ یُسْأَلَ»؛ و دوست دارد که از او درخواست کنند. به این و آن رو بیاندازی بدش می‌آید امّا به او رو بیاندازی خوشش می‌آید. «وَ لَیْسَ شَیْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ»؛ هیچ‌چیز در نزد خدا محبوب‌تر از این نیست که در خانه‌اش را بزنی و بگویی می‌خواهم، می‌خواهم، می‌خواهم. بر خلاف من و تو، که اگر بچّه‌مان هم باشد بیرونش می‌کنیم. خدا که من و تو نیست. چون او را نشناخته‌ایم که تمام خزائن وجود در ید قدرت او است.

 

 

خدایا! بند کفش می‌خواهم!

«فَلَا یَسْتَحْیِی أَحَدُکُمْ أَنْ یَسْأَلَ اللَّهَ» پس خجالت نکشد و حیا نکند، به اینکه یکی از شما از خدا درخواست کند. اگر می‌خواهی، خجالت و حیا ندارد. «وَ لَوْ بِشِسْعِ نَعْلٍ»؛ پیغمبر سطح را این‌قدر پائین آورد. نگاه نکن به اینکه تصوّر کنی حاجت‌هایت بد است. مثل اینکه بند کفشت گم شده؛ بگویی: خدا! بند کفش می‌خواهم! ببین کار را به کجا رساند.

 

 

کوچکی و بزرگی در نزد خدا مطرح نیست

روایات زیاد داریم. روایتی از امام باقر(ع) در ارتباط با همین که گفتم است: «لَا تُحَقِّرُوا صَغِیراً مِنْ‌ حَوَائِجِکُمْ‌ فَإِنَّ أَحَبَّ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَسْأَلُهُمْ»؛ فکر نکنید که حاجت، کوچک است. بلکه محبوب‌ترین بندگان آن بنده‌ای است که از خدا بخواهد؛ کوچک و بزرگ ندارد. در آن روایت دارد از امام باقر(ع) می‌فرماید: «لَا تَتْرُکُوا صَغِیرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا فَإِنَّ صَاحِبَ‌ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ‌ الْکِبَارِ». حضرت مطلب را خیلی زیبا بیان می‌کنند که: اینجا کوچکی و بزرگی خبری نیست.

 

 

تنگ‌نظری را کنار بگذارید

تذکّر عمده‌ای که می‌خواهم بدهم این است؛ در بین سال به‌خصوص برای دعا و حوائج زمان‌هایی را آورده‌اند و از نظر ارزشی ما را ترغیب کرده‌اند که اهمیّت دارد. مثل ماه مبارک رمضان و در ماه رمضان هم لیالی قدر که گفته‌اند باید کمال بهره‌برداری را برد. نظر تنگی را کنار بگذارید و فرو گذار نکنید. البته یک سنخ مسائل است که نمی‌خواهم وارد آن بشوم و فقط مطلب کلّی را می‌خواهم عرض کنم. ما نباید در دعاها و درخواست‌هایمان از خداوند کوتاه بیاییم و هیچ‌چیز نباید برای ما مانع و رادع بشود از اینکه درخواست کنیم، حالا در هر رابطه‌ای که می‌خواهد باشد. اوّل خدا، وسط خدا، آخر خدا! هرچه برایم پیش می‌آید اوّل خدا را در نظر بگیرم. این هیچ منافاتی هم با توسّل به وسائل ندارد. این‌ها را بحث کرده‌ام و وارد آن نمی‌شوم. بروم سراغ توسّلم.

 

 

مصائب علی(ع)

در روایت دارد، بعد از اینکه آن خبیث به علی(ع) ضربت زد. علی(ع) بقیّة نماز را نشسته خواند یعنی حضرت دیگر تاب ایستادن را نداشت. در روایت دارد، به یمین و یسار متمایل می‌شد و حضرت نمی‌توانست بدن خودش را نگه دارد. امام حسن را جای خودشان گذاشتند تا نماز را تمام کند. در روایت دارد، نماز که تمام شد سر پدر را به دامن گرفت و شروع کرد به گریه کردن. این جملات را می‌گفت: پدر پشت مرا شکستی... تعبیرات عجیبی است. علی(ع) چشمهایش را باز کرد و گفت: پسرم از این به بعد دیگر پدرت هیچ الم و دردی ندارد. ببینید، چقدر به علی(ع) سخت گذشته که این را می‌گوید. پسرم! گریه نکن، الآن جدّات و جدّه‌ات، خدیجه و مادرت فاطمه حاضر هستند. حوریان بهشت آمده‌اند و در انتظار پدر تو هستند.

 

 

شهادت به دست امّت!

علی(ع) بیهوش می‌شد و لختی بعد به هوش می‌آمد. تا وقتی که علی(ع) را وارد صحن کوفه کردند. امام حسن(ع) با سر پدر در دامن نشسته است. سر علی(ع) را بسته بودند امّا از اطراف این بستر همین‌طور خون جاری بود. امام حسن(ع) همین‌طور گریه می‌کرد و اشک چشم به صورت پدرش علی(ع) می‌ریخت. چشمانش را باز کرد و گفت: پسرم! گریه نکن. از گریة تو ملائکة آسمان گریه می‌کنند. امّا می‌خواهم یک خبر را به تو بدهم، گوش کن. بعد از من، این امّت تو را به زهر و برادرت حسین را به تیغ شهید می‌کنند.../958/

ارسال نظرات