اندیشکده آمریکایی: هدف از جنگ، تجزیه ایران بود

جنگ اخیر رژیم صهیونیستی علیه ایران با حمایت آمریکا، اگرچه به بهانهی برنامهی هستهای بود، اما نشانههای واضحی وجود دارد که نشان میدهد اهداف بسیار گستردهتری را دنبال میکرده است. علاوه بر اقدامات میدانی نظامی، مانند تلاش برای از بین بردن امکانات نظامی و انتظامی در مرزهای غربی و شمال غربی کشور، برخی فعالیتهای رسانهای و اندیشکدهای نیز حاکی از این است که هدف نهایی محور شرارت آمریکایی-اسرائیلی نهتنها تغییر رژیم، بلکه تجزیهی کامل ایران با تحریک شورشهای قومی در نقاط مختلف کشورمان است.
این سیاست خطرناک، از یک سو، هشیاری مردم ایران برای خنثیسازی توطئههای دشمنان را میطلبد، و از سوی دیگر، توهم پوچی است که آتش هرگونه تلاشی برای عملی کردن آن، دامن منطقه و فراتر از آن را خواهد گرفت.
اندیشکدهی آمریکایی «کوئینسی» مستقر در واشینگتن، در گزارشی تحت عنوان «اول تغییر رژیم بود، حالا میخواهند ایران را تکهتکه کنند[۱]» توضیح میدهد که ایران یک کشور وصلهپینهشده نیست، بلکه ملتی با تاریخ چندینهزارساله است که در مقابل بحرانها حول محور ایرانی بودن متحد میشود. آنچه در ادامه میخوانید، ترجمهی گزارش مؤسسهی کوئینسی است.
بلوچستان آزاد، کردستان آزاد، آذربایجان، عراق سنی، …. نقشهی خاورمیانهی بزرگ «رالف پیترز» پس از اجرای طرح «مرزهای خونی» و نقشهی مدنظر «برنارد لوئیس» تاریخدان بریتانیایی-آمریکایی، استاد دانشگاه، و نظریهپرداز یهودی برای خاورمیانهی بالکانسازیشده. در این نقشه، نام کشورهایی که منطقه به دست میآورند با رنگ «سیاه»، آنهایی که منطقه از دست میدهند با رنگ «قرمز» و کشورهای بدون تغییر با رنگ «خاکستری» نوشته شده است. ایران یکی از کشورهایی است که طبق این نقشه، باید تجزیه شود. (+)
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای محافل رسانهای-اندیشکدهای بینالمللی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
تشکیلات سیاست خارجی واشینگتن تمایل خطرناکی به تجزیهی کشورهایی دارد که آنها را متخاصم میداند. اکنون، اندیشکدههای نومحافظهکار، مانند «بنیاد دفاع از دموکراسیها» مستقر در واشینگتن[۲]، و همفکران آنها در پارلمان اروپا، بهوضوح، دارند از بالکانسازی [و تجزیهی] ایران حمایت میکنند[۳]؛ راهبرد بیملاحظهای که خاورمیانه را بیشازپیش بیثبات میکند، بحرانهای انسانی فاجعهباری را رقم میزند، و با مقاومت شدید ایرانیها و شرکای آمریکا مواجه خواهد شد.
جمعی از مردم ایران در تهران مقابل تصاویر شهدای حملات رژیم صهیونیستی، شعار «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر آمریکا» سر میدهند. این تصور که حملات نظامی به ایران میتواند مردم این کشور را از نظام جدا کند، تصوری کاملاً واژگونه است. ایرانیها بارها نشان دادهاند در مقابل بحرانهای خارجی حول محور پرچم کشورشان با یکدیگر متحد میشوند. (+)
اواسط ژوئن، همزمان با تبادل حملات بین اسرائیل و ایران، برِندا شِیفِر[۴]، مشاور ارشد بنیاد دفاع از دموکراسیها در حوزهی انرژی و سیاست خارجی[۵] [که سابقهی تدریس در دانشگاه حیفا و خدمت به عنوان مشاور در دفتر نخستوزیر رژیم صهیونیستی را نیز در پرونده دارد[۶]]، نوشت ترکیب چندقومیتی ایران نقطهضعفی است که باید از آن بهرهبرداری شود. شیفر در رسانههای جریان اصلی آمریکا حامی سرسخت آذربایجان بوده[۷]، در حالی که هرگز علناً به روابط خود با شرکت نفت دولتی آذربایجان[۸] اذعان نکرده است[۹]. وی سالهاست نظریهی تجزیهی ایران[۱۰] بر اساس مرزهای قومیتی، مشابه فروپاشی یوگسلاوی سابق، را ترویج میکند و بخش عمدهی تلاشهایش متمرکز بر تبلیغ جدایی آذربایجان از ایران بوده است؛ جایی که آذریها بزرگترین گروه غیرفارس را تشکیل میدهند.
کارتی که «برندا شیفر» عضو اندیشکدهی «بنیاد دفاع از دموکراسیها» و مشاور سابق نخستوزیر رژیم صهیونیستی را «مشاور رئیس شرکت نفت دولتی آذربایجان در امور راهبردی» معرفی میکند. شیفر هرگز حاضر به افشای روابط خود با این شرکت نشده است، اما مواضع او بهوضوح در راستای منافع پنهان دولت آذربایجان، از جمله تحریک آذریهای ایران به جداییطلبی، است. (+)
در همینباره بخوانید:
دیدگاههای شیفر همراستا با سرمقالهی اخیر جروزالمپست است که در بحبوحهی سرخوشی اسرائیلیها از حملات اولیهیشان در جنگ علیه ایران، از رئیسجمهورْ ترامپ درخواست کرده بود علناً از تجزیهی ایران استقبال کند[۱۱]. این روزنامه، به طور خاص، خواستار تشکیل یک «ائتلاف خاورمیانهای برای تجزیهی ایران» و ارائهی «تضمینهای امنیتی برای مناطق میزبان اقلیتهای سُنی، کُرد، و بلوچ که مایل به جدایی هستند» شد. همین نشریه قبلاً نیز از اسرائیل و آمریکا خواسته بود تا از جدایی «آذربایجان جنوبی» (به معنای مناطق آذرینشین در شمال غربی ایران) از جمهوری اسلامی حمایت کنند[۱۲].
جلد کتاب «مرزها و برادران: ایران و چالش هویت آذربایجانی» نوشتهی «برندا شیفر» که سال ۲۰۰۲ منتشر شد. شیفر مدتهاست از تجزیهی ایران و جدایی آذریها از این کشور حمایت میکند. (+)
در همین حال، سخنگوی امور خارجهی یک گروه لیبرال میانهگرا در پارلمان اروپا نشستی دربارهی «آیندهی ایران» برگزار کرد که به نظر میآید هدف از آن بحث دربارهی چشمانداز یک شورش «موفق» علیه جمهوری اسلامی بوده است[۱۳]. این واقعیت که تنها دو سخنران ایرانی در این نشست، دو جداییطلبِ قومگرا از مناطق آذربایجان و اهواز در ایران بودند، دستورکار این جلسه را بهوضوح نشان میدهد. پارلمان اروپا از سال ۲۰۲۲، زمانی که به طور یکجانبه تمام روابط با نهادهای رسمی ایران را قطع کرد، به جولانگاهی برای انواع گروههای معارض رادیکال تبعیدی ایرانی، مانند سلطنتطلبان، گروه فرقهگرای مجاهدین خلق، و جداییطلبان قومی تبدیل شده است.
«برندا شیفر» (سوم از چپ) در نشست نمایندگان سازمانهای یهودی در آمریکا با «رجب طیب اردوغان» رئیسجمهور ترکیه (مرکز تصویر). شیفر با مقامات ترکیه نیز روابط نزدیکی دارد. (+)
با این حال، ایران یک کشور وصلهوپینهشدهی شکنندهی در آستانهی فروپاشی نیست؛ بلکه ملتی با ۹۰ میلیون نفر جمعیت و حس عمیق هویت تاریخی و فرهنگی است. اگرچه طرفداران تجزیهی ایران دوست دارند روی تنوع قومی این کشور (شامل آذریها، کردها، بلوچها، و عربها) مانور بدهند، اما این افراد همیشه نیروی وحدتبخش ملیگرایی ایرانی را دستکم میگیرند. همانطور که «شروین ملکزاده» پژوهشگر، اخیراً در [روزنامهی آمریکایی] لسآنجلستایمز اشاره کرد: «اتفاقنظر قاطعی میان محققان وجود دارد مبنی بر اینکه سیاست در ایران با تعریفِ ایران به عنوان ملتی با تاریخ پیوسته و ناگسسته آغاز میشود؛ ملتی که «از گذشتهای ازلی سر برآورده.» ملیگرایی عرصهی سیاسی گستردهای را فراهم میکند که گروهها و ایدئولوژیهای مختلف در ایران، چه سلطنتطلب، چه اسلامگرا، و چه چپگرا، برای قدرت و اقتدار در آن رقابت میکنند[۱۴].»
فارسی (نارنجی)، کُردی (آبی تیره)، بلوچی (آبی روشن)، آذری (سبز یشمی روشن)، …؛ نقشه ایران به تفکیک زبانها (+)
دهها سال فشار خارجی، از تحریمها گرفته تا عملیاتهای مخفی تا جنگ، صرفاً این انسجام را تقویت کرده است. این نظریه که تحریک احساسات جداییطلبانه، ایران را متلاشی خواهد کرد، یک توهم خطرناک است؛ توهمی که عمداً این واقعیت را نادیده میگیرد که طرحهایی که عمدتاً توسط نومحافظهکاران حامی اسرائیل طراحی شده بودند، در عراق و سوریه، نتیجهی معکوس دادند و هرجومرج به جا گذاشتهاند[۱۵]. چنین راهبردی، همچنین، غفلت عمیق حامیان آن نسبت به واقعیتهای میدانی را نیز آشکار میکند. شیفر، حامی «ایریدنتیسمِ[۱۶]» [یا «بازالحاق»] آذربایجانی[۱۷]، تا آنجا پیش رفته که از حملات هوایی اسرائیل به تبریز[۱۸]، قلب فرهنگی و اقتصادی آذربایجان ایران، ابراز خوشحالی کرده است[۱۹].
«برندا شِیفر» مشاور ارشد اندیشکدهی ضدایرانی «بنیاد دفاع از دموکراسیها» و مأمور رژیم صهیونیستی برای تحریک جداییطلبی در ایران، در شهر باکو، پایتخت آذربایجان. شیفر در نشریهها و محافل مختلف به دفاع از آذربایجان و تلاش برای تجزیهی ایران میپردازد، در حالی که هرگز به جایگاه عالیرتبهی خود در شرکت نفت دولتی آذربایجان اذعان نمیکند. (+)
این رویکرد نهتنها از نظر اخلاقی زننده است، بلکه بر اساس سوءبرداشت عمیقی از متغیرهای داخلی ایران استوار است. شیفر و امثال او انتظار دارند فشار خارجی بر تهران منجر به قیام آذریها (و سایر اقلیتها) علیه جمهوری اسلامی شود. این در حالی است که حملهی اخیر اسرائیل، در مناطق آذرینشین نیز، مانند بقیهی نقاط ایران، منجر به پدیدهی «همبستگی حول پرچم[۲۰]» شد، زیرا آذریهای ایران، عمیقاً در تاروپود ملی این کشور ادغام شدهاند: عالیرتبهترین مقامات این کشور، یعنی آیتالله علی خامنهای، رهبر عالی، و مسعود پزشکیان، رئیسجمهور، هر دو قومیت آذری دارند.
«در واکنش به درگیریهای خشونتآمیز میان #آذربایجان و #ارمنستان، جامعهی اقلیت آذربایجانی ایران قرار است عصر روز پنجشنبه در #تهران #تبریز و #ارومیه اعتراضاتی علیه حمایت ایران از ارمنستان برگزار کند.» نمونهای از حمایتها و استقبال «برندا شیفر» از اعتراضات قومیتی در ایران در سال ۲۰۲۰. (+)
یک ماه پیش، من در خیابانهای تبریز قدم میزدم؛ شهری مملو از آثار تاریخ و هویت ایرانی. تبریز نهتنها هیچ شباهتی به یک کانون جداییطلبی ندارد، بلکه گواهی زندهای از وحدت پایدار ایران است. موزهی آذربایجان، با افتخار، آثار باستانی هزاران سال تمدن ایرانی را به نمایش میگذارد؛ و خانهی مشروطه یادبودی از نقش محوری تبریز در انقلاب مشروطهی سال ۱۹۰۶ در ایران است؛ جنبشی که ملیگرایی معاصر را در این کشور شکل داد و همچنان الهامبخش نیروهای دموکراتیک و جامعهی مدنی در سراسر ایران است.
این تصور که تبریز (یا هر شهر بزرگ آذرینشین دیگری در ایران) به دستور آمریکا یا اسرائیل قیام خواهد کرد، یک توهم پوچ است. آذریهای ایران یک اقلیت مظلوم و منتظر رهایی نیستند؛ بلکه در ایران رشد کردهاند. اکثر فعالان آذری منتقد در ایران، مطالبات خود را در قالب حقوق فرهنگی درخواست میکنند، نه استقلال.
البته صدای نارضایتیهای محلی ممکن است در مناطق کردنشین و بلوچنشین بلندتر به گوش برسد؛ بهویژه در میان بلوچهای فقیر و سنی ساکن مناطق دورافتاده؛ اما حتی در این نواحی نیز هیچ مدرکی مبنی بر حمایت قوی مردمی از جدایی وجود ندارد. به علاوه، تلاش برای سوءاستفاده از هرگونه نارضایتی احتمالی در این مناطق، آمریکا را در مسیر مقابله با متحدان و شرکای خود در منطقه قرار خواهد داد. ترکیه، یکی از متحدان کلیدی آمریکا در ناتو، با توجه به مبارزهی دههاسالهی خود با حزب کارگران کردستان (پکک)، هرگز حمایت آمریکا از جداییطلبی کردهای ایران را برنمیتابد؛ در حالی که حزب حیات آزاد کردستان (پژاک)، شاخهی ایرانی پکک، از حملات اسرائیل به ایران استقبال کرده است[۲۱].
به همین ترتیب، پاکستان نیز، که خودش با شورش بلوچها مواجه است، مداخلهی غرب در بلوچستان ایران را تهدیدی مستقیم برای تمامیت ارضی خود خواهد دید. از خود راندنِ این متحدان برای دنبال کردن یک قمار غیرقابلاجرای تغییر رژیم در ایران، مصداق سیاست خارجی اشتباه خواهد بود.
جایگاه «برندا شیفر» (گوشه بالا، چپ) در شبکهی لابیگری آذربایجان در آمریکا (این نقشه در دورهی اول ریاستجمهوری ترامپ ترسیم شده است). جمهوری آذربایجان یکی از بدترین سوابق حقوق بشری را در اروپا دارد. (+)
روسیه و چین مدتهاست میگویند واشینگتن به دنبال تجزیهی دشمنان خود است؛ از یوگسلاوی تا عراق. هرگونه فشاری برای تجزیهی ایران، مهر تأییدی بر بدترین سوءظنهای آنها خواهد بود و باعث خواهد شد اقدامات سرکوبگرانهی داخلی خودشان علیه اقلیتهایشان را تشدید، و تلاشهایشان برای ایجاد یک ائتلاف ضدغربی را تسریع کنند.
هند، کشوری که واشینگتن مشتاقانه آن را یکی از متحدان خود میداند، نیز چنین سیاستهایی را رد خواهد کرد، زیرا این اقدامات، پروژههای راهبردی تجاری و لجستیکی دهلینو، مانند توسعهی بندر چابهار در ایران[۲۲] (که مسیر دسترسی هند به افغانستان و آسیای مرکزی با دور زدن پاکستان محسوب میشود)، را تضعیف میکنند.
مراسم شام «اتحاد آذربایجان-آمریکا» در سال ۲۰۱۲. یکی از اهداف «برندا شیفر» از لابیگری در آمریکا، متقاعد کردن واشینگتن به اهمیت حمایت از جمهوری آذربایجان به عنوان متحدی مهم در مقابل ایران و روسیه بوده است. (+)
اگر واشینگتن و حامیان اروپاییاش برای تجزیهی ایران فشار بیاورند، پیامدهای آن در اروپا نیز بهشدت احساس خواهند شد. بیثبات شدن ایران، بحران پناهندگیای را به راه خواهد انداخت که سیل پناهندگان سوری [به مقصد اروپا] در سال ۲۰۱۵ در مقابل آن کوچک به نظر خواهد رسید.
چنین اتفاقی همچنین میتواند زمینهی مساعدی را برای گروههای تروریستی فراهم کند؛ از جمله داعش، که یکی از شاخههایش، داعش خراسان، پیشاپیش در ایران فعال بوده و به عنوان نمونه، سال گذشته در کرمان دست به حملات انتحاری زده است[۲۳]. به این موارد، باید شوکهای اجتنابناپذیر به بازار انرژی، در صورت اقدام ایران به مسدود کردن تنگهی هرمز، را نیز اضافه کرد. به این ترتیب، اروپا با فاجعهای خودساخته روبهرو خواهد شد.
جشن «سیاه و سفید» (به لباسهای شرکتکنندگان توجه کنید) اتاق بازرگانی آمریکا-آذربایجان در سال ۲۰۱۱. این اتاق بازرگانی سال ۱۹۹۹ به همراه غولهای نفتی آمریکا، بودجه تأسیس برنامه مطالعاتیای را در دانشگاه هاروارد تأمین کرد که «برندا شیفر» بعداً به ریاست آن منصوب شد. (+)
معماران این رویکرد (جنگطلبان عضو بنیاد دفاع از دموکراسیها و همفکران اروپایی و اسرائیلی آنها) دارند با آتش بازی میکنند. تلاش برای تجزیهی ایران به طور چشمگیری نتیجهی معکوس خواهد داد و هرجومرجی را به راه خواهد انداخت که به نقاطی بسیار فراتر از مرزهای این کشور سرایت خواهد کرد. غرب باید به جای سرگرم شدن به توهم تجزیهی ایران، به دنبال تعامل عملگرایانه با این کشور باشد؛ چراکه جایگزین چنین سیاستی احتمالاً یک جنگ ابدی دیگر خواهد بود؛ جنگی که نه آمریکا و نه اروپا از پس هزینههای آن برنخواهند آمد.