آیا معنویت دالاییلاما کارآمد است؟
خبرگزاری رسا ـ راهکار دالاییلاما حتی درد خودش را هم درمان نکرد، خلاصه کلام دالاییلاما این است: «برای درمان رنج، دنبال راه دومی نباشید؛ پیگیر درمان هم نباید بود و به فرار هم فکر نکنید. فقط پذیرا باشید.»

واژۀ"عرفانهای نوظهور" امروزه برای ایرانیان نامی آشناست، این جریان شامل آیینهای غربی و همینطور طیفی از معنویتهای شرقی است؛ در بین معنویتهای غربی، بیشتر معنویتهای آمریکایی در کشور ما در حال تبلیغ و فعالیتاند و در میان معنویتهای شرقی معنویتهایی مانند"دالاییلاما" بیشتر در فضای فرهنگی کشور ما در حال جولاناند. امروزه در کشور ما جریانی بودایی از نوع لامائیسم به عنوان یک عرفان جدید تبلیغ میشود و سعی شده با بزرگنمایی از این جریان در غرب، به گسترش و نفوذ آن در جامعه ایران کمک کنند.
این جریان که بیشتر با نام رهبر آن یعنی دالاییلاما شناخته میشود خود را دارای آموزههای به ظاهر بشر دوستانه معرفی میکند و خود را برای حل بحرانهای اخلاقی و معنوی جهان حاضر، کارآمد معرفی میکند.
حال سؤال این است که معنویت دالاییلاما اولا به دنبال چیست و بعلاوه در عمل چه میزان کارآمدی دارد؟ مکتب وی چه اندازه در عمل برای خود او پاسخگو و قانع کننده است؟
دالاییلاما سعی کرده شعار فریبندۀ شادی را تکرار کند و در سخنرانیها و نوشتههای خود بر آن پای فشارد. توجه دالاییلاما به شادی به صورتی است که یک کتاب مستقل در مورد دیدگاههای او در باب شادی به نگارش درآمده است. اما باید دید که چرا وی اینگونه شیفته شادی است و اساسا این شعار چه میزان برای حل مشکلات روانی و رفتاری بشر جدید کارآمدی دارد.
نکته کلیدی در «معنویتِ دالاییلاما»
نکته بسیار کلیدی در باب «معنویتِ دالاییلاما» این است: «دالایی لاما چون بشر را غرق در رنج میداند و رنج را نامطلوب میبیند، او را به چیزی دعوت میکند که ضدِ رنج است» به عبارت دیگر وی«چون بشر را در رنج میداند، به شادی دعوت میکند، او میگوید: از دیدگاه یک بودایی حتی کوچکترین حشره، این حس(حس خواهش غلبه بر رنج) را در خود دارد که مطابق با ظرفیت وجودی اوست و بر این مبنا سعی دارد به شادمانی دست یابد.[1]
نگرش دالاییلاما دربارۀ رنج که یک نگرش بدبینانه به هستی است، همان نگاه مشترک بودا و دیگر مکاتب هندی به خلقت است. دالاییلاما بسیاری از حسها را با همین معیار توجیه میکند؛ مثلاً در مورد هم دردی و دلیل مطلوبیت همدردی میگوید: همدردی واقعی بر مبنای حس احترام برای دیگران و درک این واقعیت قرارگرفته است که دیگران نیز حق دارند درست مانند ما شاد باشند و بر رنج فائق آیند.[2]
توجه به شادی در متن مقدسی که منسوب به بوداست چنین آمده است: در حقیقت خوشبخت ماییم، هرچند چیزی را از آنِ خود نمیدانیم، اما به این واسطه همانند خدایان تابناک خواهیم بود که از شادمانی تغذیه میکنیم[3]، آنچه در این میان قابل تامل است اولا تعریف شادی از نظر دالاییلاماست، و هدف دوم شادی از نگاه وی است.
تعریف دالایی لاما از شادی
او در تعریف شادی میگوید: از نظر من بالاترین شادی هنگامی است که انسان به مرحله آزادی و آزادگی برسد، در آن زمان هیچ رنج و عذابی وجود ندارد و آن شادی ابدی است.[4]
این کلام که کاملترین گفته دالاییلاما در باب ماهیت و تعریف شادی است، از جهات متعدد قابل کاوش است. درتعریف بالا به همین نکته بسنده شده است که شادی حقیقی آن است که انسان را به مرز آزادی برساند؛ یعنی وی شادی را با آزادی پیوند زده و برای تعریف شادی، به ذکر یکی از پیامدهای آن (آزادی) بسنده کرده است.
هرچند وی در بیانات دیگری آزادی را حالتی معرفی میکند که در آن ذهن از احساسات آلوده و خشن پاکسازی شده باشد[5]؛ این که احساسات آلوده کدام است و راه پاکسازی آن چیست و این که آزادی چیست و تعریف آن کدام است و مرز آن کجاست، هیچ کدام در بیان وی تبیین نگردیده است؛ به همین جهت ماهیت شادی هم در نگاه وی روشن نخواهد شد.
از سوی دیگر باید اذعان نمود که همگان به صورتهای مختلف، شادی را درک کردهاند و تجربهای از شادی دارند و در مورد مفهوم آن تا حدودی اتفاق نظر وجود دارد و اساسا از همین روست که کسی خود را نیازمند به تعریف شادی نمیبیند؛ اما در مورد آزادی قصّه به گونۀ دیگری است؛ اصولا برداشتها در مورد مفهوم آزادی چنان مختلف است که هنوز تعریف واحدی از آن ارائه نگردیده است و در مورد تعریف، منشا، مصادیق، حدود و مرزهای آن اختلاف دیدگاه وجود دارد و هر کسی از عینک خاص خود به این مفهوم نگریسته است.
حتی آزادی اجتماعی هم تبیین روشنی نیافته، چه برسد به آزادی روحی و معنوی که در کلام دالاییلاما آمده است، پس این که دالاییلاما شادی را با پیشکشیدن مفهوم مبهمی مثل آزادی توضیح داده است، قابل قبول نیست. در نهایت باید گفت: غباری از ابهام این گفته را فراگرفته و هر کسی میتواند از این جمله وجهی را اراده نماید و مراد و منظور خود را با این تعریف بیان نماید، از همین روست افرادی که با افکار دالاییلاما از حیث جهانبینی، هیچ وحدت مبنایی ندارند در شعارهایشان این گفته آمده است و از این جمله، منظور دیگری دارند.
از سوی دیگر هدف شادی در تعلیمات دالاییلاما، پایان دادن به رنج بیان شده است، دالاییلاما در مورد بهترین راه برای تحمل رنج میگوید:برای خود من، شخصاً بهترین و موثرترین تمرین برای تحمل رنج این است که به یاد آورم که رنج از ویژگیهای بنیادین سامسار است؛ وجودی که در آن نشانی از روشن اندیشی نیست. [هنگام مواجهه با کار رنج آور] اگر همان لحظه از زاویۀ دیگری به موضوع نگاه کنید و به یادآورید که این جسم، خود شالودۀ رنج شماست، حس ناراحتی و نارضایتی شما تقلیل مییابد... بنابراین اگر بپذیرید که رنج بخشی از طبیعت شماست، تردیدی نیست که در برابر دشواریهای زندگی تحمل بیشتری خواهید داشت.[6]
راهحل دالایی لاما برای درمان رنج
بنابراین راه حل وی برای درمان رنج این است: « نگرش خود را تغییر دهید و توجه کنید که از رنج نمیشود فرار کرد. از رنج نباید گریخت چون بخشی از ذات شماست». به عبارت گویاتر، حرف دالاییلاما این است: «رنج را بپذیرید؛ چون هست.»
نکته قابل ذکر این که، کسانی که رنج را بر نمیتابند و مشکلات زندگی، آنها را میرنجاند آیا مشکلشان در«عدم پذیرش رنج به عنوان یک واقعیت» است که دالاییلاما تلاش میکند «وجود رنج» را اثبات نماید؟ از قضا کسانی که اثرپذیریِ بیشتری از رنج دارند افرادی هستند که وجود رنج را چنان جدی گرفتهاند که رهایی از آن را امکانپذیر نمیبینند. به عبارت دیگر در نگاه دالاییلاما رنج به جای خود باقی است و مداوا نمیشود؛ بلکه با ایجاد نگرشی نو، تحمل آن راحت تر میشود؛ آن هم تحملی که گریزی از آن نیست. دالاییلاما اصرار دارد که ما بپذیریم رنج از هستی قابل جدا شدن نیست تا بتوانیم آن را تحمل کنیم، در نتیجه رنج رفع نمیشود؛ بلکه آن را به عنوان یک حقیقت در هستی میپذیریم.
بنابراین چون رنج هست، باید آگاهانه و با اختیار آن را در آغوش گرفت و از آن استقبال کرد که تحمل یک امر تحمیلی، به «مواجهۀ ارادی» با آن است.خلاصۀ کلام دالاییلاما این است: «برای درمان رنج، دنبال راه دومی نباشید؛ پیگیر درمان هم نباید بود و به فرار هم فکر نکنید. فقط پذیرا باشید.»
پرسشی دیگر قابل طرح است که این روش در درمان رنج در عمل چه میزان کارایی دارد؟ آیا اینگونه تغییر در نگرش و تعویضِ عینک، میتواند در عمل مکانیزم موفقی باشد؟
تجربه غیر از این را نشان میدهد؛ برای این که خود دالاییلاما بعد از مرگ برادرش، تحمل رنجِ فقدانِ برادر را به گذشت زمان نسبت میدهد، نه به کارایی فرمول بالا!
کاتلر از دالاییلاما میپرسد:
میخواستم بدانم چگونه با مرگ برادرتان روبرو شدید؟
دالاییلاما: وقتی از مرگ او اطلاع یافتم، بسیار بسیار غمگین شدم.
کاتلر: با این ناراحتی چگونه کنار آمدید؟ منظورم این است که آیا روش خاصی به شما کمک کرد تا مرگ او را بپذیرید؟
دالاییلاما: نمیدانم، چند هفتهای بسیار ناراحت بودم، اما این ناراحتی به تدریج از میان رفت، با این حال احساس تاسف میکردم.
کاتلر: تاسف؟
دالاییلاما: بله، در زمان مرگ او اینجا نبودم و فکر میکنم اگر بودم شاید میتوانستم برای او کاری بکنم به همین دلیل احساس تاسف میکنم.[7]
براستی اگر روش دالاییلاما در مداوای رنج که همان «پذیرشِ رنج» است در رفع رنجها راهگشا بود، چرا باید چند هفته بگذرد و بعد از عادی شدن مسئله، آرام آرام مرگ برادر، برای وی آسان شود؟ و آنگاه به اعتقاد بوداییها، تمامی نقصانها و کاستیها و محرومیتها در زندگی رنج به حساب میآید. طبقِ این عقیده، «عدم حضور وی هنگام مرگ برادر»، جزء همین کاستیهاست که اقتضاء عالم طبیعت است. حال سوال این است اگر رنج، جزء جداییناپذیر زندگی است و باید آن را پذیرفت تا تحمل آن آسان شود، چرا وی همچنان تاسف میخورد که چرا در کنار برادرش حضور نداشته است؟ خوب بود بنا به مرام بوداییاش به خود، یادآور میشد؛ «این هم جزء رنجهاست و واقعیت زندگی است، پس جای تاسف ندارد!»
تفاوت دالاییلاما که مدعی درمان رنج به روش جدیدی است، با افراد عادی
ظاهرا تفاوتی بین درمان رنج که دالایی لاما مدعی روش جدیدی در آن است با درمان افراد عادی نیست؛جزء این که دالاییلاما قوام هستی را به رنج میداند و زندگی را سراسر رنج میبیند؛ اما افراد عادی رنجها را بخشی از حقایق هستی میدانند نه همه آن.
تفاوت دیگر این که بعضی از افراد عادی به عالمی دیگر معتقدند که در آن رنج و نقصان راه ندارد و به امید رسیدن به آن عالم و بهرهمندی از خوشیهای آن، رنجهای این عالم را میپذیرند و حتی این رنجها را گوارا میبینند؛ ولی دالاییلاما بدون اینکه برای تحمل رنج، عوضی و بدلی در این عالم پیشنهاد دهد و بدون این که به بهشت برین و حقایق عالم دیگر گردن نهد؛ درحالی که به دیگران وعده سرگردانی در زنجیرههای حیات میدهد، به مریدانش پیشنهاد «تحمل» میدهد.
وی جای دیگر به روش دیگری به خود آرامش داده میگوید: من عزیزترین معلم خود، مادرم، و نیز یکی از برادرانم را از دست دادم، البته وقتی آنها درگذشتند من بسیار بسیار ناراحت شدم. بعد از آن همیشه فکر میکردم که این ناراحتیِ بیش از حد فایدهای ندارد و من اگر واقعاً این افراد را دوست دارم باید به خواست آنها هم توجه داشته باشم؛ بنابراین تمام تلاش خود را برای رسیدن به این مقصود کردم. در نتیجه فکر میکنم که اگر شما کسی را از دست دادهاید که برایتان بسیار عزیز بوده است، راه درست برای مقابله با این احساس همین است ببینید، بهترین راه برای حفظ خاطره آن شخص این است که ببینیم به آرزوهای او چگونه میتوان جامه عمل پوشاند.[8]
البته دالاییلاما برای فرار از رنج راههای دیگری را هم توصیه میکند که فقط در مرام بودا قابل عرضه است،یکی از مخاطبان دالاییلاما که معلوم بود از موضوعی رنج میکشد از او پرسید: «آیا شما برای روبهرو شدن با فقدان یک عزیز، مثلاً مرگ فرزند، پیشنهادی دارید؟»
دالاییلاما با لحنی که حکایت از همدلی داشت پاسخ داد: «این تا حدودی بستگی به باورهای خود شخص دارد، اگر آدم به تناسخ معتقد باشد، فکر میکنم راهی برای کاهش درد و رنج هست، آدم میتواند با این واقعیت که عزیز او روزی دوباره زاده خواهد شد، با درد و رنج خود مقابله کند.[9]
پذیرش تناسخ در مکتب دالایی لاما
آنچه از دالاییلاما ذکر شد، راهی جدید یعنی پذیرش تناسخ است. براستی کدام راه برای تحمل فقدان یک عزیز کارسازتر است، قبول تناسخ و این که میت برگردد و دوباره در زنجیره رنج گرفتار شود، یا پذیرش حیات ابدی و ورود به بهشت برین؟ آیا زاده شدن دوباره از نگاه دالاییلاما غیر از گرفتاری مجدد در دنیایی است که شیرازۀ آن را رنج و بدی تشکیل داده است؟ چنین تولدی چه مزیتی دارد که انسان آن را برای عزیزش انتظار بکشد و به آن دلخوش کند؟
خلاصه این که آن چه دالاییلاما به ظاهر سنگ آن را بر سینه میزند موضوع شادی است، اما در حقیقت دعوت به پذیرش رنج است، آن هم به گونهای افراطی که با وقایع عالم خلقت و شناختی که انسانها از میزان رنج در هستی دارند سازگاری ندارد. از سوی دیگر، شعاری که وی سر میدهد در عمل برای خود او هم راهگشا و پیش برنده نیست به گونه ای که با تن دادن به موضوعی غیر علمی به نام تناسخ، عملا نمیتواند به شادی دست یابد و پیروانش هم باید مانند افراد بیدین به دنبال چاره دیگری باشند و به زندگی پر از رنج در ادوار بعدی حیات بیندیشند و دوباره به فکر دست و پا زدن در رنجهای بعدی باشند.
پژوهشگر و محقق حوزوی؛ حجت الاسلام حمزه شریفی دوست
/925/م10/ر
[1]ـ کتاب عشق و همدردی، دالایی لاما ، ترجمه میترا کیوان مهر ص 5
[2]ـ کتاب عشق و همدردی ، پیشین ص 16
[3]ـ حکمت بودا، ترجمه محمد جواد ادبی ص 63
[4]ـ دالایی لاما ، هنر شاد زیستن ص 41
[5]. زندگی در راهی بهتر، ص 82
[6]ـ هنر شادمانگی ص 139
[7]ـ هنر شادمانگی، دالایی لاما، ترجمه محمد رفیعی ص 142
[8]ـ هنر شادمانگی، حمید رفیعی ص 143
[9]. همان، ص 143
ارسال نظرات