ویژهنامه به خیمه عزاداری بچهها خوش آمدید در فضای مجازی منتشر شد
خبرگزاری رسا ـ ویژهنامه «به خیمه عزاداری بچهها خوش آمدید» با هدف آشنایی بچهها با معصومیت حضرت علیاصغر و روز عاشورا در فضای مجازی منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، ویژهنامه «به خیمه عزاداری بچهها خوش آمدید» شامل خیمه نوگلان، خیمه کودکان، خیمه نوجوانان و انیمیشن در پایگاه اینترنتی تبیان منتشر شد.
من روز عاشورا هستم، اسب مهربان، صدای طبل، من برای امام حسین (ع) چه کاری بکنم و پیراهن مشکی از موضوعات مختلف خیمه نوگلان و موضوعاتی همچون کودکان تشنه لب، بهترین عموی دنیا، علی اصغر را شناختم، علی اصغر پر کشید ورفت، عزاداری دخترانه، امام رفت فرشته ها جیغ زدند و امام حسین(ع) شهید کربلا در بخش خیمه کودکان این ویژهنامه به چشم میخورد.
بخش خیمه نوجوانان این ویژهنامه را موضوعاتی همچون قصه کربلا، خشم خورشید، همراه با کودکان ونوجوانان کاروان حسینی، در واقعه کربلا چه گذشت، امام گل ها، امام حسین(ع) طلب باران می کنند، قاسم، نوجوان کربلا، نماز اول وقت، خیمه امیر تنها، همراه با کاروان امام حسین(ع) و ماه محرم می آید تشکیل میدهد.
روز خون وآتش، خندق آتش، معجزه روشنگر، حماسه کربلا، سیده رقیه کوچولو، عشق به امام حسین (ع) و ضریح گهواره از موضوعات مطرح شده در بخش انمیمیشن این ویژهنامه است.
عاشورا چه روزی است؟
در بخش خیمه نوگلان این ویژهنامه آمده است: من یکی از بزرگ ترین روزهای سال هستم، یعنی روز عاشورا.
روز عاشورا روزی است که در آن امام حسین(ع) که امام سوم شیعیان هستند به شهادت رسیدند، من یکی از سخت ترین و ناراحت کننده ترین روزها هستم چون شهادت تعداد زیادی از مردم خوب را دیده ام که فقط از خداوند اطاعت می کردند.
در روز عاشورا امام حسین (ع) به همراه یاران وفرزندانشون به جنگ با دشمن رفتند وسختی های زیادی را تحمل کردند.
من لحظه های سخت وغمگینی را دیده ام، یکی از این لحظه ها زمانی بود که بچه های امام حسین(ع) خیلی تشنه بودند و از حضرت ابوالفضل (ع) خواستند تا براشون آب بیاره، حضرت ابوالفضل (ع) تمام سعی خودشان را کردند و وقتی به آب رسیدند خودشان که خیلی تشنه بودند به خاطر بچههای امام حسین (ع) از آب نخوردند، حضرت ابوالفضل (ع) وقتی داشت برای بچهها آب میآورد دشمن به او حمله کرد ومشک آبش پاره شد ونتوانست آب را به بچه ها برساند، این یکی از لحظههای سخت بود که براتون گفتم.
حالا مردم هرسال در روز عاشورا به یاد امام حسین (ع) وبچههاشون دور هم جمع میشن و عزاداری می کنن.
پیراهن مشکی
در موضوع دیگری از بخش خیمه نوگلان این ویژهنامه میخوانیم: دیروز با مادرم رفتیم بازار، مادرم رفت مغازه حسن آقا و چند متر پارچه مشکی خرید، به مادرم گفتم مامان این پارچه مشکی رو برای چی می خوای مامانم گفت: صبر کن می فهمی، بعد از این که رفتیم خونه مامانم اندازههای من رو گرفت و گفت: حالا برو به بازیت برس.
اون روز تا شب تو حیاط با دوستام بازی کردم هوا تاریک شده بود که رفتم خونه وقتی رفتم تو اتاقم در رو که باز کردم دیدم پیراهن مشکی ای روی تختم گذاشته شده، پیراهن رو که باز کردم پارچه اش را شناختم رفتم پیش مامانم و گفتم مرسی مامان ولی چرا مشکی؟
مامانم لبخندی زد و گفت : دیگه ماه محرم شروع می شه، تو هم مثل همه بچه شیعه ها باید برای امام حسین عزاداری کنی و لباس مشکی بپوشی، گفتم مامان من که هنوز بچه هستم بزرگ نشدم.
مامانم شونههای من رو گرفت و گفت: مامان جان امام حسین با همه بچههاشون وارد میدان جنگ شدند، بچههای امام حسین هم بچه بودن و هنوز برای میدان جنگ کوچک، ولی امام حسین برای خدا و اسلام حتی از کودکانشون هم گذشتن، تو هم با همین سن کمت میتونی برای خدا و اسلام یک قدم برداری و از همین سن کمت با مکتب امام حسین آشنا و بزرگ بشی .
یک خنده به مامانم کردم و لباس رو ازش گرفتم،خیلی خوشحال بودم که امسال برای امام حسین عزاداری می کنم و به یاد کودکان کربلا لباس مشکی می پوشم، فردا صبحش لباس مشکیام رو تنم کردم و رفتم مدرسه، آقای معلم گفت :خوب علی آقا چرا لباس مشکی پوشیدی؟
من هم با افتخار بلند شدم و گفتم آخه آقا از امروز محرم شروع می شه، من هم میخوام برای امام حسین عزاداری کنم، بعد داستانی که مادرم از کربلا برای من تعریف کرده بود برای معلمم و بچهها تعریف کردم، آقای معلم هم خیلی خوشش آمد و به بچه ها گفت برای سلامتی علی آقا صلوات بفرستید، بچه ها حالا هرکسی دوست داره، به یاد کودکان کربلا لباس مشکی بپوشه.
بهترین عموی دنیا
در بخش خیمه کودکان آمده است چنین آمده است: عمو سعید من یک ورزشکار قوی است، من او را خیلی دوست دارم، یک روز به او گفتم تو بهترین عموی دنیا هستی، عمو سعید کمی فکر کرد و گفت : نه من بهترین عموی دنیا نیستم ولی بهترین عموی دنیا را می شناسم.
گفتم خوب او کیست؟ عمو سعید گفت بهترین عموی دنیا حضرت عباس علیه السلام است، گفتم چرا او بهترین عموی دنیاست، عمو سعید گفت: خوب قضیه اش مفصل است، گفتم مفصل باشد خواهش می کنم برایم تعریف کنید.
عمو سعید گفت: در کربلا، کاروان امام حسین به وسیله دشمنان محاصره شده بود، دشمنان سنگدل نمی گذاشتند که امام و یارانش از آب رودخانه ی فرات استفاده کنند، قحطی آب، خیلی زود همه اهل حرم را تشنه کرد، بیشتر از همه، بچهها تشنه شده بودند.
اما بچه های امام حسین می دانستند که عموی شجاعشان می تواند از میان محاصره کنندگان عبور کند و برایشان آب بیاورد، چون عموی آنها یک فرمانده بسیار قدرتمند و یک شمشیر زن ماهر بود.
وقتی تشنگی شدید شد، حضرت عباس به دستور امام حسین، همراه بیست نفر دیگر به سمت گوشه ای از رودخانه فرات حمله کرد، او با شجاعت و مهارت زیادی مشغول جنگیدن با سربازان یزید شد و حواسشان را پرت کرد تا دوستانش بتوانند مشکها را پر از آب کنند، مشکها که پر شد همگی توانستند از دست سربازهای یزید فرار کنند و آب را برای اهل حرم بیاورند.
بچه هایی که جلوی خیمهها ایستاده بودند دیدند عمو در حالیکه مشک آب روی دوشش گرفته، به سمت آنها میآید. بچهها از پیروزی عمو خوشحال شدند.
من از حرفهای عمو سعید خوشم آمد و ذوق کردم اما عمو سعید با ناراحتی گفت: روز عاشورا اتفاق دیگری افتاد، آن روز این عموی مهربان دیگر نتوانست بچهها را خوشحال کند، او با مشک آب به سمت رودخانه رفت اما بعضی از سربازان، پشت درختها پنهان شده بودند و از پشت سر و از پهلو به او حمله کردند و او را تیرباران کردند.
عمو عباس با وجود اینکه از دستهایش خون می ریخت، مشک آب را به دندانش گرفته بود و سعی می کرد هر طوری شده مشک آب را به خیمه ها برساند، اما دشمنان او را محاصره کردند و مشکش را پاره کردند و خودش را هم به شهادت رساندند.
عمو سعید، آخر قصه را در حالی برایم تعریف کرد که اشک می ریخت. من هم آن روز برای بهترین عموی دنیا گریه کردم.
امام حسین(ع) شهید کربلا
در بخش خیمه کودکان در موضوعی با عنوان امام حسین شهید کربلا میخوانیم: یکی بود یکی نبود، امام حسین (ع) که امام سو م ماهستند در شهر مدینه زندگی می کردند، امام حسین(ع) همیشه مردم را به کارهای خوب دعوت می کردند و به مردم می گفتند: از آدمهایی که کارهای زشت می کنند و به مردم ظلم می کنند همیشه دوری کنید، به خاطر همین حرفها یزید که خلیفه بود و به مردم ظلم میکرد وهمیشه کارهای زشت انجام میداد با امام حسین دشمنی می کرد.
یک روز از کوفه نامههای زیادی برای امام حسین(ع) رسید، نامههایی که مردم آنجا از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند که آنجا برود تا مردم او را یاری کنند، برای همین امام حسین (ع) به سمت آنها حرکت کرد.
ولی وقتی به سرزمینی نزدیکی کوفه که اسمش کربلا بود رسید، دیدند به جای اینکه مردم به استقبالشان بروند سربازان دشمن به سمت آنها آمدهاند تا با آنها بجنگند، امام حسین (ع) ویارانشان چند روزی آنجا بودند، دشمن آب را روی آنها بسته بود وهمه تشنه بودند.
یک شب امام حسین (ع) به یارانشان گفتند که دشمن با من کار دارد شما می توانید بروید، ولی همه یارانش گفتند ما با تو هستیم، روز بعد که روز عاشورا بود جنگ شد، امام حسین(ع) و یارانشان با دشمن جنگیدند و به شهادت رسیدند ودشمن هم بی رحمانه سر امام حسین (ع) را از تنشان جدا کرد .
برای همین ما هر سال روزعاشورا توی هیأتها میرویم وبرای امام حسین(ع) عزاداری میکنیم وسینه میزنیم، پس یادتون نره شما هم در عزاداریها شرکت کنید تا امام حسین(ع) هم همیشه از خدا برای شما طلب خوبی کند.
امام حسین(ع) طلب باران میکنند
در بخش خیمه نوجوانان این ویژهنامه آمده است:مدتى کوفه از باران رحمت محروم بود؛ از این رو کوفیان نزد على علیه السلام آمده و از حضرت خواستند که از خداوند متعال باران طلب کند.
حضرت على علیه السلام این کار مهم را بر عهده امام حسین علیه السلام گذارد؛ از این رو امام حسین علیه السلام به پا خاست و بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اللهم معطى الخیرات و منزل البرکات، ارسل السماء علینا مدرارا واسقنا غیثا مغزارا واسعا غدقا مجلا سحا سفوحا فجاجا تنفس به الضعف من عبادک و تحیى به المیت من بلادک . آمین رب العالمین !
بارالها، اى بخشنده خیرات و فرود آورنده برکات، باران سرشار بر ما بباران و ما را با بارانى فراگیر، انبوه ، پردامنه ، پیوسته و مستمر، روان و فرو رونده در زمین عطا فرما که ناتوانى را از بندگانت برداشته و زمینهاى مرده خود را زنده سازى، آمین اى پروردگار هستى!
دعاى حضرت تمام نشده بود که آسمان را ابر گرفت و بارندگى شروع شد، حضور تأثیرگذار امام را در تمام لحظههای زندگیمان باور کنیم.
همراه با کاروان امامحسین(ع)
در بخش خیمه نوجوانان ذیل موضوع دیگری میخوانیم: امام حسین(ع) در حرکت به سوی کربلا فرمودند: دنیا بسیار تغییر کرده، خوبی هایش رفته و چه منفور شده است، از دنیا و زندگى در آن چیزی باقى نمانده، مگر تهماندهاى مختصر و بیارزش، هم چون کاسه ای که در ته آن مختصرى مانده است، مگر مشاهده نمیکنید که به حق عمل نمیکنند و از باطل گریزان نیستند.
مؤمن باید دل به دیدار پروردگار خود بندد، در حالى که طالب حق است، من مرگ را جز حیات و زندگى نمىبینم و زنده ماندن با ستم گران را جز بدبختى نمی دانم.
مردم بنده دنیایند، دین بر سر زبانهاى آنان آویزان است آنها چه آسان زبانشان را بر محوری که به سود زندگیشان است مىچرخانند، وقتى مردم به وسیله بلایی آزمایش می شوند دینداران چه کم خواهند بود.
ویژهنامه« به خیمه عزاداری بچهها خوش آمدید » با هدف آشنایی بچهها با معصومیت حضرت علیاصغر و روز عاشورا به تهیهکنندگی و تنظیم بخش کودک و نوجوان در پایگاه اینترنتی تبیان به نشانی www.tebyan.net منتشر شده است. /907/ت302/پ
ارسال نظرات