سه گانه «تقلب»، «تجاوز» و «کشته سازی»
به گزارش خبرگزاری رسا، زمان پایان اخذ رأی در شعب حوزه انتخابیه تهران هنوز پایان نیافته و بسیاری از رأی دهندگان مشغول رأی دادن هستند که میرحسین موسوی خبرنگاران را به ساختمان خیابان آفریقا کوچه طاهری دعوت می کند؛ ساختمانی که بخشی از کارهای تبلیغاتی ستاد موسوی در آن انجام می شده است. عقربه های ساعت، عدد 11 را نشان می دهد که موسوی به همراه ابوالفضل فاتح مسئول رسانه ای ستادش به جمع خبرنگاران وارد می شود و خود را پیروز انتخابات می خواند تا مشخص شود اگرچه هنوز زنگ پایان انتخابات نخورده اما زنگ آغاز توطئه و فتنه پیچیده ای در حال نواختن است و به این ترتیب، جریانی که بعدها، «فتنه 88» نام می گیرد، از همین ساعت در قالب یک دروغ بزرگ شکل می گیرد تا در ظرف چند ماه بزرگ ترین ظلم ها و عمیق ترین خیانت ها در بستر همین دروغ بزرگ در حق مردم، کشور و نظام انجام شود.
دروغ تقلب، اولین دروغی بود که ماشین سیاسی و امپراتوری دروغ با مصاحبه ساعت 23 روز 22 خرداد موسوی کلید آن را زد و پس از آنکه، هیچگونه مستند قابل اعتنا و تعیین کننده ای برای اثبات آن ارائه نشد، اتاق توطئه جریان فتنه، با تغییر صورت مسئله، دروغ های جدیدی نظیر «تجاوز» و «کشته سازی» را جعل کرد.
در این پرونده ابتدا از قبل طراحی شده بودن فتنه 88 مورد بررسی قرار گرفته است، چراکه برخی در سال 88 برای توجیه سکوت خود در قبال حوادث، اعتراض ها و آشوب ها را نه یک فتنه و کودتا علیه نظام، بلکه یک مناقشه و کدورت ناشی از اختلاف میان دو کاندیدا می دانستند و بر همین اساس، هر گونه طراحی از قبل برای ایجاد پروژه آشوب را رد می کردند.
در ادامه پرونده نیز ادعاهای تقلب، تجاوز و کشته سازی به طور مستند مورد تحلیل قرار گرفته و در هر بخش نشان داده شده است که با وجود محرز بودن کذب این ادعاها، نظام تا چه حد برای اعتمادسازی و رفع شبهه، البته در چارچوب های قانونی انعطاف نشان داد که برخی از این تدابیر اعتمادساز در تاریخ انقلاب اسلامی بی سابقه است.
بازی از قبل
مجله انگلیسی «تایم» صبح روز انتخابات (22 خرداد) نسخه اینترنتی خود را منتشر کرده است. یکی از مهم ترین مطالب این شماره نشریه، مصاحبه با میرحسین موسوی کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ایران است. با این حال، حرف هایی به نقل از موسوی در این مصاحبه منتشر شده است که از آنها بوی خون می آید. موسوی در بخشی از این گفت وگو با اشاره به تجمعات خیابانی حامیانش در دوره تبلیغات انتخاباتی می گوید: «تجمعات خیابانی چشمگیر هفته های گذشته احتمالاً ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد ساخت... در واقع دگرگونی و تغییر در ساختار قدرت با فشار بر رهبری در جهت پذیرش بیشتر افکار عمومی رخ خواهد داد. » وی در پاسخ به این سؤال که «اگر انتخابات را ببازد، آن وقت چه می شود؟» گفته است: «تغییرات مدت هاست که آغاز شده است. تنها گوشه ای از این تغییرات به پیروزی در انتخابات مربوط می شود و بخش های دیگر تغییر ادامه خواهند یافت و هیچ عقبگردی در کار نخواهد بود. » موسوی همچنین از فشار به رهبری با تجمع های خیابانی برای پذیرش این تغییرات خبر می دهد.
اگر همین یک مصاحبه از موسوی تا امروز در دست بود و هیچ سند دیگری در اختیار نبود، کافی بود که مشخص شود، بازی از قبل طراحی شده بود و هیچ ربطی به نتایج انتخابات نیز نداشت اما شواهد و قرائن محدود به همین یک مورد نیست و سیدامیرحسین مهدوی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب و سردبیر روزنامه اندیشه نو، 15 روز بعد بخشی از این شواهد را در نشست خبری خود در خبرگزاری ایسنا بازگو می کند: «سناریوی از پیش طراحی شده سازمان مجاهدین و ستاد موسوی، عدم پذیرش نتایج شمارش آرا، عدم تمکین قانون، برگزاری تجمعات غیرقانونی، نظر سازی و القای عدم سلامت انتخابات بود که باعث رویگردانی مردم از اصلاح طلبان شد. پیش از انتخابات با ارائه برخی نظرسنجی های جعلی به موسوی، وی را درخصوص پیروزی قطعی اش در انتخابات به توهم انداخته بودند و مواضع افراطی موسوی رأی وی را کاهش داد. از قبل، فرآیندی برای انتشار نظرسنجی ها و نتیجه از پیش اعلام شده انتخابات طراحی شده بود و بر اساس این برنامه بود که موسوی ساعت 21 روز 22 خرداد و پیش از اتمام رأی گیری در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد در مرحله اول پیروز می شود و هر نتیجه ای غیر از این نادرست است و نشان می دهد در انتخابات تقلب شده است. فضاسازی ها در باور عمومی برای القای تقلب در انتخابات به صورت گسترده پیگیری می شد و مدام تکرار می شد که نظرسنجی ها نشان می دهد موسوی پیروز انتخابات است و نوعاً نهادهایی به عنوان مرجع نظرسنجی مطرح می شدند که مورد اعتماد هستند تا کسی خواستار ارائه سند در این زمینه نشود. مقامات سابق و اسبق وزارت کشور مانند مصطفی تاج زاده از نگرانی درباره سلامت انتخابات سخن می گفتند و پیگیری موضوع صیانت از آرا به بهزاد نبوی سپرده شد و او دنبال جمع آوری افرادی برای معرفی آنها به عنوان ناظران بر انتخابات بود که این مسئله نشانگر سمت و سوی القای نگرانی و تأکید بر لزوم صیانت از آرا بود. آقای موسوی نیز پس از انتخابات ساز و کار قانونی انتخابات را نپذیرفت، در حالی که تا روزهای پیش از انتخابات ایشان می گفت که «نظارت استصوابی را قبول ندارم و قانون آن را تغییر خواهم داد اما تا این قانون پا بر جاست به آن عمل می کنم.» آقای موسوی دچار یک ابهام و گره ذهنی شده و از قضاوت تاریخ در مورد خود نگران است.»
اظهارات مهدوی البته یک ماه بعدتر در جریان دادگاه های متهمان حوادث پس از انتخابات نیز به طور کامل مستندسازی شد و معاون دادستان عمومی و انقلاب تهران به نمایندگی از مدعی العموم در دادگاه علنی رسیدگی به اتهامات متهمان کودتای مخملی گفت: «طبق مستندات به دست آمده و اعترافات مستدل متهمان، وقوع این حوادث کاملاً از پیش طراحی شده و طبق جدول زمانبندی و مراحل کودتای مخملی پیش رفته است، به گونه ای که بیش از 100 مورد از 198 مورد دستورالعمل های «جین شارپ» برای کودتای مخملی اجرا گردیده است.» وی ادامه داد: «این جریان با هدف القای جعل و تقلب در انتخابات و تشویش اذهان عمومی، نامه وزارت کشور را جعل کرده و با انتساب افترا به این وزارتخانه و توزیع وسیع آن قصد فریب افکار عمومی را داشته است، همچنین در بازرسی از منزل آقای بهزاد نبوی عضو مؤثر و محوری سازمان مجاهدین اسنادی دال بر جعل سند با هدف تشویش اذهان عمومی به دست آمده که به پیوست تقدیم دادگاه می شود... محمد علی ابطحی مسئول دفتر رئیس جمهور سابق، که اکنون در بازداشت به سر می برد، در مورد بحث تقلب اظهاراتی دارد که به قسمت هایی از آن اشاره می شود، وی می گوید: «بحث تقلب در انتخابات در ایران از سال 76 اولّین بار (توسط فرد مورد الاشاره) مطرح شد که اصلاح طلبان از آن زمان به بعد از این صحبت خیلی استفاده کردند و در این انتخابات اخیر هم این بحث را بهزاد نبوی مطرح کرد و در ستاد خاتمی به عنوان مسئول کمیته صیانت از آرا مشغول به کار شد.» آقای ابطحی می گوید: «آقای کروبی در جلسه ای با حضور دیگر دوستان اصلاح طلب اعلام کرد ما نباید روی بحث تقلب در انتخابات پافشاری کنیم، چون با این کار اطمینان مردم سلب خواهد شد و دیگر در انتخابات شرکت نخواهند کرد. در همان جلسه آقای موسوی لاری اعلام کرد در انتخابات ریاست جمهوری تقلب قطعی است.» وی در ادامه می گوید: «بعد از اعلام کاندیداتوری مهندس موسوی در ستاد ایشان آقای محتشمی پور طرح تقلب را مطرح کرد، هم آقای موسوی و هم محتشمی پور زمینه بسیار تندی در این باره داشتند و کمیته صیانت از آرا را تشکیل دادند، نکته مهم در این زمینه عقیده داشتن تمام اصلاح طلبان است بر اینکه بیش از 2 یا 3 میلیون تقلب نمی شود انجام داد. در جلسه بعد آقای موسوی خوئینی ها اعلام کرد، ما نباید فیتیله بحث تقلب در انتخابات را پایین بکشیم چون موقع جرزدن لازم می شود.» آقای ابطحی تصریح می کند: «من اعتقادم این است که محتشمی پور ضربه بزرگی به مهندس موسوی وارد کرد، او در جلسه 23 خرداد مجمع اعلام نمود؛ من به مهندس موسوی گفته ام که نگران نباش ما آنقدر سند در مورد تقلب داریم که می توانیم مسیر انتخابات را تغییر دهیم. آقای مهندس موسوی به دلیل بی تجربگی و دور بودن از صحنه سیاسی زود تحت تأثیر قرار می گیرد.» ابطحی در ادامه گفته فوق افزود: « دو روز بعد از انتخابات از موسوی لاری در زمینه تقلب پرسیدم که در جوابم گفت، محتشمی پور چرند می گوید زیرا تغییر در آرای موسوی بیشتر از 700 تا800 هزار نخواهد بود.» مصطفی تاج زاده، معاون سیاسی وزیر کشور و رئیس ستاد انتخابات کشور در دولت آقای خاتمی یکی دیگر از بازداشت شدگان است که امکان تقلب را منتفی می داند و در این باره می گوید: «تقلب در انتخابات وجهی نداشت اما به محض اینکه انتخابات تمام شد و من از بچه های استان ها سؤال کردم احساس کردم که انتخابات را باخته ایم ولی فاصله را سه به یک نمی دانستیم. این راهم برای اولین بار بگویم که از ساعت 12 که آرا اعلام شد هیچ کس از من نشنید که تقلب شده است، بنابراین چیزهایی که می گویند به من بر نمی گردد و من دخیل نبوده ام، البته حزبم بیانیه ای داده و بنده را هم مثل آنها مجازات کنید.» مصطفی تاج زاده اضافه می کند: «به نظر من این انتخابات به لحاظ کمی جزو کم نظیرترین و به لحاظ کیفی جزو بی نظیر ترین انتخابات ها بود. معتقدم این سرمایه 40 میلیونی سرجایش محفوظ است.» همچنین در اظهارات یکی از متهمان آمده است: «... در جلسه روز شنبه مورخ 23/3/88 با آقای تاج زاده و تعدادی از دوستان دیگر در ستاد ائتلاف اصلاح طلبان در محل ستاد آقای تاج زاده با حالتی بهت زده و خاص حضور داشتند. از ایشان دو سؤال مطرح کردم، سؤال اول: اوضاع رأی آقای موسوی چطور است؟ ایشان گفتند: «رأی آقای موسوی خوب نیست و آقای احمدی نژاد قطعاً در دور اول پیروز انتخابات خواهد بود. سؤال دوم: به نظر شما تقلب شده؟ که ایشان پاسخ دادند: من با همه استان ها جز استان اردبیل تماس گرفته ام، نتایج اعلام شده با نتایجی که ما داشتیم هیچ تفاوتی نمی کند و تقلبی صورت نگرفته است.» وقتی از آقای نبوی خواسته شد که لااقل برای جبران بخشی از تخلفات خود و به خاطر وضعیتی که با طرح واهی تقلب به وجود آورده اید و معترف هم هستید که سندی در تأیید آن ندارید و به خاطر این ادعاهای دروغ خسارت های جانی و مالی فراوانی بر مردم عزیزمان تحمیل نموده اید. همین مسئله را رسماً اعلام کنید ایشان در پاسخ می گوید: «من به آقای موسوی خیانت نمی کنم.» از او سؤال شد آیا به خاطر عدم خیانت به موسوی، حاضر هستید که به مردم خود و تاریخ کشورت خیانت کنی؟ نامبرده هیچ پاسخی نمی دهد.
رمضان زاده سخنگوی دولت آقای خاتمی نیز در این باره می گوید: «من همیشه گفته ام و دوستان هم حزبی بنده هم می دانند که تقلب در ایران امکان ندارد.» محسن صفایی فراهانی عضو شورای مرکزی و رئیس هیئت اجرایی مشارکت، نماینده مجلس ششم و رئیس فدراسیون فوتبال از سال 1377 تا 1381 نیز در اقاریر خود چنین می گوید: «به هیچ وجه نمی توان پذیرفت که در این انتخابات تقلب شده است، حتی اگر فرض را هم بر تقلب بدانیم یک میلیون، 2 میلیون.» او همچنین در این زمینه افزود: «برای خود من نیز سؤال است، فردی مانند مهندس موسوی که عملکردش در انقلاب اسلامی روشن است و در مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز عضو می باشد و افرادی همچون آقایان محتشمی پور و موسوی لاری که در دوره های گوناگون وزیر کشور بودند چرا چنین ادعایی در مورد تقلب در انتخابات دارند.» مازیار بهاری، فیلمساز و خبرنگار شبکه های غربی در بخشی از سخنان خود به نقش رسانه های غربی در طرح تقلب چنین اشاره می کند: «رسانه های غربی از چند ماه پیش از برگزاری انتخابات خط تقلب در انتخابات را در کانون توجهات خود قرار دادند و به گونه ای زمینه چینی کردند که اگر کاندیدای مورد نظر آنان در انتخابات پیروز نشد این حرکت را یک کودتا در آرای مردم تلقی کنند. چندی قبل با یکی از مشاوران کاندیدای مورد قبول غرب گفت وگویی داشتیم که ایشان هم این نکته را مطرح کردند که در کشور کودتا شده است. در همین راستا آقای موسوی قبل از اینکه نتایج انتخابات مشخص بشود طبق یک الگوی کلاسیک انقلاب رنگی گفتند: «من پیروز انتخابات هستم و هر نتیجه ای غیر از این اعلام شود، تقلب شده است.» آقای ابطحی هم طی اظهارات خود مبنی بر تجمعات از پیش طراحی شده می گوید: «در جشن پیروزی یا شکست که نتیجه آن شورش است مسئله ای بود که از قبل آماده شده بود. آوردن مردم به خیابان، تعیین مسیر، آوردن تجهیزات و گزارش لحظه به لحظه رخدادها توسط فیس بوک تماماً مواردی بود که قبل از انتخابات آن را پیگیری می کردند و می خواستند این اعتراضات را به یک نهضت تبدیل کنند. وی در ادامه می افزاید: «صبح جمعه (22 خرداد) اطلاعیه ای در فیس بوک مهندس موسوی منتشر شد که حامیان موسوی امشب تا صبح بیدار می مانند، این با موضوع سمبلیکی که کروبی مطرح کرده بود، متفاوت بود. بعد از مشخص شدن نتایج اولیه انتخابات، ستاد مهندس موسوی به سرعت نیروهایش را سازماندهی کرد. تاج زاده در یک تماس تلفنی به من گفت: «ما قصد داریم این جمعیت را تا پایان انتخابات نگه داریم و آنها را به تمام نقاط شهر هدایت کنیم.»
ابطحی ادامه می دهد: «معتقدم این جریان دارای سه ضلع است: 1- رأس 2- بدنه محرک 3- شبکه اجتماعی که در حقیقت جسم کار هستند.» در توضیح بیشتر بدنه محرک، ابطحی اضافه کرد: « در بدنه محرک یکسری نقش فعال تری داشتند مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت، گروه های لشکر ساخته خاتمی مانند گروه 88، یاری نیوز، پویش و... حوزه های مجازی که لحظه به لحظه مردم را دعوت به حضور در خیابان می کرد و شبکه های خارجی که توسط خبرنگاران خود تمام اخبار را پوشش می دادند. نکته مهم این است که خبرنگاران خارجی به این آقایان خیلی نزدیک شده بودند، حتی از لشکرهای ساخته شده نیز نزدیک تر بودند. مهم ترین نقش این عناصر نگه داشتن مردم در خیابان ها بود تا اگر زمانی آقای موسوی اعلام کرد در فلان نقطه شهر هستم، بتوانند همه را در آن نقطه جمع کنند. این سازماندهی توسط لشکرهای ساخته شده صورت می گرفت.» ابطحی در جای دیگر می افزاید: «به خیابان آوردن جمعیت قبل از انتخابات مقدمه ای بود برای به خیابان آوردن آنها در شب شنبه، افرادی مانند فاتح، تاج زاده، خاتمی و ستادش، مهدی هاشمی و آدم هایش برای اینکه جمعیت را در خیابان های شهر نگه دارند، خیلی فعال بودند و همه اینها در پیش بینی و طراحی برنامه برای شنبه شب نقش داشتند.» همچنین همسویی احزاب و عناصر متهم در این پرونده با رسانه های مذکور بسیار حائز اهمیت است که از ریاست محترم دادگاه درخواست توجه ویژه به این موضوع دارد. بنا بر اطلاعات منابع موثق در یکی از جلسات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شاخه اصفهان در بین تمامی اعضا نظرسنجی می گردد که در صورت حمله امریکا به ایران آیا رهبر جمهوری اسلامی را تسلیم مهاجمان کنیم یا نه و این در حالی است که هیچ یک از شاخه ها اقداماتی در این سطح را جز با هماهنگی مرکزیت انجام نمی دهند... در حزب مشارکت نیز اقدام مشابهی در شاخه اراک صورت می پذیرد و یکی از مسئولان شاخه طی سخنانی اظهار می دارد در صورت حمله امریکا به ایران با دستان خودمان مسئولان جمهوری اسلامی را اعدام خواهیم کرد.
سردار سرلشکر محمد علی جعفری فرمانده کل سپاه نیز یک ماه بعد از این دادگاه ها در جمع پیشکسوتان دفاع مقدس گفت: «آقای موسوی خوئینی ها در بهمن 87 اینگونه می گوید: ما باید بیاییم و توان بگذاریم تا به هر قیمتی رهبری را از تخت پایین بکشیم. او باید بفهمد که این مملکت آنطور نیست که ایشان هر جور بخواهد به هر سمت بکشد. خاتمی و یارانش اکنون کلی تجربه دارند.» آقای ابطحی در اعترافات خود می گوید: «خاتمی و فاتح و مهدی هاشمی رفسنجانی می گفتند که برنده شدن در این انتخابات خیلی با انتخابات گذشته فرق می کند. در این صورت جریان اصولگرا و رهبر دیگر نمی توانند سرشان را بلند کنند و این معنای یکسره کردن کار است، یعنی رسیدن به یک نظام با ولایت فقیه بسیار ضعیف شده یا بدون ولایت فقیه جا بیفتد. اعتراضات در انتخابات کاملاً برنامه ریزی شده بود.» آقای خاتمی در بهمن 87 می گوید: «اگر در این انتخابات احمدی نژاد سقوط کند، عملاً رهبری حذف می شود، اگر به هر قیمتی و به هر شکلی اصلاحات دوباره به قوه اجرایی بازگردد، دیگر رهبری اقتداری در جامعه نخواهد داشت. سقوط اصولگرایی به معنای پایان اقتدار رهبری تلقی می شود و با شکست اصولگرایان باید قدرت رهبری را مهار کرد.» آقای بهزاد نبوی می گوید: «باید سعی کنیم احمدی نژاد را کاندیدای رهبری معرفی کنیم که اگر شکست خورد، رهبری شکست خورده باشد. ما یک بار این کار را در خرداد 76 انجام دادیم که ضربه سنگینی بود و به سختی از جا بلند شدند، اکنون باید ضربه نهایی را به رهبری بزنیم. «آقای عطریان فر اعتراف می کند که تاج زاده در انتخابات می گفت، اگر بتوانیم ببریم، با تجربیاتی که در این سال ها کسب کرده ایم، به راحتی می توانیم رهبری را مهار کنیم. شاید تنها کسی که انقلاب مخملی در ذهنش کاملاً تئوریزه شده بود و بدون آنکه اسمش را بیاورد، همان ایده ها را مطرح می کرد، آ قای تاج زاده بود.» ابطحی در رابطه با هدف اصلاحات نیز می گوید: «هدف اصلاحات حذف عنوان ولایت فقیه و رهبری دینی و تغییر حاکمیت انقلابی و دینی به حاکمیت عرفی و سکولار است.» ابطحی استراتژی های اصلاحات را اینگونه بیان می کند: «1-دین ستیزی، یعنی بی توجهی و غیرارزشی معرفی کردن دینداری و دینداران. 2- رواج بی بند و باری که مهم ترین شکل آن بی تفاوت کردن دختران و پسران نسبت به رابطه با یکدیگر بوده است. 3- حذف نمادهای دینی و انقلابی.» ابطحی می گوید: «سعی می شد در جلسات کم کم عکس امام و رهبری حذف شود.»
قمار با آبروی کشور
مشخص ترین قربانی اتفاقات بعد از انتخابات ایران «منافع ملی» و «امنیت ملی» بود، یعنی همان چیزهایی که در سایر کشورها با عنوان خط قرمز شناخته می شود و در ایران با سال ها جنگ و مبارزه و استقامت و به بهای خون هزاران شهید به دست آمده بود.
آنچه بیش از همه اسباب تأثر و تأسف را فراهم می کرد، ادعاهای خلاف واقع و دروغ هایی بود که در رسانه های بین المللی نیز به تبع سایت های جریان فتنه بازتاب می یافت. در ادامه تنها به سه نمونه از این موارد خلاف واقع که بازتاب های زیاد خارجی نیز در پی داشت و دو ضلع «تجاوز» و «کشته سازی» از سه گانه امپراتوری دروغ را تکمیل کرد اما کذب بودن آنها برابر رسیدگی های مسئولان کشور محرز شد، اشاره می شود.
الف) ماجرای عاطفه امام
«به داد دخترم برسید!» این جمله ای بود که به نقل از مادر «عاطفه امام» تیتر اول رسانه های خبری شد تا در سلسله دیالوگ هایی ترحم آمیز و مظلوم نمایانه، قمار آبروی انقلاب و ایران برای جلب منافع سیاسی بازندگان قطعی انتخابات دهم کامل شود.
ادعا می شد چند نفر با هویت نامعلوم عاطفه امام دختر 18 ساله جواد امام عضو زندانی سازمان مجاهدین را بازداشت کرده اند و چادر از سرش کشیده اند. بلافاصله پس از انتشار این خبر مادر عاطفه امام به سراغ بی بی سی رفت تا با رسانه وابسته به دولت بریتانیا درد دل کند.
در خبری که بی بی سی از این مصاحبه منتشر کرد، آمده بود: «لیلی سادات جلال زاده همسر جواد امام در مصاحبه با بی بی سی گفت که عاطفه در یک تماس تلفنی کوتاه با او گفته است که هنگام بازداشت، مأموران چادر را از سر او کشیدند و گفتند که لایق استفاده از این پوشش نیست. عاطفه امام در این گفت وگوی تلفنی گفته است که نمی داند در کدام محلی در بازداشت به سر می برد اما از گفت وگوی مأموران دریافته است که احتمالاً در صدد انتقال او به محل دیگری هستند.» جلال زاده در مصاحبه با بی بی سی تأکید کرد که دخترش هنگام بازداشت کاملاً سالم بوده و خواست این واقعیت به آگاهی همگان برسد.
روزنامه امریکایی هافینگتون پست مقاله ای را در مورد مسائل ایران نوشت که کار از مقابله با معترضان به انتخابات گذشته و اکنون برای تحت فشار قرار دادن آنها، نوبت به بازداشت خانواده های شان رسیده است. این روزنامه به عنوان نمونه به ماجرای عاطفه امام اشاره کرد و جملاتی را هم از قول مادر عاطفه امام منتشر کرد.
در این میان نوری زاده ضد انقلاب هم به میدان آمد تا با تأیید کامنت جعلی از پسر حاج صادق آهنگران این سناریوی مسخره را کامل کند؛ کامنتی که چندی بعد به صراحت صحت آن تکذیب شد: «شما را به روح پاک امام و عظمت رسول الله پدرم را دریابید. به خاطر دارم شبی که قطعنامه پذیرفته شد، جناب ایشان از بهت و حیرت و نگرانی تا صبح قدم می زد و اشک می ریخت و به مظلومیت امام(ره) و شهدا ناله می کرد، اما از آن سال تا به این روزها اینقدر ایشان را آشفته ندیده بودم. این روزها و به دنبال وقایع بعد از انتخابات ایشان مریض شده و برای کمتر برنامه ای قول مساعد می دهد. شب ها تا صبح اشک می ریزد و زحمات خود و سایر مجاهدان را از دست رفته می بیند...» این ماجرا به همین نسبت در بسیاری از روزنامه ها و شبکه های تلویزیونی بازتاب گسترده یافت.
ماجراجویی ها ادامه پیدا کرد. مادر عاطفه امام باز هم مصاحبه کرد. سایت کلمه در مقدمه مصاحبه نوشت: «عاطفه امام دختر 18 ساله جواد امام عضو زندانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و رئیس ستاد انتخاباتی مهندس میرحسین موسوی در تهران، روز گذشته به طرز بدی در حالی که چادر را از سرش کشیدند، بازداشت شد. لیلا سادات جلال زاده مادر عاطفه در گفت وگو با «کلمه» درباره آخرین وضعیت دختر و همسرش اطلاعات تازه ای ارائه کرد. او درباره فشار شدید روی دخترش برای اعتراف به روابط نامشروع سخن گفت و از برگزار شدن دادگاه غیرعلنی همسرش بدون حضور وکیل خبرداد. او خواست تا به داد دخترش و دیگر زندانیان سیاسی برسند.»
پروژه همچنان ادامه داشت و در این مسیر، جعل هر خبر کذب و انتساب هر نسبت ناروایی مشروع می نمود. مادر عاطفه امام در پاسخ به کلمه که از آخرین تماس دخترش سؤال می کرد، گفت: «امروز صبح ساعت 11 دوباره تماس گرفت و گفت که خیلی تحت فشار است و از او می خواهند تا اعتراف کند.» او مدعی شد از دخترش خواسته اند«به ارتباط نامشروع با یکسری از افراد سیاسی که هم اکنون درون زندان هستند»، اعتراف کند.
جلال زاده مادر عاطفه هم در مورد شکنجه گفت: «می گفت از دیروز تا حالا فقط مقداری آب دادند بخورد. یک دفعه آب یخ رویش می ریزند. در یک اتاق کوچک نگهش می دارند که مجبور است خودش را درون آن مچاله کند. یک گربه را هم در این اتاق کوچک گذاشته اند.»
مادر عاطفه امام درخصوص هدف کسانی که عضو نیروی انتظامی یا سپاه می خواند، گفت: «تنها برای اعتراف دروغین است. آیا اسلام این را به ما گفته که می شود چادر از سر یک دختر 18 ساله بکشند و بدون چادر بین دو مرد بنشانند و با چشم بسته ببرندش و بدون چادر برای تلفن زدن بیرون بیاورندش؟ دختری که پدرش حدود هشت سال سابقه جبهه دارد. این دختر از شش سالگی چادر سرش می کرده، حال چطور جرئت می کنند با او این چنین رفتار کنند؟... پدرش امروز دادگاه داشته است. شاید بخواهند با این کارها پدرش را بشکنند یا دخترم وسیله ای شود تا بتوانند به هدفشان برسند و هدفشان هم اعتراف گرفتن از دوستانی است که داخل زندان هنوز شکسته نشده اند. بچه های کوچک را گرفته اند تا با ترس و ارعاب بزرگ ترها را بشکنند.»
چندی بعد خبر رها شدن عاطفه امام در بهشت زهرا منتشر شد. در این شرایط نوبت به سازمان مجاهدین رسید تا در نبود تعدادی از اعضای خود در خصوص عاطفه امام نامه سرگشاده صادر کند! در آغاز این نامه خطاب به رئیس قوه قضائیه آمده بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ کَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ کَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى یَنْزِعَ أَوْ یَتُوبَ وَ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْیِیرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَادِ. (نهج البلاغه، فرمان مالک اشتر) هر که بر بندگان خدا ستم کند، نه با ستم دیده که با خدا در ستیز باشد و هر که خدا با او بستیزد، منطقش را فرو مىکوبد و تا سقوط یا بازگشت، در جایگاه پیکار با خدا باشد. در دگرگونى نعمت خدا و شتاب در قهر و خشمش، چیزى چونان پاى فشردن بر ستم نباشد، چراکه خداوند ناله انسان هاى بازمانده در زیر چکمه ها را مىشنود و ستمگران را در کمین باشد.»
این نامه همچنین می افزود: «دو روز پیش در آستانه برگزاری پنجمین جلسه دادگاه متهمان حوادث اخیر، خانم عاطفه امام دختر برادر مجاهد و در بندمان آقای جواد امام در یکی از خیابان های تهران توسط افراد مسلح و مجهز به بی سیم و دستبند ربوده شد. او پس از دستگیری طی تماس تلفنی خبر دستگیری اش را به مادر اطلاع می دهد و به او می گوید مأموران هنگام دستگیری با اهانت و فحاشی چادر از سر وی کشیده اند. ساعاتی بعد مجدداً با منزل تماس می گیرد و به مادرش می گوید که بازجوها وی را تحت فشار گذاشته اند تا به داشتن روابط نامشروع با برخی فعالان سیاسی در بند اعتراف کند. عاطفه به مادرش می گوید که به توصیه بازجویش با وی تماس گرفته است، زیرا بازجو به او گفته است شرط آزادی وی چنین اعترافی است و در این زمینه می تواند با مادرش مشورت کند. همسر جواد امام بلافاصله طی مصاحبه با رسانه های گروهی داخل و خارج کشور ضمن افشای این توطئه کثیف، مقامات جمهوری اسلامی را مسئول سلامت و حفظ جان دخترش معرفی می کند. پس از رسانه ای شدن این ماجرا و پیگیری های خانواده جواد امام، عاطفه شب گذشته در اطراف حرم امام(ره) رها می شود و به حرم پناه برده و آزادی خود را به مادر اطلاع می دهد.»
در نامه سرگشاده سازمان مجاهدین آمده بود: «جناب آیت الله لاریجانی! قطعاً شما اظهارات بوقچی های تبلیغاتی که اینگونه اعمال را اقداماتی خودسرانه از سوی لباس شخصی های ناشناس معرفی می کنند، باورکردنی نمی دانید. از ما نیز نخواهید باور کنیم. در کشوری که دستگاه های اطلاعاتی نظامی و غیرنظامی آن به شناسایی و متلاشی کردن مخوف ترین سازمان های تروریستی افتخار می کنند و یک فرد عادی را که به یک بسیجی لگدی زده ظرف چند ساعت شناسایی و دستگیر می کنند، عده ای مجهز به بی سیم و دستبند و سلاح در روز روشن می توانند بارها به کوی دانشگاه حمله و جوانان این مردم را سلاخی کنند و در خیابان آدم ربایی کنند و شجاعانه و بدون ترس از ردیابی تلفن با منزل افراد تماس بگیرند و... و شناسایی هم نشوند.»
با گذشت زمان اما کم کم پرده از این سناریوی دروغین هم برافتاد. همسر جواد امام طی مصاحبه ای خبر دستگیری و بازداشت دختر خود را دروغ اعلام کرد. او گفت: «دختر بنده در اقدامی ماجراجویانه و با توجه به شرایط خاص روحی و روانی ناشی از دستگیری پدرش، چنین اقدامی را کرد که به همین خاطر از همه عذرخواهی می کنم.»
این همه آبروریزی و بیانیه و مصاحبه و دست آخر یک عذرخواهی خشک و ساده که هیچ گاه نمی توانست آبروی از دست رفته ایران را بازستاند.
بعد از برملا شدن این ماجرا بود که سازمان مجاهدین ناگزیر دومین نامه خود را در خصوص عاطفه امام و خطاب به رئیس قوه قضائیه صادر کرد. در این نامه آمده بود: «پیرو نامه سرگشاده مورخ 17/6/88 درباره ماجرای ناپدید شدن دختر آقای جواد امام به اطلاع می رساند آن نامه با انگیزه های انسان دوستانه و دفاع از حقوق یک عضو سازمان و در پی دو مصاحبه مادر عاطفه امام با رسانه های جمعی مبنی بر بازداشت غیر قانونی دخترش و وادار کردن او به اعتراف های ناشایست نگارش یافت و اکنون که مشارالیها طی مصاحبه ای اعلام داشته است ماجرای بازداشت دخترش صحت نداشته و تنها ادعاهای دختری نوجوان بوده که به انگیزه های احساسی و عاطفی نسبت به پدر دربند خود، آن را مطرح کرده است، طبعاً ما نیز به منظور رفع هرگونه شبهه و سوء تفاهمی وظیفه خود می دانیم، مطالب مربوط به این موضوع در نامه مذکور را منتفی اعلام کنیم.»
سازمان مجاهدین که چند سال پیش عدم مشروعیتش از جانب جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اعلام شد، با این همه حاضر نشد از بابت نامه وقیحانه خود و افتراهایی که به نظام بسته است، از ملت ایران عذرخواهی کند.
ب) ماجرای سعیده پورآقایی
«برای همراهی با جنبش سبز فقط به پشت بام خانه اش می رفت، نه برانداز بود نه مخملی، فقط الله اکبر می گفت، تا اینکه شبی آمدند، سه زن و دو مرد او را بردند برای همیشه. »، «پس از 20 روز جنازه او در یکی از سردخانه های جنوب تهران توسط مادرش شناسایی شد»، «نهادهای امنیتی از تحویل جنازه به خانواده پورآقایی خودداری ورزیدند و در عوض جنازه او را مخفیانه در قطعه 302 بهشت زهرا به خاک سپردند»، «مأموران دولتی به منظور محو آثار تجاوز به عنف، بخشی از بدن زن جوان را با اسید سوزانده بودند»، «خانواده پورآقایی تحت فشار قرار گرفتند تا علت مرگ دخترشان را بیماری کلیوی اعلام کنند»، هر روز خبری جدید در مورد سعیده پورآقایی در رسانه ها منتشر می شد.
ماجرا آنقدر بالا گرفت که شخص میرحسین موسوی را راهی مراسم ختم سعیده پورآقایی کرد و سایت نوروز ارگان حزب مشارکت نیز این حضور را گزارش داد: «مراسم ختم سعیده پورآقایی روز شنبه 7 شهریور به صورت محدود در مسجد قلهک برگزار شد و نمایندگانی از جنبش سبز برای همدردی با خانواده داغدیده این شهید مظلوم در مراسم حضور یافتند.»
در این میان، بازار توصیف داستان سعیده پورآقایی با آب و تاب وصف ناشدنی داغ بود. پارلمان نیوز نوشت: «همزمان با انتشار خبر کشته شدن فردی با نام سعیده پورآقایی (آمایی) دختر جوانی که عنوان می شود اکنون پیکر او در یکی از قبور گمنام قطعه 302 بهشت زهرا دفن شده است، فردی با ارسال یادداشتی برای فراکسیون خط امام(ره) مجلس به روایتی از زندگی و بازداشت سعیده پرداخت.»
این سایت خبری در ادامه متنی را با عنوان «دیروز همه گریستند» درج کرد و نوشت: «سعیده دو سال بود که دیگر پدر نداشت. اگرچه آن وقت هم پدرش نمی توانست خیلی پا به پای دخترش تکاپو و هیاهو داشته باشد. جنگ از پدر سعیده جسمی بیمار به یادگار گذاشته بود که فقط «بود» هرچه بود پدرش بود و کوله باری از خاطرات و خطرات جنگ. خاطراتی از هشت سال دفاع از ناموس ملت ایران و امید از اینکه ناموسش را بعد از او پاس خواهیم داشت. سعیده دو سال پیش پدرش را از دست داد. آثار به جای مانده از سلاح های شیمیایی دیگر توانی برای ماندن در او نگذاشته بود و او باید می رفت و همسر و دختر نوجوانش را که یادگار سال های جنگ و امام(ره) بود به ما می سپرد... ما چه کردیم؟!»
این سایت خبری که تصویر اعلامیه سعیده پورآقایی را هم منتشر کرده بود، همچنین افزود: «دیروز مراسم ختم سعیده بود. مراسم ختم که نه! مادرش بود و چند نفر از اعضای خانواده و مهندس میرحسین موسوی و البته فضایی از غم و اندوه و بهت و حیرت. سعیده برای همراهی با جنبش سبز فقط به پشت بام خانه اش می رفت نه برانداز بود و نه مخملی فقط الله اکبر می گفت. تا اینکه شبی سه زن و دو مرد آمدند او را بردند، برای همیشه!»
مظلوم نمایی همان به اصطلاح معترضان به نتایج انتخابات تمامی نداشت:«امانتدارش که دلبندش را برده بودند به همه جا متوسل شد تا یادگار همسر شهیدش را باز یابد اما هرچه تلاش می کرد کمتر به نتیجه می رسید، تا اینکه به درگاه یکی از اعضای نزدیک به رئیس دولت متوسل شد و او هم راهنمایی اش کرد تا به پشت سردخانه ای صنعتی رسید. آری سعیده اش را درآغوش گرفت اما چه سیاه و چه سرد. چرا دیگر از آن نشاط و شور نوجوانی اثری نبود؟! دیروز همه گریستند.»
در نامه ای که سازمان مجاهدین در خصوص عاطفه امام منتشر کرد هم حرف از سعیده به میان آمد:«جناب آیت الله لاریجانی اگر واکنش سریع همسر شجاع جواد امام نبود و موضوع را رسانه ای نمی کرد، اکنون معلوم نبود عاطفه چه سرنوشتی پیدا می کرد. آیا زنده بود یا همچون ترانه موسوی و سعیده پورآقایی باید جسد سوخته اش تحویل خانواده اش می شد؟ چرا باید چنین احتمالی را بعید بدانیم؟ مگر پدر سعیده رزمنده ای نبود که بر اثر جراحات شیمیایی به شهادت رسیده است؟ مگر دو عموی او در جبهه های جنگ شهید نشده بودند؟ مگر شهادت پدر و عموهای سعیده زندگی او را تضمین کرد که رزمنده بودن و مجاهدت های پدر عاطفه بتواند زندگی او را تضمین کند؟»
سازمان مجاهدین تمام قد از مصاحبه مادر عاطفه امام با بی بی سی و رسانه های خارجی دفاع می کرد و در عین حال موضوع کشته شدن سعیده پورآقایی را به مسئولان قضایی کشور یادآور می شد.
کمی که گذشت تردیدها دامان مدعیان ماجرا را هم گرفت. سایت نوروز طی مطلبی نوشت:«پایگاه اطلاع رسانی نوروز اطلاعات تازهای در خصوص خانم سعیده پورآقایی که مراسم ختم وی چند روز قبل برگزار گردید، به دست آورده است. از آنجا که نقاط مجهولی در خصوص نامبرده مشخص و مبرهن شده است که نوروز از اظهار نظر درباره آن هنوز معذور است، در حال حاضر برای جلوگیری از هرگونه پیشداوری و قضاوت عجولانه از انتشار این اطلاعات جلوگیری می کند و به همین دلیل تمام اخبار درج شده در خصوص این شخص را از سایت خود حذف کرده تا تمامی جوانب و حاشیه های این مسئله برای دست اندرکاران این سایت روشن گردد!»
چندی بعد گزارش کمیته سه نفره ای که مسئول رسیدگی به این دست مسائل بود، منتشر شد. در این گزارش در خصوص سعیده پورآقایی از قول مهدی کروبی آمده بود: «این خانم فرزند شهید است و چند نفر از اعضای خانواده او شهید شده اند و از طرفداران آقای موسوی بودند که با مادرش شبانه تکبیر می گفتند. آمداند او را در منزل دستگیر کردند و سپس وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند و پس از چند روز جنازه اش او را که بخشی از قسمت پایین بدن او با اسید سوخته بود مخفیانه به خاک سپردند. افراد آقای میرحسین به منزل او رفته اند و شنیده ام آقای میرحسین موسوی در جلسه ختم او شرکت کرده است و من هم قرار بود به منزل آنها بروم که فرصت نشد و فرزندم به سراغ آنها رفت.»
گزارش کمیته سه نفره افزود:«از آقای کروبی سؤال شد آیا آنچه در مورد این چند نفر شنیده اید برای شما اطمینان حاصل شده که این افراد را در درگیری ها و آشوب های بعد از انتخابات دستگیر و مورد ضرب و شتم و احیاناً تجاوز جنسی قرار داده اند؟ آقای کروبی پاسخ داد: نه. من اطمینان ندارم و اینها شنیده های من است ولی چون در انتخابات معترض بودم و ذهنیتی داشتم لذا هر کسی ادعایی داشت به سراغ او می رفتیم یا آنها را دعوت می کردیم و با آنها صحبت می کردیم.»
در این گزارش در خصوص سعیده پورآقایی آمده بود: «۱ - پدر وی شهید نبوده و چند سال پیش فوت کرده واصولاً (س – پ) تنها فرزند خانواده نیست و دختر شهید هم نمی باشد. ۲- مشارالیها با مادرش اختلاف داشته و از سال ۸۶ تاکنون شش مورد از منزل فراری شده و هر بار مادرش برای پیدا کردن او به مراکز انتظامی مراجعه داشته است و در مواردی پس از روزهایی به منزل برگشته و در چند مورد هم توسط مأموران انتظامی با پسر و دختر دیگر دستگیر و زندانی یا تحویل مادرش شده است.»
چندی بعد بود که بالاخره سعیده پورآقایی پیدا شد. او ماجرای خود را اینگونه روایت کرد:«روز 13 تیر از خانه بیرون رفتم. چون در قفل بود و مادرم ممانعت می کرد از تراس پریدم و پایم شکست، وقتی رفتم بیرون در راه با فردی آشنا شدم، خیلی حالم بد بود و بدنم زخمی شده بود. من را به بیمارستان بردند و بعد حدود دو ماه در خانه ایشان بستری بودم و از من پرستاری کردند. در این مدت یک بار یکی از افراد آن خانه به من گفت که عکس من را به عنوان کسی که در تظاهرات کشته شده در سایت ها زده اند.»
سعیده در پاسخ به این سؤال گزارشگر که آیا در این مدت هیچوقت نخواستند او را به خانه برگردانند، گفت: «بله، سؤال می کردند اما من چیزی نمی گفتم و چون حالم بد بود، می ترسیدم مادرم مرا اینطور ببیند حالش بد شود، چون بیمار است. اما وقتی که در سایت ها آنطور خبر دادند خیلی تعجب کردم و اصلاً باورم نمی شد.»
او ادامه داد:«حتی اگر می خواستم برگردم، با شنیدن این شرایط می ترسیدم، چون من که زنده بودم ترسیدم برگردم و واقعاً بلایی سرم بیاورند.»
شنیدن ماجرا اما از زبان مادر سعیده توجه بیشتری به خود جلب می کند:«حدود یک ماه و نیم از غیبت سعیده گذشته بود، در تماس تلفنی که خود را معرفی نمی کردند گفتند دخترت را کشته اند، من گریه و زاری می کردم و آنها قطع می کردند بدون آنکه نام خود را بگویند و فقط می دانم مرد بود. چند روز بعد زنگ زدند و گفتند حتماً ختم بگیرید. من هم تصمیم گرفتم مراسم را برگزار کنم چون با این شرایط همه دوستان و آشنایان تماس می گرفتند و می پرسیدند سعیده کجاست؟ نمی دانستم تا کجا می خواهم موضوع را کش بدهم، حتی دو بار نه اینکه بخواهم جلب توجه کنم اما به مرز خودکشی رسیدم.»
مادر سعیده می گوید:«در مجلس ختم دوستان و آشنا ها بودند اما پس از اتمام قرائت قرآن ورود مهندس میرحسین موسوی را خیر مقدم گفتند، برایم جای تعجب داشت که ایشان از کجا خبر دارد، پیغام دادند که من بروم که آقای موسوی می خواهد تسلیت بگوید البته من نرفتم و گفتم حالم خوب نیست. »
او همچنین از سه آقا و یک خانم سخن می گوید که از طرف ستاد انتخاباتی آقای کروبی و برای کمک و پشتیبانی از آنها به در خانه شان آمده اند. «پرسیدم آدرس ما را از کجا آورده اند گفتند پیدا کردن آدرس منزل شما برای ما کاری ندارد. گفتند که دخترتان را کشته اند یا در قطعه 302 دفن کرده اند یا در گور دسته جمعی دفن کرده اند. گفتم شما از کجا می دانید، من مطمئن نیستم. گفتند ما مطمئن هستیم. همانجا تکذیب کردم و گفتم دخترم نارسایی قلبی و عارضه کلیوی داشته، گفتند دروغ است نمی دانیم شما از چه می ترسید و پیگیری نمی کنید.»
در واکنش به زنده شدن سعیده پورآقایی رسانه های جریان فتنه اما راه دیگری را پیش گرفتند و این همه را سناریوسازی نهادهای امنیتی کشور خواندند و توضیح دادند که فریب خورده اند. سؤالی که وجود داشت این بود که بر فرض درستی این توجیه کودکانه برای فرار از فشار افکار عمومی آیا نزدیکان میرحسین و کروبی همه اطلاعاتشان را به این شکل به دست می آورند؟
اما این به اصطلاح فریب خوردن ها یکی، دو مورد نبود که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. این همه در رسانه های برون مرزی بازتاب می یافت و اخبار آن در اختیار نهادهای حقوق بشری و... قرار می گرفت تا در سیاه نمایی وضعیت ایران سوژه های ساختگی بیشتری برای طرح داشته باشند.
اصلاح طلبان نیز نه تنها هیچگاه اعتراض نکردند و هیچگاه توضیح ندادند که با چه پشتوانه منطقی به مراسم ختم این دختر رفته اند و اخبار مربوط به او را با آب و تاب تمام در رسانه های شان منتشر کرده اند، بلکه در جای شاکی نشستند و نهادهای امنیتی را مسئول این ماجرا دانستند! اما آیا می شد همه رسوایی ها را به نهادهای امنیتی نسبت داد؟ آیا تواتر این فرافکنی می توانست در افکار، منطقی جلوه کند؟ آیا با پذیرش مدعای فتنه گران، درستی سایر اطلاعاتی که در این زمینه ها به آنها می رسید و آنها نیز سراسیمه منتشر می کردند نیز زیر سؤال نمی رفت؟
ج) ماجرای ترانه موسوی
داستان ترانه موسوی از دیگر سناریوهایی بود که جریان فتنه در پروژه کشته سازی خود مورد توجه قرار دادند تا اصلاحاتی که به قول سعید حجاریان به «خون» نیاز داشت، بتواند از این خون های مجعول بهره بگیرد و این پروژه هم بازتاب گسترده ای در سطح رسانه های جهان به دنبال داشت. این بازتاب تا بدانجا بود که سناتور مک کاتر را بر آن داشت که رسماً در مجلس سنای امریکا لب به سخن بگشاید و از جریان ترانه موسوی ابراز تأسف کند و البته کسی نبود تا از رهبران اقلیت آشوبگر بپرسد این دروغ بافی ها با حیثیت ایران اسلامی چه خواهد کرد.
بعد از ماجرای هفت تیر که بعد از راهپیمایی از مسجد قبا کلید خورد، اخباری در سایت های جریان فتنه درخصوص دستگیری برخی افراد منتشر شد که ترانه موسوی از جمله آنها بود. معترضان به نتایج انتخابات در مسجد قبا به مناسبت سالگرد شهادت شهید بهشتی گرد هم آمده بودند. در این مراسم مهدی کروبی هم حضور پیدا کرد اما خبری از میرحسین موسوی نشد. بعد از مراسم بود که طبق معمول کار به اغتشاشات خیابانی رسید و بعد هم نوبت به سناریوسازی های جدید.
سایت نوروز وابسته به جبهه مشارکت نوشت:«یکی از دستگیرشدگان هفتم تیر 88 با نام «ترانه موسوی» متولد 1360 در وضعیتی نامعلوم به سر می برد. یک ناشناس پس از نزدیک به سه هفته، در تماسی تلفنی با مادر او گفته است که ترانه به دلیل پارگی رحم در بیمارستان امام خمینی کرج بستری است اما خانواده او پس از مراجعه به این بیمارستان نیز نتوانستند از فرزندشان خبری بگیرند.»
این سایت همچنین از قول مادر ترانه موسوی و با اشاره به تماس افراد ناشناس نوشت:«آنها گفته اند ترانه مشکل ناموسی داشته است و به همین دلیل می خواسته با شلنگ سرم، خود را حلق آویز کند.»
سایت نوروز همچنین افزود: «یک شاهد عینی که روز هفتم تیر دستگیر شده بود، می گوید: نیروهای ضد شورش و لباس شخصی روز هفتم تیر من و تعدادی از دستگیرشدگان را سوار بر ون هایی به ساختمانی در اطراف میدان نوبنیاد بردند و به آزار جسمی و روحی ما پرداختند. برخی از دستگیرشدگان را در همان بعداز ظهر به زندان اوین منتقل کردند اما من و بقیه را آزاد کردند. ترانه در میان ما بود. او دختری زیبا، خوش اندام و شیک پوش بود و بازجویی اش از همه بیشتر طول کشید. چشم هایش سبز بود. من و تعدادی را همان شب آزاد کردند و تعدادی را نیز پیش از آزادی ما به جاهای دیگری فرستادند. اما نیروهای لباس شخصی ترانه را همان جا نگه داشتند و حتی به او اجازه ندادند تا با مادرش تماس بگیرد.»
سایت نوروز حتی به وضعیت پدر ترانه موسوی هم اشاره کرد: «پدر ترانه موسوی ناراحتی قلبی دارد و پس از ناپدید شدن تنها فرزندش در خانه بستری شده است.»
چندی بعد بود که خبر پیدا شدن جسد سوخته ترانه موسوی دو هفته پس از دستگیری منتشر شد. با وصفی که از شکل و شمایل و شیک پوش بودن ترانه با آب و تاب منتشر شده بود، انتشار این خبر می توانست احساسات زیادی را تحریک کند. در اخبار منتشر شده آمده بود: «جسد سوخته ترانه موسوی که در روز هفتم تیر در نزدیکی مسجد قبا دستگیر شده بود، در حومه قزوین پیدا شد. این خبر از سوی یکی از دوستان وی منتشر شده است. به نظر می آید، خانواده موسوی به شدت از سوی مقامات امنیتی تهدید شده اند. آنان نه تنها از توضیحات بیشتر به دوستان ترانه خودداری کرده اند، بلکه نخواسته اند حتی زمان و مکان تشییع جنازه وی مشخص شود.»
سایت های خبری حامی موسوی نیز نوشتند: «ترانه موسوی بنا بر گواهی چند بازداشتی دیگر، آخرین بار در مقر پایگاه بسیج در حین بازجویی دیده شده است. نیروهای بسیجی پس از آن این دختر را از دیگر بازداشت شدگان جدا کردند و به او تجاوز جنسی کردند. ترانه موسوی چندین بار و توسط چندین بسیجی به وحشیانه ترین شکل مورد تجاوز قرار گرفت و... . در بیمارستان اما با معاینه پزشک معلوم می شود که علت آسیب های وارده نه سانحه تصادف بلکه تجاوز جنسی بوده است. نیروهای بسیجی که به شدت سراسیمه و نگران شده بودند با مشورت و هماهنگی مقامات بالاتر خود پیکر نیمه جان و بیهوش ترانه را از بیمارستان خارج می کنند و به تمامی پرسنل بیمارستان دستور اکید می دهند در این باره سکوت کنند و با کسی صحبت نکنند(!) پرستاری که نمی خواهد نامش فاش شود اما ترانه موسوی را شناسایی می کند. سرانجام نیروهای بسیجی او را به یکی از بیابان های خلوت اطراف قزوین می برند. در همان حال که بیهوش بوده مجدد به او تجاوز می کنند و سپس بر روی تن نیمه جانش بنزین ریخته و او را به آتش می کشند تا تمامی آثار و نشانه های تجاوز را از بین ببرند.» داستان سرایی های پر از ابهام و تناقض سبزها پایان نداشت. کدام احمقی دختری با این شرایط را به بیمارستان می توانست برده باشد با این خیال که دکتر او متوجه نشود و گمان کند این همه در اثر تصادف بوده است! آن قدر گفتند و نوشتند که تمام دنیا باخبر شود بر سر فرد مجهول الهویه ای به نام ترانه موسوی بلاهایی آمده است که حتی در گوانتانامو هم بر سر کسی نیامده است! کسانی که هیچگاه نخواستند پاسخگو باشند، نوشتند و نوشتند و در این میان کسی چون محمد مطهری هم در سایت تابناک نوشت: «آیا مثلاً آنچه در مورد افراد بی کسی مانند «ترانه موسوی» دهان به دهان می گردد راست است؟ خانواده وی که ظاهراً در اطراف مسجد قبا دستگیر شده به کجا باید مراجعه کنند؟»
و بالاخره نوبت به کروبی رسید. وی در نامه ای خطاب به هاشمی رفسنجانی از تجاوزها و شکنجه نوشت و با بیانی سخیف و زننده که حتی برخی از رسانه های مرتبط با او هم از انتشار آن انصراف دادند، نوشت: «عده اى از افراد بازداشت شده مطرح نموده اند که برخى افراد با دختران بازداشتى با شدتى تجاوز نموده اند که منجر به ایجاد جراحات و پارگى در سیستم تناسلى آنان گردیده است. »
حرف و حدیث ها با انتشار این نامه بالا گرفت و رسانه ها و شبکه های مختلف خارجی این داستان ساختگی را پوشش دادند و این همه در راستای همان پروژه 72 تن سازی از وقایع بعد از انتخابات بود.
اما 19 مرداد بخش خبری 20:30 گزارشی پخش کرد که در آن واقعیاتی در مورد ترانه موسوی مورد توجه قرار گرفته بود. در این گزارش توضیح داده شده بود که با توجه به آمار موجود تنها سه نفر با نام ترانه موسوی وجود دارند. این گزارش به سراغ یکی از این سه نفر و تنها کسی که می توانست مصداق این خیال پردازی ها باشد، رفته بود و با خانواده ترانه موسوی مصاحبه ای ترتیب داده بود.
چندی بعد سردار رادان هم درخصوص شایعه کشته شدن ترانه موسوی گفت: «زمانی که موضوع خانم موسوی، کشته شدن او و همچنین تعرض به وی و بعد هم سوزاندن جسد او عنوان شد، ما هم حساس شدیم که این چه اتفاقی بود که همه می دانند، اما پلیس که باید از این اطلاعات باخبر باشد، اطلاعی از این موضوع ندارد. در نتیجه پیگیری هایی را انجام دادیم که نتیجه ای در پی نداشت و در ادامه به سایت جمعیت مراجعه کردیم که اسم سه نفر با نام ترانه موسوی به دست آمد.»
سردار رادان ادامه داد: «یکی از این افراد، دختر دو ساله ای بود که اساساً با خبر اینها هماهنگ نبود. دو تن دیگر هم مورد تحقیق و پیگیری قرار گرفتند که مشخص شد خانمی که آنها اعلام کرده اند، چندین سال است در خارج از کشور زندگی می کند و با خانواده اش هم مصاحبه شد که موضوع خنده داری بود.»
این همه اما باز هم خیال پردازی ها را متوقف نکرد. سؤالی که وجود داشت، این بود که اگر واقعاً مدعیان راست می گویند چرا به سراغ پدر ترانه موسوی که خبر بیماریش را منتشر می کردند و مادر او که مصاحبه هایش را نقل می کردند، نمی روند و تصاویر آنها را منتشر نمی کنند. اگر واقعاً ترانه موسوی دیگری وجود دارد که به هر دلیل ثبت احوال از آن بی خبر است، چرا به یکباره خانواده ترانه موسوی هم همراه با او گم و گور شده اند؟
جریان فتنه هیچگاه درصدد پاسخ به این ابهامات برنیامد بلکه تنها کوشید تا یکطرفه ابهاماتی جدید ایجاد کند و خود را از زیر بار فشار افکار عمومی رهایی بخشد. به یکباره نه تنها خانواده ترانه موسوی ادعایی گم و گور شده بود، بلکه دیگر حتی خبری از دوستان او هم نبود. با وجود آنکه سایت خبری «الف» نیز طی فراخوانی از مدعیان وجود ترانه موسوی چهارمی در کشور و سایر افراد خواسته بود تا اگر خبری از خانواده ترانه چهارم دارند، ارائه کنند، اما باز هم خبری نشد.
کروبی هم در گفت وگو با هیئت سه نفره قوه قضائیه که برای پیگیری مسائل بعد از انتخابات تشکیل شده بود، تأکید کرد: «من ترانه موسوی یا اعضای خانواده او را ندیده ام و از افراد مرتبط با آقای میرحسین موسوی و اعضای کمیته ای که من و آقای موسوی تشکیل داده ایم، شنیده ام و خودم اطمینان ندارم و فقط صرفاً شنیده های اینجانب است و در این مورد مستندی ندارم.» عوامل فتنه اگرچه پذیرفتند سندی ندارند، اما هیچگاه موضوع را با مردم درمیان نگذاشتند تا سوء استفاده ها و آبروریزی ها ادامه پیدا کند.
دست آخر کار به مجلس سنای امریکا کشید تا آبروریزی تمام عیار مدعیان وطن دوستی کامل شود. سناتور تریوس مک کاتر 21 جولای ضمن نمایش عکس بزرگی از ترانه موسوی در سنای امریکا، ماجرای تکان دهنده ای از دستگیری، تجاوز و قتل فجیع ترانه موسوی را برای سناتورها و خبرنگاران امریکایی تعریف کرد و از رهبر ایران خواست تا به عکسی که در کنارش قرار داده بود، خوب نگاه کند.
مک کاتر توضیح داد که نام این دختر ترانه موسوی است. او گفت: «این دختر در نزدیکی مسجد قبا دستگیر شده است؛ جایی که او در راه رفتن به آرایشگاه بوده است.» وی توضیح داد که بعد از دستگیری ترانه او تحت فشار قرار گرفته و توسط کسانی که او را دستگیر کرده بودند، مورد تجاوز واقع شده، بعد هم در حالی که بیهوش بوده به بیمارستان منتقل شده و در آنجا فوت کرده است.
کاتر از پیدا شدن بدن ترانه بین کرج و قزوین سخن گفت که برای جلوگیری از کالبد شکافی سوزانده شده است. این سناتور امریکایی حتی به وضعیت خانواده ترانه موسوی اشاره کرد و گفت که آنها تهدید شده اند و از آنها خواسته شده سکوت کنند.
کاتر بعد از نقل این داستان خیالی با لحنی بیشرمانه خطاب به رهبر انقلاب گفت: «رفراندوم در مورد شما برگزار شد و شما شکست خوردید.» او همچنین عبارات دیگری را نیز به کار برد تا نشان دهد دروغ پردازی های اقلیت فتنه گر، تا چه اندازه دشمنان انقلاب را جری کرده است.
چندی بعد سایت خبری الف با دفتر این سناتور تماس گرفت و مستندات ادعای مک کاتر را جویا شد. این سایت خبری در توضیح پیگیری های خود نوشت: «خبرنگار الف در جست وجوی سرنخی از هویت خانم ترانه موسوی هفته پیش از طریق تلفن، فکس و ایمیل با سناتور مک کاتر تماس گرفت و هر بار از وی پرسید اطلاعاتش از دستگیری و قتل «ترانه موسوی» را از کجا به دست آورده است؟ اما سناتور مک کاتر هر بار به بهانه ای از پاسخ به سؤال خبرنگار الف طفره می رفت.»
الف همچنین ادامه داد: «نهایتاً صبح امروز منشی سناتور مک کاتر در مقابل اصرار و سماجت خبرنگار الف، گفت: واقعاً نمی داند آقای سناتور اطلاعات مربوط به ترانه موسوی را از کجا آورده است!»
داستان جعلی ترانه موسوی به افسانه ای پرغصه تبدیل شد که نتیجه آن جز آبروریزی برای ایران و یکی از مصادیق «ظلم بزرگ» فتنه گران نبود. بازتاب های بین المللی ادامه یافت و این هم در حافظه تاریخ ثبت شد تا هر بار که سخن از ایران به میان می آید با کنایه هم که شده است، سخن از ترانه موسوی هم گفته شود. کروبی حتی بعد از انتشار تصاویر خانواده ترانه موسوی هم کوشید تا این تصاویر را به خانواده دیگری غیر از خانواده ترانه موسوی مورد نظر خود نسبت دهد. این کوشش ها در حالی بود که هیچ ترانه موسوی دیگری از جانب کروبی معرفی نشد و خانواده ترانه موسوی ادعایی هم هیچگاه پیدا نشدند. چگونه تا قبل از بالا گرفتن ماجرا دسترسی به خانواده ترانه موسوی وجود داشت اما به یکباره این دسترسی قطع شد و خانواده ترانه موسوی به یکباره غیب شدند؟ این سؤالی بود که هیچگاه اقلیت فتنه گر به آن پاسخ نداد. همانند این سؤال اصلی که به راستی مردم باید حقوق تضییع شده خود و اعتبار لطمه دیده کشور را از چه کسی بازستانند؟
منبع: ویژه نامه اتمام حجت روزنامه جوان/916/د102/ع