بشارت ظهور پیامبر اسلام(ص) در کتاب مقدس
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، سابقه بحث درباره بشارتِ ظهور پیامبر اسلام(ص) در کتاب مقدس، به زمان ظهور اسلام باز میگردد. قرآن، به روشنی ادعا میکند: «الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الانجیل؛ همان ها که از فرستاده(خدا) پیامبر «امّی» پیروی میکنند، پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، مییابند».[1]
بنابر این، نام و یا توصیفات پیامبر اکرم(ص)، هم در تورات و هم در انجیل وجود دارد. از طرفی میدانیم که تورات و انجیل موجود، اگر چه بیتردید دارای تحریفات فراوانی هستند، از زمان ظهور اسلام تاکنون دیگر دچار تحریف نشدهاند؛ زیرا نسخههای موجود از تورات قدمتی در حدود 2000 سال و نسخههای موجود از انجیلها قدمتی بیش از پانزده قرن دارند. بیتردید، حقانیت پیامبر اسلام(ص)، هرگز در گروی اثبات این پیشگوییها نیست و اگر چنین بود باید در حقانیت بیشتر پیامبران تردید میشد. اما نشان دادن این بشارتها میتواند موجب روشنی دلهای حقیقتجو باشد.
بدون شک در کتاب مقدس پیشگوییهای فراوانی وجود دارد. پیامبران بنیاسرائیل همواره از وقوع حوادث آینده خبر میدادند و مردم را از آنها مطلع میکردند. از جمله این پیشگوییها خبر از بختالنَّصر، کوروش، اسکندر و جانشینان اوست. انبیای کتاب مقدس، همچنین از حوادثی که قرار بود در سرزمینهای مصر، نینوا و بابل به وقوع بپیوندد نیز پیشاپیش خبر داده بودند.
حال این سؤال مطرح میشود که چگونه ممکن است این پیامبران از حوادثی که بسیاری از آنها اهمیت چندانی ندارند خبر داده باشند، اما از ظهور پیامبر بزرگی چون حضرت محمد(ص) خبر نداده باشند؟ پیامبری که اگر او را راستگو بدانیم، بشارت به ظهور او، از این وقایع بسیار مفیدتر و کار آمدتر است و اگر او را در ادعای خویش راستگو ندانیم، اهمیت خبر دادن از او، برای جلوگیری از انحراف مردمان، دو چندان میگردد.
آیا سلطنت کوروش و اسکندر بزرگتر از ظهور حضرت محمد(ص) و انتشار دین اوست؟ آیا ظهور اسلام که سراسر عالم را فرا گرفته، کوچکتر از اتفاقات سرزمین مصر و اَدوم است؟! بدون شک هیچیک از این مسائل در اهمیت به پایه انتشار اسلام در شرق و غرب عالم نمیرسد.
احتمال تحریف پیشگوییها
این احتمال وجود دارد که بشارتهای کتاب مقدس، حذف و تحریف شده باشند که البته این مسئله دور از ذهن نیست. با نگاهی به تاریخ قوم یهود، متوجه این نکته میشویم که این قوم، یکی از نژاد پرستترین اقوام جهان بودهاند(چنان که امروزه نیز این امر مشهود است). البته مسیحیان نیز، که خود شعبهای از قوم یهود به شمار میرفتهاند، به نحوی دارای همین افکار نژادپرستانه بودهاند.
نمونهای از این نژادپرستی را میتوانیم در تصویری که کتاب مقدس از جایگاه ساره، همسر اول حضرت ابراهیم و هاجر، همسر دوم حضرت ابراهیم ارائه میدهد، مشاهده کنیم. چنان که در تورات آمده است، هاجر کنیز ساره بود که بعدها با پیشنهاد ساره به همسری حضرت ابراهیم درآمد. همین نکته که هاجر کنیز بوده است، سبب شد که آنان از پذیرش این که نسل ابراهیم، از طریق هاجر گسترش یابد، سر باز زنند.
آنان هرگز نمیتوانستند قبول کنند که هاجر و فرزندانش، زعامت و رهبری جامعه را به عهده بگیرند. بنابر این از هر طریق ممکن سعی در تخریب چهره جناب هاجر و فرزند ایشان(حضرت اسماعیل) نمودند؛ برای مثال به این جمله از تورات توجه کنید: «و او را اسماعیل، نام خواهی نهاد... و او مردی وحشی خواهد بود».[2]در برخی از ترجمهها، این عبارت را به گونهای زشتتر نیز ترجمه کردهاند که از ذکر آن صرفنظر میکنیم.
این نگاه را در بین مفسران کتاب مقدس نیز میبینیم. «کلمنت اسکندرانی» از عالمان مسیحی، معتقد بود هر یک از نامهای تورات، حالت نمادین و سمبلیک دارند. وی درباره معنای نماد ساره و هاجر میگوید: «ساره نماد حکمت الاهی است؛ در حالی که هاجر نماد فلسفه دروغین است»![3]
بدیهی است، گروهی که دارای چنین تفکری هستند، هرگز به رهبری فرزندان اسماعیل نبی(ع)، تن در نخواهند داد. از این رو تعجبی نخواهد داشت اگر شاهد حذف نام و اوصاف پیامبر اکرم(ص) که از نسل حضرت اسماعیل است، از تورات و انجیل باشیم. با این حال و با وجود تمام این مسائل، در کتاب مقدسِ تحریف یافته نیز شواهدی وجود دارد که با دقت و تأمل در آنها میتوان به بشارتهای روشن انبیای پیشین در مورد پیامبر اسلام(ص) دست یافت.
بر اساس گزارش انجیلها، مردم در عصر حضرت یحیى(ع) و حضرت عیسى(ع) به انتظار دو شخصیت جهانی نشسته بودند؛ یکی مسیح و دیگری پیامبر موعود.
آنگاه بسیارى از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند: در حقیقت، این شخص همان نبى است و بعضى گفتند او مسیح است و بعضى گفتند مگر مسیح از جلیل مىآید؟... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد.[4]
از این عبارت به خوبی هویدا است که مؤمنان آن زمان، با توجه به بشارتهای موجود در عهد عتیق، در انتظار آمدن دو شخصیت بودند؛ یک مسیح و دیگری پیامبر موعود و به همین دلیل در دیدگاه و بینش آنها اختلاف افتاد، و بعضی گفتند این است و بعضى گفتند آن.
همین اتفاق در زمان مسیح نیز تکرار شد و هنگامی که عیسی مسیح(ع) برای شروع دعوت، مردم را نصیحت میکرد، گفت: «درباره روح، که هر که به او ایمان آرد او را خواهد یافت؛ زیرا که روحالقدس هنوز عطا نشده بود؛ چون که عیسی تا به حال جلال نیافته بود. آنگاه بسیاری از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند در حقیقت این شخص همان نبی است و بعضی گفتند او مسیح است.[5]
در اینجا نیز سخن از دو شخص است، یکی مسیح و دیگری پیامبر موعود که به او با عنوان «همان نبی» اشاره شده است. مسلمانان و مسیحیان معتقدند که مسیحی که یهود به انتظارش نشسته بود، آمده است. حالا سؤال این است که «آن نبی» که انجیل میگوید، باید بیاید و تا زمان مسیح نیامده بود و خود مسیح هم نمیتوانست باشد، کجاست؟
چرا یهودیان منتظر پیامبر موعود بودند؟
علت این که یهودیان علاوه بر مسیح، منتظر پیامبری بزرگ نیز بودند، وجود بشارتهایی در عهد قدیم، درباره هر دو شخصیت بود. ما در ادامه به دو بشارت درباره پیامبر موعود اشاره میکنیم.
با مراجعه به تورات به روشنی میبینیم که حضرت موسی، به امر خداوند، از ظهور پیامبری بزرگ خبر داده بود: «و خداوند به من گفت آنچه گفتند، نیکو گفتند؛ نبیای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم، به ایشان خواهد گفت و هر کس از کلامش اطاعت نکند، من از وی انتقام خواهم گرفت».[6]
در اینکه مصداق این بشارت چه شخصیتی است، بحثهای فراوانی صورت گرفته است. مسلمانان مدعیاند که تنها مصداق کامل این بشارت، پیامبر گرامی اسلام(ص) است و مسیحیان نیز میگویند، مصداق این بشارت حضرت عیسی است. برای آنکه بهتر بتوانیم این بشارت را تطبیق دهیم، لازم است به خود بشارت رجوع و در آن دقت کنیم.
در این آیات گفته شده است که آن پیامبر، همچون حضرت موسی خواهد بود: «از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد»؛ اما تفاوتهای حضرت عیسی «بنا بر معتقدات مسیحیان» و حضرت موسی بیش از آن است که قابل شمارش باشد و این دو پیامبر در کمتر موردی دارای وجه مشترک هستند؛ بر خلاف پیامبر اسلام(ص) که شباهت کامل به حضرت موسی داشته است.
در اینجا، شباهتها و تفاوتهای این پیامبران را بر میشماریم: حضرت موسی(ع): پیامبر و بنده خدا بود، صاحب شریعت بود، مورد رحمت الاهی بود، ازدواج نمود و دارای فرزندان و نسل گستردهای شد، در بستر از دنیا رفت، رهبر و سید قوم بود، پدر و مادر داشت، مأمور به جنگ و جهاد بود.
حضرت عیسی(ع): خدا و فرزند خدا بود؛ (البته به اعتقاد مسیحیان)، شریعت مستقلی نداشت، ملعون شد؛ (به اعتقاد مسیحیان و مطابق متن کتاب مقدس)، ازدواج نکرد و از خود نسلی به جای نگذاشت، مصلوب شد، خوار و حقیر گردید! (به اعتقاد مسیحیان)، فقط مادر داشت، مأمور به جنگ و جهاد نبود.
حضرت محمد(ص): پیامبر و بنده خدا بود، صاحب شریعت بود، مرحوم و مورد رحمت الاهی بود، ازدواج نمود و دارای فرزندان و نسل گستردهای شد، در بستر از دنیا رفت، رهبر و سرور قوم بود، پدر و مادر داشت، مأمور به جنگ و جهاد بود.
در کتاب اشعیا، که بخشی از کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان است، نیز بشارت روشنی بر پیامبر اسلام(ص) وجود دارد: «اینک بنده من که او را دستگیری نمودم و برگزیده من که جانم از او خشنود است، من روح خود را بر او مینهم تا انصاف را برای امتها صادر سازد. او فریاد نخواهد زد و آواز خود را بلند نخواهد نمود... و جزیرهها منتظر شریعت او باشند... من که یهوه هستم، تو را به عدالت خواندهام و دست تو را گرفته، تو را نگاه خواهم داشت و تو را عهد قوم و نور امتها خواهم گردانید... . من یهوه هستم و اسم من همین است و جلال خود را به کسی دیگر و ستایش خویش را به بتهای تراشیده نخواهم داد... . صحرا و شهرهایش و قریههایی که اهل قیدار در آنها ساکن باشند، آواز خود را بلند نمایند... . خداوند مثل جبار بیرون میآید و مانند مرد جنگی، غیرت خویش را بر میانگیزاند... و بر دشمنان خویش غلبه خواهند نمود... . آنانی که بر بتهای تراشیده اعتماد دارند و به اصنام ریخته شده میگویند که خدایان ما شمایید، به عقب برگردانیده بسیار خجل خواهند شد.»[7]
در این بشارت، نکات زیادی وجود دارد که با کمی دقت میتوان متوجه آنها شد: عدالت، ویژگی مهم اوست، صاحب شریعت است، شریعت او جهانی است، از فرزندان قیدار(فرزند دوم حضرت اسماعیل)[8] است که پیامبر اسلام(ص) از نسل او بود، زیرا به اهل قیدار بشارت میدهد، وی مأمور به جنگ و استفاده از قدرت نظامی برای احیای حق است، وی در سرزمین بتپرستی قیام میکند و موفق میشود بتپرستی را ریشه کن کند.
البته نکات دقیقتری نیز در این بشارت وجود دارد که با کمی دقت به دست میآید: بنده من(اشهدأن محمدا عبده و رسوله)، برگزیده من(لقب پیامبر مصطفی)، که او را دستگیری نمودم(و وجدک یتیما فآوی) و... .
آری درست به دلیل همین بشارتها و بشارتهایی از این قبیل بود که در انجیلها میخوانیم: «این است شهادت یحیى در وقتى که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان رافرستادند؛ تا از او سؤال کنند که تو کیستى؟ معترف شد و انکار ننمود؛ بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند: پس چه؟ آیا تو الیاس هستى؟ گفت: نیستم، آیا تو «آن نبى» هستى؟ جواب داد که نى. آنگاه بدو گفتند: پس کیستى تا به آن کسانى که ما را فرستادهاند جواب بریم؟ درباره خود چه مىگویى؟... فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال کرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و «آن نبى» نیستى، پس براى چه تعمید مىدهى؟[9]
یهودیان در آن زمان، میدانستند که قرار است به جز حضرت مسیح، پیامبر دیگری که وعده آمدنش داده شده ظهور کند و کسی جز مسیح، الیاس(ایلیا) و آن نبی، اجازه ندارد مردم را پاک کند!
حجت الاسلام محمد توحیدی
/925/701/ر