۱۶ خرداد ۱۳۹۲ - ۲۰:۲۴
کد خبر: ۱۷۰۴۰۴
به مناسبت سالروز بعثت پیامبر اکرم؛

ویژه نامه اینترنتی «محمد» منتشر شد

خبرگزاری رسا ـ ویژه نامه اینترنتی «محمد» به مناسبت سالروز بعثت پیامبر اکرم(ص) در پایگاه اطلاع‌رسانی ذی‌طوی منتشر شد.
ويژه نامه محمد(ص)
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، ویژه نامه اینترنتی «محمد» شامل مطالب خواندنی، مقالات و تصاویر ویژه در پایگاه اینترنتی ذی طوی منتشر شد.
از جمله مقالات این ویژه‌نامه می‌توان به موضوعاتی همچون رسول اکرم، حضرت محمد(ص) مصطفی و برگزیده، اهداف بعثت پیامبر(ص)، راز موفقیت پیامبر صلی الله علیه و آله در تبلیغ، خاطرات امام على علیه السلام از پیامبر اکرم(ص)، دعوت پیامبر اکرم(ص) به اسلام، نگاهى به اوصاف پیامبر اکرم(ص)، پیامبر اعظم در نگاه امام سجاد(ع)، پیشینیان حضرت محمد(ص)، تعدد همسران پیامبر(ص)، بزرگترین نگرانی پیامبر(ص)، مَثَل در سخنان پیامبر(ص)، جایگاه عقل وعاقلان در کلام خاتم پیامبران، تهجد و شب زنده‏ دارى در سیره پیامبر اکرم‏(ص)، تاریخ و فلسفه هجرت پیامبر اسلام(ص) از مکه به مدینه، تأویل ما نزل من القرآن الکریم فى النّبى وآله صلى اللّه علیهم، آداب معاشرت پیامبر گرامی اسلام(ص)، خصوصیات روحی و ویژگی‌های رفتاری پیامبران در راه تبلیغ، برخی از آموزش‌های الهی به پیامبر اعظم(ص) در برخورد با مشرکان اشاره کرد.
راز توفیق پیامبر(ص) در تبلیغ
در این مقاله از ویژه نامه محمد می‌خوانیم: خداوند متعال در قرآن کریم خلق زیبای رسول اکرم(ص) را چنین می‌ستاید: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم؛ ای پیامبر، تو دارای خلق بزرگی هستی.»
با بررسی کوتاهی در سیره و تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می توان به این نتیجه رسید که راز موفقیت آن سرور کائنات در انجام رسالت خطیر خویش، بیش از هر عاملی، حُسن خلق و رفتار نیک آن حضرت بود که سبب گسترش و نفوذ آیین وی در اعماق جان‌ها و در نواحی مختلف جهان شده است، رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله با این راهکار که از کلام وحی آموخته بود، نه تنها به جذب انسان‌های مستعد و آماده هدایت می پرداخت، بلکه دشمنان قسم خورده‌اش را نیز تبدیل به دوستان صمیمی می‌کرد.
آن حضرت این آیه قرآنی را همیشه نصب العین خود قرار می داد که: «وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ فَاِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِی حَمیمٌ، وَما یُلَقّاها اِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَما یُلَقّاها اِلاّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ؛ هرگز نیکی و بدی یکسان نیست، (رفتارهای بد را) با آنچه که بهتر است دفع کن، در آن صورت خواهی دید که همان کسی که بین تو و او دشمنی است، بهترین دوست تو خواهد شد، اما جز کسانی که بردباری دارند، به این مقام نمی‌رسند و همچنین به این مقام والا دست نمی یابند، جز کسانی که سهم بیشتری از ایمان) دارند».
ابن عباس می‌‌گوید: حضرت محمد صلی الله علیه و آله در مقابل رفتارهای تند و خشن و جاهلانه، آن چنان صبور و بردبار بود که سخت‌ترین دشمنانش را تبدیل به عاشقان دلباخته می‌کرد.
روزی آن حضرت در مسجد نشسته بود و یاران و اصحاب نیز در اطرافش حلقه زده بودند، ناگاه عربی بادیه نشین از در مسجد وارد شد، او که شمشیری به کمرش بسته بود و سوسماری را در دامن داشت، خطاب به جمع حاضر گفت: محمد دروغگوی جادوگر، کدام یک از شما هستید، دوستان پیامبر صلی الله علیه و آله خواستند او را ادب کنند، اما پیامبر صلی الله علیه و آله جلوگیری کرد و فرمود: «یا اَخَا الْعَرَبْ مَنْ تُریدِ؛ ای برادر عرب، با که کار داری»، گفت: با محمد ساحر کذّاب، حضرت فرمود: «محمد منم، اما نه ساحرم نه کذّاب، بلکه فرستاده خداوند هستم».
اعرابی که با مشاهده نیک رفتاری و جمال دلربای حضرتش تحت تأثیر قرار گرفته بود، اظهار داشت: سوگند به لات و عزّی، اگر زیبایی رفتار و گفتارت را ندیده بودم، این شمشیر را از خون تو سیراب می‌کردم، اما این را بدان تا این سوسمار به تو ایمان نیاورد، من به آیین تو نخواهم گروید.
در آن حال، سوسمار را از آستین خود بیرون آورد و در مقابل رسول اکرم صلی الله علیه و آله رها کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به سوسمار خطاب کرد: «اَیُّها الضَبّ، ای سوسمار»، حیوان با صدای فصیح پاسخ داد: لبیک یا رسول اللّه. فرمود: «مَنْ اَنَا؛ من کیستم»، گفت: اَنْتَ رَسُوُلُ اللّه؛ تو فرستاده خدایی. در آن لحظه اعرابی بادیه نشین با کمال تواضع و احترام شهادتین را بر زبان جاری کرد و سپس اظهار داشت: یا رسول اللّه، هنگامی که از در مسجد وارد شدم، در دل هیچ کس را به اندازه تو دشمن نمی داشتم، اما حالا که می‌روم، هیچ کس را به قدر تو دوست نمی دارم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله این پیام حیات بخش را به مسلمانان گوشزد می کرد که: «عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الْخُلُقِ فَاِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ فِی الْجَنَّةِ لا مَحالَةَ وَاِیّاکُمْ وَسُوءَ الْخُلُقِ فَاِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ فِی النّارِ لا مَحالَةَ؛ سعی کنید خوش خلق باشید، زیرا سرانجام آن، خواه ناخواه بهشت است و از بدخلقی بپرهیزید که خلق بد، خواه ناخواه صاحبش را به آتش سوق خواهد داد.»
پس از جنگ حنین که در سال هشتم هجری در طائف واقع شد، مسلمانان با پیروزی کامل و به دست آوردن غنائم و اسیران بسیار از دشمن به مدینه بازگشتند.
در میان اسیران از طایفه «طی» دختری دیده می‌شد، او به پیامبر عرضه داشت: من سفانه، دختر «حاتم طائی» هستم، پدر من شخصی آزاد مرد و سخی بود و بی پناهان را پناه می‌داد، اسیران را آزاد می‌کرد، مهمان نواز بود و در رفع نیازهای بیچارگان و نیازمندان می‌کوشید.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ای دختر، این صفات از صفات مؤمنان راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، برای او طلب آمرزش و رحمت می‌کردم، آن گاه حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله به خاطر این‌که پدر آن دختر اسیر دارای رفتاری نیک و صاحب فضائل اخلاقی بوده است، او را آزاد کرد و با احترام شایانی به محلی که دوست داشت، اعزام کرد.
این دختر بعد از آزادی از قید مسلمانان شدیدا به اسلام و رهبر آسمانی آن علاقه‌مند گردید و وقتی که احساس کرد برادرش عدی بن حاتم طائی برای فرار از اسلام، به شام گریخته و با هم‌کیشان خود، در آنجا اقامت گزیده است، او را به رفتن به مدینه و ملاقات با پیامبر صلی الله علیه و آله تشویق کرد.
عدی نیز با شنیدن اوصاف زیبای پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت آن حضرت را در مدینه از نزدیک ملاقات کند.
عدی می گوید: وقتی وارد مدینه شدم، به مسجد رفتم و به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدم، چون مرا شناخت، از جا برخاست و مرا به خانه اش برد، در بین راه، زنی سالمند و ناتوان سر راهش آمد و خواسته‌ها و حاجات خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله بیان کرد.
در مدتی که آن زن سخنان خود را می‌گفت آن حضرت روی پا ایستاده بود و به حرف‌های او به دقت گوش می کرد و با کمال مهربانی به او جواب می داد.
من در دلم گفتم: به خدا سوگند روش این مرد، روش یک زمامدار دنیا طلب نیست، چون وارد خانه شدیم که منزلی بی پیرایه و ساده بود، در آنجا تشکی از لیف خرما داشت، آن را به روی زمین گسترد و به من فرمود: «روی آن بنشین»، گفتم: شما بنشینید، قبول نکرد و مرا روی آن نشانید و خود روی زمین نشست. در دل گفتم: به خدا قسم او را نمی‌توان یک سلطان قلمداد کرد، چون نشستم، لب به سخن گشود و اسراری از زندگی مرا بازگو کرد که هیچ کسی از آنها اطلاع نداشت.
بدین ترتیب، عدی بن حاتم بعد از آشنایی با اخلاق و رفتار پسندیده رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمان شد و با اخلاص تمام به دفاع از ارزش‌های الهی پرداخت، او که سرپرست قبیله بزرگ طی بود، تمام امکانات قبیله اش را در اختیار دین اسلام نهاد و بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله، خود، پسرانش و افراد قبیله طی را به عنوان سربازان فداکار علی علیه السلام به کار گرفت، سه پسر وی به نام‌های طرفه، طریف و طارف در جنگ صفین و در رکاب علی علیه السلام به شهادت رسیدند.
بریدة بن خصیب نیز از اهالی مدینه بود، وی در میان قوم خود از موقعیت والایی برخوردار بود و به شجاعت و شهامت شهرت داشت، اولین ملاقات او با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داستانی شنیدنی دارد که نشانگر تأثیرگذاری عمیق اخلاق عظیم رسول اللّه صلی الله علیه و آله در نهاد افراد است.
بریده هنگامی که خبردار شد مشرکان قریش جایزه ارزشمندی (صد شتر) برای دستگیری محمد صلی الله علیه و آله تعیین کرده‌اند، به جست‌وجوی آن حضرت پرداخت، او اطلاع یافت که پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه خارج شده و به سوی مدینه در حال حرکت است، به همراه هفتاد سوار از قبیله بنی سهم برای دستگیری رسول خدا صلی الله علیه و آله و تحویل وی به مشرکان مکه به راه افتاد و در نزدیکی‌های مدینه با آن حضرت رو به رو گشت.
از آنجایی که آن بزرگوار هیچ وقت عادت نداشت که فال بد بزند، بلکه گاهی تفأل می‌کرد و فال خوب و امید دهنده می زد، به همین جهت، هنگامی که او را دید، در اولین برخورد از او پرسید: کیستی و نامت چیست؟ گفت: بریده.
حضرت به ابابکر که همراهش بود رو کرد و فرمود: «اَبْرَدَ اَمْرُنا وَصَلَحَ؛ کار ما آسان گردیده و حال ما بهتر شد». دوباره پرسید: «از کدام قبیله‌ای»، او پاسخ داد: از قبیله اسلم. فرمود: «سَلُمنا؛ سالم ماندیم»، برای بار سوم سؤال کرد: «از کدام تیره قبیله اسلم هستی»، او گفت: از بنی سهم، رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «خَرَجَ سَهْمُکَ؛ قرعه به نامت درآمد و موفق و پیروز خواهی بود».
وقتی بریده این اخلاق زیبا و سخنان دل انگیز و روح‌افزا را از بیان جذّاب پیامبر صلی الله علیه و آله مشاهده کرد، بی اختیار از عمق جان شیفته رفتار و کردار آن حضرت گردید، آن گاه از حضرت پرسید: تو کیستی،  پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من محمد بن عبداللّه، فرستاده خداوند هستم»، بریده و همراهانش در همان لحظه شهادتین را گفتند و مسلمان شدند.
او آن شب همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بود و صبحگاهان عرض کرد: یا رسول اللّه، بدون پرچم وارد مدینه نشو، در همان ساعت عمامه خود را از سر باز کرد و به نیزه اش بست و در پیش روی پیامبر صلی الله علیه و آله حرکت کرد، در وسط راه از پیامبر صلی الله علیه و آله خواهش کرد که: یا رسول اللّه، به من افتخار میزبانی بده و در منزل من اقامت کن، حضرت فرمود: «شتر من بدانجا که مأمور است خواهد رفت»، بریده گفت: حمد و سپاس خدای را که قبیله بنی سهم بدون اجبار مسلمان شد و رستگار گردید.
بریدة بن خصیب اسلمی در اسلام به مرتبه ای از ایمان و کمال رسید که از خواص یاران پیامبر صلی الله علیه و آله گردید، او در ردیف 12 نفر صحابه ممتازی است که بر ضد غصب خلافت شورید و از مقام ولایت امیرمؤمنان علیه السلام در سخت ترین لحظات تاریخی دفاع کرد.
رهبری درد آشنا و خدمت گزار
در مقاله دیگری از این ویژه‌نامه امده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی با یکی از یارانش در صحرای مدینه قدم می‌زد که پیرزنی را بر سر چاهی مشاهده کرد، او می‌خواست از چاه آب بکشد و به خیمه اش ببرد، اما در کار خود ناتوان بود، حضرت نزدیک رفت و فرمود: «ای مادر، می‌خواهی برایت از چاه آب بکشم»، بانوی سالخورده از پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله خوشحال شد، این آیه را قرائت کرد: «اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لاِنْفُسِکُمْ؛ اگر نیکی کردید، به خودتان نیکی کرده‌اید.»
حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر سر چاه آمده و مشک را پر از آب کرد و تا خیمه آن پیرزن حمل کرد، شخصی که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بود، هرچه اصرار کرد که: یا رسول اللّه، اجازه بده مشک را من حمل کنم، حضرت قبول نکرد و فرمود: «من به تحمل مشقت و زحمات امت خود سزاوارترم».
بعد از اینکه پیامبر خداحافظی کرد و به راه افتاد، پیرزن به فرزندانش گفت: مشک را از بیرون خیمه به داخل بیاورید، آنها با تعجب پرسیدند: ای مادر این مشک سنگین را چگونه به خیمه آوردی، او پاسخ داد: جوانمردی شیرین سخن، زیبا روی و خوش خوی با کمال مهربانی آن را به این‌جا آورد، آنها وقتی پیامبر را شناختند، به دنبالش دویدند و به دست و پای حضرتش افتادند و عذر تقصیر خواستند، پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را دعا کرد و با لطف نبوی آنان را نوازش کرد.
در اوج انسانیت
انس بن مالک می گوید: ده سال خدمت گزار خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله بودم، هرگز به من تندی نکرد. روزهایی که روزه می گرفت، با مقدار کمی شیر یا نان آب زده افطار می کرد، اتفاقا یکی از شبها، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دیرتر از معمول به خانه آمد، من فکر کردم آن حضرت مهمانی رفته، شیر را خوردم.
ساعتی بعد تشریف آورد، من از کسانی که همراه حضرتش بودند، پرسیدم، آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله افطار کرده است،  گفتند: نه، بسیار غمگین شدم و خوف آن داشتم که مبادا حضرت غذای خود را بطلبد و من شرمنده شوم، ولی تا اذان صبح، سخنی در این باره نگفت و روز بعد هم با شکمی گرسنه روزه گرفت.
آن بزرگوار با اصحاب خود، دوستانه عمل می‌کرد، با آنها گفت‌وگو می‌کرد، کودکانشان را مورد نوازش قرار می‌داد و روی زانوی خود می‌نشانید، بیماران را عیادت می‌کرد و در لباس و خوراک، بین خود و غلامان و کنیزانش امتیازی قائل نمی‌شد.
اگر سواره بود، به کسی اجازه نمی داد در رکابش پیاده راه بپیماید، یا او را سوار می‌کرد یا می‌فرمود: «تو برو، در فلان نقطه یکدیگر را ملاقات می‌کنیم».
عاقبت زیانبار بدخلقی
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «سُوءُ الْخُلْقِ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَما یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ؛ بدخلقی، اعمال نیک را ضایع می کند، همچنان که سرکه عسل را فاسد می سازد».
ویژه نامه اینترنتی «محمد» به مناسبت سالروز بعثت پیامبر اکرم(ص)در پایگاه اطلاع‌رسانی ذی‌طوی منتشر شده است و علاقه‌مندان به مشاهده و استفاده از این ویژه‌نامه می‌توانند به نشانی اینترنتی http://www.zitova.ir/ مراجعه کنند./907/ت302/ن
ارسال نظرات