پاسخ شاگرد آیت الله مصباح به روزنامه جمهوری
حجتالاسلام احمد ابوترابی
چندی پیش روزنامهی جمهوری اسلامی سؤالهایی اهانتآمیز و ابهامآلود در مورد شخصیت برجسته حضرت آیت الله مصباح یزدی منتشرکرد. متأسفانه این اقدام به قلم محققنمایی از حوزهی علمیه صورت گرفت که حاضر شده بود فارغ از آداب پرسشگری ازعالمان دین و بدون توجه به فرمایش رهبر معظم انقلاب که از ایشان به مطهری زمان تعبیر کردهاند انتقادهای سرگشاده مطبوعاتی و نه چندان مؤدبانه به منطق قوی و مستحکم ایشان داشته باشد.
این گستاخی موجب رنجش خاطر دلسوزان نظام اسلامی، علاقمندان و شاگردان استاد دلسوز حوزه گردید ولی در شرایطی که حماسه سیاسی کام امت را شیرین کرده است، اقدامی از سوی معظمله در قبال این توهینها صورت نگرفت چرا که معظمله نه بنای چنین کاری را دارند و نه اصلاً توجهی به این لجن پراکنیها دارند.
با اصرار و پیگیریهای صورت گرفته، دفتر معظمله اجازه داد پاسخهای یکی از شاگردان ایشان به سخنان آقای مرتضوی بر اساس قانون مطبوعات در همان روزنامه منتشر گردد که با امتناع مسألان روزنامه روبرو شد و جسارت اینان به جایی رسید که از شخص علامه مصباح در خواست پاسخ گویی کردند.
پس از امتناع روزنامهی جمهوری اسلامی، جهت تنویر افکار عمومی متن جوابیه حجت السلام دکتر احمد ابوترابی با کسب اجازه از دفتر آیت الله مصباح یزدی، در پایگاه اطلاع رسانی تبیین قرار گرفت:
حقیقت تحجر وافراطیگری
حملات آقای ضیاء مرتضوی به علّامه آیت الله مصباح یزدی ـ مدظلهالعالی ـ که با عنوان «چند پرسش از آیت الله مصباح یزدی» در روزنامهی جمهوری اسلامی مورخ 01/04/1392 آمده است، یکی از هزاران هجمهای است که در سالهای اخیر از سوی رسانههای داخلی و خارجی به این استاد فرزانه و فداکار انجام میگیرد و هر گاه که فرصتی نو پیش میآید و احساس خطری جدید میکنند، دور جدیدی از اهانتها و اتهامات را از سر میگیرند؛ البته این حملات، نه تنها مشکلی را برای جبههی حق ایجاد نکرده، بلکه معمولاً فرصتی را فراهم آورده تا حقایق روشنتر شود. از این رو جا دارد به خاطر نوشته آقای مرتضوی نیز خدا را شاکر باشیم که فرصتی پیش آورد تا از برخی زوایای پنهان جریانهای فکری منحرف پرده برداشته شود.
اتحاد جبههی کفر و نفاق در برابر این استاد بزرگ و تمرکز هجمهها علیه ایشان جای شگفتی ندارد؛ چرا که دشمن حسابگر است و خطرات اصلی علیه خود را به خوبی شناسایی میکند و طبیعتاً برای نجات خود به مقابله برمیخیزد. رهبر عزیز انقلاب اسلامی چندی پیش با بیان زیبای خود این حقیقت را دربارهی علامه آیت الله مصباح یزدی چنین بیان فرمودند: «...حرف رسا، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، دشمن آن را زود تشخیص میدهد؛ چون حسابگر است و دشمن آن جا را میشناسد و به مقابلهاش میآید، با مرحوم شهید مطهری هم همینجور برخورد کردند...»1
آری، دشمنان تلاش میکنند که ابتداء یاران اسلام و انقلاب را خلع سلاح کنند و شمشیرهای برنده اسلام را بشکنند، تا پس از آن به راحتی سرزمین عقیدتی و ارزشی نظام اسلامی را فتح کنند. این حقیقت ما را به یاد کلام حکیمانهی آن عزیز سفر کرده و استاد اخلاق و بصیرت، حضرت آیت الله مشکینی ـ قدس سره ـ دربارهی علامه آیت الله مصباح یزدی میاندازد که فرمودند: «من خودم به این آقا (علّامه مصباح یزدی) علاقه دارم؛ برای این که شمشیر برنده اسلام در برابر کفر است. لذا خیلی با او دشمن هستند. با هر که زیاد دشمن هستند شما علاقه زیادی به او داشته باشید»2
هرچند این اهانتها و اتهامات خلاف انتظار نیست، اما به هر حال، بیحیائی نسبت به بزرگان علم و تقوا و فرزانگان حوزههای علمیه و سرمایههای دین و نظام، دل هر مؤمنی را به درد میآورد. به همین سبب وقتی در دوران اصلاحات خبر اهانت به این استاد بزرگ به اطلاع علامه بزرگوار آیت الله حسنزاده آملی ـ مدظله ـ رسید فرمودند: «... از دیشب که این مطالب (اهانتها) را شنیدم، حالم دگرگون است... اُفّ بر آنها»3
شناسایی ریشههای فکری و عقیدتی فساد و انحراف، و شناساندن عوامل اصلی آن و نشانه رفتن برجکهای انحراف و حمله به انبار مهمات دشمنان عقیدتی از ویژگیهای علامه مصباح یزدی بوده و هست. پایهگذاری اساس فکری و منطقی برای مقابله با دشمنان عقیدتی و فرهنگی و نهراسیدن از سرزنش سرزنشکنندگان در معرفی مصادیق و پرهیز از کلیگوئیهای بیاثر، دقیقاً همان چیزی است که تحمل دشمنان را تمام و آنها را به خشم میآورد.
بیدلیل نیست که اخیراً برخی از نهادهای وابسته به سازمان سیا در مقام شمارش خطرات بزرگ علیه خود، در کنار نام فرماندهان ارشد نظامی جمهوری اسلامی، از حضرت آیت الله مصباح یزدی نیز به عنوان خطری جدّی برای فرهنگ منحط غرب نام بردند.4 همان گونه که در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی از سوی سازمانهای امنیتی حزب کمونیست شوروی از این استاد بزرگوار به عنوان یکی از خطرات جهانی علیه مارکسیسم نام بردند.
این ویژگی آیت الله مصباح یزدی، اختصاص به دوران پس از رحلت امام خمینی ـ قدس سره الشریف ـ ندارد؛ چه آن که ایشان در زمان طاغوت هم علاوه بر مبارزه با رژیم شاهنشاهی، پیامآوران مبانی فرهنگ منحط غرب و افکار التقاطی و انحرافی را شناسایی و با آنها مقابله میکردند و پس از پیروزی انقلاب نیز، به مقابله فکری با منافقین و مارکسیستها پرداختند که نمونهای از آن، مناظره تلویزیونی با سران حزب توده و چریکهای فدائی خلق بود.
سخنرانیهای متعدد ایشان علیه انحرافات بنیصدر نیز نمونه دیگری از این تلاشها بود. البته در آن زمان هنوز ریزش خواص به اندازه امروز نبود و دایره خواص سالم تا به این حد محدود نشده بود و اموال بیتالمال به اندازه امروز در دست خیانتکاران و رسانههای بیتعهد قرار نگرفته بود.
بر خلاف ادعای نویسنده مقاله مورد نظر، علّامه آیت الله مصباح یزدی با وحدت و همدلی مخالف نیستند؛ اما، هیچ گاه از شناسایی ترفندهای مقابله با نظام نیز غافل نمیشوند. وهمین هوشیاری از علل تهاجمهای بیوقفه به ایشان است.
روزی به نام لبخند به دشمن، روزی به نام گفتگوی تمدنها و یک روز با نام وحدت و همدلی و روزی با نام دیگر راه برای ارتباط و اتحاد با دشمنانی هموار میشود که زیر پوشش مخملی دستانی که برای دوستی دراز کردهاند، مشت آهنین گره کرده دارند. آیا میتوان وحدت و همدلی را تا اعلام این که «حتی با اسرائیل سر جنگ نداریم»، به پیش برد.
هنوز از یادها نرفته است که در دوران فتنه آن قدر دایره وحدت و همدلی گسترده شد که در آخرین نماز جمعهای که به امامت آقای رفسنجانی اقامه شد، دختران و پسرانی که رابطه و نسبت آنها با هم معلوم نبود، با سر و صورتهای آرایش کرده و پوششهای آن چنانی و حتی برخی به همراه سگ خود در نماز جمعه شرکت کردند و با کفش به امامت آقای هاشمی نماز جمعه بجا آوردند.
آقای مرتضوی ! آیا این وقایع برای فهم این که چرا آقای هاشمی در نماز جمعه جایی ندارند، کافی نیست ؟ آیا نیازی هست که منتظر بمانید تا خود ایشان توضیح دهند که چرا پس از آن دیگر در نمازجمعه شرکت نکردهاند ؟ به هر حال، به تعبیر قرآن کریم، معیار وحدت، « حبل الله » است که روایات، آن را به ولایت اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ تفسیر کردهاند.
نسبت عناوینی مثل افراطیگری، تندروی، خشونتطلبی که از عناوین وارداتی غرب نسبت به مواضع نظام جمهوری اسلامی است نیز حربهی جدیدی نیست؛ همان گونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی 14 خرداد سال جاری فرمودند: « از اول ملّیگراها جریان پانزده خرداد سال 42 را افراطیگری معرفی کردند » و « آمریکائیها ملت ایران را به دلیل این که حاضر نیست قیمومیت آنها و دولتهای استکبار را بر خودش قبول کند، افراطی معرفی میکنند ».5
البته هر جناح و گروهی ممکن است مخالفان خود را به افراط و تفریط متهم سازد؛ اما راه شناسایی صحت و سقم این ادعا این است که معیار افراط و تفریط را مشخص سازیم. آیا شما اصرار بر باورها و ارزشهای دینی اسلام و نظام، مقاومت در برابر زیادهخواهان و ویژهخواران از بیتالمال، و پافشاری بر حقوق و منافع ملت در برابر زورگوئیهای استکبار را افراطیگری میدانید ؟
اگر چنین باشد، باید شما آیهی « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا »6 را هم ترویج افراطیگری بدانید؛ همچنان که باید پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به دلیل دستور تخریب مسجد ضرار و عدم اقامهی نماز بر اموات منافقین و... را افراطی و تندرو به شمار آورید. در حالی که قرآن کریم کسانی را که به این آیات باور دارند و به این شریعت پایبند هستند را امت وسط به شمار میآورد: « وَکذَلِک جَعَلْنَاکمْ أُمَّةً وَسَطًا. »7 اگر این گونه باورها را قبول ندارید، باید خود را اهل تفریط، کوتاهی، مسامحه و مداهنه در امور دینی بدانید، نه این که دیگران را افراطی به شمار آورید.
نویسندهی مقاله مزبور در ادامهی هجمههای خود، حالتی منطقی به خود میگیرد و به بهانهی طرح پنج سؤال، اتهاماتی دیگر را به حضرت آیت الله مصباح نسبت میدهد؛
وی در سؤال اول با طرح موضوع تحجّر و مقدسمآبی و یادآوری ماجرای چراغانی نیمهی شعبان در دوران انقلاب، انگشت اشاره اتهام خود را به سوی حضرت آیت الله مصباح دراز میکند و میپرسد مؤسسه امام خمینی برای معرفی این گروه چه کرده است.
انتساب ماجرای چراغانی نیمه شعبان به جریان مقاومت، از حربههای کهنه و فرسودهای است که سالهاست از سوی اصلاحطلبان و حتی شخص آقای خاتمی مطرح شده و در آن زمان حضرت آیت الله استادی ـ حفظهالله ـ طی مقالهای ضمن رد این انتساب، به این شبهه پاسخ روشنی دادند.8
اما برای آشنایی با جریان تحجر و مقدسمآبی خوب است آقایان به صحیفهی امام راحل ـ قدس سره الشریف ـ و به ویژه منشور روحانیت مراجعه کنند و ویژگیهای متحجرین و مقدسمآبان را از زبان امام راحل بشنوند تا معلوم گردد از قضا مصداق کامل متحجرِ امروز به نظر حضرت امام ـ رحمهالله ـ دقیقاً همان کسانی هستند که مراد و پدر فکری و سیاسی آقای مرتضوی به شمار میآیند و وی از افکار آنها دفاع میکند. حضرت امام « اعتقاد به جدایی دین از سیاست در دوران غیبت »، « اعتقاد به عدم مشروعیت نظام اسلامی »، « مقابله با فرهنگ شهادتطلبی » و « منحصر کردن اسلام در احکام فردی » را معیارهای اصلی تحجر و مقدسمآبی دانستهاند.9
آیا اعتقاد آقای هاشمی به مشروعیت زمینی حکومت در دوران غیبت و نفی مشروعیت الهی از نظام اسلامی، و نسبت افراطیگری به کسانی که فرهنگ شهادتطلبی و مقاومت را ترویج میکنند، همان تحجری نیست که امام فرمودند ؟ آیا حقیقتاً مدعیان سکولاریزم و کسانی که ولایت و نظام اسلامی را به دوران معصومین منحصر میکنند، تحجر را احیاء نمیکنند ؟ بیدلیل نیست که روشنفکران غربزدهی امروز، با انجمن حجتیه دیروز به یک جا رسیدهاند؛ بیحساب نیست که « عماد باقی » در مصاحبهی خود با نشریهی « شهروند » از نوشتن کتاب علیه انجمن حجتیه توبه میکند؛10
بیدلیل نیست که عبدالکریم سروش به تبرئه انجمن حجتیه و دفاع از آن میپردازد و در مجلس ترحیم رهبر این انجمن شرکت میکند و از وی و اعتقاداتش تمجید میکند؛11 و برای همین است که برخی از سران جبههی مشارکت در محافل این انجمن انحرافی شرکت میکنند.12
آیا کسانی که مؤسسه امام خمینی را به افراطیگری متهم میکنند طبق معیارهای امام مصداق جاهلیت و تحجّر در دوران جدید نیستند؛ مؤسسهای که تمام فلسفه وجودیاش بنیانگذاری رشتههای مختلف علوم انسانی با رویکرد اسلامی، و نشان دادن رابطه عمیق همه علوم اجتماعی و انسانی با معارف اسلامی است و با معرفی مبانی ولایت فقیه عمق رابطه دین و سیاست را نشان میدهد. جرم علامه مصباح و یاران ایشان این است که وظیفه خود را منحصر به درس و بحث حوزوی و عبادات فردی نمیدانند و به اقتضای نیاز وارد صحنه میشوند و مصادیق ضلالت، انحراف و فنته را به روشنی نشان میدهند.
در پرسش دوم آقای مرتضوی این سؤال را مطرح میکند که آیا آیت الله مصباح که در سال 89، مسأله شورای رهبری را نادرست معرفی کردهاند، به قانون اساسی اول که در آن شورای رهبری مطرح شده بود، رأی دادهاند ؟ اگر چنین است، چرا به چیزی که قبول نداشتهاند رأی دادهاند ؟
در پاسخ میگوئیم: به اعتراف آقای مرتضوی، اشکالات علّامه آیت الله مصباح به شورای رهبری مربوط به سالها پس از بازنگری و حذف شدن شورای رهبری از قانون اساسی است؛ اما چرا آقای مرتضوی این سؤال را از آقای هاشمی نمیپرسد که چرا ایشان اکنون که شورای رهبری از قانون اساسی حذف شده است، از آن دفاع میکنند ؟13 آیا دفاع ایشان از این موضوع به این معنا نیست که قانون اساسی فعلی را قبول ندارند و طبق سخن آقای مرتضوی نمیتوانند پستی در نظام جمهوری اسلامی داشته باشند ؟
علاوه بر این که طبق ادعای آقای مرتضوی همهی کسانی که در بازنگری قانون اساسی با شورای رهبری مخالفت کردند و نیز خود حضرت امام که از ابتداء با این مسأله موافق نبودند،14 یا باید به این قانون رأی مثبت نداده باشند و یا رأی مثبت به چیزی داده باشند که آن را قبول ندارند ! آن چه حضرت آیت الله مصباح با استدلال منطقی در نادرستی شورای رهبری فرمودند در واقع در جهت تقویت و تأیید قانون اساسی موجود و دیدگاههای حضرت امام است. اما این سؤال همچنان باقی است که آقای هاشمی، با چه انگیزهای قانون اساسی مورد تأیید امام را که به رفراندوم عمومی گذاشته شده، تضعیف میکنند؛ آنهم در مسألهای که طرح آن از سوی ایشان، سوءظن قدرتطلبی ایشان را تقویت میکند.
آقای مرتضوی در پرسش سوم میگوید: چرا حضرت آیت الله مصباح یزدی کسی را که سالهایی از دفاع مقدس فرمانده جنگ و منصوب امام بودند، عنصر شکستخورده معرفی میکنند و آیا خود آیت الله مصباح در جبهه حضور پیدا کردهاند ؟
آقای مرتضوی ! مگر بنیصدر هم قبل از شخص مورد نظر شما همین پست را از سوی حضرت امام نداشت و سرانجام به دست حضرت امام از این پست برکنار نشد و مورد نفرت و بغض مردم متدین قرار نگرفت ؟ البته عاقبت برخی افراد در زمان حضرت امام روشن شد و برخی نیز در امتحانات سختترِ پس از رحلت امام و در فتنهها لغزیدند؛ همچنان که کسانی مثل طلحه و زبیر در زمان پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و حتی مدتی پس از رحلت آن حضرت در مسیر حق بودند و از فرماندهان سپاه رسول اکرم ـ صلوات الله علیه ـ به شمار میرفتند، اما پس از آن راه انحراف را در پیش گرفته و به مقابله با جانشین پیامبر پرداختند.
حضرت آیت الله مصباح یزدی و فرزندان ایشان نیز همانند بسیاری دیگر از بزرگان و علمای حوزه در جبهههای نبرد حضور یافتهاند و برخی از تصویرهای آن موجود است و جزئیات آن را میتوانید در کتاب زندگینامه ایشان بخوانید؛15 از جمله میتوان به حضور ایشان در مناطق عملیاتی فاو به همراه فرزند ارشدشان حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی مصباح اشاره کرد، که تصاویر آن موجود است و آقای یاسر عرب نیز در یکی از مستندهای خود به آن اشاره کرده است.
همچنین شایسته یادآوری است که علامه مصباح در دوران سخت اقتصادی ایام جنگ، هدیه بیست سکهای کتاب سال جمهوری اسلامی خود را که به خاطر یکی از کتابهایشان به ایشان اهداء شده بود، یکجا به جبهههای نبرد تقدیم کردند. همچنین دانشپژوهان مؤسسه ایشان در برنامهای منظم به جبههها اعزام میشدند و این مؤسسه مفتخر است که در دوران جنگ تحمیلی حدود 30 شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده که از جمله آنها میتوان به شاگرد نزدیک و همفکر ایشان، مرحوم شهید ردّانیپور، فرمانده لشکر امام حسین(ع) که ازافتخارات دفاع مقدس است،اشاره کرد.
البته همان گونه که آیت الله سید احمد خاتمی در یکی از سخنرانیهای خود دربارهی سابقه حضور این استاد فرزانه در جبهه تصریح کردهاند، حضور مکرر ایشان در جبهههای نبرد برای اهل اطلاع معلوم است؛ اما خصلت دوری از خودنمایی و پرهیز ایشان از قرار گرفتن در معرض دوربین زمینه را برای دروغپردازیهای خناسان فراهم کرده است.16
در مورد نظر حضرت امام نسبت به مبانی فکری و عقیدتی آیت الله مصباح، همین بس که مؤسسه تحت نظر ایشان به دستور و با سفارش و پیگیریهای حضرت امام راحل گسترش پیدا کرده و این گفته جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای رحیمیان نیز برای شما بس که فرمودند در بحبوحه مشکلات مالی دفاع مقدس که حضرت امام به هیچ مرکزی کمک مالی نمیکردند، تنها دو نهاد را استثناء کردند؛ یکی گروه حزب الله لبنان و دیگری مؤسسه آیت الله مصباح.17 به نظر میرسد این عنایت ویژه برای این بود که حزبالله در خط مقدم مبارزه نظامی با اسرائیل، و مؤسسه امام خمینی در خط مقدم مقابله با تهاجمات فرهنگی و عقیدتی استکبار جهانی قرار داشته و دارد؛ گویا امام راحل ـ رحمهالله ـ شرایط امروز را به روشنی میدیدند.
آقای مرتضوی در ادامه ضمن گلایه از این که چرا حضرت آیت الله مصباح یزدی برخی از مخالفان جبهه مقاومت را به عافیتطلبی متهم کرده است، میگوید: آیا این که آقای هاشمی فرماندهی جنگ را داشته برای عافیتطلب نبودن او کفایت نمیکند ؟
در جواب این سؤال باید گفت: آقای مرتضوی ! در این باره حرفها بسیار است و هنوز نمیتوان همهی آنها را به روشنی بیان کرد؛ از این رو، فقط به یادآوری چند نکته بسنده میکنیم:
اولاً: موضوع عافیتطلبیِ کسانی که مخالفان خود را افراطی معرفی میکنند، موضوعی است که مقام معظم رهبری آن را در سخنرانی 14 خرداد سال جاری خود مطرح فرمودند و آیت الله مصباح نیز تنها به تشریح و تفسیر فرمایشات رهبر معظم انقلاب پرداختهاند.
ثانیاً: تاریخ دفاع مقدس و فرماندهیهای آقای هاشمی رفسنجانی به خوبی نشان میدهد که غلبه روحیه عافیتطلبی و راحتطلبی در جمع ایشان و همفکرانشان چگونه پذیرش قطعنامه و نوشیدن جام زهر را بر امام راحل ـ رحمهالله ـ تحمیل کرد. یکی از اسناد روشن این ادعا جلد چهل و هشتم از مجموعه کتابهای « نیمهی پنهان » است که با نام « راز قطعنامه » توسط مؤسسهی کیهان تحقیق و منتشر شده است. این کتاب با ارائهی اسناد معتبر تفاوت دیدگاه حضرت امام و برخی از فرماندهان ارشد سپاه، با دیدگاه آقای هاشمی و برخی از همفکران به اصطلاح اعتدالگرایشان نسبت به جنگ را نشان میدهد.
شما را به ویژه به صفحات 213 تا 215 این کتاب ارجاع میدهیم تا ببینید در ایامی که احمد متوسلیان، فرمانده قوای محمد رسول الله(ص) در لبنان به اسارت فالانژها درمیآید و تحویل رژیم صهیونیستی میشود، آقای رفسنجانی در چه عالَمی سیر میکرده و چه خاطراتی از زندگی خود و فرزندانشان را در کتاب خود آورده است.18
این مجموعه به خوبی نشان میدهد که اگر روحیهی عافیتطلبی در فرماندهان جنگ رسوخ کند چه خسارتهایی به کشور وارد میشود. البته قضاوت آیندگان در این باره آسانتر و روشنتر خواهد بود. این، تنها یکی از جنبههای عافیتطلبی است. عافیتطلبیِ تأثیرگذاران در جامعه مصادیق دیگری هم دارد که فعلاً از ذکر آن در میگذریم.
در سؤال چهارم آمده است که چگونه آیت الله مصباح یزدی از یک سو به ولایت مطلقه فقیه قائلند و ولی فقیه را فوق قانون میدانند، و در عین حال در برخی از نوشتههای خود تنها معصومین ـ علیهمالسلام ـ را فراتر از قانون میدانند و میگویند خبرگان باید ناظر بر کار رهبری باشند و میتوانند رهبری را عزل کند ؟ آیا این اختلاف به معنای تغییر دیدگاه ایشان نیست ؟
پاسخ این است که این دو امر با هم منافاتی ندارند؛ چرا که بر اساس مبانی و براهین عقلی و مؤیدات نقلی فراوان ولایت مطلقه فقیه و جانشین امام معصوم در دوران غیبت امام عصر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ فقیه جامعالشرایط و عادلی است که بیشترین توانایی را در میان فقهاء برای ادارهی جامعه دارد و با توجه به این که نصب این فقیه از سوی خدای متعال به صورت « نصب عام »، یعنی از طریق بیان شرایط و ویژگیهاست، باید خبرگان جامعه از میان فقهاء کسی که این شرایط را دارا است، شناسایی، کشف و به مردم معرفی کنند و با توجه به این که وی منصوب از سوی خدا ـ هر چند به نصب عام ـ است، مشروعیت همه نظام اسلامی و قوانین آن به واسطه تأیید اوست.
اما چنین فقیهی چون از سوئی خود، شارع نیست، باید تابع قوانین شریعت باشد، و از سوی دیگر چون منصوب از سوی خدا و مشروعیت او از سوی خداست، مافوق قوانین موضوعه است؛ اما نسبت به احکام الهی و قوانین شریعت تابع قانون است.
اساساً شرط فقاهت برای فهم قانون الهی و شرط عدالت به معنای ضرورت رعایت احکام الهی برای چنین جایگاهی لازم است و چون از ابتداء ولایت چنین کسی مشروط به وجود شرایط رهبری و از جمله فقاهت و عدالت است، خبرگانی که طبق شیوهی عقلایی او را کشف و معرفی کردهاند، وظیفه دارند بقای شرایط رهبری در وی را نیز کنترل کنند و اگر زمانی تشخیص دادند که این شخص شرایط رهبری را از دست داده، باید آن را به مردم اعلام کنند و عزل رهبری از سوی خبرگان در واقع به معنای کشف و اعلام باقی نماندن شرایط رهبری در این شخص است.
از قضا حضرت امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ نیز که به ولایت مطلقه فقیه و مافوق قانون بودن فقیه باور داشتند، در کتاب حکومت اسلامی تصریح فرمودهاند: « ولی فقیه نیز باید تابع قانون باشد » و مراد ایشان از قانون، احکام شریعت است؛ چون ولی فقیه نه شارع است و نه از مقام عصمت برخوردار است و عقلاً از دست رفتن شرایط رهبری در وی محال نیست.
اما گفته آقای هاشمی که غیر از معصومین و در دوران غیبت هیچ کس از طرف خدا ولایتی ندارد و مشروعیت حکومت امری زمینی است،19 ادعایی بدون دلیل است و در برابر ادلهی روشن ولایت فقیه قرار دارد؛ ادلهای که فقهای بزرگ، به ویژه حضرت امام در دوران معاصر، در کتاب حکومت اسلامی آنها را مطرح ساختهاند و برخی از فقیهان بزرگی نیز که در قید حیات هستند، از جمله آیت الله مؤمن قمی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله سید کاظم حائری و آیت الله مصباح یزدی در کتابها و مقالات خود آنها را به اثبات رسانده و به تشریح آن پرداختهاند.
نویسندهی مقاله مزبور پرسش پنجم خود را نیز آمیخته با اتهاماتی مطرح کرده است. ما با چشمپوشی از این اتهامات که هیچ مدرک و دلیلی برای آنها ارائه نشده، به اصل سؤال میپردازیم که میپرسد: چرا آیت الله مصباح و دوستان ایشان در گذشته به حمایت از کسی پرداختند که اکنون به دلیل اشتباهات مختلف نمیتوان از وی حمایت کرد ؟ آیا ممکن است که شخصی در زمانی مورد تأیید الهی قرار گیرد، همان شخص در زمانی دیگر مبغوض و منفور و دچار انحراف شود ؟
پاسخ این سؤال برای هر شخص مبتدی در معارف اسلامی روشن است. اما چون ظاهراً یافتن این پاسخ برای آقای مرتضوی خیلی مشکل جلوه کرده، به آن میپردازیم. ما بدون این که سخن خود را نفیاً و اثباتاً بر کسی تطبیق کنیم، از آقای مرتضوی میپرسیم: آیا تاکنون آیات مربوط به بلعم باعورا را نخواندهاید و آیا نشنیدهاید که بلعم باعورا زمانی مستجابالدعوه بود، اما به خاطر دنیاطلبی از درگاه الهی رانده شد ؟20
آیا داستان ابلیس و شش هزار سال عبادت او و سپس رانده شدنش از درگاه الهی را تا به حال نشنیدهاید ؟21 آیا داستان حسّان بن ثابت را نشنیدهاید که پیامبر بارها در حق او فرمودند: او مورد تأیید روحالقدس است، و در همان حال که این کلام را میفرمودند، به سوء عاقبت او در آینده هم اشارهای داشتند ؟22
آیا پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به انحراف زبیر در آینده تصریح نکردند، در حالی که وی در زمان حیات پیامبر در کنار و یار پیامبر به شمار میآمد ؟23 مگر در دوران ما حضرت امام برخی از مرادهای شما را تأیید نمیکردند، درحالی که همین افراد در جریان فتنه سال 88 خسارتهایی را به نظام اسلامی و کشور وارد کردند که به آسانی قابل جبران نیست ؟
به همین دلیل است که حضرت امام ـ رحمتالله علیه ـ در وصیتنامه خود فرمودند: « ملاک، حال فعلی افراد است؛ » و از همین رو است که حضرت آیت الله مصباح خدمتگزاران را در حال خدمت تأیید میکنند، و همین افراد را در صورت خیانت به مردم معرفی میکنند؛ اما متأسفانه شما نسبت به کسانی که مراد شما هستند، چنین عمل نمیکنید و در حال خیانت ایشان، اگر حمایتهای خود را از آنان بیشتر نکنید، دستکم مثل گذشته از آنها حمایت میکنید.
1. در جمع اساتید و دانشآموختگان طرح ولایت در تابستان 78.
2.حمید رسائی، تحصن چرا و چگونه، ص144.
3.همان، ص295.
4. سایت مشرق، مورخ 9/10/91.
5. سخنرانی معظم له درتاریخ 1/1/73
6. فصلت/ 30.
7. بقره/ 143.
8. روزنامه رسالت، 8/6/78.
9. صحیفه امام، منشور روحانیت، سوم اسفند 1367.
10. مصاحبه عماد باقی با نشریه شهروند 15/10/86، سایت نسیم.
11. برای نمونه: سخنرانی وی، مندرج در سایت سازمان دانشآموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) مورخ 10 بهمن 84
12. عارف نیوز، 26 بهمن 84.
13. ر.ک: سالنامه شرق، 1383، ص27.
14. همان.
15. ر.ک: رضا صنعتی، گفتمان مصباح.
16. روزنامه ابتکار، 10/4/87.
17. روزنامه ایران، 19/3/87.
18. غضنفری، کامران، راز قطعنامه (چرایی و چگونگی پایان جنگ تحمیلی)، تهران: دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان.
19. روزنامه اعتماد، ویژه سیاستنامه، 27/8/81.
20. اعراف/ 175ـ178.
21. حجر/ 26ـ24؛ نهجالبلاغه، خطبه قاصعه (خطبه 236).
22. الامینی، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السنه، بیروت ـ لبنان: دارالکتاب العربی،1387ق ـ 1967م، ج2، ص63؛ ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت ـ لبنان:دارالکتب العلمیه، 1423ق، ج2، ص 55.
23. ر.ک: المسعودی، ابی الحسن بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، صیدا ـ بیروت: المکتبه العشریه، 1425ق، ج2، ص283.
/916/د102/ع