آشنایی با خلفای جور/بخش پایانی
کبوتر مسجدی که خونریز و سفّاک شد
خبرگزاری رسا ـ خاندان بنیامیه شجره ملعونه و حقیقتاً آفت دین بودند و حکومتشان هشتاد و سه سال و چهار ماه، مطابق با هزار ماه کامل به طول انجامید.

دوران خلافت بنیامیه یکی از سیاهترین دورههای پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در محدوده جهان اسلام است. در این دوران کسانی به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله بر مسند خلافت نشستند که برای غیر مسلمان هم جای تعجب و تأسف دارد؛ چه برسد به یک مسلمان متدیّن. بنیامیه خاندانی است که شجره ملعونه به حساب میآید و حقیقتاً آفت دین بودند. در دو یادداشت قبل، به چند تن از این خلفا طبق کتاب "تتمة المنتهی" اشاره شد. در ادامه به بقیه آنها و انقراض بنی امیه اشاره میگردد.
عبدالملک مروان
در رمضان سال 65 هجری، عبدالملک بن مروان لعنت الله علیه بر تخت خلافت نشست. وی پیش از به خلافت رسیدن، ملازم مسجد بود و به او "کبوتر مسجد" میگفتند. زمانی که خبر خلافت را به او دادند، مشغول تلاوت قرآن بود که قرآن را بست و گفت: «سلام علیک، هذا فراق بینی و بینک!»
راغب اصفهانی در کتاب محاضرات میگوید که عبدالملک میگفت: من از کشتن مورچه مضایقه داشتم و در حال حاضر، حجاج بن یوسف برای من مینویسد که عده زیادی از مردم را کشته و در من هیچ اثری نمیکند!
روزی "زُهری" به او گفت: شنیدهام که شرب خمر میکنی؟ گفت: بله و الله، خون هم مینوشم!
عبدالملک مردی بخیل و خونریز بود. گماشتگان او هم مثل خودش بودند. معروفترین و خونریزترین آنها حجاج بن یوسف ثقفی است که عامل او در عراق بود و دمار از روزگار شیعیان درآورد. نقل شده که عبدالملک را "ابوذُباب" میگفتند و دلیلش این بود که دهانش به شدت بوی گند میداد؛ بهطوری که هر گاه مگسی از طرف دهانش میگذشت، از شدت بوی گند میمرد!
عبدالملک اولین کسی بود که در اسلام به این اسم نامیده شد و اولین کسی بود که از امر به معروف کردن نهی نمود.
نکتهای عبرت آموز
کشته شدن عبدالله بن زبیر و برادرش مصعب در زمان عبدالملک بود. وی بعد از کشتن مصعب، اهل عراق را به بیعت خویش فراخواند و مردم با او بیعت کردند. بعد از تسخیر کوفه به دار الاماره رفت و بر تخت سلطنت نشست. سر مصعب را در مقابل او گذاشته بودند و او در کمال شادی بود.
ناگهان یکی از حاضرین را ترسی گرفت و به عبدالملک گفت: امیر به سلامت باشد! من قضیه عجیبی از این قصر به خاطر دارم؛ من با ابن زیاد در این قصر بودم که سر امام حسین علیهالسلام را برای او آوردند و در نزد او گذاشتند. پس از مدتی که مختار، کوفه را تسخیر کرد، با او نشسته بودم که سر ابن زیاد را برای او آوردند. پس از مختار با مصعب، صاحب این سر، نشستم که سر مختار را آوردند و اینک با امیر در این مجلس میباشم و سر مصعب را در نزد او میبینم و امیر را در پناه خدا در میآورم از شر این مجلس.
عبدالملک پس از شنیدن این قضیه لرزه بر اندامش افتاد و دستور داد که قصر را خراب کنند! این قضیه را یکی از شعرا به شعر در آورده و چه نیکو سروده:
یک سره مردی ز عرب هوشمند گفت به عبدالملک از روی پند
روی همین مسند و این تکیهگاه زیر همـــین قبـــه و این بارگاه
بـــودم و دیــــــدم بر ابن زیـــــــاد آه چه دیدم که دوچشمم مباد
تازه ســـــری چون سپـر آسمان طلعـت خورشید ز رویش نهان
بعد ز چنــدی ســر آن خیره سـر بُد بر مختــــار به روی سپـــــر
بعد که مصعب سـر و سردار شد دست کشِ او ســر مختار شد
این ســر مصعب به تقاضــای کار تا چه کـــند با تو دگــــر روزگار
سر انجام در سال 86هجری در دمشق و در سن 66سالگی مُرد. بیش از بیست و یک سال مدت خلافتش بود که سیزده سال آن مصادف با مزاحمت عبدالله بن زبیر بود.
حجاج بن یوسف
همانگونه که مشهور است یکی از خونریزترین افراد که در تاریخ مثال زدنی میباشد،حجاج بن یوسف است. شخصیتی که از کشتن و خونریزی لذت میبُرد. عدد کشتهشدگانی که غیر از جنگ به دستور او کشته شدهاند، صد و بیست هزار نفر گفته شده. زمانی هم که به درک واصل شد، در زندان او پنجاه هزار مرد و سی هزار زن بودند که شانزده هزار ازآنها برهنه بودند و مرد و زن را نیز با هم حبس میکرد. زندانش هم بدون سقف بود.
حجاج بسیاری از شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام را کشت. "کمیل بن زیاد نخعی" و "قنبر"، غلام حضرت را او شهید کرد. عبدالرحمن بن ابی لیلی را آنقدر تازیانه زد تا کتفهایش سیاه شد و او را امر کرد که سبّ امیرالمؤمنین علیهالسلام کند؛ او هم در عوض، مناقب حضرت را گفت و حجاج او را کشت.
"یحیی بن امالطویل" که از حواریون امام سجاد علیهالسلام بود، دست و پایش را برید تا شهید شد. آخرین کسی را هم که کشت، "سعید بن جبیر" بود و پانزده شب بعد به مرضی در شکمش دچار شد و به هلاکت رسید.
در "اخبارالدّوَل" از شَعْبی نقل شده که اگر هر امتی خبیث و فاسق خود را بیرون آورند و ما حجاج را در مقابل ایشان بگذاریم، هر آینه بر تمام آنها غلبه خواهد کرد!
ولید بن عبدالملک
پس از عبدالملک، مردم با فرزندش ولید بیعت کردند. او مردی ظالم، بد قیافه و کم سواد بود. در سال 87 یا 89 شروع به تأسیس مسجد اموی در شام و تعمیر مسجد النبی در مدینه کرد. مدت خلافتش نه سال و هشت ماه بود و در سن 43 سالگی به درک واصل شد. شهادت امام سجاد علیهالسلام در زمان ولید به وقوع پیوست.
سالی که امام سجاد علیهالسلام در آن از دنیا رفت، (94 یا 95) به سنةالفقها معروف است؛ برای اینکه در آن سال یا نزدیک به آن، بسیاری از فقها از دنیا رفتند که از جمله آنها سعید بن جبیر و سعید بن المسیّب بودند. به درک واصل شدن حجاج بن یوسف هم در همین دوران بود.
سلیمان بن عبدالملک
در روز فوت ولید، مردم با برادرش سلیمان بیعت کردند. سلیمان بر عکس برادرش فصیحاللسان بود. وی پیوسته لباسهای قیمتی میپوشید. مسجد اموی را که ولید شروع به ساختش کرده بود را تمام کرد. سلیمان بر خلاف خلفای بنیامیه قبلی که نماز را آخر وقت میخواندند، نمازها را اول وقت بهجا می آورد. وی انسانی پرخور بوده؛ گاهی آشپزها جوجه مرغ برای او کباب میکردند، همین که سیخهای کباب را میآوردند، صبر نمیکرد که سرد شود، دستش را در آستین میکرد و با آن لباس لطیف و قیمتی که داشت، گوشتها را از سیخ میکشید و با آن حرارت در دهان میگذاشت. پرخوری او معروف است و به قولی همین پرخوری سبب مرگش شد.
وی در سال 99هجری، بعد از دو سال و اندی خلافت، از دنیا رفت. یکی از کسانی که از آل ابوطالب در ایام سلیمان شهید شد، عبدالله، پسر محمد حنفیه بود.
عمر بن عبدالعزیز
بنابر وصیت سلیمان، بعد از خودش، "عمر بن عبد العزیز بن مروان" که پسر عمویش بود به خلافت رسید. وی نسبت به سایر بنی امیه دارای امتیازاتی بود و به اعدل بنی مروان مشهور است.
بعد از به خلافت رسیدن، عمّال بنی امیه را عزل کرد و افراد صالح را به جای ایشان نصب نمود. یکی از کارهای مهمش این بود که فدک را به اهل بیت علیهمالسلام برگرداند و به ایشان احسان میکرد و متعرضشان نمیشد. یکی دیگر از کارهای ارزشمند او این بود که سبّ امیرالمؤمنین علیهالسلام را که از زمان معاویه در منابر رسم بود، برداشت و دستور داد که به جای آن آیه «ربنا اغفرلنا و لاخواننا...» و آیه «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان...» را بخوانند.
با تمام این اوصاف، از این جهت که خلافت را که در آن زمان حق امام باقر علیهالسلام بود، غصب کرده بود، غاصب و ظالم حساب میشود؛ ولی عملکردش قابل مقایسه با سایر خلفای بنیامیه نیست.
سرانجام در ماه رجب سال 101هجری، بعد از دو سال و پنج ماه خلافت، در 39 سالگی از دنیا رفت.
یزید بن عبدالملک
پس از عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، برادر سلیمان و ولید، خلیفه شد. وی چهل روز به شیوه عمر بن عبدالعزیز رفتار کرد. آنگاه چهل نفر از مشایخ شام نزد او آمدند و قسم خوردند که در آخرت حساب و عقابی برای خلفا نیست! او هم فریب خورد و از سیره عمر دست برداشت.
یزید بن عبدالملک، کنیز مُغنیّهای به نام "حَبابه" داشت که به شدت شیفته او بوده و پیوسته با او در عیش و عشرت سپری میکرد. وقتی حبابه مُرد، یزید از فراقش به شدت غمگین شد و مدتی اجازه نمیداد او را دفن کنند و پیوسته او را میبوسید تا آن که بدن حبابه متعفن شد. مردم اینکار را بر خلیفه عیب دانستند و در نهایت اجازه داد که او را دفن کنند و خودش هم مقیم قبرش شد.
ایام خلافتش چهار سال و یک ماه بود؛ در سن 37 سالگی و در سال 105 به درک واصل شد.
هشام بن عبدالملک
آخرین فرزند عبدالملک که به خلافت رسید و حدود بیست سال خلافت کرد، هشام بن عبدالملک لعنت الله علیه بود. هشام مردی بسیار حیلهگر، بدخو، حریص و بخیل بود. اموالی که در خزانه جمع کرده بود، هیچ یک از خلفای قبلی به این مقدار اندوخته نکرده بودند.
نقل شده که در سفر حجی جامههای او را سیصد شتر حمل میکرد. گفته شده که در بنی امیه سه نفر در امور سیاسی بینظیر بودند؛ اول معاویه، دوم عبدالملک مروان و سوم هشام بن عبدالملک لعنت الله علیهم. روزگار بسیار سختی در دوره هشام بر مردم گذشت. مسموم کردن و در نهایت به شهادت رساندن امام باقر علیهالسلام در سال 114به دستور همین ملعون صورت گرفت.
شهادت زید بن علی بن الحسین علیهمالسلام، برادر امام باقر علیهالسلام در ماه صفر سال 121 در زمان هشام بود. سرانجام در ششم ربیع الثانی سال 125، در سن 53 سالگی به درک واصل شد.
ولید بن یزید بن عبدالملک
بعد از هشام برادرزاده او، ولید بن یزید بر تخت سلطنت نشست. وی مردی بد سیرت، ملحد و معروف به فسق و فجور بود و به هیچ وجه ملتزم به ظواهر اسلام نبوده پیوسته مشغول غنا، لهو و لعب و شرب خمر بود. هیچیک از بنیامیه مثل او شرب خمر نمیکردند! وی ر داده بود که حوضی را مملوّ از شراب کنند و زمانی که طرب بر او غلبه میکرد، خودش را در آن میانداخت و به شدت شراب میخورد.
در بعضی از کتب اهل سنت آمده که یک شب مؤذن اذان صبح گفت. ولید بلند شد و شراب خورد و با کنیزی که او هم مست بود، نزدیکی کرد و قسم یاد کرد که جز او کسی با مردم نماز نخواند. لباس خودش را بر آن کنیز پوشاند و آن کنیز مست را با حال جنابت و آلوده به منی به مسجد فرستاد تا به عنوان امام جماعت با مردم نماز بخواند!!!
یک روز ولید پلید به قرآن تفأل کرد و این آیه آمد: «و استفتحوا و خابَ کلُّ جبّار عنید»؛ ولید قرآن را بر هم گذاشت و آنقدر تیر به قرآن زد تا پاره شد و اشعاری به این مضمون خطاب به قرآن گفت: "مرا به جبار عنید تهدید میکنی! بله، من همان جبار عنیدم. روز قیامت که محضر پرودگارت آمدی بگو ولید مرا پاره کرد!" [فسق و فجور این بیدین بیش از این است که بخواهیم آنرا ذکر کنیم و شاید که بعضی از آنموارد شایسته ذکر شدن نباشد.]
همین فسق و فجورش سبب شد که اهل شام بر خلع خلافتش و خلافت پسر عمویش یزید بن ولید اجماع کردند و از او خواستند تا با او بجنگد. یزید هم با او جنگید. در نهایت، ولید توسط سپاه یزید، در قصرش به بدترین وضع کشته شد و به درک رفت. مدت خلافت این ملعون خبیث، حدود یک سال و سه ماه بود.
سایر خلفا
از سال 126 هجری تا سال 132 که بنی امیه منقرض شد، به ترتیب این افراد خلافت کردند:
- یزید بن ولید بن عبدالملک؛ به مدت پنج ماه حکومت کرد و شیوهاش شیوه عمر بن عدالعزیز بود و چون حقوق لشگریان را کم کرد، به او یزید ناقص میگفتند و این عبارت معروف که: «الناقص و الاشج اعدلا بنی مروان» اشاره به او و عمر بن عبدالعزیز است.
- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک؛ به مدت چهار ماه یا دو ماه مدت خلافت او بود؛ لکن خلافت بر او مستقر نشد و در آن ایام هرج و مرج بود و از این زمان، دولت بنی مروان رو به اضمحلال رفت.
- مروان بن محمد بن مروان حکم(مروان حمار)؛ پس از قتل ابراهیم، در سال 127 مردم با مروان بن محمد بیعت کردند. یکی از وجوهی که به حمار ملقب شده این است که بر سختیهای جنگ صبر میکرد و رو گردان از جنگ نبود و مثَلَی است که میگویند: "فلانٌ اَصْبَرُ مِنْ حمار فیالحروب".
پنج سال و چند ماه خلافت کرد و در سال 132 در جنگ با بنی عباس کشته شد. با کشته شدن او بساط دولت بنی مروان و بنی امیه برچیده شد.
مسعودی در مروج الذهب گفته که سلطنت بنی امیه تا زمانی که منقرض شدند، هزار ماه کامل بوده و عدد ایام سلطنت هر یک از خلفا را ذکر کرده و به هشتاد و سه سال و چهار ماه تمام رسیده است. این مقدار یعنی هزار ماه؛ چنانچه خداوند فرمود: «لیلة القدر خیر من الف شهر».
بعد از انقراض بنیامیه بنی عباس و همراهانشان شروع کردند به نبش قبر سران بنی امیه و هر چه که از اجساد آنها باقی مانده بود در آوردند و سوزاندند.
نکته پایانی
خلفای بنیامیه دو قسم بودند: یک قسم همینهایی بودند که در شام اقامت میکردند و با قتل مروان حمار منقرض شدند. قسم دوم کسانی بودند که در مغرب زمین اقامت داشتند و سببش آن بود که وقتی خلافت به بنی عباس منتقل شد، عباسیین در صدد قتل امویین در آمدند و هر کسی هم که فرار میکرد تعقیبش میکردند و کسی را زنده نمیگذاشتند.
از جمله کسانی که فرار کرد و جان سالم به در برد، "عبدالرحمن بن معاویة بن هشام بن عبدالملک" بود که به جانب مغرب فرار کرد و اهل اندلس با او بیعت کردند. پیوسته سلطنت از پدر به پسر رسید تا اینکه دولت بنیامیه اندلس هم منقرض شد.
و الحمدلله رب العالمین
/999/702ب/ر
ارسال نظرات