بررسی آزادی شغلی برای زنان(1)؛
غرب، زن و آزادی
خبرگزاری رسا ـ غرب، زن و آزادی، این سه کلمه برای نخستین بار در قرن 19 میلادی به عنوان جنبشی اجتماعی، «فمینیسم» که بیشترین تمرکز خود را متوجه تهدید نابرابریهای جنسیتی و پیشبرد حقوق، علایق و مسایل زنان کرد در دنیا مطرح شد.
به گزارش خبرگزاری رسا، فمینیسم از ابتدای قرن ۱۹ پدید آمد و زمانی مردم به طور وسیع این امر را پذیرفتند که زنان در جوامع مسیحی و غربی قرن 19 به شدت سرکوب میشدند؛ در مدت یک قرن و نیم، جنبش رو به رشد زنان هدف خود را تغییر ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی مبتنی بر تبعیض جنسیتی علیه زنان قرار داد.
نهضتهای حقطلبانه زنان تا سال ۱۹۶۰ معروف به موج اوّل ادامه یافت که این موج از فقط نقش محدود زنان انتقاد میکرد، بدون اینکه به وضعیت نامساعد آنها اشاره شود و یا مردان را از این بابت سرزنش کند. موج اوّل فمینیستی با روشنگریهای مری ولستون کرافت و بیانیه ۳۰۰ صفحهای او در سال ۱۷۹۲ در انگلستان آغاز شد و یکی از کمپینهای عمومی موفق فمینیستها، جنبش دستیابی به حق رأی بود که به وسیله فعالانی چون املین پنکهرست رهبری میشد. پنکهرست جزو دستهای از زنان بود که پیش از جنگ جهانی اول در کمپین خشونتآمیزی برای دستیابی به حق رأی برای زنان فعالیت میکرد. زنان انگلیسی و آلمانی در پایان جنگ جهانی اول به حق رأی دست پیدا کردند، اما در فرانسه و ایتالیا، تا پایان جنگ جهانی دوم حق رأی نداشتند.
موضوعهای کلی مورد توجه فمینیسم تبعیض، رفتار قالبی و مردسالاری یا پدرسالاری هستند. فعالان فمینیست به مواردی مانند برابری جنسیتی، حقوق تولید مثلی، خشونت خانگی، برابری دستمزد، آزار جنسی و تبعیض جنسیتی میپردازند.
مری ولستونکرافت کیست؟
مری ولستونکرافت(Mary Wollstonecraft) ۲۷ آوریل ۱۷۵۹ در ناحیه «اسپیتال فیلد» در حومه لندن به دنیا آمد و پس از نوشتن اثر مشهور خود به نام احقاق حقوق زنان به معلمی پرداخت و چند کتاب از جمله رمان «fiction» را منتشر کرد. پس از آن در موسسه انتشاراتی جیمز جانسون که ناشر کتابش بود، مشغول به کار شد اما با آغاز انقلاب کبیر فرانسه، مری در سال ۱۷۹۲ به پاریس رفت تا شاهد انقلاب باشد و در آنجا با «گیلبرت ایملی» که سروانی آمریکایی بود، زندگی کرد و نخستین دخترش «فانی ایملی» را در بهار ۱۷۹۴ به دنیا آورد. رابطه آنها یک سال بیشتر دوام نیاورد و بعد به تیرگی گرایید و مری خودکشی ناموفقی کرد.
سالها بعد مری با «ویلیام گادوین» فیلسوف آنارشیست که پدر او کشیش فقیری بود و علاقه چندانی به مسائل و امور دینی نداشت ازدواج کرد و دختر دومش «مری شلی» را که خود بعدها نویسنده معروف «فرانکشتاین» شد، به دنیا آورد. مری ۱۱ روز پس از به دنیا آمدن دومین دخترش درگذشت.
انقلاب صنعتی غرب و دعوت از زنان برای ورود به بازار کار
پس از انقلاب صنعتی و ایجاد کارخانه ها و کارگاه های مختلف، سرمایه داران در پی نیروی کار ارزان بودند و زنان بهترین گزینه به حساب می آمدند .
حضور و مشارکت برابر زنان در محیطهای بیرون از خانه و قرار گرفتن در کنار همکاران مرد، از جمله اهدافی است که همواره از سوی فمینیست ها ترویج شده است. جوامع صنعتی غرب نیز در حرکتی هماهنگ، با نادیده گرفتن تفاوت های فیزیکی و روحی زنان و مردان، فرصت های مساوی و متعددی را برای اشتغال زنان، حتی در کارهایی مانند کارگری، نظافت، معدن، بنّایی، ارتش و... که تا پیش از این به مردان اختصاص داشت، فراهم آوردند. اما نادیده گرفتن تفاوت های زن و مرد، معادله را به نفع مردان و به ضرر زنان تغییر داد.
شغل، بخشی از زندگی است نه همه آن و وظیفه اصلی زن، تربیت فرزند است؛ اما فرهنگ مصرفی غرب، اصل را بر اشتغال زن در بیرون از خانه گذاشته و ایفای وظیفه مادری را امری حاشیه ای و جنبی قرار داده که ادامه این روند سبب ایجاد فشار روز افزون روحی و روانی بر زنان و مادران جوامع غربی گردیده است .
ویل دورانت مورخ آمریکایی دراین باره می نویسد: "زنان، کارگران ارزان تری بودند و کارفرمایان، آنان را بر مردان سرکش و گران قیمت ترجیح می دادند..."
ویلیام گاردنر (William Gardner )نویسنده کانادایی در این باره معتقد است، فمینیست ها هنوز پاسخی به این بحث که مهد کودک ها نمی توانند جای خانواده را بگیرند، نداده اند. جنبش فمینیسم بازتاب فرهنگی است که خود مدعی انتقاد به آن بوده و نتیجه فمینیسم، انبوه زنان آشفته و خسته از کاری است که کودکان خود را به مهد کودک ها می سپارند و به سوی شغل کم دستمزدی می شتابند که حتی به آن علاقه ندارند.
نخستین قدم برای آزادی زنان قانون ۱۸۸۲ بود؛ به موجب این قانون زنان انگلیسی از امتیاز بی سابقه ای برخوردار میشدند و پولی را که به دست می آوردند، حق داشتند برای خود نگه دارند.
این قانون عالی اخلاقی- مسیحی را کارخانه داران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانه ها بکشانند؛ از آن سال تا به امروز، سودجویی مقاومت ناپذیری، آنان را از بندگی در خانه رهانیده، گرفتار جان کندن در مغازه و کارخانه کرده است.
ویل دورانت وقتی کلمات بالا را در فصل نهم کتاب «لذات» فلسفه اش می نگاشت؛ خبر نداشت سال ها بعد زنان مسلمان نیز با داشتن حقوقی بسیار متعالی تر از زنان غربی، خود را گرفتار جان کندن در بیرون از منزل خواهند کرد.
امانوئل کانت
کانت، نظریه پرداز مشهور غرب بوده که نظراتش در باب «زنان» قابل توجه است. وی زنان را «شهروندانی منفعل» می داند و در فلسفه سیاسی اش زنان و مردان را برابر نمی داند. بنابراین در فلسفه سیاسی کانت، استقلال زن کاملا نادیده گرفته شده است.
از منظر کانت، رابطه متقابل زن و مرد علتی بر تساوی آنان نیست. برتری طبیعی مردان بر زنان و حق حکم رانی شوهر بر همسر خود، از ویژگی های فلسفه کانت درباره زنان است.
اسپینوزا و لایب نیتس
اسپینوزا نیز همانند افلاطون معتقد است که آدمیان به مثابه آیینه جلوه گر انوار حق هستند؛ به یک اندازه این انوار را منعکس میسازند. ولی «لایب نیتس» معتقد است که هیچ دو انسانی یکسان نیستند. وی در زندگی خود نیز همیشه طرفدار امتیاز طبقانی بود و می گفت: هر انسانی باید مرتبه خود را بشناسد و هر زنی باید بداند که مرتبه اش دون مرتبه مرد است!
نیچه
نیچه فرزند یک کشیش و خود فیلسوفی «ضد زن» بوده، اما نه به معنای مرسوم آن که در میان سایر فلاسفه رایج است. عدهای نظرات و لحن تند و استعارهآمیزش را در مورد زنان نشان از زنستیزی مرسوم در عصر او میدانند و عدهای معتقدند که نیچه هر چیزی را که در او تأثیر بیشتری داشته، با زبان تند و طعنهآمیز از آن یاد میکرده است؛ همان طور که ویل دورانت میگوید: عادت او بود کسانی را که در او بیشتر تأثیر و نفود کردهاند، طعنه زند و متهم سازد.
نیچه عقاید بدی درباره زنان دارد؛ برای مثال زن هیچگاه برای او موضوعی در خور کاوش نبوده است و مسأله زن محور اصلی هیچ یک از مباحث فلسفی او نیست. کلمه زن در اغلب آثار او به عنوان صفتی برای توهین و تحقیر به مردان اطلاق شده، او بارها از اصطلاح «رفتار زنانه» و یا «مردان زن صفت» برای نشان دادن پستی و حقارت مخالفانش استفاده کرده است. از منظر او زن در بالاترین حدش جز سوژهای برای روانکاوی نیست.
برابری زن و مرد از نظر نیچه غیرممکن است؛ زیرا میان این دو نزاع ابدی برپاست. در این نزاع بدون غلبه و پیروزی یک طرف، صلح و آشتی ممکن نیست. آشتی وقتی صورت میپذیرد که یکی اطاعت کند. کوشش در برابری زن و مرد خطرناک است، زیرا زن از برابری خرسند نیست.
دستاورد زنان شاغل در غرب
زنان شاغل نمی توانند آن گونه که شایسته است وظایف خانهداری و مسؤلیتهای خود را به عنوان همسر و مادر انجام دهند. بسیاری از اختلافهای زناشویی نیز از این امر ناشی میشود؛ به ویژه جایی که مردان، خود را موظف به کمک در کارهای منزل نمیدانند.
مطالعات نشان میدهند، زنان متأهلی که بیرون از خانه شاغل هستند، کمتر از دیگر زنان کارهای خانهداری را انجام میدهند؛ اگر چه مسؤلیت اصلی مراقبت و رسیدگی به خانه، تقریبا همیشه بر عهده آنها است.
اما سؤال این جا است که اشتغال زنان در جامعه غرب تاکنون چه دستاوردی برای آنها داشته است؟
در پاسخ به این سؤال می توان 10 دستاورد را به صورت عمده مطرح کرد:
1ـ تحمیل فشارهای روحی و جسمی ناشی از تعدد نقشها(اشتغال، نقش مادری و همسری)
2ـ به وجود آمدن احساس گناه به سبب نگرانی از عدم حضور در کنار فرزندان
3ـ اولویت یافتن مسائل کاری و شغلی بر مسائل و مشکلات خانواده
4ـ تأخیر در ازدواج به سب استقلال مالی
5ـ از دست دادن روحیه لطیف و مهربان و جایگزین شدن روحیه مدیریتی
6ـ انتقال خستگی ناشی از کار به خانه و عدم آمادگی جسمانی و روانی برای برآوردن نیازهای روانی و عاطفی اعضای خانواده
7ـ کاهش ارتباط با بستگان و دوستان و از دست دادن حمایت عاطفی، روانی و مالی اطرافیان
8ـ غلبه ارتباطات کاری بر ارتباطات خانوادگی
9ـ عدم نظارت مستقیم بر فرزندان و غفلت از نیازهای آنها
10ـ سپرده شدن کودکان به مهدهای کودک با همه آسیبهایی که روانشناسان برای آن برمیشمارند
هیچ گاه به یقین نمی توان گفت که اشتغال بانوان در بیرون از خانه نقشی منفی برای زنان است؛ چرا که در بسیاری از کارها و مشاغل، حضور زنان الزامی است و می توان با قانونمند کردن و هدف بخشیدن به آن، با توجه به بعد روحی و روانی زنان، این مسائل را برطرف کرد. اما به نظر می رسد نقش زنان به عنوان مادر و همسر در خانواده، آن قدر مهم است که هیچ گاه نمی توان آن را با شغل و کار دیگری برابر دانست.
حسین اسکندری
/9462/702/ر
ارسال نظرات