کتاب زندان الرشید با روایت مقاومت خستگی ناپذیر سربازان ایران در جزایر مجنون به تاریخ، چهارم تیرماه سال 67، روز سقوط جزایر و تاثیرگذاری بسیار گسترده سردار شهید علی هاشمی آغاز میشود و با فرار سردار گرجیزاده و سردار شهید علی هاشمی به نیزارهای جزیره مجنون ادامه مییابد. در همان حال با برخورد یک موشک هلیکوپتر بین این دو سردار دفاع مقدس جدایی افتاده و گرجیزاده بعد از 30 ساعت مخفی شدن، به اسارت عراقیها در میآید. دوران اسارت در زندانهای عراق و شکنجههای آنان، مقاومت رزمندگان ایرانی و در مواردی هم عقبنشینی و جاسوسی تعدادی از ایرانیها برای عراقیها در دوران اسارت، تغییر موضع و متحول شدن تعداد قابل توجهی از عراقیها و ... بخشهای خواندنی و جالب کتاب زندان الرشید را تشکیل میدهد.
پس از گفتگو با سردار گرجیزاده راوی این کتاب که پیش از این در دو بخش منتشر شده بود (از اینجا و اینجا بخوانید)، پای صحبتهای حجتالاسلام دکتر محمدمهدی بهداروند، نویسنده کتاب نشستیم و نظر او را در مورد روند شکلگیری کتاب، سردار علی هاشمی و مسائل دیگری جویا شدیم. پیش از این بخش اول از گفتگوی تسنیم با وی در اینجا منتشر شده بود.
بخش دوم گفتگوی تسنیم با حجتالاسلام محمدمهدی بهداروند، نویسنده کتاب زندان الرشید را در ذیل میخوانید.
با همه شرایطی که شما اشاره کردید باز هم ما در اظهاراتی که امام بعد از قطعنامه نوشتهاند شاهد هستیم که با بیان همان عبارت «نوشیدن جام زهر»، در بخشهایی از این اظهارات نیز نشانههایی از اظهار امیدواری وجود دارد. شاید ما اعتقاد داشتیم که باید به جایگاهی دست پیدا کنیم که به قول سردار گرجیزاده بتوانیم صدام را ساقط کنیم و گردن او را بشکنیم اما به آن نرسیدیم. این حداقلیها و دستآوردهای ما چه چیزی بوده است.
امام یک جبهه فرهنگی شدید در اروپا ایجاد کرد
جنگ ما دست آوردهای زیادی داشته است اما جنگ را ما تمام نکردیم بلکه ما خاکریز و منطقه جغرافیایی جنگ را عوض کردیم. اکنون جنگ، جنگ نرم شده است. خاکریز ما خاکریز فرهنگی شد. همانطور که امام خمینی(ره) بلافاصله مدت کوتاهی بعد از قطعنامه 598 فتوای ارتداد سلمان رشدی را میدهد و همچنین آن ماجرایی که ایشان نامهای نیز به گورباچف مینویسد. این نشان از ایجاد یک جبهه فرهنگی شدید در اروپا و گشودن جبهههای متعدد جدید فرهنگی است. اما امام در انتهای جنگ و 15 روز مانده به پایان جنگ به مردم این امید و توصیه را داشت که «امروز تردید در ادامه جنگ خیانت به خدا و رسول خدا است».
امام گفته بود ما تا آخرین نفس میایستیم و قطعا امضای قطعنامه برای ایشان سخت بود
پس 15 روز بعد، وقتی امام میخواهد که پای قطعنامه را امضا کند قطعا برای ایشان بسیار سخت خواهد بود. چرا که ایشان فرموده بودند ما تا آخرین نفس، آخرین نفر، آخرین قطره خون و آخرین خانه ایستادهایم و میایستیم. در آن شرایط بود که ایشان فرمودند من اگر آبرویی داشتم با خدا معامله میکردم. البته هرچند به حسب ظاهر امام حرف از بیآبرویی زدند اما نه تنها آبروی امام کمتر نشد بلکه بیشتر نیز شد.
ما در این سالها شاهد بودیم که متاسفانه انقلاب ما به دلیل قرار گرفتن صرف در فاز دولتی، در آن چارچوبها و مرزها متوقف شده است. این انقلاب توانایی جهانی شدن را دارد اما برای همین جهانی شدن در حوزه دولتی ما با چالشهای زیادی روبرو هستیم. آنچیزی که اکنون به عنوان انقلاب به کشورهای جهان نمایش داده میشود نماینده انقلاب حقیقی ما نیست. در این شرایط است که باید کتابها و فیلمهای باارزش و انقلابی ما به زبانهای مختلف تبدیل و ترجمه شوند و به دنیا عرضه شوند. برای مثال برخی از کتابهای سوره مهر ترجمه شده و در کشورهایی مانند آمریکا عرضه شده است و یا در فروشگاههای بزرگ کتاب مانند آمازون قرار میگیرد. اما این تک مثالها پاسخگوی نیازهای بزرگ فرهنگی ما نیست. در این شرایط با وجود نیازهای فرهنگی فراوان بسیاری از کشورهای جهان به دانستن ویژگیها و بهره بردن از دستاوردهای انقلاب ما، چرا هدایت این انقلاب به خارج از این مرزها به سختی صورت میگیرد.
صدور انقلاب توسط دولت یک وهم بزرگ است
فرهنگ دولتی و غیر دولتی نیست، مقام معظم رهبری در جایی این تعبیر را دارند که فرهنگ مانند هوا است. شما نمیتوانید خطکش بردارید و بگویید که اینجا دولتی است و آنجا غیردولتی است. فرهنگ پذیرفته شدههای اجتماعی یک مردم است. در این شرایط لازم نیست که که دولت با سفیر و رایزن فرهنگی انقلاب اسلامی را صادر کند. این یک وهم بزرگ است که ما به این باور برسیم که دولت میتواند انقلاب را صادر کند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عدهای از همان مقامات آمریکایی گفتند که ما 10ها نهضت، قیام، کودتا و انقلاب را بعد از بهمن 57 رصد کردیم که تمام آنها برگرفته از انقلاب اسلامی ایران بوده است. صدور انقلاب همان است که سیاهپوستهای آمریکایی جلوی کاخ سفید میآیند و شعر اللهاکبر میدهند. صدور انقلاب یعنی آن جوان لبنانی، در مهد فسق و فجوری که برایش فراهم است، در یک کامیون حامل مواد منفجره مینشیند و خود را به مقر تنفنگداران آمریکایی میزند.
صدور انقلاب اتفاق افتاده و خوب هم اتفاق افتاده است
صدور انقلاب به فرد، نهاد، سازمان و دولت وابسته نیست، بلکه به تفکر وابسته است. امام ابهت آمریکاییها را شکست و این در دنیا نمایش داده میشود. از هوگو چاوز گرفته تا بوسنی، افغانستان و تا سودان و کشورهای دیگر این صدور انقلاب اتفاق افتاده است. ارزشهای ما صادر شده است و امام گفته بود که ما در جنگ، انقلاب خودمان را صادر کردیم. این بیداری اسلامی و انقلابهایی که در کشورهایی منطقه رخ داده است، حاصل دفاع مقدس ما است. الان ما شاهد هستیم که مردم عراق در حال تشکیل ارتش مردمی هستند این شباهت بسیاری به تشکیل سپاه پاسداران دارد. این قطعا اقتباس از سپاه انقلاب اسلامی ایران است. فلذا صدور انقلاب اتفاق افتاده و خوب هم اتفاق افتاده است.
البته اینکه ما در دیپلماسی خیلی محتاطانه برخورد کنیم جواب نمیدهد. شما اگر میخواهید که آقایی و سیادت جهان را بکنید باید لوازم آن را به جان بخرید. البته همه مردم ما باید در شرایط مساوی باشند یعنی اینکه اگر قرار است تحریمها به ما فشار بیاورد، همه ما باید در برابر آنها مقاوم باشیم. نه اینکه در آن شرایط عدهای از ما در فشار تحریمها باشند و عدهای دیگر بیرون از این فضا بوده و برای آنها که در فشار هستند کف بزنند.
نان برخی در وجود تحریمها علیه ایران است
عدهای هستند که از تحریمها استقبال میکنند چرا که نان آنها در وجود تحریم است و از آن سود میبرند. در این شرایط است که اگر ما میخواهیم به مردم کشورهای مظلوم دنیا مانند افغانستان، عراق و یمن سیادت و آقایی خودمان را نمایش دهیم، باید کمبودها، تحریمها و نداشتنها را هم به جان بخریم.برخی میخواهند که هم آقایی کنیم و همزمان شعار انقلاب اسلامی و پرچم آن را بالا ببریم و هم دستمان در دست آمریکاییها باشد و مبادلات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ما با آنها پابرجا باشد. این مسائل در کنار هم جور درنمیآید اینها خانههای خالیای است که عدهای فکر میکنند، اگر آنها را پرکنند مشکل ما حل میشود. مشکل اصلی ما مشکل معیشت نیست. در حالی که ما در زمان محمدرضا پهلوی اصلا مشکلات مالی به معنی امروزی نداشتیم. قیمت بنزین در آن زمان لیتری یک تومان بود. انقلاب ما نتیجه قیام علیه تعرض دستگاه وقت به دین، آموزههای دینی و مرجعیت دینی بود. نامهای که رشیدیان علیه امام به نام «ارتجاع سیاه» منتشر کرد جرقه این انقلاب را زد. چهلم شهدای فیضیه در تبریز و بعد از آن چهلمهای دیگر این انقلاب را به پیروزی رساند.
میراث امام نباید آسیب ببیند
مطالبات مردم در آن زمان مطالبات مادی نبود. شما اگر میخواهید کار فرهنگی روی مردم انجام دهید باید حساب خودتان را از دیپلماسی جدا کنید. جهاد سخت است و در جان جهاد این عنصر سختی و محنت وجود دارد، البته عدهای اصلا قائل به این سختی نیستند. این تفکر در جنگ بوده است، اکنون نیز ادامه دارد. این تفکر اکنون نیز معتقد است که این ما هستیم که بای کوتاه بیاییم و با جامعه بینالملل ارتباط برقرار کنیم. اگر تحریمی هم هست تقصیر ماست. البته من نمیگویم که این تحریمهای ناعادلانه وجود داشته باشد و ما با کشورهای بینالمللی درگیر شویم اما باید دقت کنیم که آن سیادت و آقایی که امام برای ما میراث گذشته است و مقام معظم رهبری هم به آن پروبال داده است، نباید خدشهدار شود.
نباید روزی برسد که آمریکاییها و اروپاییها این احساس را کنند که ما از آرمانهایمان دست برداشتهایم و حتی ذرهای کوتاهآمدهایم. آنها نباید به این دیدگاه برسند که ما این حس را داریم که سانتریفیوژهایمان را کم میکنیم که مشکلاتمان حل شود. یا مسائل دیگری مانند غنیسازی و آب سنگین اراک را متوقف کنیم که به خواستههای خودمان دست پیدا کنیم. اگر روحیه جهادی داشته باشیم هیچوقت به این جایگاه نمیرسیم.
برخی می گویند، تعداد زیادی از سیاستمداران ما علاقهمند هستند که به سرعت نتایج اقدامات خود را ببینند، مانند آنکه در یک نانوایی خمیر را داخل تنور قرار میدهند و به سرعت نان را تحویل میگیرند. این صبر در بین مسئولین و سیاستمداران ما وجود ندارد، این مسئله از کجا نشات میگیرد؟
ایستادگی و مقاومت به معنای افراطگرایی نیست
این تفکری که امروز شکل گرفته است در دفاع مقدس نیز وجود داشته است، اینها ما را پای میز مذاکره با عراقیها آورد. ایستادگی و مقاومت به معنای افراطگرایی نیست بلکه این ایستادگی و مقاومت با حفظ ارزشها و آرمانها و برگرفته از اندیشه ناب امام خمینی است. ما نمیگوییم که مانند طالبان و داعش برویم و با کشورها درگیر شویم در حالی که همین گروهها نیز زایده همان آمریکاییها هستند و در آخر هم به خودشان باز میگردند، همانطور که طالبان به خود آنها بازگشت و آنها با طالبان درگیر شدند.
ایدهآلها و آرمانهای امام چه هدفی را برای خود قرار داده است و چه چیزی را هدف خود قرار داده است؟
آرمانهای امام دنیا را هدف گرفته است. جنگ تا رفع فتنه از عالم. این یعنی زمینه سازی برای حکومت موعود. امام قائل به این مسئله نبود که ارتباطات ما در دیپلماسیهایمان به شکلی باشد که به عقب بازگردیم. امام آمد که بساط این سازمان و شکل را به هم بزند و این کار را هم انجام داد. اگر قرار بود که ما بعد از این تعداد شهید، جنگ و درگیری برویم و دوباره با آمریکایی بر سر یک میز بنشینیم، به معنی اظهار ندامت از گذشته و سابقه خودمان است. ما مانند افرادی نیستیم که از از فتح لانه جاسوسی اظهار ندامت کنیم و بگوییم که حاضریم از آمریکاییها عذرخواهی کنیم. آن انقلاب دوم ما بود و بلکه از انقلاب اول مهمتر.
هیچگاه این اتفاق نخواهد افتاد. امام در آخرین پیامهای دفاع مقدس خود به سپاهیان فرموده بود که، فرزندانم، آن بغض انقلابی را در سینههای خود نگاه دارید. درست است که قطعنامه را ما پذیرفتیم اما بین ما اتفاقی نمیافتد، آن همان ماهیت را دارد من هم همان ماهیت را دارم. ما و دشمنان ما به دنبال مقابله با یکدیگر هستیم و امکان نشستن ما در مقابل یکدیگر وجود ندارد مگر اینکه ما از آرمانها و حرفهایمان دست برداریم. آنها از آرمانهای خودشان کوتاه نمیآیند ما نیز کوتاه نمیآییم. اگر آنها احساس کنند که ما در حال دست برداشتن از آرمانهایمان هستیم، جری میشوند و میتوانند پشت ما را زمین بزنند. اگر امروز آمریکاییها در گروه 1+5 نتوانستهاند پشت نماینده ما را به خاک بزنند به خاطر عقبه مردمی و مردم سالاری دینی است که سبب شده آنها قدرت پیدا نکنند. زمانی که مردم در صحنه حضور پیدا میکنند آنها میگویند نه اینها هنوز پای ارزشهایشان ایستادهاند.
زمانی که در مورد ادبیات مقاومت صحبت میشود، بسیاری به یاد کتابهایی میافتند که تقریظ مقام معظم رهبری را دریافت کردهاند. روند تقریض کتابها چگونه است؟
با روند رونمایی از تقریضهای مقام معظم رهبری مخالف هستم
معمولا تقریضهای مقام معظم رهبری بعد از یک یا دو سال رونمایی میشود که البته من مخالف این کار هستم چرا که وقتی کتابهایی توسط آقا مورد تقدیر قرار میگیرد چرا برای بیان آن تاخیر صورت میگیرد. برای مثال این کتاب سردار گرجیزاده نیست بلکه کتاب انقلاب اسلامی است. چه دلیلی دارد که شما تقریضهای مقام معظم رهبری را میگذارید یک سال خاک بخورد. البته من کاری ندارم که این مساله از کجا شروع میشود اما اگر این اعلامها به موقع انجام شود نشان از قوت دفتر مقام معظم رهبری است. چرا که وقتی آقا این کتاب را در عرض مدت کوتاهی خوانده است و بر آن تقریض زده است اما بعد از دو سال از تقریض آن رونمایی میشود ما این موضوع را متوجه نمیشویم که کتاب چه زمانی چاپ شده است، خدمت مقام معظم رهبری رفته است، ایشان چه زمانی این کتاب را خوانده است و چه زمانی بر آن تقریض زدهاند. من نمیدانم که آیا واقعا مقام معظم رهبری از این اقدامات راضی هستند یا نه.
این که یک روحانی وارد به کار میشود و دست به قلم است و کار خود را در این حوزه شروع میکند و این کتاب را مینویسند شاید در مقابل دید عمومی مردم یک مسئله عادی نباشد. این مسئله را چگونه میتوانیم تعریف کنیم؟
حوزه علمیه باید کتاب و فیلمهای خوب تولید کند
هرکس به کار خودش تعریف میشود. من اگر تعریف شما را بدهم، هنری نکردهام، اما اگر کار شما را تعریف کنم، شما را خوب تعریف کردهام. حوزه علمیه باید بتواند از این کارها انجام دهد، منبریهای خوب، کتابهای خوب و فیلمهای خوب تولید کند. اینها سبب میشود که حوزه پویایی پیدا کند که برخی نگویند که حوزه یک ساختمان در بسته است که از بیرون خود خبر ندارد. این مسئله هم برمیگردد به تعلقات درونی افراد، چرا که در حوزه بحث سازمانی وجود ندارد که شما موظف هستید بروید و کتاب زندان الرشید را بنویسید و اگر ما اینکار را انجام دادهایم به خاطر علاقه شخصی خودمان بوده است.
شما گفتید که در آن مدت همراه با شهید هاشمی و سردار گرجیزاده در همان قرارگاه مخفی نصرت حضور داشتید. آیا خاطره مشخصی وجود دارد که بتوانید برای ما تعریف کنید؟
علی هاشمی هیچگاه در مقام فرماندهی با نیروها برخورد نمیکرد
من در یکی از خاطراتم نوشتم که امروز چهار تیرماه روز سقوط جزیره است. باید برای ثبتنام در حوزه نامهای میبردم در ابتدا علی هاشمی قبول نمیکرد اما با وساطت حاج صادق آهنگران قبول کرد که من بروم و بسیار هم از این تایید خوشحال شد.
علی هاشمی چهرهای بود که در مقام فرماندهی با افراد برخورد نمیکرد. خود را یک دوست پایین دست میدانست، نه اینکه خود را یک دوست بالا دست بداند. علی هاشمی بسیار با نیروها و بچهها صمیمی بود. فلذا یکی از تلخ ترین خاطرات زندگی من اول سقوط قرارگاه و شهادت علی هاشمی است و دوم ارتحال حضرت امام است و سوم فوت مادرم. این سه از سختترین دوران زندگی من بوده است. علی هاشمی و ما ادراک علی هاشمی.
روند بازگشت پیکر شهید هاشمی چگونه بود؟
من کتابی به نام «گمشده من» دارم که خاطرات محسن رضایی از قرارگاه و علی هاشمی است. در حال تدوین و نهایی کردن چاپ این کتاب بودم که اعلام کردند پیکر شهید هاشمی بازگشته است. البته استخوانهای او را یک سال قبل آورده بودند اما مادر او برای آزمایش DNA نمیرفت تا اینکه آقای باقرزاده ایشان را راضی کرد که آزمایش بدهند و بعد اعلام کردند که این استخوانها متعلق به شهید علی هاشمی است. بعد از اعلام عمومی، تشییع جنازه را در فاطمیه انجام دادیم. همان روزها بود که آن کتاب با عکس تمام قد شهید هاشمی بیرون آمد.
در این سالهای گذشته خانواده شهیدهاشمی سختیهای بسیاری را کشیدند. چرا که هیچ نشان خاصی از ایشان نبود، البته این هم دلایلی دارد چرا که شهید هاشمی فرمانده قرارگاه مخفی نصرت بوده است. و این باعث شد که از یک طرف نمیشد در مورد جایگاه ایشان صحبت کرد و از طرف دیگر هنوز وضعیت شهادت ایشان مشخص نبود و امکان داشت در صورت اعلام وضعیت ایشان اتفاق بدی برای او بیافتد. با وجود این سختیهایی که کشیده بودید چه حس و حالی نسبت به بازگشت پیکر شهید علی هاشمی داشتید؟
هیچوقت باور نداشتیم که علی هاشمی بازگشته است
دیدید گاهی اوقات خبری واقعی را به شما میدهند اما به علت خوشحالی زیاد، آن خبر را باور نمیکنید؟ قصه علی هاشمی هم همین بود، ما باور نمیکردیم که علی هاشمی برگشته است. حسین هاشمی در آن زمان، قریب 21 ساله شده است. اما ما بیش از 20 سال اجازه نداشتیم که در مورد علی هاشمی صحبت کنیم. مجبور بودیم که بگوییم علی هاشمی شهید شده است اما هنوز به آن باور نداشتیم. چرا که اگر اسیر شده باشد و لو نرفته، عراقیها به دنبال او نگردند. عراقیها از روز سقوط قرارگاه به قصد گرفتن علی هاشمی هلیبرن کردند. در آن زمان هرکسی را که میگرفتند اولین حرف آنها این بوده که، علی هاشمی کجاست؟
شهید علی هاشمی یک پدیده بود که عراقیها بعد از پایان جنگ هم به دنبال گرفتن او بودند
دشمن تمام قد با وجود اینکه قطعنامه پذیرفته شده بود، چهارماه بعد از پذیرش قطعنامه به گرجیزاده میگویند که علی هاشمی کجاست؟ برای اینکه علی هاشمی یک پدیده بوده است. آنها با وجود اینکه جنگ تمام شده است میخواهند که علی هاشمی را گیر بیاورند. آن موقع برای ما استرسهای زیادی بود، حتی نمیدانستیم که گرجیزاده هم اسیر شده است. گرجیزاده و علی هاشمی با هم فرار میکنند بعد هلیکوپترها با موشک به آنها حمله میکنند. ما دعا میکردیم که علی هاشمی هم به شکل ناشناس اسیر شده باشد و عراقیها او را نشناخته باشند. گفته میشود که انتظار بسیار ثواب دارد چرا که این دلشورهها باعث تربیت و رشد میشود.
از اطرافیان شما که این کتاب را خوانده نظر آنها نسبت به کتاب چگونه بوده است؟
تقدیر علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی از کتاب «زندان الرشید»
چند روز پیش آقای علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی به سردار گرجیزاده تماس گرفته بودند، گفتند که من به صفحه 600 کتاب رسیدهام. زنگ زدم که از شما و دکتر بهداروند تشکر کنم که این کتاب را به این خوبی درآوردهاید، واقعا دست مریزاد. من بازخورد کتاب را معمولا نمیگیرم، این خبر را هم آقای گرجیزاده به من دادند. اما آدمهای خوبی این کتاب را خواندهاند و تعریف دادهاند که کتاب خوبی است.
بازخورد خانواده شهید هاشمی نسبت به این کتاب چگونه بود؟
رونمایی دوم را ما در اهواز برگزار کردیم. من در آن زمان به منزل شهید هاشمی رفتم که در آنجا همسر شهید علی هاشمی بسیار از من تشکر کردند و من هم گفتم که این کار وظیفه من بوده است.
افرادی مانند شهید هاشمی هستند که مدل کاری آنها به شکلی است که مخفی است و قابل بیان نیست، البته این هم بخشی از انقلاب ما است. اینگونه فعالیتها مشکلاتی را نیز دارد. مقاومتی که شما هم باید کار را جلو ببرید و هم مسائل حفاظتی و امنیتی را رعایت کنید. آیا این مقاومت اکنون قابل روایت است یا نه؟
شما حس کنید در یک جزیرهای هستید که پشههای متنوعی دارد که هرکدام از آنها اگر بر روی دست یا پای شما نیش میزد، جای آن نیش به سرعت تاول میزد و عفونت میکرد. تصور کنید در آن جزیره در آن هوای شرجی که مار بود، گراز بود، عقرب بود، شما باید 48 ساعت یا 72 ساعت یک گوشه بی صدا میایستادید. تصور کنید در یک جزیره در سرمای زمستان خوزستان که استخوان سوز است در بلم خوابیدهای و ناگهان در خواب غلت میخورید و در آب میافتید. این زندگی بسیار منحصر به فرد است.
جزایر مجنون یک پدیده متفاوت در جنگ است که بازخوانی نشده است
این گونه فعالیتها همان جهاد اکبر است. شما در شرایطی بودید که تا 6 ماه اجازه خروج از جزیره را ندارید. آنقدر شیر گاومیش خوردید که سفید سفید شدهاید. در آن زمان نمیدانید که چه اتفاقی در شهر، انقلاب و دنیا افتاده است. یک پای شما در حور، یک پای شما در العماره است و در جاهای دیگر نیز هستید. برای مثال در عملیات خیبر یک پدیده عجیب و غریب وجود دارد. وقتی که نیروهای ما قصد حمله داشتند، محسن رضایی به علی هاشمی گفت که نیروها را تقسیم کند و هر فرماندهی لشگر را به یکی از نیروهای خودش بدهد که بچهها را به آن طرف دجله منتقل کند. آقای محسن نوذریان به من میگفت که مرتضی قربانی را که بردم به او گفتم که پایت را به زمین بکوب، اینجا جاده العماره – بصره است. او باور نمیکرد.
برای نوشتن کتاب «زندان الرشید» همواره وضو داشتم
مهدی باکری را با لباس مبدل به آنسوی دجله میبرند. این نشان میدهد که جزایر مجنون یک پدیده متفاوت در جنگ است که بازخوانی نشده است. مخصوصاً شخص علی هاشمی بازخوانی نشده است. در کتاب دیگری دارم که تعدادی از بچهها تا نزدیک کربلا میروند بعد بلد راه به آنها میگوید که میخواهید به کربلا برویم؟ آنها پایشان سست میشود. کربلا میروند، عکس هم میگیرند. وقتی ما به این افراد نگاه میکنیم متوجه میشویم که اینها آدمهای بسیار عجیبی هستند.
روایت این افراد دست خود فرد نیست. من هر بار که قصد داشتم کتاب زندان الرشید را بنویسم وضو داشتم، هر چیزی را که میخواستم بنویسم گریه میکردم. این کتاب در واقع سیر و سلوک عرفانی من بود. من با این کتاب زنده شدم. چرا که یک فرزند امام را به تصویر کشیدهایم که زندانبانها را فلج کرده است. وقتی امام فوت میکند حلوا درست میکند و به عراقیها میدهد. شما این فرهنگ را در کجا میتوانید پیدا کنید؟
شیوههای یارگیری علی هاشمی از بین عراقیها منحصر به فرد بود
لذا با این شرایط این وضعیتها نیازمند بازخوانی است. آنها در آن زمان حدود 300 عملیات شناسایی شگفتانگیز انجام داده بودند. یا حتی برای جابجایی اسلحه و مسائل مورد نیاز چه اقدامات جالبی را که انجام نمیدادند. برای مثال همسر یکی از همراهان ما در عراق اسلحه و مدارک را در زیر ماهیها داخل یک طبق میگذارد و آنها را برروی سر خود میگذارد و از بین ایستهای بازرسی عبور میکند. این شیوههای یارگیری علی هاشمی از بین عراقیها منحصر به فرد است.
سینماگران ما دقت کنند که دفاع مقدس، «زندان الرشید» است، نه افراط و تفریطها
سینماگران ما باید بیایند و اینگونه آثار و اتفاقات را به فیلم سینمایی تبدیل کنند نه آثاری مانند فیلمهای دست چندمی و غیره را بسازند. دفاع مقدس یعنی دا، دختر شینا، پایی که جا ماند، کوچه نقاشها و زندان الرشید. چرا که در اینها تفریط و افراط وجود ندارد. سردار گرجیزاده قریب به 20 درصد بخشهای این کتاب را حذف کردهاند که کوتاه شود. این کتاب روایت مستند و واقعی جنگ و سختی ها و مقاومتها است.
احساس و عواطف در جای جای دفاع مقدس موج میزند، همانطور که مقام معظم رهبری در تقریظ خودشان به کتاب «من زندهام» میگویند که این کتاب را از پشت پرده اشک خواندهام. شهید علی هاشمی، با این احساسات لطیف خود، چگونه توانسته است که از در میان گروههای مقابل ما در عراق نیروسازی کند؟
امام به جوانها اعتماد کرد، آنها هم به اعتماد امام جواب دادند
علت این مسائل انقلاب و تربیتی است که امام به راه انداخته است. امام کار را به جوانها داد امام به جوانها اعتماد کرد. محسن رضایی را در سن 27 سالگی برایش حکم فرماندهی جنگ را میزند. یعنی او را در جایگاه یک ژنرال 4 ستاره قرار میدهد. رنج سنی تمام فرمانده لشکرهای ما بین 20 تا 24 سال بوده است. مجید بقایی در زمان شهادت 24 یا 25 سال سن داشته است که فرمانده قوای یکم سپاه کربلا سپاه پاسداران بوده است.
شهید علی هاشمی حاصل تربیتی است که امام راهاندازی کرده بود
اکنون پسر من حدوداً 21 سال سن دارد، آیا جامعه این اعتماد را به او دارد که جایگاههای مهمی را به او بدهد؟ مهدی زینالدین 21 ساله بوده است که فرمانده لشگر علی ابن ابی طالب(ع) است. آیا الان جامعه این اعتماد را به حسین بهداروند دارد که یک دسته یا گروهان را به دست او بدهد؟ امام به جوانها اعتماد کرد، آنها هم به اعتماد امام جواب دادند و یک ساله دشمن را بیرون کردند. ما در خرداد سال 61 عراقیها را بیرون کردیم و در مرز بینالمللی ایستادیم. علی هاشمی حاصل تربیتی است که امام راهاندازی کرده بود. زمانی امام میفرمود که بعضی از جوانان در جنگ راه صد ساله را در مدت کوتاهی رفتهاند اکنون ما بعد از چند سال این مطلب را درک کردهایم. ذکر میگوییم، مسجد میرویم و دعا میکنیم که این اشکالات از ما ریزش کند اما در جبههها در یک شب این ایرادات از ما زدوده میشود.
این تحولاتی که شما از آن صحبت میکنید از کجا شروع شده است؟
فضای معنوی حاکم در جبههها از نفس امام شکل گرفته بود
این تحولات از نفس و تربیت امام و فضای معنوی حاکم بر جبههها شکل گرفته است. ما در جبههها با مرگ زندگی میکردیم. تعلق خاطری نداشتیم. این ارزش بسیار بالایی است. روح بچهها در آن زمان بزرگتر از دنیا شده بود. آن سبب شد که فاو و کربلای 5 و والفجر5 را انجام دهند. عراقیها از مرگ میترسیدند و زود دستهایشان را بالا میبردند اما برای ما هم پیروزی و هم شهادت برابر بود و هر دوی آنها را برد میدانستیم./918د101/س