حاشیهای بر درد دل انتخاباتی وزیر خارجه
به گزارش خبرگزاری رسا، مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: درک اینکه دولت آقای روحانی برای نهایی کردن یک توافق هستهای با غرب بینهایت مشتاق باشد اصلا دشوار نیست. سیاست خارجی دولت آقای روحانی بر دکترینی استوار شده که اگر توافق نهایی شکل نگیرد، هم خود بیاعتبار میشود و هم بسیاری دیگر از رؤیاهای غربگرایان را در ایران به سقوط خواهد کشاند. دکترین سیاست خارجی دولت از روز نخست این بوده که منشأ بسیاری از مشکلات کشور ناتوانی گذشتگان از درست سخن گفتن با جهان بوده است. دولت روحانی بویژه محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه او همواره اصرار داشتهاند اگر زبان جهان را بدانید و با آن با ادبیاتی درست و محترمانه سخن بگویید، گره بسیاری از مشکلات در دم گشوده خواهد شد. به تعبیر ویتگنشتاینیها، زبان جدید، جهانی جدید را از پی خود خواهد آورد.
منتقدان البته میدانستند که داستان به عوض کردن واژگان و تغییر ادبیات محدود نخواهد ماند و بزودی سر از جاهای دیگری درخواهد آورد. دیری نپایید که محترمانه سخن گفتن جای خود را به پذیرش راهبرد اعتمادسازی داد که در اصل چیزی نیست جز اینکه ابتدای راه ابزارهای قدرت و اهرمهای اصلی چانهزنیتان را از شما بگیرند و در ادامه مسیر دائما امتیازهای بیشتر بخواهند. پس از آن، استراتژی «سخن گفتن به زبان جهان» تبدیل شد به؛ به رسمیت شناختن تمام نگرانیهای غرب درباره ایران و بدتر از آن، پذیرفتن اینکه این نگرانیها باید از همان راهی رفع شود که غربیها میخواهند. در نهایت، سخنگویان خوب ما در مواجهه با جهان (که جهان را هم خلاصه در غرب میدیدند) تلویحا پذیرفتند ایران تا اطلاع ثانوی یک استثناست، حقوقی کمتر از دیگران دارد و تکالیفش بیش از دیگران است و این اصلاحشدنی نیست الا اینکه پیمودن یک مسیر حدودا یک دههای اعتمادسازی را بپذیرد.
تا اینجا یک نتیجهگیری ساده به دست میآید: وقتی ما با غربیها خوب حرف میزنیم، آنها متقابلا دلیلی نمیبینند که با ما همین کار را بکنند، وقتی ما نگرانیهای آنها را به رسمیت میشناسیم، آنها بر فهرست نگرانیهای خود میافزایند و وقتی ما دوستی میورزیم، آمریکاییها به این نتیجه میرسند که دشمنی کردن کاری درست و بموقع بوده است.
اکنون اما بویژه از سفر نیویورک به این سو، کار از درست حرف زدن و درست عمل کردن بسیار فراتر رفته و به درددل کردن کشیده است!
سخنان حیرتانگیز آقای محمدجواد ظریف در روز 26 شهریور در جمع اعضای شورای روابط خارجی آمریکا را چیزی جز درددل انتخاباتی با دوستان آمریکایی نمیتوان نامید.
ظریف در این سخنان– که شبیه به آن را پیشتر هم گفته بود- در پاسخ به هاله اسفندیاری میگوید اگر غربیها قدر فرصت ایجادشده را ندانند و با دولت آقای روحانی توافق نکنند، مردم 16 ماه بعد در انتخابات مجلس پاسخ آنها را با رای دادن به جریانات غربستیز خواهند داد. وی برای اینکه مخاطبانش دقیقا متوجه عمق مساله شوند یادآوری میکند بار گذشته که در سالهای 83 و 84 غربیها فرصت توافق با ایران را از دست دادند، رئیسجمهوری در ایران بر سر کار آمد و 8 سال شیرین دولت را در دست داشت که کسی مانند وی را بازنشسته کرد!
سخنرانی آقای ظریف در جمع اعضای شورای روابط خارجی آمریکا بویژه فقره اخیرالذکر آن، یعنی جایی را که وی برای بقا در صحنه سیاست داخلی ایران دست به دامن آمریکاییها میشود، باید احتمالا به عنوان جدیدترین مدل «درست حرف زدن» با غربیها در تاریخ ثبت کنیم.
بعید میدانم کسی در دولت آقای روحانی میتوانست صریحتر از این، پس داستان را برملا کند و راز مگویی را که اصلاحطلبان تلاش میکنند آن را در پستوها در گوش یکدیگر زمزمه کنند، اینچنین بر فراز بام فریاد بزند. البته این را هم بعید میدانم که آقای دکتر روحانی– که در سفر نیویورک نشان داد امانتدار خوبی برای ارزشهای انقلاب اسلامی است- چندان موافقتی با این مدل گشودن سفره دل برای اجنبی داشته باشد.
یکی از انتقادات مبنایی اصولگرایان به جریان اصلاحطلب همواره این بوده است که این جریان
– همچون اسلاف دیگرش در طول تاریخ یک سده اخیر- همواره تلاش میکند خود را به نیروی مطلوب غرب در ایران تبدیل کند و سر بزنگاه به جای آنکه به سرمایه اجتماعی خویش امید ببندد، چشم به بیرون مرزها میدوزد و پیروزی و ماندگاری را از آنها طلب میکند.
شاید به همین سبب است که این جریان، حتی وقتی در انتخاباتی مانند انتخابات سال 88، یک سرمایه اجتماعی عظیم به کف میآورد، باز هم به جای آنکه این سرمایه را در سبد نظام و انقلاب بگذارد، آن را دودستی به غربیان هبه میکند تا ببینند چهسان میتوانند از آن ابزاری برای توطئه و آشوب بسازند.
سخنان محمدجواد ظریف– که بیشتر خود را یک دوم خردادی میداند تا یک اعتدالگرا- در واقع دارای دو پیام اصلی است؛ نخست او میخواهد به آمریکا بگوید یگانه نیروهایی که درست سخن گفتن با آمریکا را بلدند همینهایی هستند که اکنون بر سر کارند لذا غرب نباید از انجام وظیفه تاریخی خود در ماندگار کردن آنها قصور کند.
و دوم، ظریف به صراحت اعتراف میکند این جریان برای ماندگار شدن در محیط سیاست داخلی کشور به کمک و اعانت و دستگیری غرب نیاز دارد و بدون آن، یعنی اگر قرار باشد صرفا به ظرفیتهای داخلی خود اکتفا کند، بیتردید میدان را به حریفان واگذار خواهد کرد.
هر دو اعتراف را باید به عنوان بخشی به یادماندنی از کارنامه جریان غربگرا در ایران ثبت کرد.
چه توافق نهایی انجام شود و چه نشود، این موضوع از یاد نخواهد رفت که چگونه کسانی وقتی خلوتی با دوستان آمریکایی خود پیدا کردند، نتوانستند در مقابل وسوسه «شیرین کردن خود» مقاومت کنند.
منتها ظریف یک نکته را خوب گفته است؛ بله! در ایران، مردمی هستند که در موقع درست، در گرفتن تصمیم درست خطا نمیکنند.
/924/د102/ج