وهابیت نماد صهیونیسم اسلامی!
برگزاری همایش جهانی مقابله با گروههای افراطی و تکفیریها با حضور علمای برجسته جهان اسلام از اهل تسنن و تشیع، فضای تبلیغاتی و علمی بسیار خوبی را در جهت مرور تاریخی و تحلیل عقاید و روشهای فکری و عملیاتی این گروه های ضد اسلامی و ضد انسانی در ایران و جهان پدید آورد.
در همین راستا و در دنباله سلسه مقالات و گفتوگوهایی که طی چند روز اخیر در باب این گروهها و تبعات و عواقب وخیم و فاجعه بار عقاید و روشهای جهالت بار و خباثت آمیزشان در جهان اسلام و بلکه همه دنیا داشتهایم، در این مجال، مروری داریم بر مقایسه وهابیت و یهودیت و یا به عبارت بهتر صهیونیسم جهانی.
اگر محمد بن عبدالوهاب را موسس فرقه وهابیت بدانیم، باید ابن تیمیه(تقی الدین ابوالعباس احمد بن شهاب الدین عبدالحلیم بن مجد الدین عبدالسلام بن عبدالله بن ابی القاسم محمد بن الخضر بن محمد بن الخضر الحرّانی الدمشقی الحنبلی) را نیز نظریهپرداز این فرقه دانست.
در واقع ایشان توانست به تفکراتی که در مورد مذمتِ سرکوبهایی که در مورد رسول الله(ص) بوده است انسجام بخشد؛ به نحوی که حتی اهل سنت نیز متوجه این گونه مباحث نشوند. منتها بهترین راهکار برای مطرح کردن چنین مباحثی، جبهه گرفتن در مقابل تشیع بود تا خویش را قهرمان مبارزه و مقابله با شیعیان نشان دهد.
در ادامه وقتی توانست خود را به عنوان نماد مبارزه با تشیع معرفی کند، شروع به انحرافات نمود. نمونه برعکس این مورد را نیز اکنون در رسانههای به ظاهر طرفدار تشیع مشاهده میکنیم. در شبکهای به نام اهل بیت، مجری و کارشناس روحانی آن با نام «الهیاری» که به مناظره با اهل تسنن میپردازد، مسلمانان را به سه دسته تقسیم میکند. اول، جماعت عمریه(اهل سنت) دوم، جماعت شیعه(شیعیان) و سوم، جماعت دجالیه(شیعیان طرفداران جمهوری اسلامی!) در ادامه نیز بعد از این که توانست خود را نماد دفاع از حریم اهل بیت معرفی کند، به انحراف و توطئه میپردازد.
برای مثال ایشان بدترین توهینهایی که حتی اهل سنت به مراجع عظام شیعه نکرده بودند را به آنها نسبت میدهد؛ توهینهایی به آیت الله بهجت، آیت الله سیستانی و حتی رهبری معظم انقلاب انجام داده است که هیچگاه قابل تصور نیست. در واقع میتوان گفت هر کسی که از وحدت صحبت کرده، از تیر هتاکیهای این شخص در امان نمانده است. شبکه مشابه دیگری نیز در همین عرصه و با هدفی مشترک فعالیت میکند که «فدک» نام دارد. با بررسی عقاید وهابیت و نظریه پرداز و موسس این فرقه یعنی ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و همچنین مطالعه کتاب مقدس، به خصوص عهد عتیق، به تشابهاتی در عقایدِ این دو تفکر میرسیم که این مقاله حدالامکان سعی در بازگویی تشابهات این دو تفکر، نه از حیث مبناء و بنیان، بلکه از جهت اعتقادات و تفکرات ایشان دارد.
چرا به ایشان ابن تیمیه گفته میشود؟
مطلبی که پژوهش گران این عرصه بدان نپرداخه و کمتر مورد توجه قرار دادهاند، نسب ابن تیمه است که با فهم ریشه نسب او، میتوان از دلیل و انگیزه ظهور چنین فردی و به تبع آن چنین فرقهای مطلع شد. مطلب معمول و جا افتادهای که در این مورد وجود دارد، چنین است که پدر یا جد مادری وی در سفر حج در تیما، دخترکی زیباروی را دید و هنگامی که از سفر به وطن بازگشت، دختر نوازد خویش را شبیه آن دختر تیمایی یافت؛ پس او را تیمیه نامید. در حالی که همه میدانند تیما سرزمین یهودیان در شمال مدینه بود و این موضوع در تورات، کتاب اشعیای نبی، باب 21، آیات 13 تا 15 و کتاب ایوب، باب 6 آیه 19 و همچنین کتاب ارمیا، باب 25 آیه 32 نیز ذکر شده است.
در واقع اینان یهودیانی بودند که برای یافتن پیامبر اسلام(ص) وارد مدینه شده و در شمال این شهر استقرار یافته بودند. در نتیجه اصل و نسب ابن تیمیه حرانی، به همان یهودیان شمال مدینه باز میگردد که نه تنها نمیتوان برای مطالعه عقایدِ وهابیت و فهم تشابهات آن با یکسری عقاید نقل شده در تورات چشم پوشی کرد، بلکه در واقع فهم این قضیه، امری لازم در مو شکافی این فرقه خواهد بود.
طریقه ورود عقاید یهود به دین اسلام
عقاید یهودیت به دو شکل وارد اسلام شد؛ اول یهودیان شمال مدینه که احادیث جعلی وارد کردند. دوم یهودیانی که به مرور زمان در طول سالیان آمدند و تورات را ترسیم نمودند. در رابطه مورد اول، میتوان برای نمونه یهودیان مسلمان شدهای همچون ابوهریره، کهب الاحبار، سرجنز و... را نام برد که در دستگاه خلفای اسلامی حضور داشتند. تربیت چنین افرادی برای حضور در مراتب بالای حکومتی، تنها مختص زمان و دورهای خاص نبوده و همچنان تا به امروز نیز شاهد این موضوعات هستیم. برای مثال میتوان به یهودیان مخفی مارانوس اشاره کرد که وارد در دستگاه حکومتی خلفای عثمانی شده و مقدمات فروپاشی این امپراتوری عظیم را پدید آوردند.
نمونه دیگر در زمان خشایار شاه، شاهد حضور فردی یهودی به نام مردخای در دستگاه پادشاهی خشایار شاه هستیم که ایشان با فراهم کردن حضور برادرزاده خویش به نام «استر» در کنار شاه ایران و انتخاب او به عنوان همسر، بساط کشتار 70 ملیون ایرانی را بنیان نهاد که البته این موضوع نیز به عنوان بخشی تفصیلی در کتاب مقدس ذکر شده است.(کتاب مقدس، بخش استر)
یا نمونه دیگر، سیستم پیشرفتهتر با نام فراماسونری است که بنیان گذاران آن یهودیان هستند که از این دست شبکهها در طول تاریخ به طور فراوان قابل مشاهده دارند که میتوان به انجمنهایی همچون ایلومیناتی، شورای سیصد، کمیته 13 نفره، اسکالاندبونز و... نیز اشاره کرد. این انجمنها به صورت مخفی با ساخت نمادهایی برگفته از مصریان باستان، در سراسر جهان انتشار یافته و افردای از ادیان مختلف را وارد این شبکهها کردهاند که با مجموعهای از نمادها با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و یکدیگر را به هم معرفی مینمایند. دلیل الگو پذیری این انجمنها از مصریان باستان، به دلیل حضور اسباط بنی اسرائیل و فرزندان ایشان در جمع تمدن آن زمان مصر است.
در نتیجه حضور چنین افرادی در دوره و زمان حاضر نیز جای تعجب ندارد. از این رو به قول همسر قرضاوی یکی از مفتیان وهابی عربستان میپردازیم که این مهم را برای ما روشن میکند. به گفته ایشان: «دلیل طلاق من از همسرم به علت تردد بیش از حد جاسوسان موساد به خانهام بود!» پس تصور تربیت یک شخص به عنوان عالم وهابی از سوی یهودیان، دور از ذهن نیست.
اما بیشترین بحث این مقاله در مورد دومین روش ورود اعتقادات یهودیان به دین اسلام است که در این رابطه به نقل از ابن خلدون تاریخدان مشهور مسلمان استناد میکنیم که میگوید: تفاسیر اهل سنت از گفتارهای یهود و نصارا سرشار گشته و مفسران هم در این زمینه سهل انگاری کرده و کتب تفسیری را از این دست روایات پر کردهاند؛ در حالی که ریشه همه این روایات از تورات و خرافه بافیهای یهود و نصارا سرچشمه گرفته است. همچنین مجددا میگوید: عرب صدر اسلام بهرهای از علم و کتابت نداشت. مطالب مربوط به آفرینش و اسرار هستی را از عالمان یهود یا اهل تورات یا نصارا همانند کهب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلام میپرسیدند.(تاریخ ابن خلدون مقدمه جلد1 صفحه 439)
متأسفانه این گونه مطالب در صحیحترین کتب اهل سنت(صحاح سته) نیز رسوخ کرده است. به عنوان مثال حدیثی به نقل از ابوهریره در این کتب ذکر شده است که خداوند هر شب پس از گذشت یک سوم آن به آسمان فرود میآید و تا طلوع فجر ندا میدهد چه کسی مرا میخواند تا اجابت نمایم؟ و چه کسی از من طلب مغفرت میکند تا به وی عطا کنم؟ و چه کسی طلب بخشش میکند تا گناهانش را ببخشم؟(صحیح بخاری جلد 2 صفحه 47 حدیث 11245 و جلد 7 صفحه 149 حدیث 6321، صحیح مسلم جلد 2 صفحه 175 حدیث 1657)
کتبی از اهل سنت که روایات را نقل میکند نیز از این مطالب خالی نمانده است. برای نمونه روایتی است با این مضمون که خداوند پس از طلوع فجر، به عرشش صعود میکند!(فتح الباری جلد 13 صفحه 390، عمده القاری جلد 15 صفحه 59) جالب این است که خود اهل سنت از تفسیر این روایات سردرگم شدهاند. این در حالی است که بسیاری از اهل سنت، جسمانیت خداوند را نقض کرده و گفتهاند اگر کسی جسمانیت خداوند را قبول داشته باشد کافر است که از جمله میتوان به کتبی از قبیل طبقات حنابله جلد2 صفحه 298، اعتقاد الامام ابن الحنبل صفحه 298، عقیده الاحمد الحنبل صفحه 210، تفسیر قرطبی جلد4 صفحه 14و اصول الدین صفحه 337 اشاره نمود.
اما متأسفانه وهابیت با طرح اینگونه مباحث، توانسته است دو گانگی به وجود آورد که اهل سنت را نیز به سمت پذیرش عقاید خویش سوق میدهند. حاکم نیشابوری در حدیثی نقل میکند که مشرکین از پیامبر(ص) پرسیدند نسب خداوند به چیست؟ که خداوند به پیامبر(ص) فرمود: بگو لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.
تشابهات اعتقادی یهودیت و وهابیت
در واقع این تشابهات را در عرصه اعتقادات وهابیت و یهودیت در 7 بخش دسته بندی و مطرح نمود.
1. جسمانیت خداوند
به نقل از ابن تیمیه میخوانیم: «در کتاب خدا، سنت رسول الله و همچنین گفتار صحابه نیامده است که خدا جسم نیست. نفی و اثبات جسمانیت خداوند، بدعت است و هیچ کس جسمانیت را نه اثبات کرده و نه رد کرده است!» (الفتاوی، جلد 5 صفحه 192) باید از ایشان سوال کنیم در گفتار هیچ یک از صحابه نیامده است که استفاده از تلفن همراه، هواپیما، چتر نجات و... چه حکمی دارد؟ پس حکم استفاده از این وسایل در این دوران چیست؟ حال چون صحابه از جسمانیت خداوند سخنی نگفتهاند، باید نتیجه گرفت که خداوند دارای جسمانیت است؟ از طرفی خداوند در قرآن به این نظر پاسخ داده است و میفرماید: لیس کمثله شیء و همچنین لم یکن له کفوا احد! باید مجددا از ایشان سوال کرد که آیا مفهوم این آیات چیزی به غیر از نفی جسمانیت خداوند است؟
به نقل از کتاب مقدس: «موسی و هارون و ناداب و ابیهو با هفتاد نفر ازبزرگان اسرائیل از کوه بالا رفتند؛ خدای اسرائیل را دیدند. به نظر میرسید زیر پای او فرشی از یاقوت بود به شفافی آسمان گسترده شده. هر چند بزرگان اسرائیل خدا را دیدند، اما آسیبی به ایشان وارد نشد. آنها در حضور خدا خوردند و آشامیدند!»(سفر خروج، فصل 24، آیه 9 و 10)
با توجه به اینکه کمپانی فیلم سازی هالیوود در دست یهودیان است و این یک امر طبیعی است، ایشان تفکرات و عقاید خویش را در قالب فیلمهای سینمایی و سریالی به تصویر میکشند. در اینگونه فیلمها بارها مشاهده میشود که به خداوند جنبه مادی داده و جسمانیت خداوند را در قاب تصویر نمایان کردهاند. برای مثال در فیلم سینمایی جک و لوبیای سحر آمیز، مشاهده میکنیم که پسرک نوجوانی به نام جک پس از کاشتن لوبیای سحر آمیزی، توسط همان درخت لوبیا به بالای ابرها میرود و غولی(نمادی از خداوند) را به روی زمین میکشاند!
هیئت عالی افتای سعودی نیز در مورد جسمانیت خداوند اینگونه منظور میدارد: «با توجه به اینکه جسمانیت خداوند در نصوص نه نفی شده و نه اثبات، مسلمان هم نباید آن را نفی کند یا اثبات؛ چون صفات خداوند توقیفی است!» این فتوا بر خلاف نظر ابن تیمیه است؛ زیرا ایشان به جدیت سعی در اثبات جسمانیت خداوند داشته است.
2. مو و لباس برای خداوند
ابویعلی، استاد ابن تیمیه از ابن عباس نقل میکند که پیامبر(ص) فرمود: «دیدم خدا را در حالی که جوان بدون ریش، موهایی بلند و پیچ پیچ داشت و بر شانه او زیور آلات قرمزی بود!» همچنین ابن تیمیه در اثبات و اجزای خداوند میگوید: «وقتی نام خداوند و صفات او به میان میآید، خداوند میگوید آنچه میخواهید برای من ملتزم شوید، من هم ملتزم میشوم غیر از ریش و عورت!» شهرستانی نیز به نقل از پیامبر(ص) اینگونه میگوید: «با خداوند ملاقات کردم و با او روبوسی کردم؛ به من بوسه داد و دستش را میان شانههایم نهاد و من سردی انگشتان خدا را احساس کردم!»
ابوبکر بن عربی نیز نقل میکند: «فردی که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابویعلی(استاد ابن تیمیه) میگوید نسبت به آن چیزی که در صفات حق گفته شده است، از قول من بروید بگویید هر عنصری را جز ریش و عورت برای خداوند اثبات میکنم!»(طبع حدیثیه جلد3 صفحه 283، دفع شبهه تشبیه صفحه 95 و 130 در حاشیه)
ابویعلی ریش و عورت را از این نظر قابل اثبات نمیبیند؛ زیرا که هم در حدیثی و هم در تورات نقل شده است که خداوند ریش ندارد و همچنین از عورت خداوند نیز بحثی به میان نیامده است. در همین جهت تورات نیز به ترسیم خداوند میپردازد و نقل میکند: «آنگاه تختهایی دیدم برای داوری برقرار شد و وجود ازلی بر تخت خود نشست. لباس او همچون برف، سفید و موی سرش مانند پشم، خالص بود. تخت او شعلهور بود و بر چرخهای آتشین قرارداشت!»(دانیال نبی، باب 7 آیه 9)
3. نزول خداوند به روی کره زمین
ابن تیمیه میگوید: «هر شب خداوند به آسمان دنیا فرود میآید و میگوید: آیا کسی هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم و طالب مغفرتی هست من او را ببخشم و این کار را تا طلوع فجر انجام میدهد!» او میگوید: «کسی که نزول خدا از عرش را منکر شود یا به تأویل برد، بدعتگذارِ گمراه است!»(مجموع الرسائل الکبری، رساله یازدهم، صفحه 451)
ابتدا باید در مورد تأویل نکتهای را بیان کرد که ابن تیمیه هر گونه تأویلی را بدعت میداند؛ زیرا به تبع روش استاد خویش عمل میکند؛ همچنان که ابویعلی استاد ابن تیمیه کتابی دارد با نام «ابطال التأویلات» با توجه به این سخن ابن تیمیه در مورد نزول خداوند به روی کره زمین در کتاب مقدس نیز شاهد همین ادعا هستیم. به نقل از تورات: هنگامی که ابراهیم در بلوطستان ممری سکونت داشت، خداوند بار دیگر بر او ظاهر شد. شرح واقعه چنین است: ابراهیم در گرمای روز بر در خیمه خود نشسته بود. ناگهان متوجه شد آن سه مرد به طرفش میآیند.
از جا برخاست و به استقبال آنها شتافت. گفت: «ای سروران تمنا میکنم اندکی توقف کرده در زیر سایه این درخت استراحت کنید؛ من میروم و برای شستن پاهای شما آب میآورم.»(سفر پیدایش، باب 18 آیات 3 تا 5) شبانگاه یعقوب برخاست و دو همسر و کنیزان و یازده فرزند و تمام اموال خود را برداشته، به کنار رود اردن آمد و آنها را از گذرگاه یبوق به آن طرف رود فرستاد و خود در همانجا تنها ماند. سپس مردی به سراغ او آمده، تا سپیدهء صبح با او کشتی گرفت. وقتی آن مرد دید که نمیتواند بر یعقوب غالب شود، بر بالای ران او ضربهای زد و پای یعقوب صدمه دید؛ سپس آن مرد گفت: «بگذار بروم چون سپیده دمیده است!»
اما یعقوب گفت: «تا مرا برکت ندهی نمیگذارم از اینجا بروی!» آن مرد پرسید: «نام تو چیست؟» جواب داد: «یعقوب» به او گفت: «پس از این، نام تو دیگر یعقوب نخواهد بود؛ بلکه اسرائیل؛ زیرا نزد خدا و مردم مقاوم بوده و پیروز شدهای!»(سفر پیدایش، باب 32 آیات 24 تا 28)
در نقل دیگری از تورات: «خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی آدم بنا میکردند، ملاحظه نماید و خداوند گفت: همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کردهاند و الآن هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند.» پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر باز ماندند!»(سفر پیدایش، باب 11، آیه 4 تا 9)
در این مورد نیز میتوان به فیلم سینمایی «جک و لوبیای سحر آمیز» اشاره کرد که شخصیت غول(نماد خداوند) از بالای ابرها از قصر خود(نمادی از عرش) توسط درخت لوبیا به روی زمین میآید. یا همچنین در سریال دیگری به نام «هابیت» مشاهده میشود که شخصیتهایی غول پیکری که در روی زمین حضور دارند، تنها تا زمان طلوع فجر میتوانند آزادانه بر روی زمین حرکت کنند و در غیر این صورت با طلوع فجر اگر خود را پنهان نکنند، تبدیل به سنگ میشوند!
اکنون سوالی که در این قسمت پیش میآید، این است که با توجه به اینکه کره زمین به دو نیم کره تقسیم میشود که یک نیم کره شب و نیم کره دیگر روز است، بر فرض اینکه خداوند شب هنگام به روی زمین نزول میکند، پس نیم کرهای که روز است چه میشود؟ آیا نیم کره دیگر که روز است فاقد خداوند میشود؟ یا اینکه خداوندی که در قسمت شبِ کره زمین قرار دارد، پس چگونه میتواند در قسمت روز هم باشد؟ با این تفاسیر میتوان نتیجه گرفت که خداوند در جو زمین گیر کرده و در بند است!
ادامه دارد...
830/702/ر