بخش پایانی/ عضو هیأت علمی مؤسسه امام خمینی در گفتوگو با رسا:
قدرت سیاسی روحانیت ناشی از قدرت اجتماعی است/ روحانیت باید از مناصب غیر ضروری پرهیز کند
خبرگزاری رسا ـ روحانیت امروز در عرصه حکومت وارد شده و برخی از مناصب را نیز گرفته است، طبیعتاً باید با احتیاط بیشتری ورود پیدا کند. به عقیده بنده از یک سری مناصب اجرایی که خیلی لزومی ندارد، روحانیت به هر میزان پرهیز کند، بهتر است و اینها را به دیگران بسپارد.
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجتالاسلام مهدی ابوطالبی، دانش آموخته دکتری علوم سیاسی است که افزونبر تحصیلات خارج اصول و فقه، کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی را نیز دارا است.
وی تاکنون علاوه بر تألیف کتاب، مقاله و ارائه چندین مقاله به سیمنارها و همایشها، تدریس و دبیر علمی همایشهای مختلف را نیز بر عهده داشته و تاکنون به عنوان مدیر گروه انقلاب اسلامی پژوهشگاه المصطفی، قائم مقام مدیر گروه تاریخ اندیشه معاصر، دبیر پژوهشی گروه تاریخ اندیشه معاصر، عضویت در گروههای پژوهشی تاریخ مشروطیت، مردمسالاری دینی، علوم سیاسی مؤسسه امام خمینی(ره) و عضویت در گروه اندیشه جوان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و غیره به ایفای نقش پرداخته و یا میپردازد.
در گفتوگوی تفصیلی با وی به جریان شناسی نقش روحانیت در تاریخ معاصر پرداختیم که در ادامه متن آن را از نظر میگذارنید؛
رسا ـ نیروهای خارجی برای حذف روحانیت از عرصه سیاسی و اجتماعی انقلاب چه اقدامات و سیاستهای را اتخاذ کرده و میکنند؟
در دوران مبارزه به طور قطعی در تمام نهضتها رهبری و سردمداری با روحانیت بوده است؛ چون توان بسیج تودههای عمومی را تنها روحانیت داشته و جریان روشنفکری هیچگاه این توان را نداشته است. حتی در نهضت نفت تا جایی که آیتالله کاشانی از مصدق حمایت میکند، مردم پشت سر مصدق هستند.
ولی در 28 مرداد وقتی فاصله میان آیتالله کاشانی و مصدق رخ میدهد، مردم پشت سر مصدق نیستند. یعنی 31 تیر 1331 که مصدق با شاه اختلاف پیدا میکند، به فتوای آیت الله کاشانی مردم به خیابان میآیند و فریاد «یا مرگ، یا مصدق» سر میدهند و به سبب حمایت از مصدق کشته میشوند. ولی یک سال بعد همین مصدق را حکومت دستگیر و تبعید میکند و هیچ صدایی از مردم بیرون نمیآید؛ چون به رغم دعوت آیت الله کاشانی برای همکاری، خود مصدق نخواست با آیتالله کاشانی همراه شود و لذا بدنه جامعه نیز از مصدق حمایت نکردند.
به همین دلیل معمولاً در طول نهضتها روحانیت رهبری را به دست میگرفته و جریان روشنفکری نیز همراهی میکرده است. برای نمونه در نهضت مشروطه رهبریت روحانیت و همراهی جریان روشنفکری وجود داشت، ولی پس از آنکه جریان روشنفکری به نوعی به قدرت میرسد، به اعدام شیخ فضلالله، ترور مرحوم بهبهانی و بنابر قولی ترور آخوند خراسانی میپردازد.
یعنی عملاً سردمداران همان نهضت را خود این جریان روشنفکری از بین برده و حذف فیزیکی میکنند. در جریان نهضت نفت نیز تا آنجایی که باید مردم حضور داشته باشند، جریان روشنفکری، روحانیت را همراهی میکند و حرکتها انجام میشود. نواب و نیروهایش میآیند و در پیش بردن جریان ملی شدن نفت نقش ایفا میکنند، ولی وقتی مصدق به قدرت میرسد، برخورد او با نواب به جایی میرسد که به بهانهای نواب را دستگیر میکند.
حتی مصدق وقتی نخست وزیر میشود، مجلسی را که ریأست آن را آیتالله کاشانی بر عهده داشته است را از اکثریت انداخته و منحل میکند. اینها در طول نهضت چون نیاز به روحانیت برای هدایت و بسیج اجتماعی دارند، روحانیت را همراهی میکنند، ولی پس از نهضت، توقع دارند که همه چیز دست خودشان باشد. لذا میبینیم در هر دو نهضت مشروطه و ملی شدن نفت، با روحانیت برخورد فیزیکی جدی کردند.
پس از انقلاب نیز جریان روشنفکری چه روشنفکری غربی و چه روشنفکری دینی توقع داشتند که حکومت دست اینها باشد. البته امام راحل حکومت موقت را به بازرگان سپرد، ولی در قالب اجرا، نه در قالب اداره سیستمهای کلان کشور. آنها نیز چون در سیستمهای کلان حرف و ایده خاص خود را داشتند و با امام اختلاف نظر داشتند، طبیعتاً بر نتافته و جدا شدند.
منتها پس از انقلاب چون بدنه اصلی جامعه پشت روحانیت بود و چون اساساً انقلاب مذهبی بود و رهبری آن را امام بر عهده داشت، عملاً قدرت به دست روحانیت و جریانهای مذهبی افتاد؛ هر چند جریان روشنفکری ملیگرا مثل فروهر و بختیار، جریان روشنفکری دینی مثل بازرگان و سحابی، روشنفکران دینی چپ مثل سازمان مجاهدین خلق، روشنفکران سکولار چپ همانند چریکهای فدایی خلق و تودهایها نیز در انقلاب نقش و حضور داشتند، ولی چون رهبری اصلی چه پیش و چه پس از انقلاب در دست امام(ره) بود، تمام اینها پیش از پیروزی انقلاب عملاً رهبری ایشان را پذیرفتند. چون بدنه جامعه پشت سر امام راحل بود و هیچکدام در عرض امام(ره) هیچگاه ادعایی نداشتند. ولی پس از انقلاب تمام اینها سهم خواهی کردند و طبیعتاً چون امام(ره) نگاه مذهبی داشتند و به تعبیری خواسته مردم جمهوری اسلامی بود، امام(ره) همان خواسته مردم را پیش بردند.
جالب اینکه تک تک این جریانها یا توسط مردم حذف میشوند و یا وقتی حذف میشوند، مردم در برابر حذفشان سکوت میکنند. یعنی وقتی میان بازرگان و امام(ره) تعارض ایجاد میشود و بازرگان استعفا میدهد، مردم طرف امام(ره) را میگیرند و هیچ گاه به سبب حمایت از استعفای بازرگان تظاهرات نمیکند؛ در حالی که همین مردم وقتی امام(ره) بازرگان را به عنوان رییس دولت موقت انتخاب کرد، در حمایت از او تجمع کردند.
حتی وقتی سازمان مجاهدین خلق درگیر میشود، با مردم درگیر میشود و عملاً حذف میشود. یا در جریان لایحه قصاص وقتی ملیگراها اعتراض میکنند و امام راحل سخنرانی میکند و به آنها میگوید شما علیه احکام قرآن اعتراض میکنید، آنها حذف میشوند؛ چون بدنه جامعه مذهبی است.
این جریانها برای پس از پیروزی انقلاب برنامه داشتند تا روحانیت را حذف کنند؛ به گونهای که مجاهدین خلق و فرقان برای رسیدن به این هدف ترورهایی را انجام دادند. منتها رهبری داهیانه امام(ره) مانع این داستان شد و پس از انقلاب نتوانستند به هدف خود برسند و عملاً به حاشیه رفته و یا حذف شدند. چون مردم و عموم جامعه پشت سر جریان مذهبی بود و رهبری مستقیم امام(ره) مانع این جریان شد.
البته اینها امروز نیز به دنبال این هستند که عرصههای برنامهریزی، سیاسی و اجتماعی را به شکلهای مختلف به دست گیرند؛ چون مدل نگاهی که میخواهند پیاده کنند، با مدل نگاه روحانیت و جریان مذهبی متفاوت است، طبیعتاً با جریان روحانیت و مذهبی نیز مخالفت میکنند.
در حال حاضر بیشتر افراد این گروه(مخالفان جریان مذهبی و روحانیت) سعی در جنگ نرم دارند؛ یعنی عملاً به راحتی نمیتوانند کرسیهای سیاسی را به دست گیرند. البته در دورههایی پس از انقلاب هر گاه نگاههای تا حدی غربگرا و نیمه غربگرا همانند جریان اصلاحات حاکم بوده است یا به عقیده بنده همین دوران کنونی، باز هم این گونه جریانها با علم روحانیت جلو آمدند.
برای نمونه جریان اصلاحات شاید افراد زیادی بهتر از آقای خاتمی داشت، ولی میدانست اگر بخواهد رأی عمومی را بیاورد باید با پرچم روحانیت جلو بیاید. یا جریان جدیدی که با نام اعتدال جلو آمد، چه اصلاحات طلبان و چه کارگزاران گزینههای مختلفی داشتند، ولی یک گزینه از درون اصولگرایی به نام آقای روحانی را انتخاب کردند تا بتوانند با او رأی بیاورند. لذا اصلاح طلبان نیز آقای روحانی را به آقای عارف ترجیح دادند. چون مزیتهایی در فضای عمومی جامعه برای روحانیت و بدنه روحانیت وجود دارد که عامه جامعه آن را بیشتر میپسندد. معمولاً با این نگاه میآیند و بیشتر تلاشهایشان این است که با نگاه جنگ نرم و نفوذ فرهنگی بتوانند کار خود را پیش ببرند. امروزه با چنین مدلی تقابل با روحانیت و جریان مذهبی شکل میگیرد.
رسا ـ برخورد نیروهای خارجی با روحانیت چگونه است؟ یعنی از روش خاصی پیروی میکنند؟
اساساً در چند دهه اخیر رویکرد استعمار به تعبیری «استعمار فرانو» شده است. استعمار قدیم و کهنه اشغال سرزمین بود. استعمار نو نفوذ در سیاستمداران و رساندن آنها به قدرت بود؛ همانند رضاخان. ولی استعمار فرانو به دنبال تغییر و جهت دهی در فکر جامعه و نخبگان هستند؛ به همین دلیل نیز اکنون رویکرد خارجی این است که بر روی نخبگان ما کار کنند تا آنها طبق مدل و تفکر غربی برای کشور برنامهریزی کنند و همین نیز هست. یعنی امروز جریان روشنفکر غربگرایی که در بدنه علمی، اجتماعی و سیاسی حکومت ما قرار دارد، با مدلهای توسعه، اقتصاد و آموزش غربی برنامهریزی میکنند. این مدل همچنان در حال ترویج است و مبارزه نیز با آن سخت است؛ لذا رویکرد استعمار همان رویکرد جنگ نرم است تا با روش تغییر فکرها و فضای فکری جامعه بتوانند نفوذ کنند.
البته تبلیغات منفی پس از پیروزی انقلاب بسیار شدید بوده و اکنون نیز شدیدتر شده است. یعنی سعی میکنند به شکلهای مختلف همانند تهمت و شایعات با جایگاه علمی و اجتماعی روحانیت مقابله کنند. همچنین یکی از راههای آنها تز «مذهب علیه مذهب» است که میخواهند با نفوذ در روحانیان و مذهبیهایی که با نظام اختلاف نظر داشته و یا اساساً مشکل داشته و نظام را قبول ندارند، این جریان را علیه روحانیت معتقد به نظام تقویت کنند.
آقای «ایان برمن» از شخصیتهای سیاست خارجی آمریکا که از نزدیکان اوباما است، در کتاب «چالشهای ایران و ایالات متحده» مینویسد: «امروز باید برای براندازی نظام ایران، نهادها و مراکز و مراجع مذهبی زاویهدار با حکومت را فعال و تقویت کرد.»
رسا ـ جریان معاند داخلی و خارجی، اسلام بدون روحانیت را مطرح میکند؛ این موضوعات با چه هدفی مطرح میشود؟
داستان اسلام منهای روحانیت داستان جریان روشنفکری دینی است. این جریان از سوی افرادی که اعتقاد مذهبی شخصیشان خوب بود، ولی در عرصههای سیاسی، اجتماعی و مرجعیت روحانیت مشکل داشتند، مطرح شد؛ همانند بازرگان و شریعتی. این افراد با مرجع شدن روحانیت برای عموم مردم مشکل داشتند و به طور جدی این موضوع را شریعتی مطرح کرد.
اینها معتقد بودند روحانیت باید جاهایی که لازم است حضور داشته و اعلامیهای صادر کند، ولی در امور اجرایی و برنامهریزی دخالت نکند. به همین دلیل جریان نهضت آزادی با بحث ولایت فقیه مخالف بود و این موضوع را صریحاً اعلام کرد. جریان روشنفکری دینی جریانی است که به نوعی میخواهد مدعی دین باشد، ولی معتقد است دینی که روحانیت تفسیر کرده و ارائه میدهد به درد همراهی با تجدد غربی نمیخورد.
آنها میخواستند میان دین و تجدد غربی جمع کنند، ولی روحانیت معتقد است که ما میتوانیم با الگوی دین، الگوی پیشرفت و توسعه را پیدا کنیم که این موضوع با استفاده از تجربیات غربیها منافاتی ندارد ولی تجدد غربی به معنای کامل برای ما قابل اجرا نیست. در حالی که جریان روشنفکری دینی میخواهد میان این دو را جمع کند و لذا می خواهد تفسیری از دین ارائه دهد که با تجدد غربی سازگار باشد.
لذا به نوعی دنبال اصلاح و تغییر دین به نفع و در جهت تجدد غربی هستند. اینها نگاه روحانیت به دین را با تجدد غربی در منافات میبینند و معتقدند که اسلام باشد، ولی اسلام اصلاح شده. به تعبیر خودشان جامعه نیازمند پروتستانتیسم اسلامی یعنی نهضت اصلاح دینی اسلامی است.
بر همین اساس نگاههایی از سوی افرادی مثل «شبستری» و «سروش» مطرح شد که اینها اصول دینی را زیر سؤال میبردند و اساسا تفسیر جدید و عملاً یک دین جدیدی بود که با تجدید غربی، سازگاری کاملی داشت. بحث اسلام منهای روحانیت یعنی اسلام باشد، ولی نه اسلامی که روحانیان میگویند، بلکه اسلامی که این نگاه میگوید.
رسا ـ جریانهای معاند در حال حاضر از چه روش و ابزارهایی برای مقابله با روحانیت استفاده میکنند؟
در حال حاضر عمدتاً چون نمیتوانند از طریق قدرت با روحانیت رقابت کنند، بیشتر از طریق فرهنگی، فکری و ذهنی وارد مبارزه شدهاند که از تکثیر شایعات و اتهامات علیه روحانیت گرفته تا زیر سؤال بردن آموزههای مذهبی که روحانیت بیان میکند و تشویق و ترغیب مدل مذهبی که خودشان بیان میکنند را شامل میشود تا یک مذهب تساهلی و تسامحی و به اصطلاح مذهب اصلاح شده و مدرن را داشته باشند که با این کار جایگاه روحانیت را تضعیف کنند.
رسا ـ قدرت سیاسی روحانیت ناشی از چه چیزی است؟ آیا جایگاه اجتماعی در آن تأثیر دارد؟
در دوران صفویه روحانیت قدرت سیاسی پیدا کرد، یعنی به مناصب رسمی دست پیدا کرد؛ ولی ارتباطش با مردم سبب شد تا در دوره قاجار به رغم فاصله گرفتن روحانیت و علمای ما از حکومت، جایگاه اجتماعی آن حفظ شود. حتی برخی از مناصب سیاسی آن نیز حفظ شد، ولی با نگاه مردمی بود.
یعنی قوه قضاییه و مسائل حقوقی در زمان صفویه و قاجار دست علما بود، ولی دوره صفویه مسائل حقوقی دست شاه بود و به دست او به علما تنفیذ شده بود. ولی در دوره قاجار از آنجایی که مردم به علما مراجعه میکردند، دست آنها(علما) بود، نه اینکه منصوب حکومت باشند.
لذا از دوران قاجار بر خلاف دوران صفویه، پشتوانه و قدرت اجتماعی روحانیت افزایش یافت. در دوران صفویه قدرت سیاسی روحانیت مطرح بود، ولی پس از آن در دوران قاجار قدرت اجتماعی روحانیت افزایش پیدا کرد و این قدرت اجتماعی به روحانیت قدرت سیاسی نیز داد. برای نمونه وقتی «ملاعلی کنی» به ناصرالدین شاه نامه مینویسد: «قرارداد رویتر باید لغو شود، میرزا حسین خان سپهسلار را عزل کرده و به ایران راه ندهید.» ناصرالدین شاه میگوید: «چَشم»
چرا ناصرالدین شاه چَشم میگوید؟ مگر ملاعلی کنی چه جایگاه سیاسی داشته است؟ ملاعلی کنی مرجع تقلیدی در تهران بوده که جایگاه اجتماعی داشته و ناصرالدین شاه به دلیل ترس در بحث قرارداد «رویتر» کوتاه آمد. ولی در نهضت تنباکو کوتاه نیامد و نهضت اجتماعی تنباکو علیه ناصرالدین شاه از سوی «میرزای شیرازی» ساماندهی شد.
این یک واقعیت جدی است که تمام نهضتهای بزرگ و مهم سیاسی ایران به رهبری روحانیت ولی با پشتوانه اجتماعی مردم بوده است. یعنی اگر مردم نبودند، این مبارزات هیچ بود. وقتی «میرزای شیرازی» فتوای تحریم تنباکو را صادر میکند، اگر مردمی نبودند که از این حکم اطاعت کنند، از دست خود میرزا که کاری بر نمیآمد.
امام راحل وقتی در جنگ فتوای جهاد میدهند، مردم باید به این فتوا عمل میکردند و ایشان به پشتوانه مردم این فتاوا را اجرایی کردند. این یک واقعیت است که اگر روحانیت قدرت سیاسی دارد، تمام آنها به پشتوانه اجتماعی است که از ملت و بدنه جامعه دارد. اگر یک زمانی این جایگاه ضربه بخورد، مسلما قدرت سیاسی روحانیت نیز ضربه خواهد خورد.
رسا ـ در دوران کنونی نقش آفرینی روحانیت در حوادث مختلف را چگونه ارزیابی میکنید؟
در حال حاضر همچنان در بسیاری از عرصههای اجتماعی همانند اردوهای جهادی که رخ میدهد، روحانیت حضور داشته و حتی سردمدار است. در عرصههای سیاسی چه داخلی و خارجی از قبیل انتخابات روحانیت حضور فعال دارد و حتی دعوت مراجع تقلید برای حضور مردم در انتخابات، راهپیماییها، مشارکتهای سیاسی و غیره بسیار أثرگذار است.
در جریان داعش در عراق فتوای حضرت آیتالله سیستانی برای مقابله عمومی با این جریان یک نمونه از حضور روحانیت است. یعنی همچنان روحانیت در حال جهتدهی است، منتها پس از انقلاب به دلیل اینکه عملاً در رأس حکومت ولیفقیه قرار گرفت و حضور روحانیت در مناصب حکومتی گسترش پیدا کرد، طبیعتا حساسیت نیز بیشتر شد و اگر در مواردی بخشیهایی از روحانیت در این زمینه خطاهایی داشتهاند، موجب برخی نگاههای خاص به آنها شده است. البته دشمن نیز به شدت در این زمینه شایعه و تهمت سازی کرده است، ولی این دو مسأله سبب شده در بخشی از بدنه جامعه بدبینی نسبت به روحانیتی که وارد حکومت شده، اتفاق بیفتد و این در جاهایی بر جایگاه اجتماعی روحانیت أثرگذار است.
به عقیده بنده با این وجود همچنان مردم عموماً بین روحانی خوب و بد تفکیک میکنند. حتی اگر خیلی ناآگاه باشند و بخواهند با همه روحانیون شاغل در مناصب دولتی و حکومتی مشکل داشته باشند، باز هم میان روحانی که منصب حکومتی دارد با روحانی که منصب ندارد، تفکیک میکنند. یعنی مرجعیت اجتماعی روحانیت همچنان باقی است. مرجعیت مذهبی روحانیت به شدت باقی است. البته جاهایی به دلیل جریان روشنفکری دینی التقاطی تضعیفهایی صورت گرفته است، ولی مجموعاً همچنان آن جایگاه اجتماعی و مذهبی روحانیت باقی است.
جایگاه سیاسی روحانیت نیز تا حد زیادی باقی است و حتی جریان اصلاح طلبی که در بسیاری از برنامهها و اهداف خود با جریان اصیل روحانیت فاصله فراوان دارد، ولی برای سرخط کردن جریان خود و کشاندن مردم به سمت جریان خود در دوران اصلاحات و این دوره همواره از شخصیتهای حوزوی و روحانی استفاده کرده است. این نشان میدهد که بدنه جامعه عموماً با روحانیت است ولی فقط به دلیل دو مسألهای که پیشتر بیان کردم، این جایگاه مقداری تضعیف شده است.
رسا ـ ارزیابی شما از مقایسه نقش آفرینی روحانیت در گذشته و دوران کنونی چیست؟
در دوره گذشته روحانیت نقش اپوزیسیون را داشته و زبان گویای مردم در برابر حکومت غاصب و نامشروع بوده است. ولی پس از انقلاب جایگاه روحانیت تغییر کرد و توانست در مناصب حکومتی نفوذ کرده و در برنامهریزیها تأثیرگذار باشد و فقها نیز در تصمیمگیریهای قوه مقننه، اجرایه و قضاییه أثرگذار باشند. در رأس قوه قضاییه یک مجتهد قرار دارد و در رأس نظام نیز ولی فقیه که خود مجتهد است، قرار دارد.
لذا جایگاه روحانیت پیش از انقلاب در مقابله با سیاستهای رژیم بود. ولی پس از انقلاب روحانیت در برنامهریزی و سیاستگذاری با حفظ نگاههای تخصصی نقش آفرینی میکند. هرچند بسیار و حتی اکثر بخشهای اجرایی و برنامه ریزی حکومت مثل بحثهای آموزشی، پزشکی، اقتصادی و غیره از سوی متخصصان آن امر صورت میگیرد.
البته روحانیت نقش سنتی خود یعنی حفظ اعتقادات و فضای دینی زندگی مردم را همچنان دارد، منتها این نقش سیاسی، نظارتی، برنامهریزی و جهتدهی برنامههای کلان حکومت پس از انقلاب به دلیل حضور رسمی روحانیت در مناصب حکومت و یا پذیرش مسؤولیت حکومتی در قالب ساختار، هدایت و جهتدهی نظام نیز به آن اضافه شده است.
البته بزرگان دین اعم از ولیفقیه و مراجع تقلید که رسماً منصب حکومتی ندارند، همچنان نگاه نظارتی و نقادانه خود را دارند و در موارد زیادی نسبت به عملکرد دولت نقد و انتقاد میکنند. به نظر میرسد افزونبر نگاه نقادانه و نظارت محور، امروز روحانیت در عرصه برنامهریزی و اجرا نیز نقشهای جدیدی همانند تولید علمی که میتواند به حکومت کمک کند را پذیرفته است.
رسا ـ برای بیشتر شدن نقش آفرینی روحانیت در عرصههای مختلف چه اقداماتی باید صورت گیرد؟
روحانیت نسبت به حکومت وظایف مختلفی دارد. یکی از مهمترین وظایف امروز روحانیت نسبت به حکومت، پشتیبانی نرم افزاری از آن است. ما امروز به شدت نیازمند فقه حکومتی، تولید علم اسلامی ایرانی، نظریههای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و غیره هستیم که به نظر میرسد با وحدت حوزه و دانشگاه این فضا رخ میدهد.
برای نمونه در بحث «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» اسلامی بودن آن را باید روحانیت تعیین کند. یا در بحث «علم دینی» باید دینی بودن آن را روحانیت تعیین کند. لذا به نظر میرسد امروز مهمترین نقش روحانیت برای نظام جمهوری اسلامی پشتوانه نظری و نرمافزایی نظام است که باید آن را جدی بگیرد و در تولید این بحثها برای پیشبرد و توسعه کشور نقش آفرینی کند.
رسا ـ سخن پایانی
روحانیت امروز در عرصه حکومت وارد شده و برخی از مناصب را نیز گرفته است، طبیعتاً باید با احتیاط بیشتری ورود پیدا کند. به عقیده بنده غیر از مناصبی مثل ولایت فقیه، قضاوت، امامت جمعه و... که باید در دست روحانیت باشد، روحانیت باید از یک سری مناصب اجرایی مثل استانداری، فرمانداری و برخی وزارتخانهها که خیلی حضور روحانیت در آنجا لزومی ندارد، به هر میزان میتواند باید پرهیز کند، و اینها را به دیگران بسپارد؛ چون روحانیت تحت نظر است و باید دقت، ظرافت، اخلاق و تقوای بیشتری در کار خود داشته باشد تا بتواند موفق باشد./993/403/ر
گفتوگو: محمد راستگردانی
ارسال نظرات