به جای مباحث الفاظ به منطق تفسیر کاربردی نیازمندیم/ در فضای آزاد علمی هیچ کتابی 500 سال عمر نمیکند
اشاره: با توجه به تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره تحول در حوزه علمیه و بحث روحیه انقلابی در حوزه های علمیه یکی از مهمترین مسائلی که برخی منتقدان در حوزه علمیه به آن پرداخته اند بحث متون آموزشی و سر فصل های درسی در حوزه علمیه است.
برخی از علما بر این باورند که بسیاری از متون و سرفصلهای درسی در اصول فقه ما زائد است و نه تنها به اجتهاد طلاب کمک نمی کند بلکه مانعی در راه اجتهاد و سبب یأس عده زیادی از طلاب از رسیدن به اجتهاد می شود؛ از طرف دیگر پرداختن به مباحث فقهی با روش های فلسفی سبب اختلال روش در اجتهاد می شود و فقه که علمی عمل گرا است را به مباحث ذهنی و انتزاعی می کشاند که هیچ فایده ای برای جامعه و دوا کردن دردی از مردم ندارد و عملا هدف از فقه زیر سؤال می رود.
با توجه به این مباحث کتابی که به وسیله آیت الله لاریجانی، رییس قوه قضائیه با عنوان «فلسفه علم اصول» نوشته شده است انتقاداتی را به دنبال داشته است؛ از این رو خبرنگار خبرگزاری رسا گفت و گویی را با حجت الاسلام محمدتقی اکبرنژاد رییس مؤسسه فقاهت و تمدن سازی و یکی از منتقدان کتاب آیت الله لاریجانی انجام داده است که مشروح آن تقدیم خوانندگان رسا می شود.
رساـ ما شنیده ایم که شما انتقاداتی را به کتاب فلسفه علم اصول آیت الله لاریجانی داشته اید؛ لطفا بفرمایید که نظر شما در رابطه با کتاب فلسفه علم اصول آیت الله لاریجانی چیست؟
یکی از اتفاقاتی که در چند ماه اخیر روی داد رونمایی از کتاب فلسفه علم اصول بود که از پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با حضور آقای لاریجانی انجام شد؛ بعد که باخبر شدیم که این کتاب 33 جلد است و تحت عنوان فلسفه علم اصول منتشر شده است برای بنده که علاقه مند و آشنا به بحث فلسفه علم بودم از این جهت که قدمی در این راستا برداشته شده است خوب بود ولی از این جهت که دیدم 33 جلد نوشته شده است بهت آور بود.
جهت تعجب بنده این بود که یک علم درجه 2 که می خواهد در مورد بحث های کلی ناظر به علم اصول می خواهیم بحث کنیم و تلقی اولیه از فلسفه هر علم این است طبیعتا این گونه تصور می شود که از خود آن علم باید خیل مختصر تر باشد زیرا در رابطه با ابعاد و چارچوب های کلان ان علم می خواهد بحث بکند.
من بحث را از این جا شروع می کنم که اولا فلسفه علم چیست و ما در فلسفه علم به دنبال چه هستیم؟ آیا فلسفه علم و فلسفه علم اصول تا امروز سابقه درخشانی در حوزه های علمیه داشته است یا خیر تا ببینیم که کسانی که دنبال فلسفه علم اصول رفته اند این علم آیا خاصیت بیرونی و آورده ای برای طلاب داشته است یا این که تنها بر حجم کارها افزوده است.
در بحث های علمی دو سبک وجود دارد که یکی این است که اگر ما بخواهیم از فلسفه علم اصول بحث کنیم اولا به دنبال تعریف ها و قیل و قال هایی که در این زمینه شده است برویم و از آنها گزارش بدهیم و در نهایت از بین این گزارش ها یکی را ترجیح دهیم و یک تصرفی هم داشته باشیم و تمام.
هر علمی باید با توجه به ضروریات و نیازها شکل بگیرد
سبک دیگر هم این است که ما بیش از این که توجه به اقوالی که در این زمینه است داشته باشیم به ضرورت ها و نیاز های خود توجه داریم برای مثال نگاه خود بنده به فلسفه علم اصول این گونه شکل گرفت که قبل از این که در حوزه این عناوین پیدا شود بنده در سال های اول آشنایی با اصول، یک دفتر داشتم که این عنوان« اصولِ اصول» را بر روی ان گذاشته بودم و حس بنده این بود که یک سری ضابطه های عام تری هست که در اصول جریان دارد.
یک وقت هست که شما یک ضرورت را احساس می کنید و آن را می شناسید ولی نمی توانیم آن را تبدیل به مسأله کنید که این یکی از مشکلات عمومی حوزه های ما است؛ ما احساس می کنیم که یک چیزی ما را اذیت می کند ولی نمی توانیم آن را تبدیل به یک مسأله علمی کنیم و مشخص کنیم که از چه چیزی در عذاب هستیم.
یک وقت هست که ما می گوییم که چه خلأیی در علم اصول احساس میکنیم که به علم دیگری نیاز پیدا بکنم؛ آیا به خاطر این که در دنیا هر علمی یک فلسفه ای دارد پس ما هم می خواهم فلسفه را به اصول اضافه کنیم یا این که نه خود من به عنوان یک فقیه در وسط کار خلأهایی را احساس کردم و الان دارم برای آن خلأ چاره اندیشی می کنم.
رساـ شما چه روشی را برای بحث های علمی بهتر می دانید؟
روش بنده در بحث های علمی این است که به دنبال راه چاره گشتن برای خلأ های موجود هستم و متن واقع با شناخت مشکل و تبدیل آن به مسأله به تولید علم بپردازم.
دیدگاه من در فلسفه علم این طور است که علم به عنوان یکی از افعال انسانی که مجموعه ای از افعال را در بر می گیرد و جریان ساز است و یک حرکت تاریخی هم داشته است مانند بقیه افعال انسانی در معرض لغزش قرار دارد و نیاز به مدیریت دارد.
شاید در تأسیس علم اصول فعلی اشتباهی صورت گرفته باشد
اگر بخواهیم این را تطبیق بدهیم به علم اصول یک سری سؤالها واقعا وجود دارد و ما نیازمند علمی هستیم که به آنها بپردازد. اهم آنها از این قرارند:
یک. هدف علم
اساساً چرا این علم شکل گرفت؟ شاید اصلاً اشتباهی صورت گرفته باشد و آن کسی که ابتدا این علم را مطرح کرده است اشتباهاتی داشته است( بنده به عنوان کسی که کارشناس تاریخ تحول مکاتب اصولی هستم این را عرض می کنم)؛ اصلاً ما چرا می گوییم اصول فقه در حالی که منظورمان فقه الاحکام است نه فقهی که در آیه نفر است.
اگر کسی بگوید که اشتباهی صورت گرفته و ما نباید اصول فقه الاحکام می نوشتیم بلکه باید اصول فقه دین می نوشتیم چه می شود؟ ما بر اساس چه تضمینی باید این هدف گذاری که الان در علم اصول است را بپذیریم؟ شاید خود این هدف نیاز به توسعه و تضییق دارد؛ نمی شود گفت که ما به شیخ طوسی اعتماد داریم و ایشان یک هدف گذاری کرد و ما هم با او به همین مسیر برویم.
دو. تعیین دامنه مسائل علم
نسبت به دامنه علم اصول که بعد از هدف مطرح می شود هم همین بحث مطرح است و در دامنه معلوم می شود که نسبت به هدف چه مسائلی داخل در علم است و چه مسائلی خارج از علم است.
سه. تفصیلی کردن مبانی ارتکازی علم:
هر علمی از یک سری قاعده های ارتکازی شروع می شود؛ مثلا در زمان پیامبر(ص) علمی به عنوان اصول وجود نداشت ولی مردم به صورت ارتکازی این قواعد را می دانستند و می دانستند که خبر واحد حجت است و اصلا برایشان سؤال نمی شد ولی وقتی این ارتکازیات زیاد می شود افراد نابغه آنها را تبدیل به مسأله می کنند و روی کاغذ می آورند و این لازمه پیشرفت علم است.
مبانی علم هم به همین صورت است که در هر علمی یک سری مبانی و پیش فرض ها هستند که در واقع ریشه در آن مبانی ارتکازی دارد و نسبت های مبانی ارتکازی با تک تک مسائل به صورت واضح تبیین نشده است؛ برای مثال مبانی خیلی از این بحث های اصولی به یک سری مسائل کلامی بر می گردد و خیلی از علما هم ارتکازا به آن توجه دارند ولی هیچ وقت تفصیلی نشده است.
مثلا وقتی ما می خواهیم تبعیت احکام از مصالح ومفاسد را بررسی کنیم که یکی مبانی بحث های فقهی و اصولی ما است ولی تفصیلی نشده و نسبت آن مشخص نشده است زیرا اگر این که احکام تابع مصالح و مفاسد هستند را تبیین می کردیم هیچ گاه ما به احکام خمسه نمی رسیدیم زیرا اباحه خاصه وجود خارجی در شرع ندارد و انسان تعجب می کند که این از کجا وارد شرع شده است.
آن چیزی که فقها را به اشتباه انداخته است جواب هایی است که اهل بیت(ع) در مقام نفی حذر داده اند مثلا از امام پرسیده اند که آیا خوردن فلان چیز اشکال دارد که امام فرمودند «لا بأس به» یعنی اشکالی ندارد و معنی آن اباحه خاصه نیست چون در جای دیگر می فرمایند که آن چیز را نخورید و کراهت دارد؛ نتیجه این بحث این می شود کسی که معتقد به تبعیت احکام از مصالح و مفاسد است نمی تواند اباحه خاصه را قبول داشته باشد.
رساـ توجه به مبانی چه تأثیری و کاربردی در اصول دارد؟
نتیجه توجه به مبانی این می شود که اصلا ما تقسیمی به عنوان احکام مولوی و ارشادی نداریم و این تقسیم غلط است؛ به تعبیر یکی از شاگردان مرحوم شیخ همه احکام از جهت اینکه خبر از مصلحت و مفسده به وجود آورنده خودشان میدهند، ارشادی هستند و از جهت اینکه خدای متعال قصد امتثال شدن دارد، مولویند؛ البته ما احکام تأکیدی و تأسیسی داریم اما مولوی و ارشادی نداریم و وقتی انسان متوجه این بحث ها می شود که به لوازم مبنایی که پذیرفته ایم توجه داشته باشیم.(تفصیل این مباحث در کتاب کلام فقاهی بخش اول آمده است.)
احتمالات زیاد و دور از ذهن دادن در متن خلاف شفقت امام معصوم است
ما باید یک جایی این مبانی را تفصیلی کنیم، برای داستان تأثیر گذاری مبانی یک مثال دیگر بزنم؛ همه ما قبول داریم که امام معصوم(ع) شفقت دارد و دلسوز است و خیلی برایش مهم است که مردم منظور او را درست بفهمند و این شفقت امام یک مبنا است و اگر ما واقعا این مبنا را پذیرفته ایم چرا باید در تفسیر لا سهو فی سهو 18 احتمال را بشماریم؟! امامی که مردم را دوست دارد جوری احکام می گوید که این قدر احتمال بردارد؟
چرا اصلا فقیه را مجبور می کنیم که باید تمام احتمالات خرد و کلان را استحصاء کند در حالی که امام را موظف نمیدانیم که مطلب را روشن و واضح بیان کند؛ این یک اثر عجیبی روی بحث های تفسیری می گذارد که الان فقه ما شده فقه احتمالات و سرّ این که بعد از شیخ انصاری اجتهاد ما اجتهاد احتیاطی شد همین بود که با ظهور شیخ انصاری فقه ما فقه احتمالات شد؛ ایشان در بحث های اصولی وقتی می خواهد برائت را بحث کند آیات و روایات مربوط به برائت را با چه توجیهات دور از ذهنی رد می کند و مثل یک فیلسوف و ریاضی دان با متن مواجه می شود.
بعد از شیخ افرادی آمدند که در برخی روایات 32 تا و 64 تا و گاهی بیش از 100 احتمال وارد می کردند و به صورت تصاعدی این بالا می رود؛ اگر ما معتقدیم که امام و خدای متعال وقتی با مردم حرف می زند با شفقت حرف می زند هیچ وقت جوری حرف نمی زند که حرفش آبستن این قدر احتمال بشود؛ این یک مبنا است که ما توجهی به آن نداریم.
یکی دیگر از مبانی ما این است که خداوند حکیم است و چون حکیم است راضی به اختلال نظام نیست و این یک بحث عقلی است ولی وقتی به لوازم آن دقت می کنیم می گوییم چطور می شود که خداوند حکیم باشد و از عمل به خبر ثقه نهی کند؟ اصلا همه امورات مسلمین روی عمل به خبر واحد می چرخد و زندگی بشر این گونه است و اگر خداوند بفرماید خبر ثقه حجت نیست اختلال نظام پیش می آید؛ پس چرا می گویند عمل به خبر ثقه تعبدی است در حالی که از ضروریات عقل است و عقل بالاستقلال می فهمد که ممکن نیست خدای حکیم از این نهی کند.
چهار. روش شناسی علم
یکی از بحث های جدی این است که هر علمی به نسبت مسائلش روش خاص خود را می خواهد؛ سؤال این است که شما روی چه حسابی حجیت خبر ثقه را از آیه نبأ شروع می کنید؟ چرا از اجماع شروع نمی کنید؟ چرا از عقل شروع نمی کنید؟ اگر عقل را قبول ندارید چرا از بنای عقلا شروع نمی کنید؟ مگر قبول ندارید که مسأله از مسائل عقلایی است.
رسا ـ نظر شما راجع به روش شناسی در علم اصول چیست؟
بحث روش شناسی در علم اصول شدیدا مورد غفلت است/ بنده روش علم اصول امروزی را تأیید نمی کنم
بحث روش شناسی شدیدا در بحث های علمی مورد غفلت است در حالی که هر علمی در معرض آن است مخصوصا علم اصول امروزی که کشکولی از مباحث الفاظ و مباحث عقلی و حجج و اصول عملیه است و یک چیز عجیبی شده است و کمتر علمی در دنیا وجود دارد که مانند اصول باشد؛ این یک اشتباه است و بنده این اصول را تأیید نمی کنم زیرا روش در مباحث الفاظ با مباحث عقلی متفاوت است و نمی شود همینطور کشکولی برخورد کرد.
در حقیقت اصولی وجود دارد که بر علم اصول امروزی حاکم هستند و ما بدون توجه آن را می دانیم و به آنها عمل می کنیم و من با ارتکازات اولیه طلبگی خود اسمش را اصولِ اصول گذاشتم و بعد ها فهمیدم که اسم این چیز ها را فلسفه علم می گویند؛ مهم نیست که چه عنوانی داشته باشد بلکه مهم این است که بتوانیم مشکل خود را تبدیل به مسأله کنیم و انسان هایی که مشکل خود را نمی توانند تبدیل به مسأله کنند به اصطلاحات پناه می برند.
رساـ چه رابطه ای میان فلسفه علم با تاریخ علم وجود دارد؟
فلسفه هر علم برای مدیریت آن علم است و نسبت آن با تاریخ علم این است که تاریخ علم یکی از مهمترین ابزارها برای شناخت هر علم و چگونگی پیدایش آن علم است؛ برای مثال اگر کسی به عنوان فیلسوف فقه ضرورتهایی که باعث می شود علم اصول پیدا شود را بررسی کند به دوره بعد از معصوم(ع) می رسد و می بیند که در زمان معصوم(ع) چنین علمی وجود نداشت و از خود می پرسد که آیا علمای بعد از معصوم خودشان این ضرورت را درک کردند که این علم را تأسیس کنند یا اینکه چون در اهل سنت این علم وجود داشت از باب رو کم کنی این علم را درست کردند؟
شاید علم اصول به خاطر رو کم کنی از اهل سنت بوده است
این دو کاملا از هم جدا است و نتیجه آن خیلی متفاوت است؛ شما می دانید که «العده فی اصول الفقه» نام یکی از کتابهای اهل سنت بوده است و قاضی ابو یعلی از علمای اهل سنت مؤلف این کتاب است و شیخ طوسی هم اسم کتابش همین است و سر فصلهای این دو کتاب هم یکی است و مقدمه این کتاب هم شیخ طوسی می گوید اهل سنت داشتند و ما نداشتیم؛ بنده در مقام قضاوت نیستم ولی این ها در نوع نگاه به علم اصول خیلی تفاوت می گذارد.
با این مقدمه ها متوجه می شویم که گویا بحث های اجتماعی و غیر علمی هم در فضای شکل گیری علم اصول تأثیر داشته است؛ داستان این نیست که شیخ طوسی منهای تمام بحثهای اجتماعی و سیاسی به یک ضرورت در خود علم فقه رسیده و فقط به خاطر آن ضرورت به فکرش رسیده باشد که مباحث الفاظ نیاز داریم و مباحث حجت نیاز داریم و مباحث تعادل و تراجیح نیاز داریم؛ این گونه نبوده و یک سیر و داستان دیگری دارد و یک نفر قبل از ما این را ساخته.
ما هزار سال است در حاشیه اصول اهل سنت هستیم/ این نگاه به ما حریت می دهد
بنده در یک سخنرانی در اصفهان گفتم که ما هزار سال است که از حاشیه اصول اهل سنت نتوانستیم خارج شویم و تا الان در حاشیه اصول اهل سنت هستیم و این سیری که آیت الله لاریجانی هم اصرار دارد که به آن سامان دهد مال ما نیست بلکه مال اهل سنت است؛ اگر مقدمه کتاب های عُده و ذریعه را مشاهده کنیم می بینیم که این دو بزرگوار می گویند اصحاب ما کتاب در این زمینه ننوشته اند و مخالفان ما کتابهای زیادی نوشته اند و ما این را بررسی کردیم و تعبیر بنده این است که علمای ما اصول اهل سنت را شیعی کرده اند و خیلی هم خدمت بزرگی در آن زمان بوده است.
در حقیقت این کار علمای ما خدمت بزرگی بوده و شیعه را در آن زمان نجات دادند و مبانی شیعه را زنده کردند و به شیعه آبرو دادند ولی ایراد کار اینجاست که نسلهای بعدی توجه ندارند که این حاشیه ای بر یک کتاب اهل سنت بوده است و نسبت به آن تصلب پیدا می شود؛ اگر ما بدانیم که این حاشیه ای بر یک کتاب اهل سنت بوده است آزادتر نسبت به آن برخورد می کنیم و راحت می توانیم تقسیمات آن را به هم بریزیم و روشهای آن را عوض کنیم و تصرف کنیم؛ این نگاه خیلی به ما در تعریف اهداف علم اصول کمک می کند و به انسان حریت می دهد تا به خود اجازه دهیم که مباحث الفاظ که ملحق به ادبیات است در کنار حجج قرار ندهیم.
رساـ می توانید تصلب در حوزه علمیه را بیشتر توضیح دهید؟
در حوزه علمیه فلسفه علم در خدمت توجیه داشته هایمان قرار گرفته است
یک نکته که باید توجه کنیم این است که وقتی ما می خواهیم از فلسفه علم بحث کنیم انتظار این است که این علم یک تکانی بخورد و مبانی و مبادی آن تغییر کند ولی متأسفانه هزار سال است که اصول ما تکان نخورده و پیکره اصلی آن همان است؛ خیلی جالب است که فلسفه فقه و فلسفه اصول وارد حوزه شد اما نتوانست از فضای تصلب حاکم در حوزه جان سالم به در ببرد و خودش هم محکوم این فضا شد؛ فضای فکری حوزه به قدری بسته است و به قدری تعلق خاطر به همین اصول داریم که فلسفه اصول که از بیست سال پیش شروع شده در خدمت توجیه همان داشته هایمان قرار گرفته و این معرکه است!.
آزاداندیشی در حوزه علمیه مصادره به مطلوب شده است
من نمی توانم باور کنم که در یک فضای آزاد علمی یک کتاب علمی 500 سال دوام بیاورد
این خیلی جالب است که بحث آزاداندیشی که مقام معظم رهبری در حوزه علمیه مطرح کردند در حوزه علمیه مصادره به مطلوب شد و گفتند که حوزه ما آزاداندیش ترین فضای علمی در جهان است و دلیلشان هماین است که شاگرد می تواند در کلاس به استاد اشکال کند؛ این خنده دار است که اشکال شاگرد به استاد را به معنی آزاد اندیشی و کتاب زیاد نوشتن را تولید علم بدانیم؛ کارهای پژوهشی ما اکثرا بهم چسباندن مطالب دیگران است و در یک پژوهش 500 صفحه ای دو صفحه هم مطلب جدید وجود ندارد.
آزاد اندیشی ملاک دارد و من نمی توانم باور کنم که در یک فضای آزاد علمی یک کتاب علمی 500 سال دوام بیاورد و اگر بکشیدم هم نمی توانم قبول کنم؛ این که کتاب از محور علمی بودن خارج نمی شود به این معنی است که علم ما از این کتاب جلو نزده است زیرا اگر جلو میزد این کتاب منسوخ می شد و این نشان می دهد که ما در حوزه علمیه واژه آزاد اندیشی را مصادره کردیم.
فلسفه علم یکی از علومی است که در حوزه علمیه مصادره به مطلوب شد و در صورتی که کارکرد آن می خواست این باشد که فضای تصلب را بشکند و به ما جسارت بدهد که این علوم را به هم بریزیم و از اول شروع کنیم ولی در خدمت توجیه همین اصول قرار گرفت.
مثلا حجت الاسلام والمسلمین رشاد که در مباحث فلسفه علم زیاد کار کردند و قائلند که طلبه نباید فقط گیر متن باشد بلکه باید تفکر کند در جایی متعرض داستانی می شوند و می گویند که حرم امیر المؤمنین(ع) را که باز سازی می کردند به قبر مرحوم آخوند بر می خورند و می بینند جسم ایشان هنوز سالم است و به این نتیجه می رسند که کسی که این قدر نفس پاکی داشته است مگر می شود کتابش را عوض کرد و از این که کفایه عوض نشود دفاع می کند؛ کسی این حرف را می زند که خود را علمدار فلسفه اصول و فقه در حوزه می داند.
این چه فلسفه اصولی شد که آخرش به همین جا می رسیم و آیت الله لاریجانی هم به دنبال این است که رسوا ترین مباحث اصولی در بی فایده بودن مانند معانی حرفی را در کتاب جدیدش توجیه کند و می گوید برخی از این مباحث چون در اصول فایده ندارند پس همین طوری به خاطر این که فواید علمی دارند باید از آن بحث کرد.
رساـ شما چه انتظاری از آیت الله لاریجانی در تدوین فلسفه علم اصول داشتید؟
بله ما انتظار داشتیم کسی که اعتقاد خودش این است که در این زمینه بیشتر از همه کار کرده است تغییرات ساختاری جدی در این عرصه داشته باشند در حالی که ایشان در همان بستر تأکید می کنند و آن چیزی که ناراحت کننده است اینکه شما 33 جلد کتاب نوشتید و همان مطالب را فقط چاق کردید و از تحرک انداختید.
بنده فردای رونمایی از کتاب فلسفه علم اصول یادداشت نسبتا تندی را منتشر کردم تا بگویم این منکر علمی است و 33 جلد کتاب را به عنوان مقدمه اجتهاد به گردن طلابی که مأیوس از اجتهاد هستند می اندازید و مأیوس ترشان می کنید و نباید از این کار خوشتان بیاید و به همین خاطر روح فلسفه علم بر فلسفه اصولی که نوشته می شود حاکم نیست.
آیت الله لاریجانی طرح جدید را در علم اصول بر مبنای حکم ارائه دادند و می فرمایند که چون من دیدم محور بحث در اصول حکم است، خودِ حکم را محور تقسیمات اصول قرار دادم و از این نظر کار خوبی است زیرا این همه داستان برای فهم حکم الله است؛ ایشان می فرمایند یک ابزار حکم داریم که همان مباحث امر و نهی و مباحث الفاظ است، یک رابطه احکام داریم که منظورشان مباحث عام و خاص است، یک امتثال حکم داریم که مباحث اِجزاء را شامل می شود، یک حجت بر حکم داریم که مباحث حجج است و یک اصول جاریه بر شک و تعارض حجج جاری بر حکم است.
در حقیقت آیت الله لاریجانی بر مدار حکم تقسیمی ارائه می دهند که تمام بحثهای اصول حفظ می شود و اصرار بر حفظ وضع موجود دارند برای مثال وقتی ابزار حکم را دیدم اصلا ذهنم به مباحث الفاظ نرسید؛ ایشان جوری به اصول نگاه می کند که هر آنچه که در اصول موجود است در یک سازه ای قرار بگیرد و ظاهرا هم این خوب است در حالی که اگر فلسفه علم واقعا فلسفه علم باشد باید قبل از اینها و جدی تر از اینها برخورد بکند.
رساـ راهکار شما برای ارائه بحث فلسفه علم اصول چیست؟
اگر بنده باشم اینگونه بحث می کنم که اصلا چه کسی گفته که باید اصول فقه الاحکام داشته باشیم و باید سر این حرف بزنیم زیرا میتوان گفت: باید اصول فقه دین داشته باشیم زیرا اگر برگردیم به صدر اسلام قرآن که می گوید لیتفقهوا فی دین کدام دین را می گوید؟ تفصیل که نداده است بلکه همه دین را مد نظر داشته و اهل بیت(ع) هم همه چیز را می گویند و تفصیلاتی که ما می دهیم را نداده اند.
حتی حدیثی هم که برخی به غلط معنا می کنند که انما العلم ثلاثه: آیة محکمه فریضة عادله و سنة قائمه و می گویند آیه محکم عقاید است و فریضة عادله فقه است و سنت قائمه هم اخلاق است؛ انسان را بهت می گیرد زیرا آیه محکمه یک اصطلاح است در برابر آیه متشابه و می گوید علم در آیات محکمه است نه در متشابهات و فریضه عادله به معنی واجباتی که ملاک عدالت است و سنت قائمه هم به معنی سنت هایی است که پیامبر داشته است و باید قیام به آن شود و نباید ترک شوند؛ این تفصیلاتی که ما به علم داده ایم در زمان پیامبر(ص) که نبوده و به حسب اولیه اصلا به ذهن انسان نمی رسد که یک اصول ویژه احکام بنویسم بلکه به ذهن انسان می رسد که چیزی بنویسد که به فهم دین کمک کند.
مؤید آن، این است که در اغلب موارد چیزهایی که برای فهم دین لازم است در همه مباحث اصول مشترک است بری مثال وقتی ما از حجج در اصول بحث می کنیم و حجیت عقل را ثابت کنیم این بحث قبل از فقه در عقاید مطرح است و در بقیه علوم مانند اخلاق هم مطرح است و وقتی می خواهیم از دامنه حجیت عقل در اصول بحث می کنیم قبل از آن این بحث در فلسفه و کلام لازم است؛ این که خبر حجت است یا نه هم فقط در فقه مطرح نیست بلکه در عقاید و اخلاق هم حجیت خبر واحد مطرح است و یا مباحث الفاظ و بحث های تفسیری برای مباحث عقیدتی هم به این مباحث نیاز است و حتی یک فیلسوف بیشتر از یک فقیه به منطق تفسیر متن نیاز دارد زیرا فقیه به ظاهر کلام استناد می کند در حالی که فلاسفه از تأویلات آیات و روایات استفاده می کنند.
برخی مباحث مانند اصول عملیه اختصاص به فقه دارد و در علم دیگر کاربرد ندارد ولی بسیاری از موارد مانند تعارض اخبار هم اختصاص به فقه ندارد و وقتی این گونه است چه داعیه ای است که ما چشم خود را ببندیم و این مباحث را داخل در علم اصول کنم؛ این که می گویم ما به خاطر این که اهل سنت قبل از ما وارد این مباحث شده ان به این سمت رفته ایم به این خاطر است و ما با جهت دهی به سراغ اصول رفته ایم و انتظار امثال بنده از بزرگواری که 33 جلد فلسفه اصول می نویسد این بود که این مسائل را حل کند و به این نتیجه برسد که ما به اصول فقه دین نیاز داریم و واژه احکام را باید برداریم و حکم محور نیست در حالی که با نگاه ایشان حکم محور قرار گرفته است.
ما به جای مباحث الفاظ به منطق تفسیر کاربردی نیاز داریم
اگر آیت الله لاریجانی به عنوان یک فیلسوف فقه حریت بیشتری داشت و آزادانه به موضوع نگاه می کرد فکر می کنم به جای این که اسم مباحث الفاظ را ابزار حکم بگذارد به این نتیجه می رسید که ما یک منطق تفسیر کاربردی نیاز داریم به گونه ای که ما یک انسانی را تصور کنیم که بعد از 1400 سال می خواهد دین را بفهمد و با توجه به این که عمده منابع ما کتاب و سنت است و این متن هم بعداز 1400 سال آسیبهای زیادی دیده است اگر بخواهیم این متن را بفهمیم باید توجه داشته باشیم که برای فهم متن از امر و نهی شروع نمی کنند و کسانی که از امر و نهی شروع کرده اند اهل سنت بوده اند با رویکرد احکام رفته اند در حالی که بحث ما فهم متن است و خود این امر و نهی هم در ضمن یک متن اتفاق افتاده است و متن یک نظام قرائن دارد و خود لفظ هم احکام دارد و استظهار احکامی دارد که جای بحث دارد و این که آیا یک متن یک لایه دارد یا این که لایه های متفاوت دارد و این که آیا ما بطن روایات را می فهمیم یا نه.
خود معنا احکام خاص خود را دارد و وقتی بخواهیم یک معنای عاطفی را بیان کنیم با این که بخواهیم یک معنای علمی را بیان کنیم متفاوت است؛ بنده ادعا می کنم که آیات علمی قران ادبیات به مراتب ضعیف تری نسبت به آیات انذار و تبشیری دارد زیرا طبیعی است که بحث های علمی را نمی شود با وزن و قایه و طنین گفت زیرا بحث علمی ذاتش این گونه است و این بحث ها باید مطرح شود ولی ما هنوز هم فرقی میان تفسیر دعا با تفسیر یک متن علمی نمی گذاریم؛ دعا اقتضائیات و روشهای خاص خود را دارد و ما از نظام قرائن کجا بحث کرده ایم که سیاق چیست و مقام بیان چیست و ارتکاز مخاطبین چند نوع است و چگونه تأثیر می گذارد و ما باید چگونه آن را به دست آوریم و اینها را ول کرده ایم و افتادیم دنبال چندتا سنی که چون آنها از امر و نهی شروع کردهاند ما هم صاف رفته ایم به سراغ امر و نهی و بعد از هزار سال فلسفه اصول می نویسیم و همان روش را محکم تر می کنیم.
رسا ـ با توجه به این که این اثر آیت الله لاریجانی در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه رونمایی شد آیا یک رجل اصولی نبود که نسبت به آن انتقاد کند؟ آیا تنها منتقد به این کتاب شما هستید؟ آیا این که کسی اعتراض نکرده نشانه اجماع علما روی آن روش است؟
نه این گونه نیست و یکی از علمایی که حتی در رونمایی از کتاب سخنرانی کرده بود به کتاب ایشان اعتقاد نداشت و بنده از یکی از نزدیکانشان شنیدم که ایشان اشکال داشت به این کار ولی در حوزه فضای محافظه کاری به صورت کُشنده ای حاکم است و من با اساتید زیادی برخورد کرده ام که پشت سر حرفهایی می زنند که جلو روی انسان هیچ گاه این گونه حرف نمی زنند.
اگر حضرت علی(ع) مثل برخی علمای ما حرف می زد هیچ گاه خلافتش غصب نمی شد
در تهران با آقایی مناظره کردم و ایشان شدیدا مدافع حوزه بود و من ناقد ومن اولین بارم بود که مناظره عمومی داشتم؛ ما بعدا دعوتش کردیم مؤسسه و ایشان تمام حرفهایش را پس گرفت و همان حرفهای من را می زد جوری که من تعجب کردم و گفت شما توجه ندارید که نباید در آنجا این حرفها را زد؛ آن روح علوی در ما مرده است و اگر حضرت علی(ع) هم مثل ما فکر می کرد هیچ وقت خلافتش را غصب نمی کردند.
رساـ می شود نقدهای خود را به کتاب آیت الله لاریجانی به صورت مصداقی بیان کنید؟
یکی از ویژگی های کتاب آیت الله لاریجانی این است که از همین اصول همه جانبه دفاع کند. در حالیکه کسی که نگاه نقادانه دارد و حر است عمل گرا می شود و این چیزی است که در کتاب آیت الله لاریجانی مشاهده نمیکنیم زیرا تفکرشان تفکر انتزاعی است به این معنی که ایشان بدش نمی آید که 5 جلد کتاب در رابطه با فلسفه تحلیلی بنویسد و توجهی ندارد که این مباحث چه حلال و حرامی را اثبات می کند و به چه درد فقیه می خورد.
آیت الله لاریجانی گفته بودند که ما حرفهای غربی ها را وقت می گذاریم و می فهمیم ولی غربی ها هیچ نگاهی به بحثهای ما ندارند؛ این به خاطر این است که ما عقده ای و ضعیف هستیم و منتظریم که آنها اگر یک آشغال را هم روی زمین بگذارند ما فکر می کنیم یک چیزی در آن هست؛ بریا مثال الان با یک ولعی به سمت هرمونوتیک می رویم که به غیرت دینی انسان برمی خورد و برخی مدعی شده اند که هرمونوتیک مشکل تفسیر قران را حل می کند؛ یعنی ما این قدر بی عرضه ایم که خودمان نمی توانیم زبان قرآن را بفهمیم که باید منتظر باشیم که درغرب هرمونوتیک پیدا شود و بتواد مشکل تفسیر قرآن را حل کند.
بنده وقتی کتاب منطق تفسیر متن را نوشتم که الآن هم در زیر چاپ است تعمدا وارد بحثهای هرمونوتیک و فلسفه تحلیل نشدم تا بگویم ما می توانیم یک منطقی را تولید کنیم که مشکل تفسیر را حل کند و هیچ نگاهی هم به غرب و منابعشان نداشته باشد.
شیب مباحث آیت الله لاریجانی در دو دهه اخیر مباحث انتزاعی است/ اجتهاد متوسط نتیجه همین تفکر است
بنده این اشکال را به آیت الله لاریجانی دارم و حاضرم با شاگردان ایشان هم مناظره کنم که شیب مباحثی که ایشان به آنها دراین دو دهه اهمیت داده است بحث های انتزاعی بوده اند؛ آیا حق نداریم سوال کنیم که در این دو دهه گذشته چند جلد کتاب و یا مقاله از آیت الله لاریجانی وجود دارد که به یک دردی از جامعه پرداخته باشد؟ نظریه اجتهاد متوسطی که ایشان مطرح کرده اند نتیجه همین سنگین شدن اصول است که خود ایشان به آن دامن زده است.
آیت الله لاریجانی در کتاب خود در دو صفحه لیست عناوین کتابهای خود را در ابتدای مقدمه آورده است و اشکال بنده این است که بحث هایی مانند نظریه اعتبار ودیگر موارد که فلاسفه 15 صفحه بیشتر بحث نکرده اند ایشان در فلسفه علم اصول یک جلد در رابطه با آن مطلب نوشته است و حتی در مباحث عقلی مانند حسن و قبح و ماهیت حق و تجری و هرمونوتیک و دیگ موارد هر کدام یک جلد بحث کرده اند.
آیت الله لاریجانی فقط یک جلد در رابطه با وضع و یک جلد در رابطه با موضوع له نوشته اند؛ هر کسی که کار فقهی کرده باشد می داند که موضوع له اینقدر بحث ندارد و به عقیده بنده اصلا هیچ بحثی ندارد و از زوائد علم اصول است و مثل این است که در رابطه با «الفاعل مرفوع» یک جلد کتاب بنویسیم.
ایشان برای هر عنوان مانند حقیقت شرعیه و صحیح و اعم که خیلی از فقها گفته اند اصلاً به درد فقه نمی خورد یک جلد مطلب نوشته اند؛ فقط در رابطه با دلالت یک جلد، استعمال لفظ در معنی یک جلد، حقیقت و مجاز یک جلد که هیچ عالم ادبیات در رابطه با حقیقت و مجاز یک جلد ننوشته است؛ در رابطه با ماهیت حکم تکلیفی، ساختار حکم، مراتب ومبادی حکم، ماهیت حکم وضعی ، حکم واقعی و ظاهری، حکم حکومتی هر کدام یک جلد نوشته اند و جلد 29 و 30 در رابطه با تعبدی و توسلی که انسان می ماند که همه اقوال را که جمع کنیم یک جلد هم نمی شود ایشان چگونه دو جلد مطلب نوشته اند.
حجت شرعی علما برای پرداختن به مباحث انتزاعی در حوزه چیست؟
این یک فاجعه برای اصول است که یک شخصیت ذهنی گرا را نشان می دهد؛ آدمی که دغدغه واقعیت و مشکلات جامعه را دارد نمی تواند بنشیند ده سال درس خارج این مباحثی که حتی در علم اصول هم بی فایده است را درس دهد؛ باید این حرف ها را داد زد که یک عالم با چه توجیه شرعی باید بنشیند و از این حرفها اینقدر بحث کند؛ یک عالم شیعی چطور می تواند موضوع درسش این بحث ها باشد و چند صد طلبه هم ده سال پای درسش بنشینند و معطل این بحث ها باشند آن هم در زمانی که در جامعه اسلامی مقام معظم رهبری می فرمایند ما با ناشی گری حکومت می کنیم چون حوزه به مسائل حکومت اسلامی نپرداخته است و روشن فکرها دمار از روزگار دین در آورده اند و دانشجوهای ما را بی دین کرده اند.
معاون ایشان که حجت الاسلام والمسلمین رئیسی بودند گفتند 20 هزار مسأله بعد از انقلاب در قوه قضائیه پیش آمده است که ما نتوانستیم جوابی برای آن پیدا کنیم؛ انتظارمان از رییس قوه قضائیه این بود که به این بد بختی ها بپردازد نه این که بیاید برای دلالت، موضوع له و واجب مشروط یک جلد کتاب بنویسد.
بنده قصد جسارت به کسی را ندارم ولی مرحوم علامه وحید بهبهانی، مؤسس اصولی گری بعد از اخباری گری در جایی می فرمایند کسانی که نحو و فلسفه و ادبیات زیاد کار کرده اند برخی اوقات سلامت ذهنشان را برای کار فقهی از دست می دهند؛ یعنی ذهنشان فلسفی بار آمده است و وقتی می خواهد کار فقهی کند تعبیر ایشان این است که فقه را خراب می کند؛ این حرف بزرگی است که گفته اند کسی که با روش متکلمین و فلاسفه و ادبا انس گرفته نمی تواند کار فقهی کند و متأسفم از این نکته ولی معتقدم که آیت الله لاریجانی یکی از همین افراد هستند که با ذهن فلسفی به سراغ اصول آمده است و به ذهن گرایی به جای عملگرایی دچار شده است.
أن لا يكون مدّة عمره متوغّلا في الكلام، أو الرّياضي، أو النّحو، أو غير ذلك ممّا هو طريقته غير طريقة الفقه، ثمّ يشرع بعد ذلك في الفقه، فأنّه يخرّب الفقه بسبب أنس ذهنه بغير طريقته، و ألف فهمه بطريقة الكلام و أمثاله، كما شاهدنا كثيرا من الماهرين في العلوم من أصحاب الأذهان الدّقيقة السّليمة أنّهم خرّبوا الفقه من الجهة الّتي ذكرناها.
انّه بعد ما عرف علما من تلك العلوم، ربّما يعجبه التكرار و الإكثار في المعاودة، و المباحثة، و تحصيل المهارة الكاملة، و ربّما يتوهّم لزوم ذلك إلى أن يصرف عمره فيه، و لذا ترى غالب الطّلبة لا يبلغون درجة الاجتهاد بل يموتون، و غاية ما يصل إليه آحادهم أنّه نحويّ، أو صرفيّ، أو منطقيّ، أو كلاميّ، إلى غير ذلك، فيصرف تمام عمره في تحصيل مقدّمة من مقدّمات ذي المقدّمة... و سيّما إذا تشوّش الذّهن بسبب أنسه بالاحتمالات و الاعتراضات الحكميّة و الكلاميّة و غيرها، و لذا ربّما يتكلّمون بكلمات يشمئز منها الفقيه غاية الاشمئزاز. و لعدم أنسهم بطريقة الفقاهة يعترضون على أدلّة الفقه بأيّ احتمال يكون، فلا يكاد يثبت عندهم مسألة فقهيّة، و مدارهم في عملهم، و فتواهم لغيرهم على قول الفقهاء، و عدم الخروج عنه..
و صرف العمر فيما ذكر من العلوم يمنع عن التّهذيب، بل و ربّما يورث القساوة كما ورد في الحديث في معرفة النحو، و نشاهد في غيرها، مع أنّ تهذيب الأخلاق من أوجب الأشياء كما لا يخفى.(الفوائدالحائرية، ص341؛ مرحوم مجاهد نیز به تبع استاد خود در مفاتيح الأصول، ص578 به همین نکته تصریح کرده است.) و (الفوائدالحائرية، صفحه 344)
مثلا صاحب کفایه خیلی اهل تعریف الفاظ نبود و عام و خاص را تعریف نمی کند و می گوید عام و خاص موضوع حکم شرعی نیست که بخواهیم در تعریفش اصرار کنیم و این یکی از برجستگی های آخوند است ولی آیت الله لاریجانی به این اشکال دارد و می گوید اگر این در اصول جایی ندارد ما در یک علمی خارج از اصول از این ها بحث می کنیم.
آیت الله لاریجانی در کتاب خود شدیدا دفاع می کند که تمام بحث های اصول و حتی معانی حرفیه لازم هستند و مثلا در اینکه استطاعت را شرط وجوب بدانیم یا واجب، منوط به این است که چه مبنایی را در معانی حرفیه اتخاذ کرده باشیم.
حرف این است که خدای متعال وقتی می خواهد دینش را القا کند فهم امر و نهی اش را برای مخاطبانی که هیچ سوادی نداشتند را منوط به دانستن معانی حرفیه و این مباحث فلسفی کرده است؟ وقتی خداوند می فرماید« لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا» منظور خداوند از الناس کدام مردم هستند؟ واقعا بنا است که ما فهم حلال و حرام الهی رابه جور بحث های شبه فلسفی ببندیم؟ آیه قرآن می فرماید خداوند پیامبران را به لسان قومشان فرستاده است تا حرفشان را بفهمند و در جای دیگر می فرماید قرآن به زبان عربی روشن و واضح نازل شده است.
این غلط است که ما کشف حکم از متن را به مباحث شبه فلسفی ربط بدهیم
این سبک غلط است که ما کشف حکم را به این گونه مباحث شبه فلسفی ببندیم؛ این اختلاط روش است که تا این حد با دقت متن را جراحی کنیم که این به این برمی گردد یا به آن؛ ما می گوییم به همانی برمی گردد که عرف می فهمد؛ در فلسفه علم ما باید از روش ها بحث کنیم و اگر ایشان ادعایشان این است که به روش ها توجه دارند در کجای عالم است که در تفسیر لفظ و استظهار از لفظ به این دقت ها توجه دارند؟ این همان ذهن گرایی است. این کتاب ضد فلسفه اصول است نه فلسفه اصول؛ زیرا فلسفه اصول قرار بود بگوید که روش استظهار متن را تا کنون غلط رفته اید در حالی که ایشان آمده از همان روش های غلط دفاع کرده اند.
اشکال دیگر به این کتاب این است که آیت الله لاریجانی بنایشان این است که هر بحثی که در ادنی مناسبتی ولو این که اصلش مربوط به علم دیگری است در فلسفه علم اصول بیاورند و بحث کنند؛ برای مثال حسن و قبح عقلی که یکی از شاخص ترین بحث های کلامی است و یکی از امتیازات شیعه نسبت به برخی مکاتب اهل سنت است زیرا بدون حسن و قبح عقلی نمی توانیم عادل بودن خدا را ثابت کنیم و یا بگوییم که پیامبر(ص) باید چه ویژگی هایی داشته باشد؛ مرحوم مظفر یک خطایی کرده است و حسن و قبح عقلی را در اصول مطرح کرده است و آیت الله لاریجانی می گوید مرحوم مظفر این بحث را خوب بحث نکرده و باید بیشتر بحث می شد و چون از مبانی است جایش در اصول نیست و ما در فلسفه اصول از آن بحث می کنیم.
بحث حجیت عقل و دامنه حجیت عقل از بحث های اصولی است که باید بحث می شد و در علم اصول به آن نیاز است ولی بحث حسن و قبح عقلی در همان حدی که مرحوم مظفر هم بحث کرده اضافی است؛ در بحث حقیقت و اعتبار هم این حرف را قبول می کنم که بحث از سنخ مسائل علم از بحث های فلسفه علم است ولی معتقدم که این مباحث جایش در فلسفه است و در اصول جایی ندارد.
یا مثلا خبر ثقه را ما با تمام وجود خود می فهمیم و با آن زندگی می کنیم و نیازی به این حرف ها نیست؛ ما لفظ را می فهمیم که چه جنسی دارد و نیاز به این همه فلسفه بافی ندارد؛ این حرف به این معنا است که ما روی صندلی نشسته ایم و از آن استفاده عقلایی را میبریم و نیازی به فهم قوانین فیزیک و شیمی حاکم بر آن نداریم با این حال کسی بگوید من یک کتاب برایت می نویسم که صندلی چیست؛ فهم ماهیت بحث های عقلایی پیچیده نیست که بخواهیم برایش یک جلد کتاب بنویسیم.
نکته دوم این است که چیزی که مهم است کارکردی است که ما از این مباحث می خواهیم داشته باشیم؛ وقتی مثلا ثابت کنیم که حقیقی است یا اعتباری چه کارکردی برای یک فقیه دارد؟ کارکردش فقط می تواند این باشد که آیا ما می توانیم استدلال عقلی در اصول داشته باشیم یا خیر؛ که این هم از مسلمات است و برای اثباتش نیاز به این بحث ها ندارد.
رساـ خیلی ممنون از این که دغدغه های خود را با ما در میان گذاشتید، اگر نکته ای مانده در آخر جمع بندی کنید.
باید کاری کنیم که این فضای رکود در حوزه بشکند
انقلاب ما برای احیای دین بود و فرصت زیاد نیست و باید حوزه علمیه که مادر نظام است تکان بخورد و اگر تکان نخورد نظام فلج می شود و روی این اساس است که نیروهای حزب اللهی باید تحرکاتشان را بیشتر کنند و فکری کرد و البته یکی از کارهایی که م می توانیم انجام دهیم این است که این فضای رکود در حوزه را بشکنیم./843/گ402/س
خبرنگار: حسین حسنی