۱۰ آذر ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۴
کد خبر: ۴۶۴۵۲۶
آیت الله مکارم شیرازی تبیین کرد؛

آموزه های اخلاقی در سیره رضوی

حضرت ‌آیت الله مکارم تأکید کرد: آموزه های اخلاقی ائمه معصومین و طرز برخورد آنها با مردم چنان بود كه به سرعت آنها را به سوى اهداف خود جلب و جذب مى‏ كردند، گرچه بعضى ميل دارند به اين امور هميشه جنبه اعجاز دهند اما چنين نيست.
آیت الله مکارم شیرازی

به گزارش خبرگزاری رسا، وقتی سخن از «اخلاق» به ميان مى ‏آيد بسيارى از مردم، حتى بعضى از اهل فضل و دانش، آن را يك امر مستحبى، و در حاشيه زندگى مى‏ دانند، درحالى كه غالب مشكلات فردى و اجتماعى وبن­بست هاى جهانى از فقر اخلاقى جوامع و مخصوصاً سران بسيارى از كشورهاى جهان سرچشمه مى‏ گيرد،[1]که با ابزار  تهاجم فرهنگى زمینه نابودی اخلاق‏ و متزلزل كردن پايه‏ هاى ايمان و در نتيجه سلطه سياسى و اقتصادى و فرهنگى بر كشورهاى اسلامى را فراهم می کنند.[2]

از سوی دیگر باید گفت بناى خانواده‏ بر اساس محبت و اخلاق‏ انسانى است‏،[3] حال آنکه افراد بد اخلاق‏ و داراى سوء خلق، بلاى عظيمى براى خانواده ای كه در آن زندگى مى‏ كنند محسوب مى‏ شوند.[4]

لذا معيارها اخلاقى که از سوى خدا تعيين مى‏ شود باید از سوی  افراد و جوامع انسانى به عنوان الگو قرار بگیرد و از آن تبعیت شود،[5] هم چنین واکاوی حال پيامبران مخصوصا حال پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه‏ هدى علیهم السلام بخوبى نشان می دهد كه اين بزرگواران براى تحقق بخشيدن به اهداف تبليغى و تربيتى خود از اخلاق‏ اجتماعى و اصول روانشناسى و انسانى‏ترين شيوه‏ هاى نفوذ در قلبها استفاده مى‏ كردند،[6] از این رو باید از اخلاق‏ و اعمال و صفاتشان الگو بگيريم.‏[7]

پیامدهای دنیاپرستی و مال اندوزی در جهان بینی اخلاقی امام رضا(علیه السلام)

بر اساس تعاليم اسلامى، تمام اموال و ثروت‏ ها از آن خداوند است كه به امانت به انسان سپرده شده تا با بهره ‏گيرى از آن، راه سعادت و تكامل را بپيمايد و طريق رستگارى را به سلامت طى كند و بازيچه دست دنياپرستان نگردد.[8]

در پرتو اين نگرش، مالكيت انسان مالكيت استخلافى و جانشينى است؛ يعنى آدمى مجاز است مال را به اذن مالك حقيقى‏ اش (خداوند) در موارد خود صرف كند: «وأنفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه[9]؛ از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید »،[10] در اين نگاه «مال» وسيله‏ اى براى دوام و قوام زندگى سالم مادى جهت نيل به مقاصد متعالى انسانى است.[11]

بدیهی است اگر  مال و دارايى در گوشه ‏اى به‏ صورت اندوخته يا گنج راكد بماند و يا انحصارگرايانه در قبضه فرد يا گروه خاصى درآيد و از دسترس عموم مردم خارج شود؛ در اين صورت اثر قوام و دوام‏بخشى را از دست داده و در واقع «مال اندوزى» صورت گرفته است.[12]

براساس تعاليم دينى، حب دنيا و آخرت فراموشى، آدمى را به مال‏ اندوزى‏ كشانده و به جمع و انباشته كردن اموال وا مى‏ دارد.[13] لذا حرص، طمع و آرزوهاى دراز، از جمله  رذائلى است كه هر يك در كشاندن انسان به مال‏ اندوزى‏ نقش بسزايى دارند،[14] از این رو«احتكار» نیز نوعى مال‏ اندوزى‏ موقت است كه به منظور رسيدن به ثروت ‏هاى بيشتر صورت مى‏ گيرد.[15]

لذا این وصف مذموم،[16]دارای تبعات و پيامدهای فراوانى است كه بخشى از آنها یعنی حب دنيا و طمع و حرص، مستقيماً روح و روان آدمى را به فساد و تباهى مى‏ كشاند و بخشى ديگر باعث فساد و تباهى نظام اجتماعى و سياسى شده و يا از هم پاشيدگى اقتصادى جامعه را به دنبال دارد.[17]

در همین زمینه يكى از ياران معروف امام على بن موسى الرضا عليه السلام به نام محمد بن اسماعيل بن بزيع مى‏ گويد: از آن حضرت شنيدم که ‏فرمود: «لايجتمع المال الا بخصال خمس ببخل شديد و امل طويل و حرص غالب و قطيعة الرحم و ايثار الدنيا على الآخرة؛ اموال دنيا در يك جا جمع نمى‏ شود، مگر (به كمك) پنج چيز: بخل شديد، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع‏ رحم و مقدم داشتن دنيا بر آخرت»!.[18]،[19]

با تأمل در این روایت علاوه بر حرمت مال اندوزی ، می توان هشدارهای آن حضرت مبنی بر سستى و زوال ‏پذيرى نعمت‏ هاى مادى، نكوهش دنياپرستى، يادآورى پايان پذيرى زندگى دنيا و حاضر شدن آدمى در پيشگاه خداوند جهت حساب‏رسى اعمال و ...، توجه به زندگى جهان ديگر را دریافت.[20]

حقیقت نیز همين است كه حب دنيا و فراموشى آخرت كليد بسيارى از رذايلى چون حرص و طمع است، رذائلى كه به شدت آدمى را به ورطه مال‏ اندوزى بى قيد و شرط سوق داده و از انفاق در راه خدا باز مى‏دارد و حتى به او اجازه نمى ‏دهد از آن در جهت اشتغال ‏زايى براى ديگران استفاده كند.[21]

بنابراین برای برون رفت از این رذیله اخلاقی، باید از طریق  تقويت ايمان و ايجاد روحيه آخرت‏ گرايى و توصيه و تأكيد بر اوصاف حميده انسانى؛ با «مال‏ اندوزى‏» مبارزه كرده و همه مسيرهاى منتهى به آن را كنترل نمود.[22]

با آنچه كه دوست داری محشور می شوی

وضع انسان در جهان ديگر تجسمى از اعمال او در اين جهان است،[23] لذا عالم آخرت و صحنۀ قیامت تجسم وسيع و گسترده‏ اى از عالم دنيا است، و همه حقايق اين جهان در آنجا به صورت متناسبى مجسم مى ‏گردد،[24] از این رو آنها كه تعادل اقتصادى جامعه را در زندگى دنيا از طريق مال اندوزی و دنیا پرستی بر هم زدند در آنجا به صورت مست و مصروع و افراد ديوانه و غير متعادل محشور مى‏ شوند، و وضع ظاهرى آنان همه افراد محشر را متوجه خود مى‏ سازد.[25]

آرى مطابق حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام که فرمود: « فلو أن رجلا أحب حجرا لحشره الله معه يوم القيامة؛[26] اگر كسى به سنگى علاقه داشته باشد خداوند او را با آن سنگ محشور مى‏ كند »،[27]کسانی كه قيامشان در دنيا بى‏ رويه و غير عاقلانه و آميخته با «ثروت‏ اندوزى جنون آميز» است، در جهان ديگر نيز بسان ديوانگان محشور مى‏ شوند.[28]

کرامت رضوی؛ جلوگیری از انعکاس شرم حیا ؛ خواری خواهش؛ اوج انفاق و بخشش

گفتنی است در پرداخت انفاق و بخشش رعايت ادب و احترام لازم است و بايد در حفظ آبرو و شخصيت نيازمند كوشيد. [29] لذا انسان يا به فقير كمك نمى ‏كند و با كلام نرم و سخن خوش از وى عذرخواهى مى ‏كند. و يا اگر كمك كرد و اجر انفاق را برد، در حفظ اين حسنه تلاش مى‏ كند و آن را با منت و اذيت خراب نمى‏ كند.[30]

گاه ديده مى ‏شود كه كسى به ديگرى كمك مى‏ كند؛ ولى تا آخر عمر او را اذيت مى‏ كند؛ مثلا مى‏ گويد: «اگر من نبودم بيچاره مى‏ شدى و آبرويت مى‏ رفت» يا «آبرو و سرمايه ‏ات مرهون من است» و يا «اين پول را بگير، ولى ديگر تو را اين جا نبينم».[31]حال آنکه نه تنها آزار و منت بر فقير، صدقه را باطل مى‏ كند و كارى پسنديده محسوب نمى‏ شود، حتى قطع سخن نيازمند در شرح حال و بيان مشكلات خويش، امرى نكوهيده و ناپسنديده است.[32]

بنابراين، كسى كه به گمان خود براى كمك به يك نيازمند به شيوه آشكار مبلغى پول مى‏ پردازد و با اين عمل خود، آبرو و حيثيت انسانى وى را از بين مى‏ برد، آيا مى ‏تواند عمل خود را «كمك»، «صدقه‏» و يا «انفاق» بنامد؟ و در برابر از خداوند طلب پاداش كند؟.[33]

از سوی دیگر، رعايت آداب انفاق و بخشش مفهوم در حالات معصومان عليهم السلام به خوبى ديده مى ‏شود[34] که سیرۀ آنها ،اوج رعايت آداب انفاق، و بهترين روش كمك به نيازمندان است.[35]

در حالات امام على بن موسى الرضا عليه السلام و برخورد محبت ‏آميز او با مردم در انجام انفاق  و بخشش چنين آمده است: يكى از ياران او مى‏ گويد: من در خدمتش در مجلسى بودم در حالى كه گروه زيادى از مردم اجتماع كرده بودند و از مسائل حلال و حرام سؤال مى‏ كردند، ناگهان مردى قد بلند و گندم گون بر او وارد شد و سلام كرد و گفت من يكى از دوستان شما، و از دوستان پدران و اجدادتان هستم، من از حج مى ‏آيم، زاد و توشه خود را از دست داده‏ ام و چيزى كه مرا به مقصدم برساند ندارم اگر صلاح بدانيد مبلغى به من بدهيد و مرا به شهر خود برسانيد، خداوند به من نعمت داده هنگامى كه به شهرم رسيدم آنچه را كه به من عطا فرموديد آن را از طرف شما انفاق مى‏ كنم، چون من نياز به صدقه‏ ندارم. فرمود بنشين خدا رحمتت كند سپس رو به مردم كرد و با آنها سخن مى‏ گفت (و سؤالاتشان را جواب مى‏ داد) تا پراكنده شدند و من با دو نفر ديگر در خدمتش بوديم، فرمود: اجازه بدهيد من به اندرون خانه بروم، برخاست و داخل اتاق خود شد، سپس برگشت و دست خود را از بالاى در بيرون آورد و صدا زد اين مرد خراسانى كجاست؟ فرمود: اين دويست دينار را بگير و براى هزينه سفرت از آن بهره بردارى كن و به آن تبرك بجوى و چيزى از طرف من انفاق نكن. و هم اكنون برو كه مرا نبينى و من نيز تو را نبينم. هنگامى كه مرد خراسانى رفت، امام بيرون آمد، يكى از حاضران عرض كرد، فدايت شوم محبت زيادى درباره اين مرد كرديد، چرا خود را از آن پنهان نموديد؟ فرمود: مى‏ ترسيدم آثار ذلت سؤال، در صورت او ببينم (مى‏ خواستم شرمنده نشود).[36]،[37]

شکوه محبت و مدارا با مردم در کلام امام رضا(علیه السلام)

از جمله صفاتی كه به عنوان ويژگى عبادالرحمن و اولياء الله مطرح شده، مدارا نمودن با مردم است‏،[38] در احاديث فراوانى به مدارا كردن با مردم توصيه و بر آن تأكيد شده است،[39]لذا كسى‏ كه مى‏ خواهد جزء رهبران جامعه باشد بايد با مردم‏ مدارا كند.[40]

لیکن منظور از هماهنگى و مدارا با مردم‏ اين نيست كه هم‏رنگ آن‏ها در خلاف‏كارى ‏ها و معاصى و آلودگى شويم. بلكه منظور هماهنگى و مدارا در امور مباح و چيزهايى است كه مورد علاقه آن‏ها و مشروع مى‏ باشد.[41]

در این میان بايد مدارا كردن با بندگان خدا را از معصومين عليهم السلام آموخت كه در مقابل بدى‏ ها نيكى و طرف مقابل را با حسن خلق منفعل و شرمنده مى‏ كردند.[42]

در همین زمینه روایتی از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) نقل شده است که مى‏ خوانيم: «لا يكون المؤمن مؤمنا حتى تكون فيه ثلاث خصال سنة من ربه و سنة من نبيه ص و سنة من وليه (ع) فاما السنة من ربه فكتمان السر و اما السنة من نبيه فمداراة الناس و اما السنة من‏ وليه‏ فالصبر فى الباساء و الضراء؛ مؤمن، مؤمن نخواهد بود مگر اينكه سه خصلت داشته باشد: سنتى از پروردگار و سنتى از پيامبر و سنتى از امام و پيشوا، اما سنت پروردگار كتمان اسرار است، اما سنت پيامبر مدارا با مردم است و اما سنت امام شكيبايى در برابر ناراحتي ها و مشكلات مى‏ باشد». (البته كتمان سر در اينجا بيشتر ناظر به كتمان اسرار ديگران است)[43] .

انفاق بهترین قسمت غذا به نیازمندان؛ احسان دوست داشتنی ها

فقرا، مساكين و بردگانى كه در زحمتند و بدهكاران و ورشكستگان بدون تقصير و آنها كه در راه مانده‏ اند. اين پنج گروه هر يك به نحوى نيازمندند؛ بعضى براى گذران روزانه خود، غذا، لباس و مسكن بعضى براى بدهكارى و بعضى به سبب واماندن در راه و از دست دادن اندوخته ‏هاى خود براى سفر (هرچند در وطن خود بى ‏نياز و غنى باشند) و بعضى براى نجات از بردگى.[44]

حال اگر شخصى، غذاهاى اضافى، لباس‏ هاى كهنه و آنچه را كه نياز ندارد، انفاق كند اشكالى در بين نيست. اين، حداقل و پايين‏ ترين مرتبه انفاق است؛ ولى براى رسيدن به بالاترين مراتب انفاق و دست يافتن به كمال، انسان بايد آنچه را كه دوست دارد و خود مى ‏خواهد، انفاق كند. «لن تنالوا البرحتى تنفقوا مما تحبون ...؛[45] هرگز به مقام نيكان و خاصان نخواهيد رسيد، مگر آن كه از آنچه كه دوست مى‏ داريد، انفاق كنيد.[46]

هم چنین باید گفت  تنها صدقه و انفاق است كه بدون واسطه و مستقيماً در دست خداوند قرار مى ‏گيرد.[47] حال آيا سزاوار است عملى تا اين پايه ارزشمند، يعنى انفاق، كه بدون واسطه به دست خدا مى ‏رسد، از اموالى باشد كه خود دوست نداريم.[48]

لذا در حديثى آمده است: امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) هنگامى كه مى‏ خواست غذا بخورد دستور مى‏ فرمود سينى بزرگى كنار سفره بگذارند، و از هر غذايى كه در سفره بود از بهترين آنها بر مى‏ داشت و در آن سينى مى‏ گذاشت، سپس دستور مى ‏داد آنها را براى نيازمندان ببرند. بعد اين آيه را تلاوت مى ‏فرمود: «فلا اقتحم العقبة[49] ؛ ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهم نگذشت‏»، سپس مى‏ افزود، خداوند متعال مى‏ دانست كه همه قادر بر آزاد كردن بردگان نيستند راه‏ ديگرى نيز به سوى بهشتش قرار داد!.[50]،[51]

عزت نفس و احساس خود ارزشمندی در سیرۀ اخلاقی امام رضا(علیه السلام)

عزت نفس، همان علو طبع و بزرگ‏ منشى است كه انسان را از هرگونه خوارى دور مى‏ كند.[52]بی شک فردى كه داراى مناعت طبع و عزت‏ نفس‏ است، در نزد همگان عزيز و سربلند است، ولى كسى كه به مال ديگران چشم طمع داشت، خود را اسير و ذليل ساخته و مردم با چشم حقارت به او مى ‏نگرند.[53]

لذا يكى از اصولى كه در زندگى همه امامان عليهم السلام وجود داشت، عزت‏ نفس‏ و دورى از ذلت بود. قرآن هم عزت را از آن خود و رسولش و مؤمنان مى ‏داند: «ولله العزة ولرسوله وللمؤمنين».[54]،[55]

بنابراین یک فرد مؤمن اقتصادى كرامت و عزت نفسانى‏ اش او را از ذل سؤال باز مى‏ دارد، چون پيرو آن مكتبى است كه تقاضاى كمك از افراد نااهل را منفور مى‏ شمرد: امام على بن موسى الرضا عليه السلام به يكى از يارانش (بزنطى) هنگامى كه تقاضا كرد امام با نوشتن نامه‏ اى براى يكى از حاكمان وقت از وى بخواهد نياز اقتصاديش را برطرف سازد، مى‏فرمايد: «من دريغ دارم كه از مثل چنين كسى تقاضا كنى، اگر نياز دارى بر مال من تكيه كن و هر چه مى‏ خواهى بردار؛أنا أضن بك ان تطلب مثل هذا و شبهه ولكن عول على مالى‏».[56]،[57]

سخن آخر

در خاتمه باید گفت آموزه های اخلاقی ائمه معصومین  و طرز برخورد آنها با مردم چنان بود كه به سرعت آنها را به سوى اهداف خود جلب و جذب مى‏ كردند، گرچه بعضى ميل دارند به اين امور هميشه جنبه اعجاز دهند اما چنين نيست، اگر ما هم سنت و روش و شيوه بحث آنها را در برخورد با ديگران به كار بنديم به سرعت مى ‏توانيم در آنها اثر بگذاريم و در اعماق جانشان نفوذ كنيم.[58]

خدايا! تو را شكر و سپاس مى‏ گوئيم كه به ما توفيق دادى اصول مسائل اخلاقى‏ را ، در راه تقويت فضائل و طريق مبارزه با رذائل ، تا آنجا كه در فهم ما مى‏ گنجد شرح دهيم.[59]

بارالها! مى‏دانيم بيان اين فضائل و رذايل مسئوليت سنگينى براى ما ايجاد مى‏ كند كه خود عامل به آن باشيم، تو آن توان و قدرت را مرحمت فرما كه به اين وظيفه خطير عمل كنيم و ما را در اين طريق يار و ياور باش!.[60]

معبودا! در زمانى زندگى مى‏ كنيم كه فضائل اخلاقى از جهان بشرى رخت بربسته، و طوفان رذايل همه ارزش ها و سنت هاى حسنه، و راه و رسم انبيا و اوليا را درهم مى‏ كوبد،[61] لذا روح و جان ما را به عشق جمالت آنچنان گرم كن كه اخلاق‏ و اعمال ما را به رنگ خود درآورد، و با «صبغة الله و من احسن من الله صبغة؛ رنگ خدايى (بپذيريد: رنگ ايمان و توحيد و اسلام.) و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟!» قرين گردد.[62]

[1] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج‏1 ؛ ص7.

[2] استفتاءات جديد ؛ ج‏1 ؛ ص495.

[3] كتاب النكاح ؛ ج‏6 ؛ ص128.

[4] اخلاق در قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص163.

[5] همان ؛ ج‏1 ؛ ص67.

[6] تفسير نمونه ؛ ج‏16 ؛ ص309.

[7] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏3 ؛ ص196.

[8] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص427.

[9] سورۀحديد؛ آيه 7.

[10] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص427.

[11] همان.

[12] همان؛ ص 428.

[13] همان ؛ ص436.

[14] همان ؛ ص435.

[15] همان ؛ ص430.

[16] همان ؛ ص428.

[17] همان ؛ ص457.

[18] وسائل الشيعه؛ ج 12؛ ص 19؛ حديث 4.

[19] اخلاق در قرآن ؛ ج‏2 ؛ ص117.

[20] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص449.

[21] همان ؛ ص436.

[22] همان ؛ ص457.

[23] تفسير نمونه ؛ ج‏2 ؛ ص366.

[24] همان ؛ ج‏13 ؛ ص330.

[25] ربا و بانكدارى اسلامى ؛ ص10.

[26]  وسائل الشيعه، ج 10، ص 393، ح 5 از باب 66 از ابواب مزار، همين مضمون با اندکی تفاوت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله در كتاب روضة الواعظين نقل شده است.

[27] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏8 ؛ ص393.

[28] تفسير نمونه ؛ ج‏2 ؛ ص366.

[29] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص137.

[30] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص417.

[31] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص116.

[32] همان.

[33] همان ؛ص120.

[34] همان ؛ ص137.

[35] والاترين بندگان ؛ ص141.

[36]  فروع كافى، جلد 4، صفحه 23، حديث 3، با اندکی تلخيص.

[37] اخلاق در قرآن، ج‏3، ص: 159.

[38] والاترين بندگان ؛ ص83.

[39] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏15 ؛ ص276.

[40] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص299.

[41] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏15 ؛ ص278.

[42] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص299.

[43]  بحار الانوا؛ ج78 ؛ص 334.

[44] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏9 ؛ ص338.

[45]  سوره آل عمران، آيه 92.

[46] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص136.

[47]  وسائل الشيعه، جلد 6، صفحه 303.

[48] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص137.

[49] سورۀ بلد؛ آیۀ11.

[50] كافى؛ طبق نقل« تفسير الميزان»؛ ج 20، ص 424.

[51] تفسير نمونه ؛ ج‏27 ؛ ص31.

[52] گفتار معصومين(ع) ؛ ج‏2 ؛ ص.36

[53] همان ؛ ج‏1 ؛ ص106.

[54]  سوره منافقون، آيه 8.

[55] گفتار معصومين(ع) ؛ ج‏2 ؛ ص35.

[56]  كافى، ج 2، ص 149، ح 5.

[57] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص113.

[58] تفسير نمونه ؛ ج‏16 ؛ ص309.

[59] اخلاق در قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص464.

[60] همان.

[61] همان.

[62] پيام قرآن ؛ ج‏4 ؛ ص584.

/1323/د102/ج1

ارسال نظرات