۱۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
کد خبر: ۴۷۷۰۰۸
گزارش؛

خشت و گل، پناهی در دامان بی پناهی ها

بهسازی زندگی افراد ناتوان و کهنسال روستایی در سایه سار دیوار های خشت و گلی و ترک خورده نیازمند حمایت ویژه خیران و دولتمردان است.
روستا

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از شبستان، خانه اش سرد است، اما نفسی بسیار گرم دارد،  گرچه مردم ایران مهمان نواز هستند، اما مردم روستا مهمان را عزیزترین خود می دانند و می توان گفت در مهمان نوازی سرآمد هستند.

بسیار تعارف می کند که بر روی تکه پوست پشم گوسفند من را جا دهد و از این اینکه بر روی فرش دست بافت کهنه و رنگ و رو رفته اش بنیشنم خجالت می کشد.

وسط خانه کوچک و کاه گلی بزرگ بانوی روستا بخاری هیزمی قرار دارد، بالای بخاری فرشی سه متری  قرار دارد و در اطراف بخاری تکه های موکت با رنگ خاکی، از کنار درز های بخاری هیزمی  شعله های آتش بیرون می آید، یاد زجر بلوط در میان بخاری های هیزمی می افتم.

چشمم به تعدادی هیزم که از تنه درخت است و درکنار خانه پیر زن جمع شده می افتد و دل دل می کنم که یاد آوری کنم وضعیت درختان بلوط زاگرس را اما شرایط زندگی شیرین بانو، بانوی شیرزن روستا مانع یاد آوری این مهم می شود.

شیرین بانو و همسرش آقا مرتضی به تنهایی در زیر سایبان های خشک و گلی منزل روستایی زندگی می کنند که در هر نگاه بیم ریزش آن می رود، بلاخره به حالت شوخی رو به آقا مرتضی می گویم، حاج آقا یه رحمی به درختان بلوط کنید این همه تنه بلوط را عذاب ندهید.

آقامرتضی، با خوشرویی می گوید نه دخترم این شاخه ها از درختان خشک جمع شده و کار من نیست، من مدت زیادی است که زمین گیر شده ام.

شیرین بانو هم در حالی که چای خشک را در قوری می ریزد و با گوشه سربند محلی  کتری را دست دارد، بیان می کند، دخترم من هم توان تبر زدن به ریشه و تنه درختان را ندارم، این چوب ها را با صرف وقت زیاد از جنگل جمع می کنم تا خانه را گرم و غذایی بپزم.

بانوی روستا  مادر دو فرزند دختر است و دخترانش ازدواج کرده و در روستاهای هم جوار زندگی می کنند و شیرن بانو و آقا مرتضی به تنهایی روزگار می گذارنند.

خانه کوچک آنها در منطقه ای سردسیر از شهرستان های شمال استان لرستان است، مناطق شمالی استان زمستان های پر باران و برفی دارند.

خانه از خشت و گل  درست شده و به نظر بسیار قدیمی است و هیچ ستونی ندارد و  سقف آن نیز از چوب و گل است این خانه روستایی دو اتاق دارد و در حیاط بزرگ آن محلی برای پخت نان وجود دارد.

شیرین بانو می گویید هر سال گل دیوارها را جدید می زنیم، اما امسال به علت بیماری آقا مرتضی تنهایی فقط موفق شدم دیوارها را گل مالی کنم و سقف را دست نزده ام.

باران حرمت حفظ حریم نمی داند و از میان ترک های سقف منزل وارد اتاق کوچک شیرین بانو می شود و این بانوی دوست داشتنی ظروفی را زیر محل هایی که آب چکه می کند قرار داده است.

با هر قطره ریزش آب صدایی از ظرف بلند می شود و من به سمت صدا بر می گردم، شیرن بانو لبخندی می زند که دخترم نترس  این آب خطری ندارد.

در دلم می گویم خاله جان خبر نداری که ساختمان عظیمی چون پلاسکو در چشم بر هم زدنی با زمین یکسان می شود، خانه  کوچک و خشک و گلی شما  با ریزش آب از درز های سقف چقدر می تواند مقاومت داشته باشد.

سرمای هوای اتاق  را در مغز استخوان درک می کنم، وضعیف فقر و تنهایی بانوی دوست داشتنی روستا که به رغم زندگی در فقر و سختی تلاش می کند با چای داغ به گرمی و خوبی از من پذیرایی کند، فضای سردی را در وجودم تقویت می کند.

بانوی روستا تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی (ره) است و مستمری کمی از این طریق دریافت می کند و تعدادی کم مرغ وخروس را در گوشه حیاط منزل پرورش می دهد.

با حجم فقر استخوان سوز، بانو، شیرزنانه ایستاده است، جثه ای ندارد اما به راحتی از پیر مرد مریضی که عمری را درکنار هم سپری کرده اند پرستاری می کند.

با دست خود غذای آقا مرتضی را می دهد و با آرامش و صبوری به او چای می دهد.

با چشم به رفتار شیرین بانو نگاه می کنم در دل به او آفرین می گویم، غرق در افکار خود هستم که شیرین بانو با آن لبخند زیبا و سربند محلی که من آن را تاج سر لری می دانم و همگان گلونی صدایش  می کنند، شیرین بانو پر ابهت تر به چشم می آید، شیرین بانو با لبخند عنوان می کند، من از 13 سالگی با آقا مرتضی زندگی کرده ام.

وی ادامه: زندگی ما هم مانند دیگر انسان ها فراز و نشیب های زیادی داشت که مرگ فرزند پسر جوانم بدترین خاطره ای بود که در طول عمر تجربه کرده ام.

شیرین بانو، افزود: شاید اگر امروز محمد، پسرم زنده بود ونوه های زیادی داشتم و این زمین پر می شد از خانه های برای پسرم و بچه هایش و ما این همه تنها نمی شدیم.

من که طاقت دیدن غم چهره شیرین بانو را ندارم، به میان حرفش می آیم  تا خاطرات بد گذشته را فراموش کند، با لحن صمیمی چون حرفی که به مادری زده شود، می گویم پس هنوز هم آقا مرتضی را دوست داری.

با گوشه گلونی اشک چشمش را همچون نگینی درخشان است پاک می کند و ادامه می دهد، همسران در زندگی پس از مرگ پدران و مادران و بعد از ازدواج فرزندان جز هم پناهی ندارند.

وی ادامه داد: با ازدواج فرزندانمان وابستگی ما به هم بیشتر شد و با وجود مشکلات مالی و بیماری تنها مونس و همدم همدیگر هستیم و اگر آقا مرتضی نباشد هیچ نمی دانم چند روز زنده خواهم ماند.

آقا مرتضی و شیرین بانو در دوران پیری در شرایطی خاص زندگی می کنند و در سرما و گرمای هوای زمستانی و برفی نیاز به حمایت دارند.

در شرایط سخت زمستان و بارش برف و باران کم نیستند مردم روستایی که در زیر ساختمان های خشت و گلی بدون کمترین امکانات ایمنی زندگی می کنند.

غالب این افراد، مردم تهیدست و کهنسالان هستند که بهسازی شرایط زندگی آنان نیازمند حمایت خیران، افراد توانمند جامعه و نهاد های حمایتی همچون کمیته امداد، بهزیستی،  خیریه هاست./1325//102/خ

ارسال نظرات