حق خوزستان، اقدام و عمل همهجانبه است
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از روزنامه«جوان»، وحید حاجیپور در این روزنامه نوشت:
محمد علیآبادی، سرپرست وزارت نفت شده بود؛ در همان روزهای نخست برای حضور در مناطق نفتخیز جنوب و بازدید از شرکتهای مناطق نفتخیز و شرکت ملی حفاری ایران، مناطق عملیاتی و پروژههای غرب کارون راهی اهواز شد. گروه خبری هم هیئت وزارت نفت به جنوب را همراهی میکرد و قطاری از پرادوهای لوکس نشان از ورود یک مقام ارشد کشور در منطقه یادآوران داشت.
در مسیری که به میدان یادآوران ختم میشد، چندده موتورسوار از اهالی روستاهای اطراف به دنبال این کاروان پرشکوه به راه افتاده بودند و با برگههایی که «کار» استمداد میکردند، نهایت سرعت را در حاشیه جاده به کار گرفته بودند تا نامههایشان را به آقای سرپرست برسانند. چفیههای دور صورت، سدی بود برای نرسیدن بادهای داغ منطقه به صورتشان. همسایگان چاههای نفت با موتورهای مستهلکشان خود را به پرادوها نزدیک میکردند و مدیرانی که روی برمیگرداندند، بیشتر مایه تأسف بود. از فنسها که عبور کردیم، موتورسوارها ماندند پشت فنس و فغانها با بغضی که ترکیده بود سر به آسمان گذاشت و چهرههایی که تهماندهای از یک غرور خوزستانی نداشت.
اعتراض خبرنگاران به بیتوجهی مدیران و سرپرست وزارت نفت به بومیهای منطقه، علیآبادی را به آنها رساند و خواستهها مطرح شد. با لهجه عربی غلیظ کار میخواستند و حقوق 300 هزار تومانی. فنسی که حائل شده بود میان ولینعمتان انقلاب و مدیران انقلاب حس تلخی را همگانی کرده بود، اعتراضات که بالا گرفت ناجی سعدونی، مدیرعامل وقت شرکت متن به میان آمد و کمی فضا را با زبان عربی تلطیف کرد. اوضاع کمی آرام شد ولی بومیان پشت فنسها ماندند و نرفتند.
آنها پر بودند از وعدههایی که داده شده بود و به سرعت هرچه تمامتر به «هیچ» رسیده بودند. التماس آنها کشش عجیبی ایجاد کرد تا به سمت آنها برویم. نیروهای حراست ما را از نزدیک شدن به بومیان برحذر میداشتند، ولی نمیشد از آنها عبور کرد. از پشت فنس درددل کردند و از زندگی و خانههایشان گفتند. مرد میانسالی که خانه و زندگیاش را در جنگ تحمیلی از دست داده بود، بیش از هر بومی دیگری التماس میکرد. از خانهاش که گفت باورمان نشد و در نهایت تصمیم گرفتیم با یکی از دوستانمان به خانهاش سری بزنیم.
حراست مانع خروج ما از محوطه شد و یکی از نیروهای حراست میگفت اگر بیرون بروید به گروگان گرفته میشوید! پذیرفتنش خیلی سخت بود و باورش غیرممکن برای مایی که از تهران راهی یکی از مرزیترین نقاط ایران شده بودیم. با هر مکافاتی که شده بود خود را به آن سوی فنس کشاندیم و سوار بر ترک موتور آن مرد میانسال به سوی روستا راه افتادیم. صحبتهایش در باد داغ اهواز که با سرعت موتورش شدت گرفته بود نامفهوم بود تا آنکه به خانهاش رسیدیم. خانه که نه زاغهای بود 20 متری که با یک بنر پارچهای منقش به افتتاح فاز دوم دارخوین، به دو بخش تقسیم شده بود. قسمت غربی را برای خود و خانوادهاش در نظر گرفته بود و قسمت شرقیاش برای نگهداری یک گاو و چند مرغ و خروس.
خانههای کناری هم تقریباً چنین حالتی داشتند و فقر و محرومیت غوغا میکرد. باز صحبت کرد و از فحوای کلامش فهمیدم گفتههایش روی موتور را ادامه میدهد: پیش از جنگ در خرمشهر کار میکردم. وضعیت خوب بود تا روزی که تانکهای صدام به خانههایمان حمله کردند. همه چیز نابود شد، مجبور به مهاجرت شدیم. خانوادهام به اصفهان رفتند و من هم به جبهه. وضعیت پدرم باعث شد به اصفهان برگردم و پس از پایان جنگ به دیارمان بازگشتیم. هیچ چیز نمانده بود و ویرانهای که باید برای ساختنش کار میکردیم. اینجا چینیها میآیند و میروند و ما را حساب نمیکنند. چرا من نباید کار داشته باشم و شرمنده زن و بچهام باشم. با دست اشکهای خود را جمع میکند و ادامه میدهد: خدا خیر دهد چند نفر از نفتیها عصرها از کنار فنس به ما غذا میدهند. باز اشک از چشمش جاری میشود و میگوید من فقط کار میخواهم. برجی 300 تومان هم بدهند من راضیام.
یک ساعتی آنجا بودیم و به سرعت به کمپ چینیها بازگشتیم. نمیتوانستیم برایشان کاری کنیم. آنها صاحب زندگی بودند که جنگ ویرانش کرده بود و حالا دیگر چیزی به نام «زندگی» وجود ندارد. آنها روی هیچ، روزها را سپری میکنند، ولی پرادوها همچنان به منطقه رفت و آمد دارند. آنها برای چینیها موجودات صحرایی شکار میکنند و دستمزد میگیرند، ولی کسی ککش هم نمیگزد که چرا؟
بومیها اینی نیستند که دیده میشوند؛ آنها خانه و فرزندان خود را در جنگی از دست دادند که هشت سال کشور را در بحران قرار داده بود. آنها روی خاکی زندگی میکنند که به خون شهدا مقدس شده، ولی سهمشان از سفره انقلاب چیزی جز آوارگی و التماس نیست، در مرکز گرد و خاک گذر ایام میکنند و ریاست محترم محیط زیست لبخند میزند و آقای استاندار به وی شاخه گلی پیشکش میکند.
خوزستان در محرومیت غرق است و تأسفانگیزتر آنکه کسی به فکر آنها نیست. دولتها به فکر استمرار و افزایش تولید نفت از خوزستان بوده و هستند و با وجود همه اقداماتی که انجام دادهاند، باز هم کمکاری کردهاند. مردم خوزستان نجیب هستند و پای انقلابی ماندند که عدهای خود را صاحب سفرهاش میدانند و حق استخر خانوادهشان را سهمشان میخوانند. گناهشان، ماندن در سرزمینی است که پر بود از رزق و روزی و امروز غرورشان را برای شقیترین امور خرد میکنند و ریههایشان به جای اکسیژن، میزبان خاکی است که مدیون ایثارشان است. آنها خاک میخورند، ولی خاک نمیدهند، با محدودیتها میسازند، ولی از خط انقلاب جدا نمیشوند، آنها صاحبان اصلی انقلابند./1325//102/خ