۳۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۸:۰۵
کد خبر: ۴۸۱۸۳۷
گزارش؛

مردم با چه‌کسانی آشتی نمی‌کنند؟

۴ سال پیش بنیاد شهید برای نخستین بار آماری از شهدای مبارزه با فتنه ۸۸ ارائه داد. این لیست ۲۳نفره شامل شهدای غیرنظامی بودند که تا نهم دی‌ماه سال ۸۸ قربانی آشوبگران در تهران شدند.
فتنه

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از تسنیم، رهبر معظم انقلاب صبح چهارشنبه 27 بهمن ماه 95 در دیدار پرشور هزاران نفر از مردم آذربایجان، به تعبیر مطرح‌شده در روزهای اخیر با عنوان «آشتی ملی» اشاره کرده با بی‌معنی دانستن این تعبیر و انتقاد از پر و بال دادن به آن در روزنامه‌ها، گفتند: «مگر مردم با هم قهر هستند که بخواهند آشتی کنند؟ قهری وجود ندارد، البته مردم ما با کسانی که در سال 88 به روز عاشورای حسینی اهانت کردند و با قساوت و لودگی و بی‌حیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر هستند و با آن‌ها آشتی هم نمی‌کنند».

اما بنا بر تعبیر مقام معظم رهبری مردم با چه‌کسانی قهر هستند و با آن‌ها آشتی نمی‌کنند؟ برای درک عمیق این موضوع بهتر است ابتدا به خاطر بیاوریم که بر برخی از جوانان بسیجی که سال 88 در معرکه‌های کف خیابانی به‌منظور کمک به مردم، یا آرام کردن اغتشاشگران، دفاع از اماکن مذهبی و ... حضور داشتند، چه آمده است. به خاطر بیاوریم، مرور کنیم و جملات کوتاه و تلخ اما عمیق بازمانده‌هایشان را کنار هم بگذاریم. نیازی به حل معادله نیست. این مسأله سال‌هاست که برای مردم حل شده است.

متولد سال 1370 و از بسیجیان فعال شهر ری بود. حسین هم کار می‌کرد و هم درس می‌خواند. وقتی صبح روز شنبه 23 خرداد 88 از امتحانش برگشت گفت «دیگر امتحاناتم هم تمام شد؛ دیگر بچه مدرسه‌ای ندارید». رفته بود کنکور امتحان بدهد، اما هیچ کس نمی‌دانست بعد از شهادت خبر قبولی‌اش در دانشگاه به خانواده خواهد رسید. بیست و پنج خرداد ماه 88 و در اغتشاشات تهران در سعادت‌آباد توسط یک خودروی بی‌پلاک پراید مورد سوءقصد قرار گرفت و به‌شدت مجروح شد و بعد از انتقال به بیمارستان به شهادت رسید. بسیجی شهید «حسین غلام کبیری» کسی است که لقب اولین شهید فتنه را با خود دارد.

متولد 1360 و مهندس عمران بود. به‌لحاظ بدنی هم تنومند و ورزشکار بود. در ورزش‌های اسکی و شنا و امور امداد و نجات به‌ویژه چتربازی و غواصی، مهارت خاصی داشت. اما روز عاشورای سال 1388 به‌عنوان امدادگر هلال احمر، وارد صحنه درگیری‌ها شده بود تا به مجروحان حوادث، به‌صورت میدانی کمک کند. در همین روز توسط فتنه‌گران، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و جانباز 70 درصد ایام فتنه شد. بسیجی شهید «سید علیرضا ستاری» به‌دلیل درگیری‌های سال 88 و حملاتی که به او شده بود، صورتش آسیب زیادی دیده بود و این آسیب، یک آسیبب معمولی نبود، آن‌قدر که چهره‌اش را تغییر داده بود. معده‌اش به‌خاطر قرص‌های زیادی که مصرف می‌کرد دچار مشکلات عمده شده بود. گاهی قند خونش روی 500 می‌رفت و در بدترین شرایط بستری می‌شد. بعد از تحمل 5 سال درد و رنج ناشی از مجروحیت‌های عدیده، در روز چهارشنبه 16 بهمن 92 و در سن 31سالگی به شهادت رسید و لقب آخرین شهید مبارزه با فتنه 88 را تا به امروز گرفت. هم‌اکنون یک دختر و یک پسر از او به یادگار مانده است.

 

«روز 9 دی سال 88 بعد از راهپیمایی امیرحسام که کفنپوش شده بود همراه یکی از دوستانش می‌آیند بالای میدان تسلیحات، در انباری که وسایل صوت و تصویر و پرچم است رفته تا وسایل را آنجا بگذارند. موقع بازگشتن از انبار به آن‌ها تیراندازی می‌کنند اما همه تیرها به خطا رفته و به آن‌ها اصابت نمی‌کند. افراد مسلح هم در ماشین در حال حرکت بوده و قابل شناسایی نبودند. فردای آن روز یعنی 10 دی ماه 88 امیرحسام را جلوی در دانشگاه وقتی راهی کلاس درس بود به شهادت رساندند و دوستش یعنی آقای مرادی را در نارمک 18 ضربه چاقو زده بودند.»، این‌ها را پدر شهید ذوالعلی می‌گوید. پدرش معتقد است، امیرحسام ورزشکار و قوی‌تر از این حرف‌ها بود که از پس دو سه نفر برنیاید. این اواخر مربی‌گری‌اش را هم در ورزش‌های رزمی گرفته بود. مرتب باشگاه می‌رفت و بدن ورزیده‌ای داشت. چند نفری و با چوب و چاقو و طرحی از پیش تعیین شده بر سرش ریختند. پدر می‌گوید: «حداقل انتظاری که ما داشتیم این بود که سران فتنه به اشتباهاتشان اعتراف کنند آن‌ها حتی عذرخواهی هم نکردند».

بسیجی شهید «امیرحسام ذوالعلی» متولد 1365 بود. او دانشجوی رشته الهیات دانشگاه آزاد اسلامی بود و در صحنه مبارزه با فتنه 88 و آگاهی‌بخشی به مردم در زمینه اتفاقات این جریان شهره بود. او یکی از بهترین رزمی‌کاران باشگاه رزم‌انتظاران بود. 10 دی‌‌ماه 88 وقتی عازم کلاس درس در دانشگاه بود توسط عده‌ای از آشوبگران مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته سرانجام به شهادت رسید. ضرب و شتم او در خیابان شیخ فضل‌الله نوری، یادگار امام اتفاق افتاد. در ضربات اول که او را می‌زنند و پایش را شکستند، باز هم بلند شده و از خود دفاع می‌کند اما ضربات بعدی و وخامت اوضاع جسمی او را از پای در می‌آورد. خانمی که شاهد ماجرا بود می‌گفت ضاربین از یک پژو 206 و دو پراید پیاده شدند. اما نتوانست چهره‌شان را تشخیص دهد. همان خانم با اورژانس تماس گرفت و امیرحسام را به بیمارستان رساند.

در گواهی پزشکی قانونی او علت مرگ «صدمات متعدد بر اثر اصابت جسم سخت» عنوان شده است. در متن گزارش معاینه جسد توسط پزشکی قانونی آمده است: «جسد متعلق به آقای 23ساله قوی‌جثه و بلندقامت می‌باشد. در بررسی ظاهری جسد در ناحیه سر و صورت پارگی وسیع پوستی در ناحیه آهیانه و پس‌سری سمت راست مشهود است به‌طوری که از لابه‌لای پارگی مذکور استخوان پس سری سمت راست نمایان است. در اندام‌هام فوقانی آثار شکستگی در مفصل شانه راست ملموس بود... شکستگی استخوان ران راست ملموس است. پارگی وسیع عضلانی خلف ساق راست مشهود است. شکستگی مفصل لگن در سمت راست ملموس است... شکستگی و دررفتگی مفصل جناغی ترقوه‌ای سمت راست و شکستگی دنده اول سمت راست در سطح قدامی مشهود و ملموس است. خونمردگی و له‌شدگی و پارگی سطح خلفی و ناف ریه راست مشهود است. ریه چپ کلابه و دارای خونمردگی در سطح قدامی و خلفی می‌باشد. شکستگی دنده‌های اول تا ششم سمت راست از دو ناحیه در سطح جانبی و خلفی نزدیک ستون فقرات ملموس و مشهود است. شکستگی، دررفتگی در ناحیه سمفیز پوبیس و استخوان عانه سمت راست ملموس است... له‌شدگی و خونمردگی وسیع عضله چهارسر ران راست و شکستگی خردشده استخوان ران راست از دو ناحیه در ثلث فوقانی و تحتانی مشهود است».

 

شهید «محمد حسین فیض» متولد 1362 بود. او کوچک‌ترین فرزند خانواده‌ای بود که با ولایت و انقلاب گره خورده است، محمد حسین در سال 1385 ازدواج کرد و‌ صاحب یک فرزند به‌نام پوریا شد. پدر و مادر او در سال 88 در شیروان زندگی می‌کردند و محمد حسین به‌همراه یک برادر دیگرش در کرج ساکن بودند. در روز 23 خرداد سال 88، محمد حسین در حال حرکت از سمت کرج یعنی محل زندگی‌اش به‌سمت محل کارش در تهران بود. چون ترافیک شدید بوده ماشینش را در حوالی ضلع شمال شرقی میدان آزادی پارک کرده آهسته از میان جمعیت عبور کرد، وقتی به نزدیکی پایگاه بسیج 117 نینوا رسید، نسبت به تحرکات فتنه‌گران واکنش نشان داد و در همین حین ناگهان فردی از روبه‌رو به‌سمت وی تیراندازی کرد، همین گلوله او را به فیض شهادت رساند. چند ماه بعد در گواهی نیروی انتظامی ثبت شد که او با یک اسلحه انگلیسی به شهادت رسیده است. پوریای او حالا 8ساله است. پدر محمد حسین در مورد شهادت فرزندش می‌گوید «اگر من از حق خودم بگذرم، مردم از حق خودشان نمی‌گذرند. توفیق و لیاقت توبه از فتنه‌گران سلب شده است. مسبب اصلی شهادت فرزند من کسانی هستند که مردم را تحریک کردند و زمینه‌ساز حضور عناصر بیگانه در کشور شدند».

 

بسیجی شهید «ناصر امیرنژاد» در سال 1365 در روستای محمودآباد شهر یاسوج متولد شد؛ با توجه به محرومیت‌ها و سختی‌هایی که در روستا بود، این شهید با هوش و ذکاوت خود پیشرفت‌های تحصیلی قابل توجهی داشت. دانشجوی رشته مهندسی هوافضا در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران بود، و در این دانشگاه به عضویت بسیج دانشجویی درآمده بود. مادربزرگش برای دیدار او از یاسوج به تهران آمده بود و در روز 30 خردادماه سال 88 با او در میدان آزادی قرار گذاشت. محدوده خیابان آزادی به‌دلیل تظاهرات و اغتشاشات بعد از انتخابات ناامن شده بود، ناصر امیرنژاد نیز مانند برخی جوانان دیگر در این اغتشاشات از تیر کینه آشوبگران در امان نماند و بر اثر اصابت گلوله به ناحیه پهلو در سن 23سالگی به شهادت رسید. پدر شهید امیرنژاد از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که 44 ماه از عمر خود را در مناطق عملیاتی علیه دشمنان انقلاب جنگیده است؛ او بازنشسته هلال احمر و اکنون به کشاورزی در روستای محمودآباد یاسوج مشغول است. او می‌گوید: «در اغتشاشات و فتنه 88 منافقان و مخالفان نظام مقدس جمهوری اسلامی به‌سوی فرزندم تیراندازی کردند و بنده از موسوی و کروبی و دیگر سران فتنه که در حوادث پس از انتخابات نقش داشتند، شکایت کرده‌ام».

 

وقتی خبر آتش‌زدن مسجد لولاگر به گوش بچه‌ها رسید همه بی‌قرار شدند. دل‌آشوبه‌های آن روزهای شهر کم نبود اما هتک حرمتِ مسجد، این نگرانی‌ها را مضاعف کرده بود. می‌گوید: نه مسلح بودند و نه قرار بود امکاناتی بگیرند، خودشان بودند و غیرتشان. محله شلوغ شده بود. دورتادور مسجد را پر کردند که نکند اتفاق تلخ مسجد لولاگر تکرار شود، نکند آشوبگران به داخل نفوذ کنند و یا دستشان به سلاح‌های سازمانی برسد و خون بریزند و هزینه آن را به گردن جمهوری اسلامی بیندازند. همه این حدس و گمان‌ها او را به مقابل مسجد کشاند. ظهر عاشورای 88 بود. هیأت محل برای نماز ظهر آماده می‌شد که به‌سمتش تیراندازی شد و دنیایی که در نظرش تیره‌وتار نه که به‌یک‌باره سفید شد. چند ساعت بعد پزشکان فهمیدند که گلوله سلاح غیرمجاز، نخاعش را نشانه رفته و او را برای همیشه از راه رفتن محروم کرده است.

بسیجی جانباز«هادی خیاط‌زاده» متولد 1365 است. در 23سالگی و در جریانات مبارزه با فتنه سال 88 جانباز شد و هم‌اکنون با 30 سال سن، جوان‌ترین جانباز قطع نخاع کشور است. او در مورد نحوه مجروحیتش می‌گوید: «ما آنجا ایستاده بودیم و فقط مراقب بودیم کسی به مسجد حمله نکند. در میانه ازدحام و شلوغی احساس کردم چیزی به من اصابت کرد. از سمت چپ من را با گلوله زده بودند. گلوله از پشت بازوی سمت چپ ورود کرد و از پشت قلب به نخاع اصابت کرد و بعد ریه را مجروح کرد و بعد در بازوی سمت راستم گیر کرد که خوشبختانه خودش واقعاً یک معجزه بود که گلوله در بازو گیر کند، زیرا این خودش یک پیام مهم بود که فهمیدیم گلوله برای اسلحه‌های غیرمجاز بوده است. گلوله به پزشکی قانونی انتقال پیدا کرد و بررسی شد و متوجه شدیم که گلوله برای کلت با کالیبری بود که غیرمجاز بود و متعلق به هیچ سازمان نظامی در ایران نبود»

* * * * *

24ساله بود و فارغ التحصیل رشته گرافیک، هم هنرمند بود و هم ورزشکار حرفه‌ای و مربی رشته فول کیک‌بوکسینگ. همزمان کار در بازار آزاد و تولیدات پوشاک را نیز به‌شکل فعالی انجام می‌داد. تا اینکه انتخابات ریاست جمهوری سال 88 فرا رسید. مثل جوان‌های دیگر اخبار رقابت‌های انتخاباتی را با اشتیاق پیگیری می‌کرد. فقط سه روز از انتخابات گذشته بود که به‌واسطه فراخوانی که داده شده بود همراه بسیجی‌ها برای جلوگیری از وخیم شدن اوضاع، در راهپیمایی 25 خرداد حضور پیدا کرد تا اوضاع را برانداز کنند. هنوز اغتشاشات به‌صورتی که به خاطر همه مردم مانده، آغاز نشده بود که احساس می‌کند وسیله محکمی با شدت به صورتش برخورد می‌کند و بعد همه‌جا شلوغ می‌شود. شاید قرار بود اولین جرقه ناآرامی‌هایی که ماه‌ها طول کشید، با انفجاری به‌روی صورت او زده شود. می‌گوید «از حال رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم تا اینکه شب در بیمارستان به هوش آمدم...»، خیلی طول نکشید که فهمید همان شلوغی تجمع 25 خرداد ماه 88، آخرین تصویری بود که در ذهنش ثبت شده و دیگر نمی‌تواند چیزی را ببیند.

آن‌قدر روی زمین کشیده شده بود که بعد از حادثه تمام بدنش را عفونت گرفت. انفجار باعث خونریزی شده و خون در ریه‌هایش جمع شده بود. مجروحیت‌های دیگری هم داشت. ترکشی که چشم چپ را کاملاً از بین برده بود و ترکشی که قرار داشتنش روی شبکیه منجر به از دست رفتن 95 درصد بینایی چشم راست شد. شکستگی فک، شکستگی جمجمه، شکستگی کاسه چشم، ترکش‌هایی که مقابل فک و روی عصب‌های صورت قرار گرفتند و خارج کردنشان امکان پذیر نبود هنوز اثرات خود را دارند. ترس از بین رفتنش در بیمارستان و وخامت حالش باعث شد دو بیمارستان اول او را پذیرش نکنند و نهایتاً در بیمارستان سوم بستری شود و تحت جراحی‌های متعدد قرار بگیرد. شکستگی کاسه چشم، ظاهرش را بدمنظر کرده بود، جراحی زیبایی روی استخوان جمجمه و چشمش انجام شد. جراحی‌های چشم هم فقط آن‌قدری جواب داد که بتواند نور را با چشم راستش تشخیص دهد. حالا 7 سال است که مدام در گوشش هم صدای سوت می‌شنود. بسیجی جانباز «رامین رسولی مهربانی» متولد 1364 و 7 سال است که به‌عنوان یک جانباز 70 درصد مقابله با فتنه 88 با این مجروحیت‌ها دست و پنجه نرم می‌کند.

4 سال پیش بنیاد شهید و امور ایثارگران برای نخستین بار آماری از شهدای مبارزه با فتنه 88 ارائه داد. این لیست 23نفره شامل شهدای غیرنظامی بودند که تا نهم دی‌ماه سال 88 یعنی طی هشت ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم، قربانی آشوبگران، منافقان و معاندین نظام در تهران شدند، که البته طی هفت سال گذشته تعدادی دیگر به این اسامی اضافه شدند، زیرا برخی از جانبازان این معرکه نیز تا کنون به شهادت رسیده‌اند. طبق اعلام بنیاد شهید و امور ایثارگران صورت سانحه نیروی انتظامی از واقعه اغتشاش، گزارش وزارت اطلاعات و گزارش پزشکی قانونی در مورد نحوه فوت و نوع کالیبر سلاح ضارب یا ضاربان نشان دهنده قربانی شدن افراد توسط عوامل آشوبگر است. همین بررسی‌ها ملاک‌های دقیقی را برای تشکیل پرونده این قربانیان با عنوان «شهید» فراهم کرد، کسانی که در غربت و مظلومیت به شهادت رسیدند و یا کسانی که در معرکه آن روزها جانباز شدند و 7 سال غریبانه درد و رنج روزهایی را که عده‌ای از فتنه‌گران بر آنان تحمیل کردند به دوش کشیدند./1325//102/خ

ارسال نظرات