هیچ نسبتی بین فقه و دانش اجتماعی مدرن وجود ندارد
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، نشست علمی با موضوع «جایگاه فقه در علم اجتماعی مسلمین» با سخنرانی حجت الاسلام حمید پارسانیا و به همت انجمن علمی مطالعات اجتماعی حوزه، در ساختمان انجمن های علمی حوزه برگزار شد.
حجت الاسلام حمید پارسانیا در ابتدای این نشست به پیشینه تاریخی این بحث پرداخت و گفت: رابطه فقه و علوم اجتماعی مسلمین بیش از یک دهه است که در نوشته ها و نشست های مختلف مورد گفتگو قرار گرفته است و امروز وقت آن رسیده که حوزه، دانش فقه را که برای حوزه هویت بخش است، در ارتباط با سایر علوم بازبینی و بازاندیشی کند. در تقسیم کاری که بین حوزه و دانشگاه باید باشد رابطه فقه و علوم اجتماعی مشخص نیست و قبل از همه بر حوزویان لازم است که این رابطه را تبیین کنند و عدم تبیین این رابطه برای حوزه و دانشگاه و نظام علمی ما و جهان اسلام آسیب هایی را بر جای خواهد گذاشت.
استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در تبیین نسبت فقه و علوم اجتماعی گفت: سه رویکرد مدرن، پسا مدرن و جهان اسلامی در علوم اجتماعی وجود دارد که باید نسبت فقه با علوم اجتماعی با هر سه رویکرد، مورد بررسی قرار گیرد.
در رویکرد مدرن و کلاسیک به علوم اجتماعی، نسبت فقه با علوم اجتماعی نسبتی بیرونی است. به عبارت دیگر علوم اجتماعی با فقه هیچ نسبتی ندارد، البته جامعه شناسی می تواند سوژه باشد و فقه می تواند ابژه باشد، ولی اینکه عالمان علوم اجتماعی مدرن، دانش فقه را یک علم به حساب بیاورند اینگونه نیست! اساسا در این رویکرد دانش های ارزشی علم به حساب نمی آیند و در تفسیر پوزیتویستی از علوم اجتماعی هیچ علمی حق ارائه گزارش های تجویزی و ارزشی را ندارد و حال اینکه قلمرو فقه داوری ارزشی است و فقه یک دانش تجویزی است.
وی اظهار داشت: بنابر رویکرد مدرن به علوم اجتماعی موضوع فقه علمی نیست چرا که بین دانش و ارزش مرزهای جدی وجود دارد. اساسا مبانی جامعه شناسی مدرن منجر به این جدایی دانش و ارزش میشود. حس گرایی و تجربه گرایی الزامات ومحدودیت هایی را برای معرفت های علمی ایجاد می کند که عمده ترین آنها جدایی دانش از ارزش است. این الزامات و محدودیت ها نتیجه تسلط جریانها ی فلسفی حسگرا و تجربه گرا در نیمه دوم قرن نوزده و نیمه اول قرن بیست است.
این استاد علوم اجتماعی در نسبت فقه و علوم اجتماعی با رویکرد پسا مدرن گفت: رویکردهای پسامدرن مرزهای تعریف علم را در هم شکست و معنای روشنگری را فروریخت و جریان های حاشیه ای جامعه علمی آن زمان این فرصت را پیدا کردند که به متن گفتگوهای جامعه علمی راه یابند و آثار و نظریات آنها وارد کلاس های درسی شد. در رویکرد پسامدرن به علوم اجتماعی، معرفت علمی یک معرفت کاملا مستقل از معرفت های ارزشی و متافیزیکی نیست، پس با این توصیف از علوم اجتماعی می توانیم نسبت علوم اجتماعی با فقه را یک نسبت درونی بدانیم چراکه در این رویکرد ارزشها در هویت معرفت علمی دخیل هستند و هر نظام ارزشی پیش فرضها یا پارادایم هایی دارد و سازههای علمی متاثر از سازه های معرفتی و تجویزی است. البته با تمام این توصیفات حتی در رویکرد پسامدرن به علوم اجتماعی فقه هم چنان یک علم تلقی نمی شود و گزاره های آن علمی نخواهد بود.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در اشتراک دو رویکرد مدرن و پسامدرن به علوم اجتماعی گفت: دو رویکرد پسامدرن و مدرن به علوم اجتماعی به رغم افتراقاتی که دارند اشتراکاتی نیز در میان این دو به چشم می خورد از جمله اینکه هر دو علم را در معنای کُنتی به کار می برند، یعنی معرفت علمی را معرفت آزمون پذیر می دانند. گویی لبه مواجهه با عینیت را فقط حس می دانند و هر گزاره ای که آزمونپذیر نباشد به واقعیت ربطی ندارد، در این نگاه مرز عینیت و ذهنیت صرفا آزمون پذیری است.
عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم (ع) در تبیین رویکرد سوم به علوم اجتماعی و نسبت آن با فقه گفت: رویکرد سوم به علوم اجتماعی که محل بحث امروز است رویکرد جهان اسلام به علوم اجتماعی وبه عبارت دیگر رویکرد متفکران جهان اسلام به علوم اجتماعی است.
در این رویکرد معرفت علمی منحصر به گزاره های آزمون پذیر نیست بلکه گزاره های آزمون پذیر باید به گزاره های غیر حسی تکیه کنند و خود این گزاره های غیر حسی در علوم اجتماعی نزد عالمان جهان اسلام علم به حساب می آید. در این رویکرد علم اعلی، علم کلی و متافیزیک، همه علم به شمار می آیند و معرفت علمی اعم از معرفت حسی و احکام عقل عملی و عقل نظری است. البته باید بدانیم که در میان متفکرین مسلمان نیز نگاه های متکثری وجود دارد اما با تمام تفاوت هایی که در میان متفکران مسلمان وجود دارد هیچ کدام علم را منحصر به علوم تجربی و آزمون پذیر نمی کنند. در جهان اسلام همه علما فقه را یک علم تجویزی می دانند.
استاد سطوح عالی حوزه در ادامه به تفاوت های جریان های فکری در جهان اسلام و تاثیر آن بر تفسیر از دانش اجتماعی پرداخت و گفت: دانش اجتماعی در نگاه جریان های فکری مختلف اسلامی یکسان نیست و امروز می خواهیم به نسبت فقه و علوم اجتماعی از نگاه جریان عقلی و فلسفی در جهان اسلام صحبت کنیم. فارابی در کتاب احصاء العلوم خود که علوم را طبقه بندی می کند این نسبت را متذکر می شود. وی علم را به معنای گزاره های آزمون پذیر محدود نمی کند بلکه مرز علم را برهان و غیر برهان می داند، اعم از اینکه برهان حسی و تجربی یا غیر حسی و عقلی باشد.
وی گفت: فارابی علوم انسانی را هستی هایی که با اراده انسان ایجاد می شوند می داند و در تقسیم بندی خود آنها را علومی مبتنی بر حکمت عملی و فلسفه عملی می خواند. فارابی دوگانه علوم نظری و انسانی را در تقسیم بندی خود از علوم دارد که متافیزیک و ریاضیات جزء علوم نظری به حساب می آیند و علوم انسانی را علمی می داند که در موضوع انسان و براساس اراده انسان بحث می کند، یعنی علوم انسانی را علم به کنش های انسانی می داند. در دوگانه علوم مدرن ما شاهد علوم طبیعی و انسانی هستیم که متافیریک جزء علوم انسانی به حساب می آید.
پارسانیا در نسبت فقه و علم اجتماعی نزد فارابی به عنوان یکی از متفکران برجسته جهان اسلام گفت: در دیدگاه فارابی علم برهان است و کار برهان همواره تبیین است، چه در گزاره های ارزشی و چه در گزاره های تفسیری و تجویزی، همه باید با برهان تبیین شوند. در تجویز هم ما ابنای دلیل هستیم، در نگاه فارابی تقابلی بین تفسیر و تبیین و تجویز وجود ندارد بلکه تجویز بخشی از دانش اجتماعی به حساب می آید. به عبارتی فقه که یک دانش تجویزی است بخشی از دانش اجتماعی است چزاکه در نگاه فارابی فقه بخشی از حکمت مدنی و فلسفه مدنی است که اینها جزوی از علوم انسانی هستند./1325//102/خ