۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰
کد خبر: ۴۹۵۴۸۲

از خودگذشتگی به رنگ عشق

«افتخار می‌کردم و علاقه‌مند بودم که با یک جانباز ازدواج کنم. عمویم وقتی مطلع می‌شود خانواده جبلی دنبال عروس می‌گردند، می‌گوید که ما دختر داریم و من را پیشنهاد می‌دهد.»
همسر شهید

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دفاع پرس، «ازخودگذشتی» واژه‌ای است که در برابر «اهوراکی» کم می‌آورد. او به اختیار همسر یک جانباز شدن را برمی‌گزیند، تا سهمی از دفاع مقدس در کارنامه زندگی خود داشته باشد. حالا که پا به سن گذاشته است، آن روزهای رفته را نه‌تنها روزهای سخت نمی‌داند، بلکه بهانه‌ای برای نیکی کردن و آسمانی اندیشیدن می‌داند.

برای آشنایی بیشتر با این بانوی مجاهد دقایقی با وی به گفتگو نشستیم:

خبرنگار: حاجیه خانم لطفا خودتان را معرفی کنید و بگویید چگونه همسر حاج آقا شدید؟ چرا قبول کردید زن جانباز دفاع مقدس شوید برایمان تعریف کنید؟

«صغری اهوراکی» اهل «طالقان» هستم. دوست داشتم من هم در زمینه جنگ کاری کرده باشم و ایثارو  از خودگذشتگی کنم، که دیدم اگر همسر جانباز شوم شاید بتوانم کاری کنم که به ایثار و ازخودگذشتگی بتوانم دست پیدا کنم و من هم در این وادی وارد شوم.

پسر عموهای خودم رزمنده و جانباز بودند، من با این فضا آشنا بودم و دوست داشتم فرهنگ اسلامی و معنوی ارزشی بر خانواده ما که بر بسیاری از خانوادهای ایرانی دیگر حاکم بود، حاکم شود. همه به چشم رزمنده اسلام و سربازان امام زمان (عج) به رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس نگاه می کردند.

من افتخار می کردم و علاقه مند بودم که با یک جانباز ازدواج کنم، عمویم وقتی مطلع می شود این خانواده دنبال عروس می گردند می گوید که ما دختر داریم و من را پیشنهاد می دهد، بعد از مدتی که به منزل عمویم آمدم خانواده جبلی هم آمدند و قسمت یکدیگر شدیم. بعد از صحبت بزرگترها خیلی سریع و ساده همه مراسم‌ها انجام شد.

خبرنگار: خانم اهوراکی ازدواجتان چه شرطی داشت و شما مطلبی نگفتید یا حاج آقا نگفت زندگی با من سخت است با شرایطی که دارم؟

زندگی بایک رزمنده جانباز دفاع مقدس را دوست داشتم، این مسائل برایم حل شده بود، حاج آقا فقط می گفت: «اگر لازم باشد به جبهه می روم یا اگر دوباره جنگ شود به جبهه می روم» با این شرط که به جبهه بتواند برود با من ازدواج کرد و من نیز می گفتم: «هر طور که شما صلاح می دانید» و راضی بودم.

اوج ازخود گذشتگی در سن جوانی

خبرنگار: خانواده شما مخالفت با این ازدواج نکردند؟ خودتان نگفتید شرایط سخت است ممکن در وسط راه بمانید یا به اصطلاح کم بیاورید؟

خانواده‌ام چنین دیدگاهی نداشتند، نه مخالف نبودند. علاقه‌مند بودم که کاری در عرصه ایثار و ازخودگذشتگی انجام بدهم، برای همین پذیرفتم. شرایط سخت بود ولی چون نیت برای خدا و رضای الهی بود، سختی‌ها هم آسان می شد و صبر و استعانت از خدا در زندگی یک فرد مسلمان در چنین شرایطی معنا و نمود پیدا می کند.

خبرنگار: چند فرزند دارید؟ چگونه بچه ها را بزرگ کردید؟

چهار فرزند داریم 2پسر و 2 دختر، «زینب» دختر بزرگم پرستار و دختر کوچکم «زهرا» دبیرستانی است. «محمد حسین» و «محمد مهدی» هر دو ازدواج کرده‌اند.

سختی های بسیاری را برای بزرگ کردن فرزندانمان کشیدم

زمان کودکی فرزندانم شرایط سختی بود، باید سعی می کردم علی رغم این که فرزندانم کوچک هستند و نیاز به بازی و شور هیجان دارند طوری برنامه ریزی و آن‌ها را سرگرم کنم که سر و صدا نکنند، زیرا به خاطر مشکلات جسمی و روحی که پدرشان داشت اعصابش به هم می ریخت. ابتدای زندگی شرایطش خیلی سخت بود و مشکلات دیگری که همسران جانبازان تحمل می کنند، گاهی در زندگی مسائلی پیش می آید که باید همراه و شریک زندگی شما را یاری کند ولی به خاطر شرایط همسرانمان ما خانم‌ها باید به تنهایی مسئولیت بیشتر کارها و به‌ویژه مشکلات را خود به دوش بکشیم ولی در حال حاضر وضعیت همسرم بهتر شده است و البته میزان مصرف داروهای آرام بخش در ایشان هم بالاتر رفته است.

وظیفه پرستاری از پاسدار اسلام سهم من در جنگ بود

دیدگاه انسان‌ها و ارزشهایشان زندگی آن‌ها را می سازد و به پیش می برد وقتی در کاری خدا را از اول لحاظ کنی تا اخر خداوند انسان را کمک می کند. انگار کارت تضمین شده الهی می شود این را در همه جای زندگی‌ام احساس و لمس کرده‌ام، من همواره خدا را به واسطه این انتخاب شکر می‌کنم و راضی هستم. هر کسی به نوعی خود را در دوران دفاع مقدس سهیم کرد، من هم به این شکل توفیق پیدا کردم از پاسدار جبهه اسلام که زخم‌ها بر بدن داشت، پرستاری و مراقبت کنم./۱۳۲۵//۱۰۲/خ

ارسال نظرات