چه شرایطی طرح ادعای بحران اخلاق را ممکن میکند/ فقدان آموزش اخلاق
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، تحقیقات و فناوری، محمدرضا کلاهی و جبار رحمانی در نشست صد وهفتم انسانشناسی و فرهنگ با عنوان «اخلاق در جامعه ایرانی» سخنرانی کردند. این دو عضو هیات علمی پژوهشکده درباره «پرسش از مساله اخلاق در جامعه ایرانی» و «آیین و اخلاق در فرهنگ ایران» صحبت کردند و در پایان به پرسش های حاضران پاسخ دادند.
درابتدای این نشست، فیلم «خاطرات یک قاضی» اثر محسن خان جهانی به نمایش درآمد. پس از نمایش فیلم، نخست کلاهی با موضوع «پرسش از مساله اخلاق در جامعه ایرانی» به ایراد سخنرانی پرداخت. او سخنان خود را با این بحث شروع کرد که ادعا درباره مشکلدار بودن اخلاق در ایران در دورههای مختلف تاریخی به تناوب مطرح میشده. در این یک دهه اخیر این ادعا دوباره طرح شده است و کسانی جامعه ایران را دچار بحران اخلاقی دانستهاند.
کلاهی موضوع سخن خود را طرح پرسش نه درباره بحران اخلاق که طرح پرسش درباره «ادعای» بحران اخلاق معرفی کرد. او گفت در اینجا قصد ندارم به این پرسش بپردازم که آیا جامعه ایران دچار مسائل و مشکلات اخلاقی هست یا نیست؛ یا این که کم و کیف این مسائل اخلاقی چهگونه است. بلکه پرسش من آن است که چه شرایطی مطرح شدن «ادعای بحران اخلاق» را ممکن میکند؟
وی گفت: یکی از علل و شرایطِ ممکن شدنِ ادعای بحران اخلاق، میتواند واقعیتِ این بحران باشد اما این تنها شرط ممکن نیست. این امکان وجود دارد که بحران اخلاق واقعیت نداشته باشد اما علل و عوامل دیگری موجب برآمدنِ «ادعای بحران اخلاق» شده باشد.
وی در ادامه توضیح داد: ریشههای طرح چنین ادعایی به دوران مشروطه بازمیگردد. متفکران مشروطه در گفتارها و نوشتارهای خود در قالب آثار داستانی یا فلسفی این ادعا را به زبانهای مختلف طرح کردند و یکی از محرکهای جنبش مشروطهخواهی در میان تحصیلکردگان آن زمان طرح چنین ادعاهایی بود.
کلاهی سپس به تفصیل این نکته پرداخت: چنین ادعایی ذیل یک پرسش تاریخی قرار میگیرد که از آغاز ورود ایران به دوران مدرن، مطرح شده و همچنان مطرح است. این پرسش که «چرا جامعه ما دچار مشکل و مسأله است؟». این پرسشی کلان و فراگیر است که همهی طرفهای فکری و سیاسی در جامعهی ایران از صد و پنجاه سال پیش تا کنون پرسیدهاند و هر کدام به آن پاسخ متفاوتی دادهاند.
به گفته کلاهی این پاسخهای متفاوت به پرسش از «چراییِ مشکلدار بودنِ ما» را میتوان ذیل دو گفتمان اصلی دستهبندی کرد. به نظر او، این دو گفتمان هر کدام در گذرِ پاسخ به آن پرسش تاریخی، به موضوع اخلاق هم برخورد پیدا میکنند و هر دو به این نتیجه میرسند که اخلاق در جامعه ایرانی دچار مسأله و مشکل است. گرچه صورتبندیِ آن دو گفتمان، از چیستی و چرایی مشکلِ اخلاقی، باهم تفاوت دارد.
کلاهی این دو گفتمان را یکی «گفتمان عقبماندگی» و دیگری «گفتمان بازگشتخواهی» نامید و در توضیح گفتمان اول گفت: پرسشِ «چرا مشکل داریم؟» در گفتمان اول تبدیل میشود به: «چرا عقب ماندهایم؟» به عبارت دیگر در این گفتمان، مشکل، عبارت است از «عقبماندگی» ما. در این رویکرد، دوگانهِی «اکنون – آینده» ساخته میشود که در آن آینده، زمان مطلوب، نرمال، مشروع و ایدهآل است و اکنون، زمانِ نامطلوب، نابههنجار و مسألهدار. مشکلِ ما این است که در اکنون ماندهایم و به آینده نرسیدهایم. دوگانه دیگری هم در این رویکرد ساخته میشود: دوگانه «ما – آنها». منظور از «آنها» کشورهای غربی و جوامعی است که «پیشرفته» دانسته میشوند.
تناظری بین دو گانه «اکنون – آینده» و دوگانهی «ما – آنها» وجود دارد. «ما» متناظر است با «اکنون» و «آنها» متناظر است با آینده. گویا «آنها» در «آینده» هستند و «ما» در «اکنون» جا ماندهایم. ما «عقبمانده»ایم؛ هنوز درگیر جهل و خرافات هستیم. سختافزار و تجهیزات و تکنولوژی مدرن وارد سرزمین ما شده است اما «فرهنگ» آن هنوز به ما نرسیده و ما در فرهنگ سنتیِ خود ناآشنا با آداب و اخلاق مدرن زندگی میکنیم.
کلاهی توضیح داد: آثار مختلفی در ذیل این رویکرد نوشته شده است. فرهنگ سیاسی ایران محمود سریعالقلم، جامعهشناسی خودمانی احسان نراقی، جامعهشناسی نخبهکشی علی رضاقلی و آثار بسیار دیگر.
کلاهی درباره رویکرد دوم، یعنی رویکرد «بازگشتخواه» گفت: در چهارچوب این رویکرد، سؤال «چرا مشکل داریم؟» تبدیل میشود به این سؤال که «چرا دچار فساد شدهایم؟». این رویکرد مشکل را فساد ناشی از دور افتادن از اصالتهای فرهنگی گذشتهی ما میداند. در این منظر، دوگانه «اکنون – گذشته»ای ساخته میشود که در آن «گذشته» زمان مطلوب، آرمانی، مشروع و اصیل تلقی میشود و دربرابر، اکنون، زمانی است که از آن نقطهِ آرمانی و اصیل دچار انحراف شده و باید به آن بازگردانده شود. طیف وسیعی از نظریات و آرائی که خود با هم اختلاف دارند ذیل این رویکرد قرار میگیرند. به جز بخش وسیعی از روحانیت، کسانی مانند جلال آلاحمد و علی شریعتی در این زمرهاند.
و اما در چهارچوب هر کدام از این دو گفتمان، به سؤال «چرا مشکل داریم؟» پاسخهای متفاوتی داده میشود. ذیل گفتمان پیشرفتخواه (یا همان گفتمان عقبماندگی) دو نوع پاسخ به این پرسش داده میشود. یکی پاسخ سیاسی و دیگری پاسخ اخلاقی. پاسخ سیاسی، علتالعلل مشکلات را به ساختار سیاسی و عمدتاً به استبداد سیاسی نسبت میدهد. گفته میشود که مردم ما مشکلی ندارند. مشکلات ناشی از ساختار سیاسی است که استعدادهای مردم را سرکوب کرده. پاسخ دوم پاسخ اخلاقی است. در چهارچوب این پاسخ، ریشه مسأله را نه در نظام سیاسی که در درون خود مردم و خلقیات و عادات و اعتقادات آنها باید جستجو کرد. در ساختار سیاسی هم اگر مشکلی هست، برآمده از اشکالات موجود در خود مردم است.
موضوع ابتداییِ این گفتار آن بود که چه شرایطی طرح ادعای بحران اخلاق را ممکن میکند. در این نقطه از بحث، میتوان به یکی از این شرایط اشاره کرد. مقاطعی از تاریخ، که به هر دلیل جنبشهای اجتماعی و سیاسی قوت میگیرند، مقاطع هژمونیک شدن پاسخ سیاسی به مسألهی عقبماندگی است. برجسته شدن پاسخ سیاسی به مسأله، و به عبارت دیگر قوت گرفتنِ ارجاع مشکلات به نظامهای سیاسی، در ارتباط است با قوت گرفتن جنبشهای اجتماعی و سیاسیِ تحولخواه. اما در مقاطعی که به هر دلیل، این جنبشها دچار شکست یا سرکوب میشوند و تضعیف میگرندند و رو به افول میگذارند، پاسخ اخلاقی به مسأله برجستهتر میشود.
به معنای دیگر میخواهم بگویم که برجسته شدن ادعای بحران اخلاق، واکنشی است به افول جنبشهای اجتماعی. هنگامی که جنبشهای اجتماعی رو به افول میگذراند، سردی و افسردگیای جامعه را فرامیگیرد و این آمادگی به وجود میآید که افراد به خود فروروند و خود را مقصر هر چیزی بدانند. در این مقطع است که اگر کسی، بتوانند از این موضوع را به خوبی صورتبندی کند که «مشکلات ناشی از خودِ ما و خلقیاتِ ما است نه ناشی از هر چیزی در بیرونِ ما – از جمله نه ناشی از سیاست» و بتواند صورتبندی نظریِ قدرتمندی از آن ارائه دهند، مورد استقبال قرار میگیرند. به این ترتیب است که «ادعای بحران اخلاق» در مقاطع افول جنبشهای سیاسی به تدریج قوت میگیرد و برجسته میشود. شرایط افول جنبشهای اجتماعی یکی از شرایطی است که منجر به رشد ادعای بحران اخلاق میشود.
در ادامه این نشست جبار رحمانی نیز با عنوان «آیین و اخلاق در فرهنگ ایران» سخنرانی کرد و گفت: لازم است مساله اخلاق بازاندیشی شود و در تفسیرهایمان بازنگری کنیم. منطق صفر و یک درباره اخلاق داشتن یا نداشتن ایرانی ها یک روایت نامناسب از این مساله است، مساله اصلی طیف اخلاق و گونه های اخلاقی بودن و نبودن است. در ایران فاصله ای نیز بین اخلاق حیطه خصوصی و عمومی وجود دارد و پیمایش های ملی چنین شکافی را نشان می دهند.
وی با اشاره به اهمیت مفهوم خودی و خویشاوندی و تلاقی آن با مذهب تاکید کرد: حوزه خودی ها محل تلاقی مذهب و خویشاوندی است. در این حوزه ها به ویژه تلاقی هر دو حوزه بیشترین اخلاق مندی را در ایرانیان می بینیم. آنچه که به عنوان بی اخلاقی می شناسیم درباره جایی است که به تعلق نداریم و بدون احساس تعلق دلیلی برای کنش اخلاقی نداریم.
عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی دو عرصه بی اخلاقی را در زندگی ایرانیان برشمرد: حیطه اول، بیرون ازعرصه خودی و اندرونی است که لزومی بر کنش خلاقی نیست و حیطه دوم در عرصه هایی است که معیار کنش اخلاقی را نداریم و نمی دانیم عمل غیر اخلاقی چیست و اخلاق را بلد نیستیم.
وی با طرح پرسش از مرجع آموزش اخلاق و مکانیسم نهادینه شدن خلق و خوی اخلاقی بیان کرد: درونی شدن الگوها و معیارهای اخلاق سبب بروز کنش اخلاقی بصورت خودانگیخته می شود. نکته اصلی آنست که منویات درونی و عادت واره اخلاقی توسط آیین ها در انسان درونی و نهادینه میشوند. آیین ها نرم افزارهای کنش اخلاقی را درونی می کنند ، البته بیش از همه، آیین های مذهبی مدنظر هستند.
رحمانی با تاکید بر اینکه آیین ها وجوه شناختی و عاطفی را با هم دارند، اظهار کرد: الگوهایی که برای فهم جهان نیاز داریم به وسیله آیین ها درونی می شود و انگیزش پایدار ایجاد می شود و منش خاصی را درونی می کنند. آیین ها بنیانهای شناختی و عاطفی امراخلاقی را برای ما می سازند.
وی با بیان اینکه در عرصه مذهبی و خانوادگی بیشترین میزان تعهد و اخلاق را داریم، گفت: در آیین های عزاداری مانند عاشورا عمده کدهای اخلاقی درباره یک خانواده گسترده خوب در برابر گروه بیرونی بد است و همه ارزش ها در دوگانه اندرونی و بیرونی و خودی ها و غیرخودی ها قرار می گیرد. یعنی تقابل بین مقدس و نامقدس را در روایت آیین عاشورا می بینیم. در نظام های آیینی ما برای عرصه عمومی فقدان اخلاق را داریم یعنی آدم ها یاد نمی گیرند و آمادگی ندارند که در عرصه عمومی اخلاقی عمل کنند و در سیستمی که تعلق ندارند اخلاق را مراعات کنند. یعنی توسعه نیافته ایم که درست عمل کنیم.
این پژوهشگر حوزه انسان شناسی فرهنگی افزود: عادت واره های اخلاقی ما برای حوزه عمومی تعریف نشده است و انتخاب های ما خودخواهانه است زیرا فقدان آموزش اخلاقی داریم. آیین می تواند نرم افزارها و کدهای اخلاقی را فعال کند و افراد لزوماً دینی و اخلاقی عمل نمی کنند زیرا باید به این کدها تبدیل شود. علاوه بر مشکل در ساختارهای اداری مدیران به انگیزش هایشان برمی گردند و هم چنین قبیله گرایی اخلاقی را در پیمایش های اجتماعی می بینیم. در سیستم اجتماعی امروز ایران قبیله گرایی اخلاقی حاکم است. تمام قواعد اخلاقی در گروه بندی های منزلتی جدید اخلاقی عمل می کنند. مساله اصلی ما این نیست که بی اخلاقیم بلکه مساله این است که التزام به رعایت کد اخلاقی در عرصه عمومی نداریم. بحران ما مکانیسم خلقیات و آموزش اخلاقی است و آنچه ذیل اخلاق شهروندی گفته می شود در حال حاضر قابل اجرا نیست.
سپس ناصر فکوهی عضو هیات علمی دانشگاه تهران با بیان دو رویکرد خوشیفتگی و خودباختگی اخلاق را در ایران برای روز مبادا دانست و گفت: بحث اخلاق در انسان شناسی ریشه دارد. اخلاق خالص یک ابداع زبانی مانند دلسوزی و هم بستگی است.اصل پرسش از اخلاق داشتن و نداشتن درست طرح نشده است و به عنوان عالمان علوم اجتماعی وظیفه داریم باید با طرح پرسشی پیچیده فضای تامل در این باره را فراهم کنیم.
گفتنی است پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات این نشست را روز ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ از ساعت ۱۶ تا ۱۹ در سالن اجتماعات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات به نشانی خیابان ولی عصر، نرسیده به میدان ولی عصر، خیابان دمشق برگزار کرد./۱۳۲۵//۱۰۲/خ