نقش فلسفه در تمدن سازی/ موثرترین راه مقابله با دسیسه های غرب
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، در جامعه اسلامی، علوم گوناگونی شکل گرفت و به شکوفایی رسید. برخی از این علوم از درون منابع اصیل اسلامی پا به عرصه وجود نهاد و برخی دیگر هر چند ابتدا از مرزهای خارج از اسلام به جمع مسلمانان راه یافت، ولی دست خوش تغییراتی شد و خود را با فرهنگ مسلمانان هماهنگ ساخت و به عبارت دیگر، بومی شد. ازجمله این دانشها، می توان به فلسفه اشاره نمود که از یونان وارد سرزمین های اسلامی شد، ولی مسلمانان، بسیاری از مطالب آن را با توجه به درون مایه های اسلامی تغییر دادند و یا مسائل بسیاری را بر آن افزودند. فلسفه با یک شیب یکسان در جامعه اسلامی رشد نکرد، بلکه گاه با مخالفتهای فراوان رو به افول می گذشت و گاه نیز با حمایت دولت ها به اوج می رسید.
طبیعتاً وقتی فلسفه مورد حمایت دولتها قرار گیرد تأثیرات زیادی نیز بر جامعه و خط مشی آن خواهد گذاشت. گاه نیز این خط مشی از تأثیرات جزئی و کوتاه مدت فراتر رفته موجب تغییر و تحول در فرهنگ یک جامعه و یا حتی تمدن بر آمده از فرهنگ خواهد شد.
در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین محمود تقی زاده داوری، رئیس مؤسسه شیعه شناسی و استاد حوزه و دانشگاه که دارای دکترای تخصصی فلسفه اجتماع مسلمین از دانشگاه منچستر انگلستان است، به بررسی نقش فلسفه در تمدن سازی پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست؛
*استاد حجت الاسلام یدالله یزدان پناه، استاد فلسفه و عرفان اسلامی معتقد است و می گوید: «به نظر من فارابی با همان مقداری که کار کرده، همین الان میتواند پایهگذار تمدن اسلامی باشد. دغدغه تمدنی فارابی زیاد بود و کار تمدنی زیادی کرد.» اندیشه های تمدن ساز فارابی تا چه حد بوده است، آیا فارابی بزرگترین تأثیر را در جهت تمدن سازی برای ما خواهد داشت یا در این جهت دانشمندان بزرگتری داریم؟
ابونصر فارابی در کتب متعدد خود درباره علم مدنی، از دو سیاست و یا سیاسات فاضله و جاهله بحث کرده است. سیاست فاضله به مجموعه تدبیرها و دستوالعملهای عام و کلیای اطلاق می شود که رئیس اول مدینه فاضله برای محقق ساختن و راسخ گردانیدن آراء، عقاید، عادات، سنن، رویهها و سجایای فاضله در ذهن و ذاکره اهالی مدینه باید اتخاذ کند. فارابی این سیاستها را به طور کلی و اجمالی نام برده و به طور جزئی و تفصیلی شرح نداده است. این سیاستها عمدتا تعلیمی و آموزشی اند و از طریق تشویق و ترغیب و توبیخ و تنبیه ترویج و تحکیم می شوند، ولی به هر تقدیر، به نظر اینجانب برای جامعه امروز ما، بهره گیری از روش و شیوه علمی - استقرائی ابوریحان بیرونی در ایجاد توسعه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و ارتقاء سطح مدنیت جامعه اسلامی، از روش و شیوه های فلسفی- قیاسی فارابی به مراتب کارآمدتر و سازنده تر است، زیرا تمدن و یا فرهنگ مادی با رونق علوم و فنون طبیعی، ریاضی، و هنری سر و کار دارد که روش های تجربی و آزمایشی را طلب می کند نه راهها و روشهای عقلی محض.
*آقای یزدان پناه در ادامه سخنان خود می گویند: برخی متوجه نیستند، اگر تقسیمبندی علوم خوب انجام شود و نگاه درجهبندی به علوم خوب انجام بشود، تمدن از دلش بیرون خواهد آمد. این مسأله برای فارابی واضح است و جلو هم رفته است.» لطفا در مورد اندیشه های تمدن ساز فارابی بیشتر توضیح دهید و بفرمائید که چگونه اگر تقسیمبندی علوم خوب انجام شود و نگاه درجهبندی به علوم خوب انجام شود، تمدن از دلش بیرون خواهد آمد؟!
دسته بندی و طبقه بندی علوم بحثی کاملا نظری و انتزاعی است و ربط وثیقی با عالم واقع و تحولات آن ندارد. ممکن است قوم و قبیله ای در عرصه های مختلف زندگی مدنی و به کارگیری تجربی فنون عمران و آبادانی جامعه خود بسیار پیشرفته باشد، ولی در فلسفه علم و دسته بندی علوم، دیدگاه نظری مستقلی نداشته باشد. از این رو هیچ گاه از صرف دسته بندی کردن و طبقه بندی کردن و تقسیم بندی کردن علوم و فنون و دانشها، تمدنی زائیده نمی شود و مدنیتی شکل نمی گیرد. بلی! با این کار توسعه علمی و ارتقاء علمی پدید می آید، ولی پیوندی ضروری بین دسته بندی کردن علوم و توسعه فرهنگ مادی که از آن به تمدن تعبیر می شود، وجود ندارد.
تمدن ها با توسعه و رونق نظامهای آموزشی و پژوهشی، مدارس، دانشگاها، پژوهشگاه ها، و بهبود اوضاع بهداشت و درمان، توسعه معماری و ساخت و ساز ابنیه و امکنه، اصلاح وضعیت راههای مواصلاتی و وسایل حمل و نقل زمینی و هوائی و دریایی، ارتقاء وضعیت تجارت و بازرگانی، ارتقاء وسایل دفاعی و جنگ افزار، گسترش صنعت کتاب و مطبوعات، رونق وسایل تجملی، تفریحی و هنری و....همراه است. از این رو، اگرچه داشتن دسته بندی منطقی و مستدل از علوم و فنون امری شایسته و بایسته است، ولی این امر هیچ ملازمتی با ارتقاء و بهبود مدنیت جامعه ندارد.
اگرچه داشتن دسته بندی منطقی و مستدل از علوم و فنون امری شایسته و بایسته است، ولی این امر هیچ ملازمتی با ارتقاء و بهبود مدنیت جامعه ندارد.*آقای یزدان پناه معتقد است، «یکی از کارکردهای فلسفه، در تمدنسازی است. تمدن حاصل تمام پشت صحنههای انسانی است که به شکل محصول انسانی در تمام سطوح و زمینهها پیاده میشود. یکی از پشتوانههای اصلی و حساس تمدن، فلسفه و اندیشهها است. اندیشهها به تمدن تبدیل میشوند. این کارکرد هم خیلی جدی است و در ادامه مسئله معنییابی مطرح میشود. معنییابی خود را در تمام ساحتها و تعاملها نشان میدهد، بهصورت تمدنسازی هم نشان میدهد.» نظر شما در این ارتباط چیست؟
هر یک از دانش های فلسفی و علمی، مولد تمدن متناسب با خود در تاریخ بوده اند. تمدن یونانی اساسا تمدنی عقلی (عقل انتزاعی) و تمدن غرب حاضر اصالتا تمدنی تجربی (عقل حسی/ تجربی) تلقی شده اند. معلم شهید ما، مرتضی مطهری در نقد مراحل سهگانه هوش بشری بنیانگذار جامعه شناسی نوین، اگوست کنت، به تمدن اسلامی به عنوان تمدنی جامع دانشهای الاهیاتی و دینی و دانشهای فلسفی و عقلی، و دانشهای علمی تجربی استشهاد کرده اند.
بلی، فلسفه می تواند تمدن ساز باشد، چنانچه در یونان باستان تمدن سازی کرده است، ولی باید متذکر بود که دانش عقلی و فلسفی تنها بخشی از مدنیت ما را می تواند تکامل بخشد نه همه عرصه های آن را؛ زیرا بخش عمده تمدن ها مربوط به حیات مادی و طبیعی ماست که باید با آمار و ارقام و آزمون و خطا و تجربه سامان یابد. از این رو، این کلام که تمدنها حاصل اندیشه ورزی انسان است، کلامی درست و مطابق واقع است.
ولی سؤال این است که کدام اندیشه و کدام تمدن؟! در طرح های توسعه ای که برای اصلاح و بهبود اوضاع زندگی روزانه عامه مردم در عرصه های آموزش و پرورش، اقتصاد و کسب و کار، سیاست و حکمرانی و مدیریت جامعه، قضاوت و فصل خصومت و اجرای حدود، همسرگزینی، ازدواج و طلاق، آئینها و مراسم دینی، امور دفاعی و نظامی، امور فراغتی و تفریحی و امثال آن، نیاز به اندیشه کمی، آزمایشی و تجربی است و اندیشه عقلی و فلسفی صرف، کارآیی و کارآمدی لازم و بایسته را ندارد، البته این نظر، بدان معنا نیست که ما به معرفت و دانش فلسفی و عقلی نیاز نداریم بلکه بدین معناست که حد، محدوده و میزان کارایی هر یک از دانشهای عقلی و حسی را به خوبی بشناسیم و در آن مبالغه نکنیم.
در همین راستا، معناداری و یا معنایابی زندگی نیز امری فلسفی است که در محدوده مباحثات متکلمان و فلاسفه قرار داشته و در زمره مباحث بنیادین جای داده می شود. در مجموع به نظر می رسد شرح دیدگاه معلم شهید در زمینه ویژگی منحصر به فرد تمدن اسلامی و پرهیز از یکسویهنگری، چه در قلمرو علوم شرعی و یا علوم عقلی فلسفی و یا علوم عقلی تجربی برای جامعه امروز ما مناسب تر و سازنده تر به نظر می رسد و قابل توصیه است.
*آیا نگاه اجتماعی اندیشمندان مسلمان در تمدن سازی کارایی و کارآمدی دارد؟
بلی، از هر یک از متفکران اجتماعی مسلمان به صورت فردی و نیز به صورت جمعی می توان نکته ای را آموخت و ایدهای را فراگرفت. از ابونصر فارابی میتوان اهمیت آراء، عقاید، اعمال و افعال (فرهنگ) اهالی یک جامعه در تمییز فاضله و یا جاهله بودن آنها را یاد گرفت. طبق نظر او، هنگامی جامعه ما، اسلامی تلقی می شود که آموزه ها و آداب فاضله مسلمانی به درستی در میان قاطبه اهالی جامعه ما رواج داشته باشد و ممارست شود.
از ابن خلدون می توان آموخت که همه جوامع سیاسی، اعم از اسلامی و غیر اسلامی، بلا استثنی دارای عمر محدود بوده و روزی از بین می روند، پس باید بکوشند که بهترین کارآیی را در اجل محدود خود ارائه دهند. از شریعتی میآموزیم که امتی نمونه در کنار امامی اسوه در مسیر تکاملی تاریخ باشیم. از قیامکنندگان به خیر و صلاح باشیم و نه از فروخفتگان در خودخواهیهای فردگرایانه. از علامه طباطبایی و مطهری می آموزیم که از واقعیت اجبارکننده جامعه غفلت نکنیم و برای بهبود و ارتقاء شرایط اجتماعی بکوشیم و از مرحوم امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه) میآموزیم که موهبت قدرت و ثروت و منزلتی که خداوند در سایه رهبری فقیهی عادل و تلاشهای امتی خدادوست و پیامبر دوست و ائمه دوست به ما مسلمانان هدیه داده، با حماقت و سفاهت و بلاهت از دست ندهیم و همچنان پاسدار آن نعمات باشیم.
از همه متفکران اجتماعی مسلمان می آموزیم که ما اجتماعی آفریده شده ایم و باید زندگی تعاونی را پیشه خود سازیم و خدمت به خلق خدا را سرلوحه اعمال خود قرار دهیم. از آنها همچنین می آموزیم که برای ما اصالت از آن فرهنگ است نه اقتصاد. اصالت و تقدم از آن فکر و اندیشه و اخلاق و وجدان انسانی ماست که ما را رو به جلو میبرد و کمال میبخشد. از همه آنها همچنین می آموزیم که همه مواهب مادی و معنوی امتها، اعم از مومن و مشرک، در سایه تلاش و مجاهدت و استقامت مردم آن ملتها به دست آمده است و نه با مفتخواری و وقت گذرانی و خیالبافی.همه متفکران اجتماعی مسلمان به خصوص معاصران ما، دغدغه عقب ماندگی جوامع اسلامی را مطرح کرده و نقش سعی و تلاش و وجدان و انضباط کاری در رفع آن عارضه را برجسته ساخته اند. هر قومی در گرو عمل خویش است و با عمل خود یا ارتقاء می یابد یا انحطاط. خواه مومن، خواه مشرک.
همه متفکران اجتماعی مسلمان به خصوص معاصران ما، دغدغه عقب ماندگی جوامع اسلامی را مطرح کرده و نقش سعی و تلاش و وجدان و انضباط کاری در رفع آن عارضه را برجسته ساخته اند. هر قومی در گرو عمل خویش است و با عمل خود یا ارتقاء می یابد یا انحطاط. خواه مومن، خواه مشرک.*با توجه به رقابت تمدنی اسلام و غرب، تمدن نوین اسلامی با چه وضعیتی روبرو می شود؟
پاسخ به این سؤال چندان ساده نیست، زیرا فشارها و مشکلاتی که کشورهای غربی برای جوامع اسلامی ایجاد می کنند چه بسا زمینه ایجاد یک گونه ویژه از تمدن را که به لحاظ ماهیتی با آن مغایر و یا مضاد است بسیار سخت و ناممکن سازد. در حال حاضر جوامع اسلامی را می توان در سه گروه دسته بندی کرد: دسته اول، کشورهایی نظیر مالزی، اندونزی و ترکیه هستند که به طور نسبی از شاخصههای توسعه یافتگی بهتری نسبت به سایرین برخوردارند. دسته دوم، کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس هستند که تنهاثروت انبوهی دارند ولی از عقل فنی و تجربی مطلقا بیبهره اند. نه تنها تکنولوژی ندارند، بلکه حتی مدیریت منابع نفتی و گازی و سرمایه گذاریهای آنها هم در سطح کلان با غربی هاست و دسته سوم، کشورهایی نظیر پاکستان و مصر و مراکش اند که روزمرگی می کنند و وزنی علمی و فکری در حوزه راهبری و الگودهی برای سایر جوامع اسلامی ندارند.
اما در مورد کشورهای دسته اول دو نکته قابل توجه است: یکی این است که تکنولوژی آنها کاملا وابسته به غرب است و در سطح پائین تری از تکنولوژی غربی قرار دارد و دوم اینکه به لحاظ فرهنگی تقریبا کپی گرفته از مغرب زمین است. آن قدر فشار غرب بر آنها سنگین است که هر از چند گاه یک ظاهر از ظواهر اسلامی از بین رفته و جای خود را به یک ظاهر غربی می دهد. رواج مدارس مختلط دختر و پسر، بیحجابی مردان و زنان، شرابخانهها، فاحشهخانهها، همجنسگراها، و ده ها مورد از این قبیل، این کشورهای سکولار اسلامی را در وضعیتی قرار داده که به قول جامعه شناس معروف معاصر، آنتونی گیدنز، از هرگونه نمودها و نمادهای دینداری اسلامی، تهی و خالی شده اند و از اسلام تنها به اسم آن دلخوشند!
از این رو، پاسخ به سؤال فوق چندان ساده و روشن به نظر نمیرسد، ولی آنچه که مسلم است، این است که اگر جوانان کشورهای اسلامی به سبک زندگی مسلمانی روی آورند و آن را به جد بخواهند و به دولتهای خود برای تحقق آن فشار آورند و اراده و عزمی استوار در راه دستیابی به علم و تکنولوژی مدرن داشته باشند، مطمئنا نصرت الهی به آنان خواهد رسید و اهداف آنان محقق خواهد شد. «لیس للانسان الا ما سعی». اگر جمع جوانان مسلمان امری را بخواهد و برای تحقق آن جانفشانی کند بدون تردید بدان دست خواهد یافت و هیچ رادع و مانعی آنها را باز نخواهد داشت. همه تلاشها و توصیه های امام امت، مرحوم امام خمینی(ره) هم این بود که جوانان مسلمان را به خودآگاهی و بصیرت و بیداری رسانده و عزم و اراده ای قاطع در آنها برای رسیدن به خودکفایی و خودبسندگی و غنا و پیشرفت پدید آورد.
*تمدن نوین اسلامی چگونه می تواند با بحرانهای ناشی از تمدن غربی مقابله کند. به نظر شما راهکارهای عبور از این بحرانها چیست؟
به نظر اینجانب در حال حاضر موثرترین راه ممکن برای مقابله با دسیسه ها و حیله های دولتهای غربی، سوادآموزی و علم آموزی فرزندان ماست. اگر ما بتوانیم نسلی متدین به آموزه های اسلامی و در عین حال باسواد و عالم به علم و فناوری روز پرورش دهیم، گام مهمی در دستیابی به مدنیت مستقل اسلامی برداشته ایم. همه چیز با تحصیل و علم آموزی و اراده یادگیری شروع می شود. بیسواد و جاهل حتی اگر اراده زندگی پیشرفته را هم داشته باشد، به اشتباه می افتد و همچون حمار طاحونه دور خود می چرخد.
اساس قرب به خداوند و مظهر خلاقیت خداوند شدن، عالم شدن و ملا شدن است. اگر به فرزندان خود علم دوستی را یاد دهیم و زمینه های علم آموزی را برای آنان به طور شایسته فراهم آوریم، گام درست اول در راه ترقی را برداشته ایم. بلی، بدین ترتیب، می آموزیم، می آفرینیم، می آزمائیم، تصحیح می کنیم، و به جلو می رویم. علم دوستی و علم جویی البته گام اول است، ولی مقابله با حیله ها و ترفندهای رقیبان و معاندان، طبعا آگاهی و بصیرت و تعهد و عصبیت (در معنای مثبت آن) می خواهد که باید توسط معلمان، مصلحان و مربیان به ما آموزش داده شود و موجد همتی والا در ما گردد تا در رفع نقائص سرزمین خود کوشا شویم. ناگفته پیداست که در این راستا، وظیفه حاکمان و زمامداران در ایجاد محیط امن و آسوده فکری، آموزشی و پژوهشی امری بسیار خطیر محسوب شده و غفلت از این امر چه بسا خسارتهای غیرقابل جبرانی را پدید می آورد.
*وابستگی ملتهای مستضعف به ابرقدرت ها تا چه اندازه می تواند مانعی در تحقق تمدن نوین اسلامی باشد؟ ضرورت تقویت روحیه خودباوری ملت های مسلمانان در برابر تمدن غربی و نتیجه آن در شکل گیری تمدن نوین اسلامی تا چه حد هست؟
این مسئله همواره برای متفکران مسلمان از قدیم و ندیم مطرح بوده که امت اسلامی ممکن است به سوی امتهای غیر مسلمان رو کرده و جذب آداب و عادات آنان شود. فارابی، وظیفه اول رئیس مدینه فاضله را جلوگیری از گسترش آراء و آداب جاهلی در مدینه فاضله و سپس تبدیل آن به مدینه جاهله دانسته است. ابن خلدون با اشعار به اینکه قوم مغلوب همواره شیفته زبان و فرهنگ قوم غالب است تلاش کرده تا نقش تقدمی غلبه سیاسی بر غلبه فرهنگی را برجسته سازد. امروزه وابستگی قشرهای مختلف امت اسلامی به بلاد بیگانه به بهانه کسب و کار و تحصیل و آزادیهای سیاسی و مدنی و غیره، عمده ترین معضلات جوامع اسلامی را تشکیل می دهد. راه حل ابتدائی این معضل، اعتماد به مردم و گفتگوی صادقانه دولتمردان با آنها و درخواست کمک از آنها جهت مقابله با این گره حاد فرهنگی و اجتماعی می باشد.
دولت باید با کمک نخبگان پذیرفته شده جامعه از قبیل سیاستمداران محبوب، نظامیان مقبول، دانشمندان مورد اقبال جامعه، هنرمندان محبوب، ورزشکاران شاخص، شاعران و ادیبان مردمی، فقیهان و خطیبان محبوب، عوارض و مضرات ناشی از وابستگی به بیگانه و از خود بیگانگی فرهنگی را برای مردم شرح داده و از نفوذ اجتماعی آنان در جهت رفع این معضل فرهنگی و اجتماعی بهره جوید.دولت باید با کمک نخبگان پذیرفته شده جامعه از قبیل سیاستمداران محبوب، نظامیان مقبول، دانشمندان مورد اقبال جامعه، هنرمندان محبوب، ورزشکاران شاخص، شاعران و ادیبان مردمی، فقیهان و خطیبان محبوب، عوارض و مضرات ناشی از وابستگی به بیگانه و از خود بیگانگی فرهنگی را برای مردم شرح داده و از نفوذ اجتماعی آنان در جهت رفع این معضل فرهنگی و اجتماعی بهره جوید.
به هر تقدیر، سنخ معضلات فرهنگی از قبیل ضعف خودباوری و بیگانه پرستی به گونه ای است که رفع و چاره جویی آنها از بحرانهای سیاسی مشکل تر و زمانبرتر است و صبر و حوصله و تحمل و درایت و استقامت و تذکر و تنبه مداوم چهره های پذیرفته شده جامعه را طلب می کند. در چاره جویی برای این قبیل بیماریهای روح جمعی جامعه، علاوه بر تلاشهای انسانی، جدا باید از خداوند ناصر کمک ساخت و امدادهای او را طلب نمود.
*برخی از کارشناسان مانند آقای مهدی نصیری عقیده دارند در زمان غیبت نمی توان به تمدن اسلامی دسترسی پیدا کرد؟ نظر شما در این ارتباط چیست؟
گسترش مدنیت، عمران و آبادانی ملازمه ای با حضور خلیفه الهی و یا امامی منصوب از جانب خداوند ندارد. انسانها با بهره گیری از تجارب تاریخی گذشتگان و امت های دیگر هم می توانند به ترقی و توسعه زندگی مدنی خود بپردازند. تمدنهایی که در کتب تاریخی شرح داده شده اند نیز همگی این چنین بوده اند. حتی در تمدن اسلامی ما، امامان شیعه نقش ظاهری محسوسی در مدیریت آبادانی های صورت گرفته نداشته اند. بلی، نقش ارشادی آنان در بسط علوم و فنون و رونق کسب و کار قابل انکار نیست. چنانچه دکتر علی اکبر ولایتی در کتاب نقش شیعه در تمدن اسلامی این ایده را به خوبی شرح و بسط داده است. به هر تقدیر، مسلمانان و شیعیان امروزه با بهره گیری از تعلیمات برجای مانده از قرآن و احادیث نبوی و امامان خود در زمینه سعی و تلاش و کار و وجدان کاری و نظم و انضباط کاری و کار جمعی و وقت شناسی و عمل گرایی (و نه امل گرایی و خیالبافی) و روحیه تعالی جویی و امثال آن می توانند گامهای اولیه استواری در مسیر نهادینه کردن فرهنگ کار و تلاش بردارند.
به خاطر دارم که ماهاتیر محمد، نخست وزیر پیشین مالزی و بانی تجدید بنای مالزی جدید در نیمه اول دهه هشتاد به ایران آمد و در دانشگاه اصفهان طرح توسعه ای خود را شرح داد. او در آن سخنرانی به تفصیل گفت که از ژاپن و انگلیس و دیگر کشورها چه چیزهایی را وام گرفته و چگونه توسعه اقتصای اش را با فراگیری اصول کار و جذب سرمایه خارجی و نیز مهار احزاب و مطبوعات داخلی محقق ساخته است. به نظر اینجانب آن سخنرانی بسیار آموزنده و سازنده بود و به خاطر دارم هنگامی که گزارش آن را به ریاست فقید دانشگاه قم، مرحوم آیه الله شیخ مهدی قاضی خرم آبادی(ره)، که ارزش پول، سرمایه گذاری، کار، انضباط و وجدان کاری را می فهمید، چقدر به وجد آمد و چقدر تأسف خورد که ما همچنان از مالزی عقب مانده ایم. اجازه دهید همین جا قدری توقف کنم و آن تأسف را قدری باز کنم، شاید آموزنده و راهگشا باشد. مالزی نه تاریخ دارد و نه تمدنی، نه فقیهی دارد و نه متکلمی، نه محدثی دارد و نه مورخی. فارابی و بیرونی و خوارزمی و ابن سینا و رازی و خواجه طوسی و سعدی و حافظ و مولوی همگی از خاک زرخیز ایران زمین برخاسته اند.
مالزی حتی یک دانشمند در این ردیف را ندارد. در این زمینه خالی خالی است. پس مالزی و رهبر توسعه آن، بدون هیچ پشتوانه تاریخی، تنها با همت و تلاش و عزم و اراده از صفر شروع کرده و مدنیت خود را توسعه بخشیده اند. آیا این نمونه برای ما کافی نیست؟ مطمئنا کفایت می کند. بدون تردید ما هم می توانیم با پشتکار و همت و عزم و اراده زندگی مدنی خود را رونق بخشیم. مهم این است که بخواهیم و اراده کنیم و استقامت ورزیم و خسته نشویم، البته می دانیم که با هزار مدیر نمی توانیم به این مهم دست یابیم. مدیریت کار، نهایتا باید واحد و متحد باشد و الا همانند شهر هزار و یک رئیس قم مقدسه ما خواهد شد که هیچ گاه به سامان نخواهد رسید! به خاطر داشته داشتیم هر گاه ملتی بر امری اجماع و اتفاق کند نصرت الهی را در پی خواهد داشت و به اهدافش خواهد رسید. این متن بیان قاطع حضرت امیر مومنان(ع) در خطبه شریف قاصعه(نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲) است. آری ما مطمئنا می توانیم، اگر همگی بخواهیم.
*در حالی که در بسیاری از مشکلات مانند فقر، بیکاری، تورم، ... گرفتاریم صحبت از تمدن نوین اسلامی رؤیایی به نظر نمی رسد؟
تمدن فعلی مغرب زمین هم از زمینه ای پر از آسیبهای اقتصادی و اجتماعی برخاسته و هم در حال حاضر سرشار از آسیبهای اجتماعی است. شاهد این ادعا، پخش رسمی آمارهایی است که در زمینه جرائم و بزه و قتل و سرقت و اعتیاد به مواد مخدر در مجلات پژوهشی دانشگاههای معتبر آن دیار به طور مرتب منتشر می شود. از این رو، وجود و رواج آسیبهای اجتماعی نه تنها نباید به عنوان مانعی در راستای عزم جمعی برای دستیابی به رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی تلقی شود و یأس و خمودگی و ناامیدی اراده های زنده و انگیزه دار را به دنبال آورد بلکه بالعکس باید به عنوان عاملی تحریک کننده و هشدار دهنده، مای جمعی و گروهی ما را به سمت آگاهی و هشیاری و بازسازی کنشهای آسیب زننده مان سوق دهد.
باید عوامل روانشناسانه و جامعه شناسانه این آسیبها را عالمانه شناخت و راه های تقلیل و برون رفت از این حالت را پیدا کرد و از طریق روشهای آگاهی دهنده جذاب و مبلغان محبوب به مقابله با آنها پرداخت.
مطالعه سیر زندگی اجتماعی بشر به طور گویا به ما می آموزد که چه بسا ملتی بر اثر هجوم قومی بربر و وحشی تمام مایملک و حتی عرض و ناموس خود را از دست داده ولی سپس با همت و پشتکار و جدیت و درایت همه مافات و مایملک چپاول شده اش را تدارک کرده و از نو ساخته است. بلی، از این انسان، اعجوبه آفرینش همه چیز بر میآید. کافی است در ائمه جامعه خود عدالت و صداقت ببیند و دل به آنها ببندد و آنگاه رحمت خداوندی نازل می شود و همه بلایا و نقمات به نعمات و خدمات تبدیل می شود. بفهمیم و درک کنیم که ممکن است این حجم از آسیبهای رفتاری نسل جوان ما بهخاطر بیاعتقادی و یا بیاعتمادی آنها به خلوص و صداقت اعمال وافعال و کردار جلوداران و پیشروان جامعه خود باشد. همه عصیانها و شیطنتها و خباثتها، مایههای فطری، ذاتی، ارثی و روانشناختی ندارد، و چه بسا ممکن است واکنشی به ارزشها و هنجارها و قواعد رفتاری ارائه شده توسط گروههای جلودار نامحبوب جامعه باشد.
مطالعه تاریخ اجتماعی انسان به ما میآموزد که حیات انسانی همواره در طول تاریخ با آسیبها و پلیدیها و پلشتی ها عجین بوده، ولی این معلمان و مربیان و مصلحان و رهبران راستین جامعه اند که با تذکر و قول لین و کلام سدید و عمل معروف و با تکرار و تکرار و استقامت مجددا گروه نابکار را در مسیر اعتلا و تعالی حیات جامعه به کار گرفته، جامعه جُرمزای دوزخی را به جامعه آرام و انتظام یافته بهشتی تبدیل می کنند.این نکته بسیار مهم و قابل ملاحظه است. چرا جوانهای بالغ، با توجه و آگاهی و هشیاری به سمت بزه و بزهکاری می روند؟ دهها دلیل زیستی و روان پریشی و جامعه پریشی ممکن مطرح باشد ولی یک دلیل مهم هم ممکن است این باشد که آنها دیگر الگویی و اسوه ای برای تأسی خود در جامعه شان نمی بینند و مجذوب آنها نمی شوند و هرگاه و البته هرگاه چنین چهره های مطلوب و محبوبی پیدا شوند و فضایل و سجایای اخلاقی و معنوی در جامعه خواهان پیدا کند روح پیشرفت و ترقی و توسعه خواهی اوج می گیرد و مدنیتی با آموزه اسلامی پدید می آید.
مطالعه تاریخ اجتماعی انسان به ما میآموزد که حیات انسانی همواره در طول تاریخ با آسیبها و پلیدیها و پلشتی ها عجین بوده، ولی این معلمان و مربیان و مصلحان و رهبران راستین جامعه اند که با تذکر و قول لین و کلام سدید و عمل معروف و با تکرار و تکرار و استقامت مجددا گروه نابکار را در مسیر اعتلا و تعالی حیات جامعه به کار گرفته، جامعه جُرمزای دوزخی را به جامعه آرام و انتظام یافته بهشتی تبدیل می کنند.
*آیا با مدیریت و برنامه ریزی می توان به تمدن رسید، یعنی تمدنهای گذشته به این شکل مدیریت شده به ظهور رسیدند؟ یا تمدن با شایسته سالاری محقق می شود که با وجود مشکلات بسیار زیاد در عرصه های مختلف مدیریتی معلوم است از این اصل مهم بسیار دور هستیم؟
پاسخ این سئوال در ذیل سئوالات قبل داده شده است. همه چیز با جد وجهد میسور میشود. امتهایی با شاخصه های توسعه نیافتگی بسیار پائین تر از ما، به رشد اقتصادی و توسعه اجتماعی قابل قبولی دست یافته اند. قبلا از مالزی گفتم و اکنون از هند و چین مثال می زنم. همان ایامی که مرحوم هاشمی رفسنجانی جمع کثیری از دانشجویان را برای تحصیل علوم مورد نیاز جامعه به اروپا و امریکا اعزام کرد، هند و چین نیز همین کار را کردند.
دانشجویان آنها پس از اتمام تحصیل به کشورشان باز گشتند و زمام مدیریت توسعه صنعتی را به دست گرفتند و ما امروزه از کالاهای صادراتی شرکتهای تحت مدیریت آنها در داخل کشور استفاده می کنیم. ولی دانشجویان ما چطور؟! جمعی در همان کشورهای اروپایی و امریکایی ماندند و بازنگشتند. جمعی باز گشتند و چند سالی در دانشگاه تدریس کردند ولی چون فرزندان خود را در آنجا، جا گذاشته بودند مجددا به آن بلاد مهاجرت کردند. جمعی هم که ماندند در حسرت آن بلاد در افسردگی و خمودی روزگار می گذرانند! اجازه دهید گزارشی را که سایت تابناک در بیست و ششم آبان ۹۴ از قول دکتر عادل آذر رئیس مرکز آمار ایران آورده، برای شما نقل کنم: ایران رتبه نخست جهان در فرار مغزهاست!! پس باید دید کجای کار لنگ است. شاید آن تحصیل کرده های فراری احساس امنیت و اعتماد و رضایت خاطر شغلی لازم در کشورشان را نداشته اند و چه بسا با اکراه مجبور به ترک وطن شده اند.
به هر تقدیر، ترقی و پیشرفت، علاوه بر دانش و سواد، عزم و اراده و خواست جمعی و ملی می خواهد، نشاط و دلخوشی می خواهد و این البته شدنی است و امکانپذیر است؛ زیرا برای دیگرانی با شرایط ما مقدور شده است. به هرتقدیر، آنچه که به ما مربوط می شود اینست که با فرزندان این مرز و بوم و تحصیل کرده های آنان مهربان باشیم و با بهانه های بنی اسرائیلی آنها را فراری ندهیم. اینجانب در این مقوله دهها شاهد و نمونه دارم که اینجا محل طرح آن نیست، زیرا دست آویز دشمن می شود. در یک کلام اینجانب همواره نسبت به آینده این سرزمین خوشبینم و به مساعدت الهی امیدوارم. تلقین ناامیدی و یأس، ناسپاسی نسبت به آموزه های امیدآفرین دینی و خیانت به تلاشهای همه مجاهدان مخلص این خاک پرگهر است./۱۳۲۵//۱۰۲/خ