کودتا در کودتا
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از وطن امروز، «صادق فرامرزی» در این روزنامه نوشت:
بنا بر عرف مطبوعاتی کشور، مناسبتهای تقویم سوژه نگارش مطالب نسبتا ثابتی را هر ساله فراهم میآورد که بسته به جایگاهشان از بزرگداشت یک شخصیت تا تحلیل یک واقعه میتوان آنها را تقسیمبندی کرد. بر همین مبنا در روزهایی که گذشت و در شصتوچهارمین سالگرد کودتای 28 مرداد نیز فضای مطبوعاتی کشور به تحلیل مجدد این واقعه پرداخت تا هر نویسندهای بنا بر ظن خود عامل این رویداد تلخ را شناسایی و برای بازیگران آن درصدی از تقصیر را معین کند. بنا بر ماهیت 28 مرداد که اساسا بروندادی از شکست خوردن یک ائتلاف ضداستعماری بود، تاریخپژوهان و تحلیلگران سیاسی هرکدام شخص یا اشخاصی را مقصر و قربانی تفسیر میکنند تا سرانجام به اصل واقعه برسند. دعوا بر سر اشخاص تاثیرگذار در این روز به اندازه تمام روزهای پس از کودتا قدمت داشته و دارد اما تقریبا میتوان گفت همه مفسران بر سر هیچ چیز به اندازه نقش کلیدی و راهبردی ائتلاف آمریکا و انگلستان در شکلگیری این کودتای سیاه متفقالقول نیستند. این ادعایی است که حتی متهمان آن نیز بارها در قالب نگارش خاطرات، اعترافات تاریخی و اسناد همان دولتها در برهههای مختلف به آن اذعان کردهاند تا برای خوانندگان داخلی نیز هیچ فرضیه توهم توطئهای در جلوداری این کشورها در تحمیل 25 سال دیکتاتوری محمدرضاشاه پس از کودتای سال 32 باقی نماند.
اما آنچه در روزهای گذشته به طور عیانتر و در چندسال اخیر به شکلی ناملموستر پیگیری و تکرار میشود، نوعی خوانش و تفسیر از این کودتاست که در آن نقش عوامل و وقایع داخلی به شکلی بیش از حد فریبکارانه پررنگ و برجسته میشود تا در نهایت نقش آمریکا و انگلیس در وقوع چنین رویدادی کمرنگ شود. هر چند پیش از هرگونه واکنشی به این امر باید اشاره داشت که کتمان تاثیر مناسبات سیاسی داخلی کشور در روزهای منتهی به کودتا در شکلگیری این کودتا، پیش از هر چیز کتمان واقعیت است و هرقدر نیز نیروهای خارجی برای کودتا در یک کشور مقدمهچینی و برنامهریزی کرده باشند، تا شرایط داخلی مهیای کودتا نباشد، همه برنامهریزی در حد یک ظرفیت بالقوه که توانایی بالفعل شدن ندارد باقی میماند اما این مساله به تنهایی نمیتواند انکارکننده نقش عوامل خارجی در وقوع یک کودتا باشد (مساله کودتای پینوشه با حمایت همهجانبه آمریکا علیه آلنده در شیلی نیز میتواند قیاسی صحیح در تایید این گزاره باشد). حال چه میشود که جریدهای در راستای تحریف رو به تحلیلی میآورد که نتیجه آن جعل واژهای به نام «کودتای ایرانی» است، خود از مهمترین سوالات پیش روی ما خواهد بود.
هرچند با نگاهی به معادلات و تقسیمبندیهای فعلی سیاسی میتوان پی به نیت چنین تحریفهای روشنی برد اما در این نوشتار سعی ما بر آن است که بیش از افشای نیت نسبتا روشن و شفاف جریانی که تمایل ندارد به نقش آمریکا و اعتماد مصدق به آمریکا در شکلگیری کودتا پرداخته شود، خود سوژه نقش آمریکا در شکلگیری این کودتا مورد بررسی واقع شود و با فرار از تکرار نقشآفرینیهای آشکار ایالات متحده و بریتانیا در این کودتا که بارها مورد اشاره واقع شده، به این مساله بپردازیم که با قبول نقش عوامل داخلی در هموار کردن مسیر یک کودتای طراحی شده در خارج از کشور، آنچه این عوامل داخلی را فراهم و مهیا کرد نیز برنامهریزیهای خارجی بوده است. آنچه ما را مجاب به این امر کرده، بندی از مطلب روزنامه شرق در اثبات ادعای «کودتای ایرانی» است که در آن با پیش کشیدن قیاس کودتای نافرجام 25 مرداد و موفقیت کودتا در روز 28 مرداد، نقش عوامل خارجی را تا حد قابل توجهی مورد انکار قرار داده و عامل اصلی کودتا را تا حد مناسبات جاری میان ارتش و دولت مصدق تقلیل داده و هرجا با گفتهای از سوی عاملان خارجی کودتا مواجه شده که چنین برداشتی را نقض کردهاند، آن را منسوب به «خیالپردازی» و «خودبزرگ بینی» عوامل خارجی کرده!
اما راز اصلی شکست کودتا در روز 25 مرداد (که منجر به فرار شاه از کشور شد) و پیروزی راحت آن در 28 مرداد چیست؟ شاید جواب به این سوال به همان اندازه که سخت مینماید آسان نیز باشد! به شرط آنکه پیش از بررسی آن خود را متعهد به کتمان نقش عوامل خارجی در کودتا نکنیم. بر این اساس مهمترین عواملی که کودتا را در 25 مرداد با شکست مواجه کرد 2 عنصر «وجود و انگیزه نیروهای جان برکف نهضت در سطح خیابانهای شهر» و «اطلاع نخستوزیر (مصدق) از برنامهریزی بخشی از ارتش برای کودتا علیه دولت او» بوده است. چنانکه مصدق با دلگرمی از وجود عنصر اول در خیابانهای شهر و مهمتر از آن روحیه پیروزی عمومی برابر استبداد و پس از اطلاع از نقشه کودتا که توسط «سرگرد همایونی» به او رسانده شده بود، پیش از آنکه اقدامی صورت بگیرد توطئه را در نطفه خفه کرد و با دستگیری نصیری، راه را برای تکامل نهضت به یک سطح کلانتر ایجاد کرده بود تا نهضت بهرغم دست و پنجه نرم کردن با مشکلات عدیده اقتصادی و سیاسی در فردای کودتای نافرجام 25 مرداد بارها بیشتر از فردای حماسه 30 تیر احساس توانمندی کند و شاید همین امر نیز علت اصلی آن شده بود تا دیگر حامیان نهضت که طیف گستردهای را شامل میشدند به چیزی کمتر از خلع سلطنت فکر نکنند (چیزی که مصدق هیچگاه به آن اعتقاد نداشت و نیازی هم بر کتمان آن نمیدید).
با این توصیفات در حد فاصل این 72 ساعت چه گذشت که شرایط برای کودتا دگرگون شد و نخستوزیری که برای شاهنشاه خط و نشان میکشید راهی جز تسلیم پیش روی خود ندید؟ در این باب میتوان عوامل و گزارههای متعددی را نام برد اما بدون شک آنچه بیش از سایرین اهمیت دارد تغییر رویه مصدق در باب وضع موجود است، تغییر رویهای که با سفر فوری «هندرسون» سفیر ایالات متحده پس از شکست کودتا در 25 مرداد از بیروت به تهران کلید خورد و در آن راستا یک روز پیش از کودتا قرار ملاقات با نخستوزیر را تدارک دید. آنچه ماحصل گفتوگوی سفیر و نخستوزیر شد میتواند مهمترین شاهکلید برای فهم چرایی تغییر اوضاع در این 72 ساعت باشد؛ در این دیدار سفیر ایالات متحده مصدق را که در عرصه جهانی فردی پناه آورده به دامان آمریکا میدید، با پرخاش از وضعیت خیابانهای تهران و شعارهای ضدآمریکایی تظاهراتکنندگان (که غالبا اعضای حزب توده جلودار این امر بودند) تهدید به قطع حمایتهای دولتش در صورت ادامه یافتن اعتراضات کرد و هشدار داد اگر خیابانها آرام نشود تمام آمریکاییها از ایران خارج خواهند شد و این تهدید، مصدق را وادار کرد در لحظه و بدون تامل به عواقب کارش دستور پاکسازی خیابانها از هرگونه تجمع را صادر کند.
مصدق که در جلسه با هندرسون وعده دریافت کمک مالی در صورت پاکسازی خیابانها را از یکسو دریافت کرده و از سوی دیگر شنیده بود با این اوضاع نخستوزیریاش برای طرف آمریکایی مورد تردید است، هیچگاه به آن فکر نکرد که با خالی شدن خیابانها از جمعیت تظاهراتکننده و به کار گماشته شدن ارتش برای سرکوب تظاهراتکنندگان (به جای آمادهباش برای مقابله با کودتا) اوضاع به چه سمت خواهد رفت. مصدق که حالا همه فکر و ذکرش حفظ قدرتش با تضمین آمریکا بود، حتی هشدارهای قریبالوقوع بودن کودتا که از مرحوم آیتالله کاشانی به عنوان جلودار نیروهای مذهبی تا کیانوری به عنوان دبیرکل حزب توده را ناشنیده گرفت تا آنچه را سعی در نشنیدنش داشت 24 ساعت بعد به چشم خود ببیند.
غرض از توضیح اجمالی در باب اتفاقات یادشده صرفا رد ادعایی بود که مدعی برتری داشتن ماهیت ایرانی کودتا نسبت به ماهیت آمریکایی آن است و چنانکه دیدیم حتی فراهم شدن مقدمات داخلی کودتا نیز با برنامهریزی آن توسط نیروهای خارجی میسر شد تا ماهیت و نقش آمریکا و بریتانیا در آن بیش از پیش پررنگ باشد. حال با این توضیحات آنچه محل پرسش قرار میگیرد هدف ناصوابی است که سعی در تغییر صورت مساله برای تطهیر عوامل خارجی در این کودتا دارد، هدفی که با توجه به وجود اسناد متعدد و غیرقابل کتمان که غالب آنها حتی در این سالها مورد تایید متهمان کودتا نیز واقع شده است، نمیتواند ناشی از کژفهمی یا مطالعه ناقص باشد.
بی شک تشابه غیرقابل کتمان میان بازیگران معاصر دنیای سیاست و بازیگران تعیینکننده در جریان کودتا چنین ایجاب میکند تا جریانی خاص سعی در کمرنگ یا حتی کتمان کردن نتایج ایستادن مصدق برابر نصایح جریان دینی و اعتمادش به وعدههایی که طرف آمریکایی داده بود، داشته باشد. کتمان نقش برتر آمریکا در این کودتا پیش از آنکه تطهیر یک بازیگر نقش اول باشد تحریفی در تاریخ معاصر کشور محسوب میشود که از نتایج آن آدرس غلط دادن به نسلهایی است که ممکن است با یک تشخیص نادرست همانند مصدق راه را برای سالها ضرر و خسارت فراهم کنند و جالب است که حتی در جریان کودتای 28 مرداد بخش قابل توجهی از نقشهها با آدرس غلط دادنهای مطبوعاتی میگذشت که فضا را در پازلی از پیش تعیینشده به سمت فراهم کردن کودتا میبرد. امید آن است که این غلطهای املایی در نگارش تاریخ معاصر غرضورزی کمتری نسبت به سرنوشت شوم آن سالها داشته باشد و شاهد آن نباشیم که چند سال دیگر جای جلاد و شهید در بخش دیگری از تاریخ معاصر ایران جابهجا شده باشد./۱۳۲۵//۱۰۲/خ