انگلیس و مسأله کردها
مقدمه:
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، تنوع قومی کشور که از عوامل غنای فرهنگی آن است؛ به هویت ما زیبایی و تلألویی بخشیده که تجلیت آن را میتوان در آیین و رسومها مشاهده کرد که از منطقهای به منطقهی دیگر و از شهری به شهر دیگر در پوشش و گویش و کنش در عین وحدت متفاوت است. فرهنگ و تمدن ایرانی در ذات خود وحدتی را متجلی است که در مجموع میتوان از آن با نام «هویت ایرانی» یاد کرد. این وحدت در عین کثرت را که خصیصهی بارز فرهنگ و تمدن ایرانی است در هیچ کجایی به اندازهی فرشها و کاشیکاریهای آن قابل مشاهده نیست؛ رنگها، بافتها، نقشها... در عین تنوع به گونهی هوشمندانه چنان در هم تنیده شدهاند که بیاختیارت ذهن را به کلیتی از آن رهنمون میکنند که از آن فرش ایرانی و یا کاشیکاری ایرانی استنباط میشود.
از عوامل پیوند دهندهی گروههای قومی در ایران، علاوه بر زبان فارسی، تاریخ و گذشتهی مشترکی است که برای همهی قومیتها؛ دردها و شادیهای یکسانی را تداعی میکند. گذشتهی شکوهمند ایران در خلال هزارههایی که از استقرار ساکنانش در این فلات میگذرد، چنان عمیق و ریشهدار است که همهی تفاوتها را در خود مستحیل کرده است. نامگذاری جنگهای هخامنشیان با یونانیها در هزارههای اول قبل از میلاد مسیح به نام «جنگهای مدی» تنها نمونهی کوچکی از اشتراک نژادی، قومی و زبان ایرانیان بوده است، بهطوری که یونانیها به رغم ارتباطشان با هخامنشیها متوجه تغییر سلطنت از مادها به پارسها نشده و هرگز هخامنشیها و مادها را چون دو نیروی متفاوت زبانی و فرهنگی مشاهده نکردهاند.
اقوام ایرانی در طول هزاران سال زندگی مشترک در این جغرافیای وسیع، با اقلیم متنوع و شیوههای معیشتی مختلف و همچنین تصادم و اصطکاک با نژادهای دیگر، از نظر زبانی دچار تفاوتهایی شده و گویشهای متفاوتی از دل و زبان «ایرانی مادر» بیرون آمده است که کردی با شاخههای متعدد آن نیز یکی از آنها میباشد. با وجود تفاوت در گویش و حتی نژاد، ایرانیت همواره از قومیت، زبان، گویش و... مهمتر بوه و به این دلیل ایراندوستی و دشمنستیزی مشخصهی بارز همهی قومیتهای ایران شده است.
در دورههای اخیر تاریخ ایران با ورود استعمارگران به منطقه، بهتدریج کاشیهای رنگارنگی که هزاران سال در کنار هم فرهنگ و تمدن ما را به بهترین وجهی جلوه دادهاند، به زمینهای تبدیل شدند که بیگانگان در آن پاشنهی آشیل و چشم و اسفندیار ایران را مشاهده کردند. در تاریخ معاصر استفاده از قومیت برای تضعیف و تجزیه کشورها یکی از ابزارهای غرب در مواجه با سایر کشورها بوده است. فروپاشی امپراتوری عثمانی به دنبال «دکترین ویلسون» دربارهی «حق ملتها در تعیین سرنوشت خویش» (پس از پایان جنگ جهانی اول ۱۹۱۴-۱۹۱۸م) و تجزیهی یوگسلاوی و تبدیل آن به چند کشور از سوی غرب، از نمونههای استفاده از قومیتها برای از میان بردن رقبا است.
دیگر قدرتهای جهانی نیز در مقاطعی از ابزار قومیت برای تحقق خواستههایشان استفاده کردهاند. انگلیسیها در جنگهای پس از استقرار کمونیسم در روسیه پس از اکتبر ۱۹۱۷ به قومیتهای متخاصم با بلشویکها کمکهای فراوانی کردند. شوروی نیز پس از جنگ جهانی دوم برای تحت فشار قرار دادن ایران و متحدین غربیاش از حربه قومیت استفاده و دولت مرکزی را برای کسب امتیازاتی در شمال تحت فشار قرار داد.
در سالهای اخیر نیز همین رویه و شیوه بارها از سوی غرب پیگیری شده است و از جدیدترین نمونههای آن میتوان اسناد «ویکی لیکس» اشاره کرد؛ «جولیان آسانژ» اسنادی را منتشر کرده که نشان میدهد آمریکاییها از قومیتها در ایران به عنوان ابزاری برای تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی استفاده میکنند. اسرائیلیها نیز درسالهای اخیر بارها به این موضوع اشاره و حتی طرح تجزیهی ایران را دنبال و در راستای آن گروههای معارض و معاند را تحت حمایت قرار دادهاند. عربستان سعودی، ترکیه و جمهوری آذربایجان نیز در همین زمینه هزینههای زیادی صرف میکنند.
۱)انگلیس و مسألهی کردها
دولت انگلستان از اواسط دورهی قاجار و به دنبال عدم نظارت دولت مرکزی در مناطق مرزی و حتی ایالات نزدیک تهران، به تدریج نفوذ خود را گسترش داده و با کمک عناصر بومی که تحت حمایت داشت، به اغتشاش و ناامنیهایی دست زد و از این طریق دولت مرکزی را تحت فشار قرار میداد. از مهمترین خاندانهای وابسته میتوان به: خاندان قوامالملک شیرازی در فارس، شوکتالملک علم در شرق، خاناکبر در گیلان، خزعل در خوزستان، بختیار در بختیاری و قراگوزلو و زاهدی در همدان اشاره کرد.
در غرب کشور نیز انگلستان از هنگامی که خود را صاحب منافع دید، از این نیروهای وابسته بهرهبرداری کرده که اوج آن را میتوان در حوادث جنگ جهانی اول و پیداشدن نفت در منطقهی کرکوک دانست. در خلال سالهای جنگ جهانی اول ۱۹۱۴-۱۹۱۸م انگلیسیها به منظور خنثی کردن اقدامات متحدین، سرویسهای مخفی را به منطقه اعزام و آذربایجان تا خوزستان را تحت پوشش قرار دادند. ضعف دولت مرکزی و تشکیل «دولت موقت کرمانشاه» به رهبری «رضاقلی خان نظام السلطنه مافی» (۱۲۴۶-۱۳۰۳ه ش) که از متحدین حایت میکرد، توجیه مناسبی برای اعزام نیروهای روس و انگلیس به مناطق کردنشین بود که با سرکوب کردهای میهنپرست نیز همراه شد. علاوه بر بمباران مناطق کردنشین که منجر به کشتهشدن بسیاری از عشایر کرد کشور شد، انگلیسیها بسیاری از اعضای حزب دموکرات را که در کرمانشاه بودند دستگیر و به زندانهای طولانی مدت در هندوستان فرستادند.
پس از جنگ جهانی اول، انگلستان که به تنهایی مالک الرقاب ایران شده بود، با قیومیت بر کشور تازه متولد شده عراق از غرب نیز همسایهی ایران شد و با کردهای ایران ارتباط نزدیکی پیدا کرد. تسلط انگلیس بر عراق از همان زمان باعث تشدید مسألهی کردها شده و ابزاری برای اعمال فشار بر کشورهای منطقه شد. در این مقطع کردستان تبدیل به محلی برای نزاع میان کردها، اعراب و انگلیس شده و به دنبال طرح شعارهایی چون؛ خودمختاری و استقلال بارها میان این گروهها جنگهایی به وقوع پیوست.
از جمله قیامهایی که در این دوره علیه انگلستان شکل گرفت میتوان به قیام «شیخ سعید پیران»، «شیخ محمود» و... اشاره کرد.
ایران که در طول جنگ جهانی اول بیشترین اجحافات و خسارات را متحمل شده بود، نه تنها از سوی انگلیسیها به کنفرانس صلح پاریس راه داده نشد؛ بلکه مرزهایش در کردستان نیز بارها از سویی انگلیسیها مورد هجوم و بمباران قرار گرفت. توجیه انگلستان برای این اقدامات سرکوب کردهایی بود که به ایران گریخته بودند. در سندی در این مورد آمده است:
«...کشف تلگراف کردستان را که از وزارت پست و تلگراف رسیده ذیلا به شرف عرض مبارک رساند از قرار اخبار متواتره صدای صدای توپ و بمب که به وسیله طیاره انداخته و شنیده میشود قسمتی از اورامان و مریوان را انگلیسیها بمباردمان کردهاند...»
در گفتگوی میان «نعمت الله نصیری» ریاست ساواک (۱۳۴۴-۱۳۵۷) با «ژنرال خفی» رییس موساد در ۱۳۵۲ به سیاستهای استعماری انگلستان در قبال کردها و رفتارهای کجدار و مریز آنها صراحتا اشاره شده است:
«وضعیت اکراد را باید از سالها قبل و پیدایش این جنبش بررسی کنیم یعنی از زمان پادشاهی فیصل، جنبش استقلال کرد در اکراد به وسیله انگلیسها به وجود و این سیاست قدیمی انگلستان بود که یک دولت مستقل کرد به وجود بیاورد...»
پس از جنگ جهانی دوم، انگلستان و متحدانش که ایران را به تصرف درآورده بودند، مجددا زمینهی بحران دیگری را در ایران ریخته و ایران را به کام درگیریهای داخلی کشانیدند. به گفتهی اسناد، انگلیسیها معتقد بودند که: «اگر جنگ را ببریم دین بزرگی به روسها داریم، در حالی که هر چه پیش آید دینی به ایران نداریم...» به این خاطر حتی در غائله کردستان پنهانی از شوروی حمایت میکردند.
۲) جایگزینی آمریکا به جای انگلیس در منطقه
«حسین فردوست» در تحلیلی واقعبینانه راجع به انتقال آرام قدرت انگلیس به آمریکا در ایران و منطقه مینویسد:
«به تدریج انگلیسیها تعداد بیشتری از عوامل خود را به آمریکاییها معرفی کردند و با خود به نفع آمریکا از آن استفاده کردند... در این دوران [پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲] انگلیس دیگر حاکم مطلق ایران نیست، بلکه بهتر است گفته شود یک طرف معامله و شریک آمریکاست، که در تحکیم مواضع آمریکا ذینفع است، زیرا خود به تنهایی قدرت حفظ منطقه را ندارد و این آمریکاست که چنین نیروی مالی و نظامی دارد. بنابراین هرچند که آمریکا و انگلیس تفاوت منافعی دارند، که البته قابل گذشت و حل و فصل است، ولی اصل رابطه آنها اتحاد کامل در خاورمیانه است.»
به این ترتیب آمریکاییها را باید ادامه دهندهی سیاستهای انگلیس در منطقه دانست. اولین حضور آمریکاییها در مورد کردستان، به طرح ۱۴ مادهای «توماس وودرو ویلسون» (زندگی: ۱۸۵۶-۱۹۲۴م، ریاست جمهوری: ۱۹۱۳-۱۹۲۱م) درباره ملیتها در «معاهدهی ورسای» (۸ ژوئن سال ۱۹۱۹م) باز میگردد که در آن بسیاری از کردها، سادهاندیشانه به وعدههای آمریکا باور و دست نیاز به سوی آنها دراز کردند. وعدههای ویلسون برای استقلال و حتی خودمختاری کردها در معاهدات «سور» (۱۰ وت ۱۹۲۰) و «لوزان» (۲۳ ژوئن ۱۹۲۳) نادیده گرفته شده و حتی باعث تحقیر کردها نیز شد.
در ماجرای قاضی محمد (زندگی: ۱۲۷۹-۱۳۲۶ه ش) و جمهوری مهاباد (۱۳۲۴-۱۳۲۵ه ش) نیز میتوان ردپای آمریکاییها را مشاهده کرد، اگرچه دولت «هری ترومن» از مواضع ایران در برابر شوروی حمایت میکرد، اما قطعا مأمورین امنیتی-اطلاعاتی این کشور از زوایهی دیگری به ماجرا نگریسته و به موازات آن به دنبال برقرار کردن پیوندهایی با قاضی محمد بودهاند. از آنجایی که این ارتباطات بسیار دقیق و زیرکانه صورت گرفته به سختی میتوان میزان و ابعاد آن را آشکار کرد. اما با در کنار هم قراردادن تکههایی از این پازل و با کمک رهیافتهای عقلی میتوان تا حدودی میزان آن را مشخص نمود. به گفتهی کریس کوچرا، در یکی از ملاقاتهایی که مأمورین امنیتی انگلیسی با قاضی محمد در مهاباد داشتهاند، یک مأمور آمریکایی نیز حضور داشته است. جالبتر اینکه در همان زمان درمیان خبرنگارانی که خلال آتشبس ماه مه ۱۹۴۶ به مهاباد رفته بودند، تعدادی آمریکایی نیز دیده میشود که شدیدا تحت تأثیر شخصیت قاضی محمد قرار گرفتهاند. این موضوع زمانی سؤال برانگیز میشود که در اسناد لانهی جاسوسی میبینیم که آمریکاییها در ناآرامیهای کردستان، بعد از انقلاب اسلامی، برای جاسوسی از خبرنگاران استفاده میکردهاند. از چندین آمریکایی که به مهاباد رفته و با قاضی محمد دیدار کردهاند، «آرچی روزولت» از خانوادهی معروف روزولت از بقیه سرشناستر است. وی مقالهای نیز درباره این دوره با عنوان «جمهوری مهاباد» نوشته و در آن شدیدا از قاضی محمد و جنبش وی حمایت کرده است.
۳) سیاستهای آمریکا در قبال کردها در دورهی پهلوی
پس از اینکه رضاشاه در شهریور 1320 مجبور به ترک ایران شد، محمد رضا در هالهای از بیم و امید زمام امور را به دست گرفت. رفتار تحقیرآمیز انگلیس باعث شد که محمدرضا به سمت آمریکاییها گرایش پیدا کند. خصوصاً اینکه آمریکاییها در جریان رویدادهای ۱۳۲۵ از وی حمایت و اعتماد او را به دست آورده بودند. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که «کرومیت روزولت» (1916ـ2000م) از مأمورین سیا نقش مهمی در اجرای آن داشت رابطه شاه با آمریکاییها را بیشتر کرد. شاه پس از تکیهی مجدد بر تخت طاووس، روابطش را با امریکایی ها به شدت افزایش داده، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را تحت هدایت و راهنمایی سیا و موساد تشکیل داد و با بسیاری از رجال آمریکایی خصوصاً از حزب جمهوری خواه از (1970 م به بعد) دوستی نزدیکی برقرار کرد. بسیاری از این افراد در حوادث بعدی کردستان تأثیرگذار بودهاند، از جملهی این افراد میتوان به «کسینجر» اشاره کرد.
آمریکاییها نیز به تدریج شاه را متحدی قابل اعتماد تشخیص داده و کوشیدند ایران را به ژاندارم منطقه و جزیرهی ثبات تبدیل کنند؛ تا از طریق آن ضمن کنترل کمونیسم، به نیات اسراییل نیز کمک کنند. از آنجا که کردستان برای اسرائیل اهمیت خاصی داشت، لذا اهداف و برنامهی آنها در کردستان همسو با رژیم پهلوی قرار گرفت و طرحهای سه جانبهای برای آن اجرا شد. حمایت سیاسی و نظامی آمریکا از شاه در چارچوب همین موضوع قابل بررسی است و باز گذاشتن دست شاه برای خرید هر نوع سلاح از آمریکا بخشی از این سیاست منطقهای آمریکا به حساب میآید.
۱-۳) همسویی و حمایت کامل از اقدامات شاه در قبال کردها
شوروی از سالها قبل در قبال مسألهی کردها خود را به خاطر وجود اکرادی که در این کشور زندگی میکردند، ذیحق دانسته و همواره خود را مدعی احقاق حقوق آنها نشان میداد. در ماجرای جمهوری مهاباد نیز از آن حمایت کرده و حتی در دو مورد، سران حزب دموکرات کردستان را به شوروی دعوت و «باقراف» از آنها استقبال کرد.
آمریکاییها در این سالها به چند دلیل از جنبش کردها حمایت نکردند:
الف) اقامت طولانی بسیاری از سران کرد در شوروی که از ابهام برانگیزترین سالهای حیات رهبران حزب دموکرات کردستان به شمار میآمد.
ب) نزدیکی عبدالکریم قاسم به شورویها و قدرتگیری حزب کمونیست عراق که مورد حمایت شوروی بود.
ج) بیاعتمادی شاه و کردها نسبت به یکدیگر
د) افزایش جریانهای چپگرا در کردستان
این نگرانیها به تدریج با افزایش تضاد میان خواستههای اکراد و دولت عراق فاصله گرفتن شوروی از کردها از میان رفته و مواضع آمریکاییها با تغییر سیاستهای رژیم پهلوی که بر اساس نزدیکی به کردها شکل گرفته بود تغییر یافت. شوروی که به دنبال برقراری ارتباط با جهان عرب بود، قطعا نمیتوانست منافع خود را فدای دوستی با اکراد کند، به همین دلیل به تدریج از اکراد روی برگردانده و روابطش با کردها را وجهالمصالحهی دوستی با اعراب کرد. در گفتگوی سران ساواک و موساد در خلال سالهای ۱۹۷۴ در این مورد آمده است:
«... دولت ایران مواظب این اوضاع بود [نفوذ کمونیسم] و با نزدیکی اکراد به رژیم بغداد تعداد تمام کشور عراق یک کشور کمونیستی میشد. ما سعی کردیم او را دور ک نیم. دولت ع راق هم در این مدت خودش را از نظر سلا آماده کرده و بالاخره توانستیم از نزدیکی اکراد به دولت عراق جلوگیری کنیم و در نتیجه دولت شوروی ناراحت شد و کمک مالی خود به اکراد را قطع کرد. مستشاران زیادی برای آموزش جنگهای گریلائی و جنگهای کوهستانی به عراق فرستاد. سلاحهای سبک برای حمل در کوهستان به آنها داده و حتی دولت شوروی از سازش اکراد با دولت عراق نا امید شد، آنها را تهدید کرد و علنا اظهار کرد که اگر جنگ شروع شود از بغداد حمایت خواهد کرد...»
به این ترتیب آمریکا که از مدتها قبل برای مقابله با نفوذ شوروی و داشتن پایگاهی در شمال عراق به دنبال ارتباط با سران کرد بود، با ایران همآوا شده و از کردها حمایت کرد. در خلال این سالها، شاه پس از کنارگذاشتن مصدق به تدریج بر اوضاع مسلط شده و کردستان ایران اوضاع نسبتا آرامی را سپری میکرد. از دلایل این آرامش نسبی، نزدیکی شاه به حزب دموکرات کردستان عراق بود که سرانش کردهای ایرانی را تحت فشار قرار میدادند. بسیاری از کردهای ایرانی در این زمان یا به خارج از کشور گریخته و یا در احزاب دموکرات عراق جدا شده بود، در خلال این سالها چندین کنگره برگزار و در کنگرهی سوم در ۱۳۵۲ «عبدالرحمن قاسملو» (۱۳۰۹-۱۳۶۷ ش) به ریاست حزب انتخاب شد. لازم به ذکر است که حزب دموکرات کردستان ایران در سال ۱۳۴۶ از بارزانی جد و برخی اعضای جوان آن یک جنبش چریکی را تدارک دیدند که در جنگلهای شمال کردستان به مبارزهی مسلحانه با رژیم پهلوی مشغول شدند، این جنبش سرانجام در ۱۳۴۷ توسط نیروهای ژاندارمری سرکوب شد.
۲-۳)حمایت از اسراییل
افزایش تنش میان اعراب و اسراییل نیز در نزدیکی آمریکا به کردها بیتأثیر نبود، چراکه با تحت فشار قرار دادن دولت عراق به وسیلهی کردها، از تشکیل جبههای ضداسراییلی برای پیوستن به دیگر اعراب در این کشور جلوگیری میشد.
اسراییل که همیشه از تشکیل جبههای مشترکی علیه خودش هراس داشت، ضمن جستجو برای یافتن متحدینی در منطقه، در صدد گشودن جبههای در داخل کشورهای عربی بود تا ضمن درگیر کردن آنها، توجهات را از خودش منحرف کند. کردها در این استراتژی اهمیت خاصی پیدا میکردند. نکته جالب اینکه اعراب نیز به این موضوع وقوف داشته و «جمال عبدالناصر» (زندگی: ۱۹۱۸-۱۹۷۰م، ریاست جمهوری: ۱۹۵۶-۱۹۷۰م) به صورتی نه چندان جدی کوشید تا مسألهی کردها و دولت عراق را حل کند که در این راه موفقیت چندانی به دست نیاورد.
۴) اقدامات آمریکا در کردستان قبل از انقلاب
در چارچوب تحقق اهداف فوق، آمریکاییها برای نفوذ در میان کردهای منطقه؛ اعم از ایرانی و غیر ایرانی، دست به اقداماتی زدند که مهمترین آنها عبارت بودند از:
الف) تهیه بولتنهای امنیتی راجع به منطقه
این گزارش که به وسیلهی مأمورین سیا و سفارت آمریکا در ایران و منطقه تهیه میشدند، در راستای اشراف اطلاعاتی آمریکا در منطقه تهیه و شرح نسبتا کاملی از اوضاع جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و رجال سیاسی و روشنفکران کرد را در اختیار وزارت امور خارجه در واشنگتن و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) قرار میداد. در مجموع، این گزارشها چشمانداز مناسب و نسبتا جامعی در اختیار دولتمردان آمریکایی قرار میداد و آنها را در تهیه و تدوین برنامههای منطقهایشان کمک میکرد.
ب) استفاده از مأمورین اطلاعاتی در منطقه
آمریکاییها برای برقراری ارتباط با رجال کرد و کسب خبر از منطقه به رابطها و جاسوسانی احتیاج داشتند که آنها را در جریان اوضاع قرار دهند. این مسأله به خاطر روابط نزدیک رژیم پهلوی و آمریکا در آن مقطع چندان با دشواری همراه نبود و آمریکاییها به راحتی و سهولت میتوانستند آن را انجام دهند. این مأمورین که در قالب مأمور، بازرگان، سیاح، خبرنگار، و... در منطقه پراکنده شده بودند، ضمن مذاکره با کردها وظایفی از قبیل ارسال سلاح و تسهیل ارتباطات را بر عهده داشتند. در چارچوب تلاشهای این مأمورین مخفی، تعدادی از رجال برجستهی کرد جذب سیا شده و همین موضوع در اوایل انقلاب چنان برای مردم کرد غیرقابل تحمل شده بود که در بیانیهی هشت مادهای ارسالی برای دولت موقت، در بند هشتم آن آمده است:
«از آنجایی که ملا مصطفی بارزانی و گروه معروف به «قیادهی موقت» عمال سازمان سیای آمریکا و ساواک ایران و میت ترکیه بودهاند و میباشند و مورد نفرت تمام خلق کرد هستند؛ لذا از دولت انقلابی میخواهیم هر نوع ارتباط با این دار و دسته را قطع کرده و رهبران خائن آنها را از ایران اخراج نماید بدون آنکه این سیاست به وضعیت خانوادههای بیبضاعت لطمهای وارد آورد.»
ج) همکاری با سرویسهای اطلاعاتی ساواک و موساد
در کنار جاسوسهایی که مستقیما در استخدام سیا بودند، آمریکاییها با سازمانهای اطلاعاتی موساد و ساواک نیز همکاری نزدیک و گستردهای داشتند. در یکی از دیدارهای سران موساد و ساواک به تاریخ آذر ۱۳۵۲ ه ش راجع به این همکاری مشترک به تفصیل سخن گفته شده است. از عوامل مهم موساد که به آمریکاییها کمک میکردند میتوان به «یعقوب نیمرودی» و «مئیر عزری» اشاره کرد. فرد اخیر در خاطراتش که در اسراییل منتشر شده، صراحتا به ارتباطش با کردهای ایرانی و عراقی اشاره و پرده از فعالیتهای جاسوسیاش برداشته است. وی با لحنی دلسوزانه از کردها و موقعیتشان در منطقه صحبت و خواننده را از اهداف واقعی اسراییل و آمریکا منحرف میکند، وی در توجیه حضور اسراییل در کردستان مینویسد:
«نزدیک شدن ما به کردها انگیزهای گشت تا از روز و روزگار آنان بیشتر آشنا گردیم. جنگجویان پیشمرگه و آرمانهایشان را بیشتر بشناسیم تا میدان یاریها را از چارچوب زمینههای سیاسی به دیدگاههایی مهرآمیزتر بکشانیم. گذشته از روزنامهنگاران اسراییلی که به ایران میآمدند و از کردستان نیز بازدید میکردند و به روزنامهی خود گزارش میدادند و هر روز به شمار خوانندگانشان در اسراییل افزوده میشد...»
مئیر عزری که اینگونه راجع به کردها با محبت صحبت میکند، هیچگونه توضیحی راجع به «دیدگاههای مهرانگیزتر» اسراییل نسبت به کردها ارایه نمیدهد. بنابر نص صریح اسناد سفارت آمریکا مئیر عزری با مأمورین سیا در این مورد انتقال اطلاعاتی داشته است:
«... آقای مئیر عزری رییس هیئت اعزامی در ساعت یازده صبح بیستویکم با شما تماس خواهد گرفت...
ارزیابی اسراییل از اوضاع کردستان دلایلی وجود دارد که بین بارزانی و بغداد اوضاع در حال وخیمشدن تدریجی است و ظاهرا هیچ یک از طرفین حاضر نیستند که آغازگر جنگ باشند بهخاطر درگیری بلند مدت اسراییل در مسألهی کردستان و حمایت بارزانی، ما علاقمند ارزیابی آقای عزری از اوضاع کنونی و نظر وی در مورد اینکه چه مدت این وقایع به طول خواهد انجامید میباشیم.»
د)کمکهای نظامی آمریکا به اکراد
آمریکا پس از شکست معاهدهی ده مارس ۱۹۷۰میان دولت بعث عراق و کردها، همسو با شاه و اسراییل به کردها نزدیک شده و کمکهای نظامیاش را که به گفتهی مسئولین وزارت خارجه آمریکا و سیا، هرگز به اندازهای نبود که پیروزی کردها را تضمین کند، در اختیار آنها گذاشت. در اولین اقدام نیکسون در دیداری با شاه که کیسینجر، سیا و وزارت خارجه از ان مطلع نبود مبلغ ۱۶ میلیون دلار برای این موضوع تخصیص داد. در مذاکره میان سران ساواک و موساد نیز به این کمکها و سلاحهای آمریکایی اشاره و لیستی نیز از این تسلیحات ارائه شده است. آمریکاییها، کردها را تهدید کرده بودند که از بیان روابط فی مابین خودداری کنند:
«... ضمنا مایلم [ژنرال ضمیر؛ رییس وقت موساد] به اطلاع برسانم که آقای هلمز [رییس وقت سازمان سیا] از طریق رییس نمایندگی سیاسی ما [اسراییل] در تهران از مسافرت من به ایران مطلع شده و درخواست کرده که طی این مسافرت با ایشان ملاقات کنم، با توجه به اینکه آمریکایییها از کردها خواستهاند که موضوع مناسبات فی مابین را به هیچ کس اطلاع ندهند بنا براین فکر میکنم که حقایق مربوط به این کار را فقط از دهان آقای هلمز خواهیم شنید...»
کریس کوچرا ارتباط سیا با کردهای بارزانی را یکی از سریترین عملیاتهای این سازمان میداند. وی در این مورد مینویسد:
«جز آن مقدار از ماجرا که «درز» کرده و به مجلهی صدای روستا امکان داده بود «گزارش پایک» را دربارهی فعالیتهای «سیا» منتشر کند؛ از مداخلهی «سیا» در جریان شورش کردها چیزی دانسته نیست- و این یکی از سریترین عملیاتی است که «سیا» ترتیب داده است.»/۹۱۷/ ۲۰۴/ص
منبع: سالنامه جریان شناسی تاریخی