ظهور غرب، مکر خداوندی نمیتواند باشد
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از فارس، انسان مدرن خودش را بینیاز از وحی و تعالیم عالی وحیانی و معلمان آسمانی میداند و فکر میکند با اندیشه مستقل خود میتواند در مقام نظر و عمل مسیری درست را بپیماید. در حالی که نقد فلسفه مربوط به مسائل اعتقادی که بنیاد ایمان ما است و نقد مدرنیته هم در دو بعد نظری و عملی نتایج مهمی را پیشروی ما قرار میدهد، در واقع بسیاری از ریزشهای اعتقادی در دوران جدید محصول عدم فهم درست مدرنیته و تجدد است. معمولاً این سوال پیش میآید که چرا غریبان پیشرفت کردند، ولی ما پیشرفت نداشتهایم. آیا آنچه که غرب به آن رسیده پیشرفت به معنای کمال است؟ در حالی که تمدنی است که بحرانهای عدیده مادی و معنوی ظرف چند قرن بر بشریت تحمیل کرده و بحران زیست محیطی آن اساس حیات گیاهی، جانوری و انسانی را برای یکی دو قرن آینده به چالش گرفته است، با کدام عقل و شرع میتواند قابل دفاع باشد؟ و دیگر اینکه فلسفه چه نگاه رویکردی به آن دارد، در این زمینه با رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم گفتوگو کردیم.
وی در این گفتوگو با بیان اینکه کار فلسفه معاصر نقد است، از زمان شروع نقد مدرنیته سخن به میان میآورد و مکر خداوندی در حوادث را عبرتی برای ناظران بر میشمرد و مقابله با غرب و تجدد را موقوف به شناخت ذات و امکانهای وجودی آن توصیف میکند، مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
*آیا طرحریزی نظام خارج از تمدن غرب، به نظر شما اساساً ممکن است؟
-مگر کسی میتواند امکان پدید آمدن نظامی متفاوت با نظم موجود در جهان جدید را انکار کند. اگر امکان را به معنی امکان خاص بگیرید این جهان و هر جهان بشری، جهان ممکن و قلمرو امکانهاست. تعبیر و اصطلاح امکان خاص در زمان فیلسوفان دوره اسلامی معنی تازه پیدا کرده است. در این فلسفه امکان خاص به صورت اصل درآمده یا لااقل در عداد قواعد اصلی قرار گرفته و در تاریخ فلسفه نیز مقبول افتاده است.
کار فلسفه معاصر نقد است
فیلسوفان ما بر اساس این اصل به محکمترین دلیل برای اثبات وجود خدا رسیدند یا درست بگویم این اصل به مقتضای اعتقاد به خدای خالق جایگاه خاص پیدا کرد. اما کسانی هم که نمیخواهند با اصل قرار دادن امکان خاص علتالعلل بودن خداوند را اثبات کنند و مثلاً مدرنها هم این نکته را که آینده قلمرو امکانهاست انکار نمیکنند و چگونه انکار کنند من هم گذشت از تاریخ غربی و بنای نظمی دیگر را ممکن میدانم و در جوانی آن را نزدیک و بسیار نزدیک میدانستهام، اما اکنون بیشتر به شرایط این امکان میاندیشم و کار اهل فلسفه اندیشیدن به شرایط امکان امور و اشیاء و حوادث و دگرگونیهاست.
چنانکه میدانید من طی سالها مدرنیته را نقد کردهام و هنوز هم به این نقد میاندیشم زیرا فکر میکنم کار فلسفه معاصر نقد است. اصلاً تجدد با نقد به وجود آمده و راه خود را پیموده است. نقد به معنی جدید معمولاً با بحث و چون و چرا کردن در آراء و نظرها اشتباه میشود ولی نقد جدید صرف بحث و چون و چرا در نظرها نیست، بلکه آنچه را که بوده و هست و پیش میآید نقد میکند، بیاینکه به ضرورت، همه را رد و نفی کنند. کانت هم علم جدید را نقد کرده است و هم اخلاق و هنر و قوه حکم را.
نقد مدرنیته از چه زمانی آغاز شد؟
فیلسوفان دیگر هم از قرن هجدهم تا زمان ما همه در راه نقد بودهاند اما نقد مدرنیته از زمانی آغاز شده است که تاریخ آن به پایان راه و به نهایت سیر و بسط رسیده است. این نقد را اروپاییان (یعنی اروپاییان مدرن) پیش آوردند. از میان این نقادان سه بزرگ در تاریخ غرب در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم وجوه بحرانی تاریخ جدید را نشان دادند. مارکس بحران را در نظم اقتصادی و اجتماعی و در دور شدن آدمی از ذات و حقیقت خود دید. نیچه نیستانگاری و فروپاشی ارزشها را کشف کرد و فروید میان وجود بشر و تمدن زمان خود ناسازگاری دید و بالاخره در نیمه دوم قرن بیستم خبر از پایان یافتن مدرنیته دادند و جهان مدرن را در تمامیتش (فلسفه و علم و سیاست) نقد کردند.
در فلسفه به سویی رفتم که نقادان مدرنیته آنجا بودند
من هم در فلسفه به سویی رفتم که نقادان مدرنیته آنجا بودند، در ابتدا فریب لفظ پایان خوردم و توجه نکردم که پایان تاریخ مثل پایان زندگی یک شخص نیست و چه بسا که پایان یک دوره تاریخی یا دوران پایانی یک تاریخ قرنها طول بکشد. چنانکه فلسفه اسلامی در ملاصدرا به تمامیت و پایان راه خود رسیده است اما همچنان هست و مورد بحث و تحقیق قرار میگیرد و تعلیم میشود و صاحبنظران با رجوع به آن میتوانند به درک عمیقتر از فلسفه نائل شوند. قرون وسطای مسیحی در فلسفه و توماس آکوئینی پایان یافت، اما رنسانس سه چهار قرن بعد آغاز شد و ... ما نمیدانیم که دوران پایانی تاریخ تجدد تا کی دوام میآورد، آنچه میدانیم این است که این تاریخ پایدار و جاویدان نیست.
مکر خداوندی در حوادث ظاهر میشود
*آیا تصور میکنید ظهور غرب مدرن، مکر خداوندی برای به تمامیت رسیدن نفسانیت انسان است؟
-مکر خداوندی در حوادث ظاهر میشود و برای عبرت ناظران است. این مکر در یک تاریخ چند صد ساله نمیتواند دوام یابد یعنی مکر مقوّم ذات و نظام تاریخ نمیشود، بلکه در حوادث تاریخی اثر میگذارد. تعبیر «به تمامیت رسیدن نفسانیت انسان» در پرسش شما بسیار مبهم است و میترسم که بسیاری آن را صرف یک شعار سیاسی تلقی کنند. در حدود چهل سال پیش من سهوی کردم (سهوهای بسیار کردهام اما از اصول رأی و نظر خود منصرف نشدهام) و غرب متجدد را نفسانیت خواندم.
غرب جدید، جهان فلسفه و هنر و علم و تکنولوژی است
مراد من از نفسانیت «ظهور انسان به عنوان سوژه و موجود متصرف و همه کاره در جهان» بود و البته لفظ چنین معنایی را افاده نمیکرد و طبیعی بود که خواننده تعجب کند که چه صفت و نسبت بدی به جهان علم و تکنولوژی و آزادی دادهام. توجه کنیم که غرب به طور کلی و مخصوصاً غرب جدید، جهان فلسفه و هنر و علم و تکنولوژی است و اینها را به نفسانیت به معنی روانشناسی و اخلاقی آن نمیتوان بازگرداند غرب جدید یکسره شوم و پلید نیست، بلکه از ابتدا جهانی پر از تضادها و تعارضهای پنهان و آشکار بوده و به تدریج تعارضهای پنهان آن قدری آشکار شده است.
مقابله با غرب و تجدد موقوف به شناخت ذات و امکانهای وجودی آن است
ما امروز در عصر پست مدرن و پس از مارکس و نیچه و اشپنگلر و هوسرل و هیدگر و فیلسوفان پست مدرن خیلی آسان میتوانیم درباره بیپرواییها و نارساییهای تجدد حکم کنیم، اما در نظر داشته باشیم که در قرن هجدهم آینده را دوران حکومت خرد و آزادی و صلح میانگاشتند. ما هنوز چنانکه باید تجدد را نمیشناسیم و اگر هم میشناختیم درست نبود که درباره آن با یک جمله حکم کنیم. به هر حال مقابله با غرب و تجدد موقوف به شناخت ذات و امکانهای وجودی آن است.
با شناخت امریکا است که میتوانیم دریابیم که چرا طالبان در افغانستان قدرت پیدا میکند
من وقتی کتاب کوچک بودریار به نام «امریکا» را خواندم، ملتفت شدم که تاریخ چه ظرافتهایی دارد که ما معمولاً ملتفت آن ظرافتها نمیشویم گمان میکنم خواندن نقد بودریار برای شناسایی باطن امریکا برای همه اهل تاریخ و فرهنگ و سیاست ضروری باشد، اما شرط درک و دریافت اشارات او آشنایی با اروپاست، کسی که اروپای 2 هزار و پانصد ساله و مخصوصاً اروپای غربی 500 ساله را نمیشناسد، اشارات بودریار و مثلاً طنز «امریکا اوتوپیای متحقق» را در نمییابد. مختصر بگویم آشنایی با اوصاف و اخلاق و شنیدن سخنان امثال ترامپ برای شناختن امریکا کارساز نیست، بلکه با شناخت امریکا است که میتوانیم دریابیم که چرا طالبان در افغانستان قدرت پیدا میکند و چگونه عراق مورد تجاوز قرار میگیرد و بخشی از عراق و سوریه را داعش متصرف میشود و بالاخره ترامپ به ریاست جمهوری امریکا میرسد.
ظهور غرب، مکر خداوندی نمیتواند باشد
تاریخ پیچیدگیها دارد اما به هر حال تاریخ مردم است و نه تاریخ ستمگران و مستبدان و بداندیشان؛ هر چند که مردم در آن پیدا نباشند و همه گزارشها گزارش قهر و ستم و بیداد و ذکر بیدادگران باشد. با توجه به این نکات ظهور غرب، مکر خداوندی نمیتواند باشد. البته هر چه هست از اوست اما اراده و فعل او همه مکر نیست.
«سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود/اگر تسبیح میفرمود اگر زنار میآورد»/۹۶۹//۱۰۲/خ