آخرین وضعیت اسلامی سازی دانشگاه
به گزارش خبرگزاری رسا، دوشنبه شب، و یک شب پس از گردهمایی اساتید دانشگاهها در حسینیه امام خمینی (ره) که در آن سخن از فاصله گرفتن از «مصرف زدگی در دانش» میرفت، به محفل افطار دوستان هنری-فلسفی- جامعهشناختی در یک حسینیه به نام نامی «شهید سید مرتضی آوینی» دعوت شدم؛ برای استماع سخنرانی قبل از افطار رفتم و همان قبل از افطار هم برگشتم.
به رغم محفل شب قبل که توصیه به اساتید برای «هویت بخشیدن به دانشجویان و خودباوری» بود، در این محفل دیگر، مدام سخن از مدح مارتین هایدگر و فریدریش شیلر و فریدریش ویلهلم نیچه و چند آلمانی دیگر بود، و سخنان بیمحابا و تند و تیزی در تخفیف و تحقیر ابنسینای خراسانی و ملاصدرای شیرازی گفته میشد! و نهایتاً کار به تخفیف کل ادیان ابراهیمی، آن هم در «محفل افطار» در «حسینیه شهید آوینی» رسید!، که خدا را شکر وقت تنگ آمد و غربپیمایی «شرقگرایان هایدگری» که یکسر مدح راستگرایان افراطی آلمان بود پایان یافت!
آنجا به نام مشهد و شرق و فردید و شهید آوینی، کلاً به کام آلمان تمام شده بود؛ آنجا اصلاً به بخشی از خاک آلمان تبدیل شده و تنها سفیر آلمان را در «محفل افطار» خود کم داشت! از همان ابتدا، مفهوم نبود که این جماعت شرقگرا،چگونه در غربپیمایی خود، وقتی به خاک آلمان میرسند ناگهان پایشان سست میشود، و یادشان میرود که تا قبل از وصول به مرزهای آلمان، هر چه غربی بود را به نام غیرشرقی طرد و نفی کرده بودند؛ بدینسان، همانطور که از سالها قبل انتظار میرفت، آشکارا، شرقگرایی نسبیتگرایانه این دوستان شرقگرا، نهایتاً به غربگرایی ناپختهای ختم میشود که از فرط خردگریزی و رمانتیسیسم افراطی، راه رستگاری چندانی هم برای آن متصور نیست.
آنها به استناد جملاتی از هایدگر و نیچه و کلاً میراث راستگرایی افراطی (موسوم به فاشیسم)، ادیان ابراهیمی را نکوهش میکردند؛ و کیفرخواست علیه ابراهیم خلیل علیه السلام، آن هم در «محفل افطار» «حسینیه شهید آوینی» چه بود؟ این که دین حنیف ابراهیم علیه السلام، خرد و منطق را به خیال و هنر سیطره بخشیده است! ناگفته پیداست که شیوه استدلال در این محفل بیش از منطقی و خردمندانه، پر از انفعالات و هیجان بود، و روایتهای تاریخی از خیال و فکر و تکنیک، به مدلسازیهای کلامی و نمایشی بدون قرینه تقلیل مییافت؛ نه میشد از براهین و استدلالشان پرسید که اصل مرام آنان شورش علیه منطق گردیده بود، و نه میشد گواه تاریخی در بیان ادعاهای تند علیه بزرگانی همچون ملاصدرای شیرازی درخواست کرد، چرا که ارائه گواه تاریخی از حیلههای منطق برای به زنجیر کشیدن خیال تلقی میگردید!
- این، نمونهای بود از تبعات مواجهه تقلیدی با دانش که در نشست یک شنبه شب رهبر انقلاب اسلامی با اساتید دانشگاه نکوهش میشد؛ ایشان فرمودند: «بنده با یاد گرفتن علم از دیگران هیچ مخالف نیستم؛ این را بارها گفتهام و همه هم میدانند؛ گفتم ما ننگمان نمیآید که از آن کسی که دارای علم است یاد بگیریم و شاگردی کنیم، امّا شاگردی یک حرف است، تقلیدیک حرف دیگر است! تا کِی دنبالهروِ علم این و آن باشیم؟ ... علم آن چیزی است که شما به آن دست پیدا کنید، بتوانید بفهمید آن را، از درون ذهن فعّال شما تراوش بکند. باید دنبال این باشیم که ما تولید علم بکنیم؛ تا کِی مصرف کنیم علم این و آن را؟»
* تأمل در قضیه:
- من در صحنه فعلی پیشرفت علوم انسانی اسلامی، سه موضع و جبهه میبینم؛ یکی باقیماندههایی از مسیر روشنفکری سنتی است که آشکارا خود را آنگلوفان و فرانکوفان میخوانده، و امروز، به طرز مفرطی در صحنه دانشگاهی فرتوت و محدود گردیده است. فرض این مسیر آن بوده است که ما همواره صد سال و اندی نسبت به «ازمابهتران» عقبتر افتادهایم، و هر چه در طول صفویه تا کنون دویدهایم، نتوانستهایم این فاصله را کم کنیم.
آنها مدام، فتوحات علمی و فنی ما را، پیشرفتهای مستقل ما به رغم همه کارشکنیها اعم از جنگ و تحریم را، و کامکاری جوانان این وطن در المپیادهای جهانی را، به عنوان استثناءهایی که هیچگاه به قاعده بدل نخواهند شد، از درک تاریخی خویش کنار میگذارند، و هر نوع ابتکار عمل خودی را پیشاپیش، شکستخورده و هزیمتیافته قلمداد مینمایند. و بدین سان، آنها تنها مسیر رشد ما را همراهی و همداستانی با نوسازیهای «غرب» قلمداد میکنند.
به رغم ضعف و زوال دانشگاهی این سبک روشنفکری، تهنشستهای اجتماعی و سیاسی این نحو باور به عقبماندگی ما، هنوز هم گریبان برخی را گرفته است، و هنوز هم کسانی هستند که مسیر امثال حسن تقیزاده را در مبادلات ما و شرکت توتال میجویند.
- در واکنش به این نگاه تحقیرآمیز روشنفکری، جریانی از جوانان پر شور برآمد تا به استناد گفتار خود روشنفکران اخیر اروپایی (نیمه دوم سده بیستم)، مدرنیت و روشنفکری را مرکززدایی کند، و زمینه را برای خروج از این جو و فضای حقارتباری که روشنفکری سنتی، مدام و برایچندین دهه بر سر ما میکوبید، فراهم نمایند. هدف خوبی بود که کم و بیش به آن رسیدند؛ ولی برای رسیدن به این منظور، به نحوی متناقضگون از همان ابزاری که نکوهش میکردند بهره بردند.
آنها به تبعیت از راستگرایی افراطی و کم و بیش فاشیستی آلمانی، بویژه الهامات نیچه و هایدگر در پسامدرنیسم اروپایی، کوشیدند تا فکر روشنفکری را مختص به «غرب» قلمداد کنند و «شرق» را صاحب سرشتی متمایز اعلام نمایند که قواعد از اساس متمایز خود را دارد، و برای این منظور مجبور بودند تا نهایتاً خطاب «جهانشمول» دعوت ادیان فرزانه ابراهیمی را نیز در جریانیک نسبیتگرایی عام منکر شوند، و حتی اصل برنامه خرد و حکمت را که منظور نظر ادیان ابراهیمی بود، مطرود بشمارند. ابتدا این سخنان را بوضوح نمیگفتند، ولی دوشنبه شب، دیدم که صراحتاً در «محفل افطار» میگویند، و البته از شنیدن این سخنان چندان هم متعجب نشدم؛ از ابتدا معلوم بود که کار به اینجا میرسد، و رسید.
- درمقابل این دو مسیری که یکی آنگلوفان و فرانکوفان است، و دیگری عملاً ژرمنفان، یک مسیر مستقل سوم برآمده است، که میکوشد به اتکاء حکمت متعالی، مسیر مطمئن و عامی را برای فکر و زندگی بگشاید، به نحوی که معادی روشن فراروی آینده بشر باز کند و او را از دغدغهها و اضطرابهایی که محصول غفلت از مبدأ و معاد بوده است، خلاصی بخشد. این راه سوم، اصحاب هر دو رویکرد پیشین را، صرفنظر از دوگانههای تصنعی، به تأمل و گفتگو در مورد بنیادهای میسر شدن اندیشه و بیان و اخلاق و هنر فرا میخواند.
این راه سوم، میکوشد که در قالب «رئالیسم استنتاج منطقی»، از اصول و بنیادهایی که اصل گفتگو میان انسانها را میسر میکنند، آغاز نماید، و از این اصول و بنیادها، منطقی برای حرکت به سوی مسیری بگشاید، که ضمن تصحیح پیشرفتها در مسیر پیموده شده بشر، نگرانیها را در مورد آتیه توسعه از طریق پایبندی به اصول مرتفع نماید. و مسیری که بتواند چنین تضمینهایی در مورد معاد توسعه و دانش به بشر ببخشد، بیگمان مسیر حنیف ادیان ابراهیمی علیهم السلام در «دیدگاه توحیدی» خواهد بود، که برای هزاران سال در میان هوشمندترین مردم کره زمین، پیوسته آزموده و تأیید شده است، و ارزش بقای بیمانندخود را در انطباق بینظیر به فطریات انسانی نشان داده است. این، راه قویم است و باید به آن چنگ بزنیم و متفرق نشویم. یا حق./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: رسالت