نقش روحانیون در اردوگاههای اسارت
به گزارش خبرگزاری رسا، تردیدی نیست که نقش نخستین و اصلی روحانیت و فلسفه وجودی آنان، هدایت و رهبری دینی مردم و آشنا کردن متدینان به راه و رسم دینداری است اما روحانیت شیعه در طول تاریخ فراتر از این رسالت خطیر، در عرصههای عملی به ویژه در جهاد و مبارزه نیز نه تنها همگام و همراه مردم بودهاند، بلکه در مواضع خطر نقش پیشگامی را نیز داشتهاند. حضرت امام خمینی در باره این نقش فراگیر روحانیت میفرمایند: «روحانیون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاریخ و در سختترین شرایط همواره با دلى پر از امید و قلبى سرشار از عشق و محبت به تعلیم و تربیت و هدایت نسلها همت گماشتهاند و همیشه پیشتاز و سپر بلاى مردم بودهاند؛ بر بالاىدار رفتهاند و محرومیتها چشیدهاند؛ زندانها رفتهاند و اسارتها و تبعیدها دیدهاند؛ و بالاتر از همه، آماج طعنها و تهمتها بودهاند؛ و در شرایطى که بسیارى از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به یاس و ناامیدى رسیده بودند، روح امید و حیات را به مردم برگرداندند و از حیثیت و اعتبار واقعى مردم دفاع نمودهاند». نمونه بارز این واقعیت، جریان انقلاب اسلامی ایران به ویژه جنگ تحمیلی بوده است که روحانیت اصیل در تمام مواضع حساس و پرخطر پیشگام مردم بوده و در این راه نیز هزاران شهید و جانباز تقدیم کرده است. یکی از همین عرصههای پرچالش که روحانیت شیعه نقش بیبدیل خود را به خوبی ایفا کرده و افتخاری به افتخارات خود افزوده است، اردوگاههای مخوف اسارت در دوره جنگ تحمیلی است.
رهبری معنوی
در جنگ تحمیلی رزمندههایی که به اسارت گرفته میشدند، به اردوگاههایی منتقل شده و با انواع شکنجههای روحی و روانی مواجه بودند، مسلما اگر مدیریت و آگاهی گروهی از انسانهای وارسته در این اردوگاهها نبود، چه بسا دشمن بعثی لطمات جبرانناپذیری را به اسرا وارد میکرد و در اینجا بود که باز روحانیون نقش خود را ایفا کرده، علیرغم آن که خود از اسرا بوده و از تالمات اسارت بیبهره نبودهاند، در عین حال نقش رهبری برای دیگر اسرا را نیز به عهده داشتهاند. به گفته آزادگان در اردوگاهها انتخاب رهبر معنوی به صورت خودجوش شکل میگرفته و معمولاً هم روحانیون اردوگاه بودند که اقتدار معنوی خود را به اثبات رسانده و رهبری جمع را به عهده میگرفتهاند. آزاده «محمدحسن نوروزی» شخصیت علمی و ایمانی را ملاک تشخیص رهبر معنوی اردوگاه دانسته و میگوید: «اردوگاه نمادی از یک جامعه کوچک بود و انسان مدنیالطبع است و مدنیت نیاز به یک رهبر مدنی دارد. در واقع فطرت انسان به دنبال مدینه فاضله یعنی مکانی استوار و درست برای زندگی است پس مدنیت نیاز به انسجام، تشکیلات و رهبر دارد و از آنجا که در ایران رهبر انقلاب اسلامی، روحانی بود، طبیعتا اسرا نیز دنبال فردی بودند تا مسائل دینی را تبیین، راهنمایی و پاسخگویی کند. در مراحل نخست افراد، دور این فرد روحانی به عنوان رهبر جمع میشدند و خود به خود تبدیل به رهبر اردوگاه میشد. این آزاده اظهار میکند: چنین نبود که برای انتخاب فردی به عنوان رهبر در اردوگاه انتخابات برگزار شود، زیرا ما اجازه چنین کاری را نداشتیم بلکه این اتفاق خود به خود شکل میگرفت، به عنوان مثال افراد برای پاسخ پرسشهای خود مکرر به فردی مراجعه میکردند و آرامآرام جریان شکل میگرفت». از نظر این آزاده: «رهبری اردوگاه یک سلیقه واحد نبود و براساس نظریات بزرگان هر اردوگاه مسئولیتها تقسیم میشد، به عنوان مثال در اردوگاه رمادیه براساس شخصیت علمی و ایمانی، شخص را انتخاب میکردیم. شخصی که به عنوان رهبر اردوگاه بود ویژگیهایی همچون شجاعت، مقلد حضرت امام و آگاهی از حداقل مسائل دینی را دارا بود. همچنین در اردوگاههایی که نماز جماعت برپا میشد، این فرد پیشنماز بود و در جلسات قرآن شرکت میکرد».
«سیداحمد قشمی» نیز آزادهای است که در نخستین روز جنگ به اسارت گرفته شد و بعد از ۱۰ سال اسارت به وطن بازگشت، قشمی نیز درباره رهبری اردوگاهها اظهار میدارد: «براساس ویژگیهای شخصی افراد و اطلاعات مذهبی، مکتبی و دینی که داشتند، افرادی به صورت خودجوش به عنوان رهبر اردوگاه مشخص میشدند همانند حاجآقا ابوترابی که خیلی شاید ایشان را نمیشناختند. در واقع این افراد با داشتن خصوصیات علمی، مذهبی و اخلاقی سرآمد شناخته شده و عنوان رهبری را پیدا میکردند. در راس این افراد حاجآقا ابوترابی قرار داشت که از نظر تواضع، برخورد، دانش و متانت شاخص بود و خوشبختانه ایشان در ۱۶ اردوگاه موجود منتقل شدند و با حضور خود در هر اردوگاه نظم را به امور میدادند. انتخاب این افراد نه با برگزاری انتخابات بلکه براساس شایستگی، خصوصیات فکری و اعتقادی و اعتماد به آنها بود». به گفته ایشان: «مسئول اردوگاه در واقع دارای مقبولیت بین عموم اسرا بود و در واقع این فرد در راس قرار داشت و صحبتهای او توسط سایرین مورد پذیرش قرار میگرفت و تبعیت میکردند. این مساله باعث وحدت در آسایشگاه میشد. این مساله به گونهای بود که خود عراقیها اعتراض میکردند که در آسایشگاه ما که ۵ نفر هستیم درگیری وجود دارد اما بین ۲ هزار نفر درگیری ایجاد نمیشود. ما در حسرت درگیری بین شما هستیم. علت عدم درگیری همان رهبری واحد بود».
آزاده «حمید طایفهنوروز» نیز در این باره معتقد است: «براساس آییننامه انضباطی در نیروهای مسلح یک سرباز موظف است تا آخرین فشنگ بجنگد و در صورت اسارت اطلاعاتی به دشمن ندهد، این فرد از امیر تا سرباز ساده است. در زمان اسارت در اردوگاهها این نظامی وظیفه فرار دارد و در اینجا سلسله مراتب حاکم است و بر این اساس فرمانده اردوگاه کسی است که بالاترین درجه نظامی بین اسرا را دارا بوده که این انتخاب براساس قوانین ژنو است. همه اسرا وظیفه تبعیت از این فرد را دارند و وی پل ارتباطی اسرا و افراد حاکم بر اردوگاه است اما در جنگ ایران و عراق همه قشری؛ چوپان، تحصیلکرده، زن، بیسواد، پیر و جوان از کل کشور در جنگ شرکت کردند. در آن زمان در اردوگاهها براساس ارزشهای حاکم در جامعه، اسرا نیز برای رهبری دنبال فردی روحانی میگشتند آن هم روحانی در سطح حاجآقا ابوترابی. در اینجا بهرغم وجود سرهنگ در اردوگاه حاجآقا ابوترابی رهبر معنوی اردوگاه میشود. ایشان آنچنان شخصیت برجستهای داشتند که همه قشر افراد با هر اعتقادی جذب ایشان میشدند، همان جایی که در آییننامه اسرا را به فرار تشویق میکرد، ایشان فرار را حرام اعلام کردند زیرا میگفتند ارزش ندارد به خاطر فرار چند نفر، چند هزار اسیر شکنجه شوند».
دشواری وظیفه
روحانی آزاده جلال جابریان در باره دشواری نقش تبلیغی و جهادی روحانیت در دوران اسارت میگوید: «دشمن در دوران جنگ به روحانیت حساسیت خاصی داشت، همه اتفاقاتی که در دوران جنگ تحمیلی رخ میداد دشمنان بعثی آن را زیر سر روحانیت میدانستند. در دوران اسارت، اسرا ملجا و پناهگاهی غیر از روحانی نداشتند، مرجع همه امور اسرا در دوران اسارت روحانی بسیجی و ولایی بود. وظیفه یک روحانی در دوران اسارت بسیار سنگین بود، ثابت قدم نگه داشتن اسرای ایرانی در بند رژیم بعث عراق وظیفه بسیار سنگین و سختی بود. در آن دوران هیچ گونه امکانات و کتابی وجود نداشت که بتوان از روی آن برای اسرا احکام و معارف دینی را آموزش داد، این امر وظیفه روحانیت در آن دوران را بسیار دشوار کرده بود. قرآن تنها منبع و ملجا بچههای آزاده برای آموزش معارف دینی در آن دوران بود، بچههای آزاده برای دریافت قرآن کریم باید شش ماه در نوبت میماندند. در دوران اسارت همه اعمال یک روحانی زیر ذره بین بعثیها بود؛ چراکه رژیم بعث عراق همه تحرکات و انفعالاتی که در اردوگاههای اسرای ایرانی اتفاق میافتاد را زیر سر روحانیان میدانست؛ از این رو همه اعمال و حرکات یک روحانی را زیر نظر میگرفتند. در اردوگاه اسرای ایرانی بنده تنها روحانی بودم که فرماندهان آن اردوگاه متوجه روحانی بودن من شده بودند. رهبری اردوگاههای اسرای ایرانی مطلقا به دست روحانیان بود، مرحوم حاج آقای ابوترابی در اردوگاه موصل ۱، بنده در اردوگاه موصل ۲، حاج آقای جمشیدی در اردوگاه موصل ۳ و حاج آقای احدی در اردوگاه موصل۴ عهدهدار رهبری بچههای آزاده بودند. در دوران اسارت شورای روحانیت و شورای علمی در بین اردوگاههای اسرای ایرانی تشکیل شد که با توجه به این که در آن دوران هیچ گونه منبعی در اختیار نداشتیم؛ شورای علمی در بین اسرا میگشت و معلم، استاد دانشگاه و اشخاص دیگر را که منابع علمی و دینی را در اختیار داشتند جمعآوری میکرد. برای مثال شورای علمی در بحث اصول عقاید در بین اسرا میگشت و مطالب مربوط به اصول عقاید را جمعآوری و این مطالب را برای تاییدیه به شورای روحانیت تحویل میداد؛ از این رو این مطالب در شورای روحانیت تنقیح میشد و به امضای روسای شورا در میآمد و به عنوان درس به اسرا ارائه میشد. بچههای آزاده مفاتیح الجنان در اختیار نداشتند اما برخی از بچههای مشهدی در بین بچههای آزاده «مفاتیح سیار» نام داشتند؛ چراکه ادعیه و زیارات فراوانی را از حفظ بودند، این دعاها و زیارتها جمعآوری میشد و به عنوان مفاتیح الجنان کوچک در اختیار بچهها قرار میگرفت. همه مطالب جمعآوری شده در زمینههای علمی، دینی و زیارتی را زیر زمین پنهان میکردیم؛ چراکه اگر به دست سربازان عراقی میافتاد آنها را نابود میکردند. پشت درهای بسته و زیر شکنجههای دشمنان بعثی هدایت و سالم نگه داشتن بچههای ایرانی از فشار روحی و روانی دشمن بعثی کار بسیار سنگینی بود که این وظیفه بزرگ بر عهده روحانیان سرافراز و دلاوربود. در آن زمان اگر رژیم بعث عراق متوجه میشد که در بین بچهها کسی روحانی است او را به طرز وحشیانه و رنج آوری شکنجه میدادند برای همین روحانیان خود را لو نمیدادند و وظیفه خود را به طور پنهانی انجام میدادند.
مدیریت امیدآفرین
به گفته آقای جابریان «نقش تبلیغی روحانیان در اردوگاه دارای دو بعد بود؛ ترویج روحیه شهادت طلبی و ایثار و غلبه بر سختیها و امیددهی به اسرا. در آن دوران فرهنگ و روحیه استقامت در اردوگاهها حاکم بود و در راستای فرهنگ استقامت روحانیان اردوگاهها یک برنامه مدون و جامع تنظیم کرده بودند که سبب میشد بچهها در این مسیر ماندگار شوند و به بیراهه نروند. هشتاد درصد کار تبلیغی روحانیان بر حاکم کردن فرهنگ استقامت در اردوگاهها ختم میشد؛ چراکه دشمن لحظهای از هجمه و تبلیغات منفی فرهنگی علیه اسرا دریغ نمیکرد. جلوگیری از ایجاد یاس و نا امیدی هم کار تبلیغی دیگر روحانیان بود. براساس استفتائی که از حضرت امام خمینی شده بود ایشان پاسخ داده بودند: «مهمترین وظیفه شما آزادگان در زمان اسارت حفظ جان است»؛ مدیریت اسرا برای اجرای این حکم شرعی کار بسیار سنگین و سخت و بر عهده روحانیان مبارز و ولایی بود. مرحوم حجتالاسلام سید علی اکبر ابوترابی در این راستا واقعا زحتهای فراوانی کشید. یکی از مبناهای حاج آقای ابوترابی در دوران اسارت این بود که بچههای آزاده با نیروهای بعثی درگیر نشوند و این درگیری را حرام میدانست. اگر حاج آقای ابوترابی در آن دوران در کنار بچههای آزاده نبود نزدیک به چند صد نفر از بچههای آزاده به دلیل درگیری با نیروهای بعثی به شهادت میرسیدند. حدیثی از امام علی(ع) مبنی بر این که «ادفع شر اخیک بالاحسان الیه» وجود دارد، حاج آقای ابوترابی با محبت کنترل شده نسبت به نیروهای بعثی و القای آن به بچههای آزاده تا حدودی حرکات نیروهای بعثی را کنترل میکرد. این محبت تا جایی پیش رفت که وقتی صلیب سرخ به حاج آقای ابوترابی گفت ما میدانیم که شما را شکنجه و غذای مناسبی به شما نمیدهند حاج آقا هیچ شکوه و شکایاتی از نیروهای بعثی نکرد. بعد از رفتن نیروهای صلیب سرخ سروان رحیم، رئیس اردوگاه اسرای ایرانی وارد اردوگاه شد و به حاج آقای ابوترابی گفت: چرا شما هیچ شکایتی از ما پیش نیروهای صلیب سرخ نکردید. حاج آقا پاسخ داد: جناب سروان رحیم، ما و شما مسلمانیم، حیف نیست که شکایت یک مسلمان را پیش کافر ببریم، وقتی حاج آقا این را گفت در درون قلب سروان انقلابی بزرگ رخ داد و مرید حاج آقای ابوترابی شد. ایشان سعی میکرد تا جایی که امکان دارد بچههای آزاده با نیروهای بعثی هیچ گونه اصطکاکی نداشته باشند و حرام کردن فرار از اردوگاه گواه جامع بر این مدعا است».
به گفته آزاده سرافراز دیگر: «روحانیون وظیفه آموزش قرآن به اسرا را بر عهده داشتند و زمانی که همه اسرا، روان خوانی وترجمه قرآن را فرا گرفتند در آسایشگاه جشنی برگزار و به نفرات برتر جوایزی اهدا میشد (از قبیل تسبیح که با هسته خرما درست کرده بودیم و...) و این آموزشها در دوران اسارت همیشگی بود که هدایت وتعلیم آن بر عهده روحانیت بود (آموزش قرآن، نهجالبلاغه، مفاتیح الجنان و...) و در میان همه روحانیون، نقش و تاثیرگزاری مرحوم ابوترابی برجسته و ممتاز بود». «در اردوگاههای اسیران ایرانی در عراق حتی شنیدن نام روحانی یا مبلغ دینی برای بعثیها قابل تحمل نبود چه برسد به این که محیط را برای فعالیت آنها مهیا نمایند». «روحانیون تنها مرجع اسرا در مسائل سیاسی بودند ولی قانون ضد دینی بعثیها این فرصت و امکان را از آنها گرفته بود تا نتوانند به طور آشکار فعالیت دینی خود را انجام دهند و اگر آنها خودشان را به عنوان روحانی یا مبلغ دینی معرفی میکردند قطعاً بلایی به سرشان میآوردند و آخرش هم با تهیه صورتجلسهای مرگش را طبیعی قلمداد میکردند. همان طوری که برای دهها نفر از شهدای اسارت این کار را کردند و آب از آب تکان نخورد با این حال این بزرگواران به صورت پنهانی به رسالت خودشان که همانا تبلیغ دین بود عمل میکردند. دراردوگاهها تنها مرجع اسرا در رابطه با مسائل دینی وحتی سیاسی روحانیون بودند». «روحانیون با ارشادات و راهنمایی هایشان موجب تقویت اسرا میشدند و به نوسازی معنویت و پرورش اخلاق افراد میپرداختند و برای به چالش کشاندن اندیشه و افکار افراد در راستای خودشناسی و خداشناسی فعالیت میکردند. آنها کارشان بیداری و هوشیار نگه داشتن اسرا بود و علاوه بر تقویت روحیه معنوی واعتقادی بچهها در روشنگری و تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی نقش سازندهای داشتند. هر آنچه عراقیها برای اسرا نقشه طراحی میکردند اینها با یک سخنرانی و موضعگیری سفت و سخت تلاش وزحمات چندین ماهه بعثیها را به باد میدادند گاهی عراقیها متحیر میماندند که چطور اسرا به برنامه آنها پی برده اند». «روحانیون برای حفظ جان و دین افراد طبق شرایط زمان و با هماهنگی و همکاری مسئولان اردوگاه پیش میرفتند اگر در اردوگاه جوی خفقان حاکم بود و احتمال آسیب دیدن اسرا داده میشد راه سکوت و صبر را به اسرا توصیه میکردند و همه را به بردباری دعوت مینمودند ولی اگر جو آرام و بدون خطر بود تاثیرگذارترین راه را که اعتراض عمومی بود توصیه میکردند و خودشان هم در همه احوال و شرایط سخت کنار بچهها میماندند».
«بارها روحانیون به هنگام سخنرانی و تبلیغ دینی در آسایشگاهها بوسیله جاسوسان لو رفته و یا توسط خود عراقیها شناسایی شده تنبیه و شکنجه میشدند. با توجه به نقش کلیدی روحانیت در هدایت وراهنمایی اسرا، بعثیها برخلاف قانون ژنو به هیچ وجه اجازه فعالیت را به آنها ندادند واگر به روحانی بودن اسیری یقین میکردند بدون درنگ نامش را از لیست اسرا پاک میکردند».
*امام خمینی: (روحانیون) همیشه پیشتاز و سپر بلاى مردم بودهاند؛ بر بالاىدار رفتهاند و محرومیتها چشیدهاند؛ زندانها رفتهاند و اسارتها و تبعیدها دیدهاند؛ و بالاتر از همه، آماج طعنهها و تهمتها بودهاند
*به گفته آزادگان در اردوگاهها انتخاب رهبر معنوی به صورت خودجوش شکل میگرفته و معمولاً هم روحانیون اردوگاه بودند که اقتدار معنوی خود را به اثبات رسانده و رهبری جمع را به عهده میگرفتهاند
*بارها روحانیون به هنگام سخنرانی و تبلیغ دینی در آسایشگاهها بوسیله جاسوسان لو رفته و یا توسط خود عراقیها شناسایی شده تنبیه و شکنجه میشدند.
/۹۲۴/د۱۰۳/ج